عرفان و وعظ در بيرقيب چيرگي
دين و اخلاق ويژه نظر و نقد
عرفان و وعظ در بيرقيب چيرگي
وافكار آراء زندگي ، درباره ، اتابكي پرويز استاد سخنراني
غزالي احمد امام
كهدر مقامي والايي و بودن قطب بر افزون بزرگوار آن
فن ودر فقيه عالمي نيز فقه زمينه در است ، داشته تصوف
و فصيح وسخنوري چيرهدست بسيار واعظي هم موعظه و خطابه
و شهامت با را وسخنش بود آزادهگويبود زبانآور و بليغ
ميكرد اظهار بسيار شجاعت
درحوزههاي تخصصي و پيگير مطالعات كه آنهايي:جستارگشايي
نام با رابيشتر غزالي ندارند ، فلسفه و دين و عرفان
احياءالعلوم و كيميايسعادت وي شاخص اثر دو و اماممحمد
در كه غزالي احمد امام برادركهتروي از و ميشناسند الدين
و نامآور فقه در خود مهتر همسنگبرادر تصوف ، و عرفان
بايد ، ناآشنايي براين البته دارند ، كمتراطلاعي است ، زبانزد
اضافه نيز را بزرگ عارف اين درباره اندك ونوشتار پژوهش
دورهسوم از نشست نخستين در اتابكي پرويز دكتر استاد.كرد
است ، برقراركرده روز فرزان پژوهش و نشر دفتر كه نشستهايي
آثار و افكار و زندگي ، آراء بررسي به را خود سخنراني موضوع
و سوانحالعشاق كتاب غزالينويسنده احمد امام شيخالمشايخ
شما ازاست داده اختصاص همداني شهيدعينالقضات عارف استاد
كه ايشان ازسخنان بخشي به تا ميكنيم دعوت گرامي خوانندگان
.توجهفرماييد است شده ايراد گذشته شنبه روز
معارف گروه
فرصت و است كم وقت يافت ، او از نام هستي آنكه نام به
دراز بحث و متنوع مطالب و رمزي كلامش بزرگ ، مرد و محدود
.سخن اصل اما و بيمار ، و كمبضاعت بنده اين و دامن
و اسلام صوفيان مشايخ و اقطاب بزرگترين از توسي غزالي احمد
شايد -تصوف بيشترسلسلههاي كه است ايران ضمير روشن عارفان
مشاهير از بسياري و اوميپيوندد به مهم -سلسله از 12 بيش
.شدند بهرهمند او ارشادات و ازتعليمات ايران عارفان
تصوف عالم در بزرگوار عارف اين مرتبت و مقام بگوييم اگر
محمدبن حجتالاسلاممحمدبن بزرگترش برادر كه منزلتي و مقام از
سخني است ، بوده بسيبزرگتر است داشته فقه در غزالي ابوحامد
.نگفتهايم گزاف به
مراتب به متصوفه بين در او افكار و آراء آموزش و كلام اثر
فقه در محمدغزالي امام افكار و آثار از بارزتر و روشنتر
كه بس همين قدرتارشادي و معنوي نفوذ اين اهميت در.است
افزون بزرگوار آن.المشايخگفتهاند شيخ را غزالي احمد امام
زمينه در است ، داشته تصوف در كه والاييمقامي و بودن قطب بر
بسيار واعظي هم موعظه و خطابه فن در و عالميفقيه نيز فقه
آزادهگوي.بود زبانآور و بليغ و فصيح سخنوري چيرهدستو
.ميكرد اظهار بسيار شجاعت و شهامت با را سخنش بودو
در و كرده جمع خود در جا يك را ويژگي سه غزالي احمد امام
ارجدار عارفي و گفتار خوش واعظي نامدار ، فقيهي حال عين
به و علومزمان در وي تسلط و قدرت پيرامون.است بوده
برادرش كه شويم ، هنگامي يادآور است كافي فقه در وي استادي
را نظاميه دانشگاه در غزاليتدريس محمد ابوحامد حجتالاسلام
در تدريس و خويش جانشيني به را برادرشاماماحمد ميگفت ترك
اسلاميعصر دانشگاه بزرگترين كه معتبري معروف چناندارالعلم
عهده سالاز تا 10 از 2 غزالي احمد امام و گماشت بود خود
.برآمد احسن نحو به مهم اين انجام
ابن چون دانشمندي شاگردان رسمي ، تدريس اين از گذشته وي
حديث و فقه ازبزرگان كه ابيطالب ، آل مناقب صاحب -آشوب شهر
.داد پرورش را -است
و فصاحت در مهارت و وعظ در وي بيرقيب چيرگي باب در اما
آوازه كه گفت بايد موعظه ، مجالس نمودن درگيرا او بلاغت
طنين خلافت ، مركز سراسر در او بياني خوش و سخني نيكو
را او مجالس گيرايي زبانآوريو دشمن و دوست.بود افكنده
كمال و -بود زيبايي خيلي مرد-صورت جمال به و ستودهاند
وعظ مجالس حتي و كردهاند اعتراف وعظاو كلام شيريني و سيرت
ساعد نوشتهاند ، همه چنانكه مينگاشتند حالتقرير در را او
يا بود ، منبر شاگردانش و پيروان جمله از كه لبان بنبارث
افزون احمد ، امامبود آورده در تحرير رشته به را او مجلس
و گويي اندرز دليري و شجاعتروحي از وعظ ، در بيان فصاحت بر
و شهامت كمال با را حق مطلب برخورداربوده تحقيق تازگي
و پادشاهان خليفهگان ، حضور در حتي قويدلانه ، بيپروايي ،
.است ميگفته وزيرانشانباز
از برخي دارد تاريخي جنبه كه را او وعظ مجالس از پارهاي
سال مجلس آنها از يكي كه كردهاند نقل ابناثير چون مورخان
محمدبن بن محمود سلطان جده ختم مجلس در ;است (ق.-ه) 515
را سخن حق مجلس آن در كه -خاتونصفريه بانو -سلجوقي ملكشاه
در است ، ما امروز بحث و بيان كه تصوف درعرصه اما.كرد ادا
باخته جان بزرگان كه بس همين وي مقامروحاني رفعت
شيخنجيبالدين چون نامدار عارفاني و همداني چونعينالقضات
روايتي به و شيخروزبهان و بغدادي ابوالفضل شيخ سهروردي ،
خوشهچينان و بيواسطه ازمريدان غزنوي ، ابومجدسنايي حكيم
و تعليم و ارادت رشته و بودند وي پايانناپذير معرفت خرمن
او به ايران تصوف بزرگ اقطاب از صحبتبسياري و ذكر
اين با غزالي ، احمد امام درباره متاسفانه ، .ميپيوست
ويژه به و يادشده زمينههاي در همهعلومقام ،
-(شمسي 1344) ميلادي سال 1965 تصوف ، تا در مقامشيخالمشايخي
فقط نشدو نگاشته مستقلي تاليف -بنده رساله نگارش تاريخ
اولياء تذاكر دركتب اختصار به وي حالات و پارهاياحوال شرح
همين به و ضبط و ثبت وگريخته جسته صورتي به صوفيه مشايخ و
آقاي شمسي سال 1358 در "بعدا البتهاست شده اكتفا مقدار
درباره ، را خودشان دكتراي تحقيقي مجاهد ، رساله احمد دكتر
.رساندند بهچاپ و نوشتند غزالي اماماحمد آثار
تاثيراين و آثار و افكار احوال ، پيرامون تقدير ، هر به
كه دارد جايآن و نوشتهاند و گفته كم بسيار گرانقدر عارف
.شود است ، جبران ميسر كه آنجا تا تاريخي بيمهري اين
از آنها از پارهاي كه دادند بسياري لقبهاي را احمد امام
و علمي اهميتمقام از برخي و مريدان بزرگداشت و تقدير
جمله از.ميكند محققانحكايت و موءلفان حوزه در او ارشادي
سلطان محقق ، عارف امام عناوينخواندهاند ، اين به را او
...و قدرتالاوليا ، الوالي ، وليالله علامه ، اماممحقق العلما ،
هيچمبالغه اخير عنوان درباره كه المشايخ شيخ مهمتر ازهمه
شيخ را سببوي بدان بلكه نشده ، مريدانهاي گويي گزافه و
همانند ، صوفي ومشهور بزرگ مشايخ از چندتن كه گفتند مشايخ
القضات عين و سهروردي شيخابونجيب بغدادي ، ابوالفضل شيخ
تربيت و ارشاد را ديگري بزرگ خودمشايخ پيشتر كه همداني
بزرگوار آن بلافصل پيروان و ازشاگردان همه كردهاند ،
.بودهاند
كه كنم عرض اينجا ميدانم واجب را نكتهاي بنده
و نباشد كمتر غزالي خود درباره بحث فايده از فايدهاش شايد
معمول درگذشتهما و بزرگ استادان كه است شيوهاي و روش آن
فاضل استادان يكياز نزد را رساله اين بنده وقتي.ميداشتند
عربي آثار و زبان بيشتربا ايشان و كردم شروع ژوزف ، سن
كافي آشنايي ايران وعرفان فلسفه با لذا داشتند سروكار
من و بخوانند ، نميتوانستند را متونفارسي كه بويژه نداشتند
چنداني بهره نميتوانستم زمينه اين در استادانفرنگي از
مرحوم بزرگوار استاد اقبال ، حسن ببرم ، از
كردند بيروت به ماههاي يك سفر يك بديعالزمانفروزانفر ،
كهدر كردم عرض ايشان به بنده.بود مغتنمي فرصت كهبسيار
كتاب موفقشدم خوشبختانه و هستم رساله تاليف و تحقيق كار
زمان آن.ايشانبخوانم نزد كامل دور يك را العشاق سوانح
لذا نداشتم را احمد رسالههايامام خطي نسخههاي از بسياري
نشان من به را كتابها جاياين كه كردم خواهش ايشان از
شگفت چيزهاي "واقعاراكردند محبت اين ايشان بدهند ،
مهم خيلي كه مطالبي از يكي.ايشانديدم حافظه از انگيزي
ساعدبن كه منبري 83-بود غزالي احمد منابرامام از و بود
كتابخانهاي هيچ در كتاب اين -بود كرده لبانيتحرير بارث
ميرزانصير منزل در قبل سال 30:فرمودند ايشان.پيدانميشد
در آن از كهنسخهاي ميكنم گمان و ديدم را كتاب اين اصفهاني
و آمدند تهران به بعدايشان "باشد موجود تهران دانشگاه
كه كردند فراوان جستجوي و مننوشتند براي مفصلي نامههاي
به بوده ، كتاب اين كردند معلوم كه پيداكنند ، را كتاب اين
غزالي ، احمد منابر كتاب جلد شده ، منتقل دانشگاهتهران
نشانميداد كه -است بوده اردبيلي حنفي فصوص آن امادرون
كردند تمام محبترا ايشان -!است درآورده را كتاب درون فردي
تفاريق به را احمدغزالي امام شده چاپ آثار از بسياري و
شاگردي حق در استادي استكه محبتي اين فرستادند ، من براي
حدود 15 نشست داشت ، چشم ضعف باوجوديكه ايشان.ميدهد انجام
دست به داشت ، چاپ دست در كه را شمستبريزي مقالات از صفحه
استادي هيچ نميكنم گمان من و فرستاد من وبراي نوشت خود خط
ايشانچنين از كه را ، من مانند به افتادهاي دور باشد ، شاگرد
مورد راكه رسالاتي و بورزد اهتمام قدر اين خواسته كمكي
.بفرستد وبرايش بنويسد خود دستخط به است شاگرد آن نياز
در "واقعا وعلمپروري دانشجوپروري علاقه ، همت ، چنين اين
اين يك صد ما امروز كاشاستادان اي.است كمنظير ما روزگار
داشته علميشان فرزندان و كاردانشجويان به را اهتمام
.باشند
كودكي در كه است اردكاني ابوحامد غزالي ، احمد امام استاد
را علم تامقدمات ميفرستد نزدش به را برادر دو پدر ، خردي و
امام نزد مييابد علميشانفزوني مقامات كه بعدفراگيرند
فرا ايشان نزد را فقه و جوينيميرسند ابوالمعالي الحرمين
در كه طوري ، به غزالي احمد امام شيخطريقت اما.ميگيرند
بوده توس نساج ابوبكر شيخ است ، شده نوشته تذاكرعرفا تمام
نامههاي نيز و احمد امام رسالههاي در شخص ناماين و
.است آمده عينالقضات
كل در را بزرگ سلسله دوازده غزالي احمد پيروان
.بودند اينها مستقيمش مريدان و شاگردان اما ميشوند شامل
ونويسنده اديب عارف ، همداني ، القضات عين وي شاگرد نخستين
اتهام به سال525 در كه معروف آثار و مقامات صاحب و مشهور
به سالگي سن 36 در فجيعترينصورتي به عقيده در خلل و الحاد
همداني القضات عين كه بود نيزاين وي قتل علت.رسيد قتل
در نيز غزالي احمد امام خود آنكه وبا ميگفت سخن بيپروا
تحمل كه را مطالب از بسياري اما بود گفتنبيپروا سخن
القضات عينميگفت كنايه و رمز به عوامبرنميتابيد ،
.داد برباد را سرش و ميگفت بگويد نبايد اماآنچه
ميكرد هويدا اسرار كه بود آن عيبش
استكه (ق.-ه متوفاي 550) بغدادي ، ابوالفضل شيخ ديگري
.ميپيوندد او به نعمتاللهيه معروف سلسله
كه است سهروردي عبدالقادر ابونجيب ضياءالدين ، شيخ ديگري
اشراق شيخ سهروردي عمر ابوحفص خود زاده برادر مرشد و مراد
روايات به همچنيناست سهرورديها بزرگ طايفه سرسلسله و
دست بزرگ ، عارف و غزنوي ، شاعر سنايي ابومجد حكيم مختلف
اشعار از بسياري كه است اين داده ، شگفت غزالي شيخ به ارادت
از بيتهايي تك و خودآورده كتابهاي و ضمنرسالات در را سنايي
مستقيم ارادت اگر كه ميدهد نشان اين و است نقلكرده او
دو اين بين صحبتي و رابطهاي نبوده ، سنايي و بيناو
.بودهاست
مناقب صاحب و معروف شهرآشوب ابن هم فقه زمينه در
تكتك به راجع مناست بوده او فقهي شاگردان از ابيطالب آل
آن اما اندكاست ، بسيار وقت چون.نميكنم صحبت او مريدان
قدري بايد كه است عينالقضاتهمداني همين است مهم كه شاگردي
غزالي احمد رمزي كلمات مفسر گفتچون ، سخن او به راجع بيشتر
تاليفات و رسالات با آشنايي بدون غزالي نوشتههاياحمد.بود
بسيار بسيار چون.نيست فهم قابل همداني عينالقضات
خودكه العشاق سوانح كتاب در وقتي چنانكه.ميكند رمزيصحبت
القضات نوشتههايعين در رمزش كليد اشاره ، كلامنا ميگويد
با كه ملاقاتي احتراماز كمال با القضات عين.است همداني
عالم در مدتي من ":سخنميگويد چنين داشته غزالي احمد امام
به دوباره بودم ، قاضي زماني فقهخواندم ، مدتي.بودم تصوف
منقلب مرا كه ميگشتم مردي دنبال و پيداكردم گرايش تصوف
شيخ و مولاي و سيدي با مرا تقدير دست.تكانبدهد و كند
الحقيقه ، ترجمان و الطريقه سلطان الامامالاجل
حقش در مفصلي دعاي- غزالي محمد محمدبن ابوالفتوح ، احمدبن
كرد آشنا بود آورده همدان به را او تقدير دست كه -ميكند
شدكه من نصيب بزرگ نعمت اين و بود من راس مسقط وهمدان
.رسيدم خدمتش
برداشته من ديدگان برابر از حجاب پردههاي روز از 20 كمتر
موجب روزه وديدار 20 ملاقات اين ".شد مكشوف من بر حقيقت و
امام عمر پايان تا وشاگرد استاد بين مداومي پيوند ميشود
.داشتهباشد ادامه غزالي احمد
عارف آن آنكه با.غزالي احمد امام آثار و تاليفات اما
امام خودحجتالاسلام برادر پاي به تاليف كثرت در بزرگوار
كه است داشته تصوف در تاليفاتمهمي اما نميرسد ، محمدغزالي
بين از كلي به برخي و است موجود نسخمتعدد در آنها از بعضي
به كه تاليفاتي عمده نيست ، باقي آنها از جزنامي و رفته
جديدنام و قديم پژوهشهاي و تذكره در غزالي احمد نامامام
:از است عبارت شده ، برده
عشق سوانح يا سوانحالعشاق ، كتاب
عشق احوال و حالات درباره كه است كتابي مهمترين كتاب اين
كه است صوفي و فيلسوف اولين غزالي احمد امام و شده نگاشته
كتاب اين در عرفاني مطالب براي تازهاي بيان طرز و ديدگاه
عرفا از بسياري او بعداز و است كرده اختراع و ابداع
لوامع و جامي لوايح كه سبكنوشتهاند ، آن بر را خود كتابهاي
.است آنها ازجمله عينالقضات
كامل آشنايي كه كسي به كه ، است اين كتاب ، اين ويژه خصوصيت
.ميگويد سخن عشق درباره دارد ، فرويديسم با
رساله واقع در كه غزالي احمد پند التوحيد ، خواص كتابهاي
رساله هم آن كه حصني لاالهالاالله حديث بر ايشان شرح.است
مهم پنجنامه كه غزالي احمد امام رسائل يا مكاتب.است
در نامهها اين البته.آمدهاست آن در بزرگوار اين ومفصل
نثرنامهها و شيوه از آمده ، اما همداني عينالقضات مكاتيب
جواب عينالقضات بعد و نوشته بهشاگرد استاد كه است معلوم
.دادهاست را نامهها
.است آمده شرحش كه است منابر ديگر كتاب
كه - را كتاب اين مجاهد احمد دكتر آقاي خوشبختانه
استادفروزانفر چگونه كه كردم اشاره آن به سخنانم درابتداي
بعدها و بوده نصيراصفهاني ميرزا منزل در كه بودند فرموده
نيست خبري مغز و هسته از هستاما پوستش و جلد كه شده معلوم
.است عربي به رساله اينكردند رامنتشر آن و كرده پيدا -
امام هم و احمد امام هم كه است ديگري كتاب رسالهالطير
حتم طور به كه نوشتهاند جداگانه صورت به كدام هر محمد
اثر از قويتر خيلي آن عرفاني جنبههاي احمد امام كتاب
از بنده كه هستند او مهم آثار و كتابها اينها.است برادرش
غزالي احمد امام اشعار به و ديگرميگذرم خستهكننده توضيحات
.ميپردازم
رباعي صورت به اشعارش بيشتر و داشته شعري ذوق بزرگوار آن
بعضي البته كه است شده سروده عاشقانه و عارفانه مضامين با
و رباعيها اين از نمونهاي.است فارسي بعضي و عربي آنها از
:ميخوانم را قطعات
باد سياه بختم رخ سنجري ، چتر چون
سنجرم ملك هوس بود ، اگر فقر با
شب نيم ذوق از خبر من جان يافت تا
نميخرم جو يك به روز نيم ملك صد
خانهام كه گويي بخشم ، ملك عريان
دفترم كه گويي گويم ، نكته خاموش
دارد ديگري رباعي يا
بنگاشتهايم آنچه است بسپردني
برداشتهايم آنچه است بفكندني
پنداشتهايم آنچه است بوده سودا
عمربگذاشتهايم خيره به كه دردا
يا و
من بيماري ز است فزون تو حسن
من دانايي ز است برون تو راز
تنهايي است انبوه تو عشق در
من توانايي است عجز تو وصف در من
رسائل ضمن كه دارد بسيار رباعيات قبيل اين از...و
.است آورده خود كتابهاي و
آمد من بهر از عدم از عشق
مقصود عالم ز را عشق بودم من وجود به
زاوي گوي نبرد تا نبرم ، تو از
حسود عليرغم مه و سال و شب و روز
غزالي احمد امام عرفاني فكرت و تصوف و فلسفه در كه آنچه
زيبا مرد اين اينكه اول.است نكته سه ميرسد نظر به برجسته
اينكه از نداشته وپروايي پرست زيبايي و زيباپرست و بوده
را نكته اين.بياميزد هم رابا پرستي زيبايي و زيباپرستي
چنانكه.دريافت دارد كه وشرحهايي بيانات از ميتوان
عشق بياوري ، دست به نميتواني را عشقخالق اگر:ميگويد
قنطره المجاز آنكه براي.كن تحصيل و بياور بهدست را مخلوق
.الحقيقه
تجويز غزالي ، احمد امام انديشههاي و افكار در دوم نكته
آن در را موسيقي و داشت علاقه موسيقي به.است موسيقي حليت
مجالس و ميدانسته مجاز ميدانستند ، حرام همه ، كه زمانهاي
امام افكار در كه نكتهاي سومين.ميداد ترتيب صوفيانه سماع
ستايش و حمايت ميرسد ، نظر به شگفت و وجوددارد غزالي احمد
زيباييپرستييا باب در.است شيطان نام به پليدي ازموجود او
.كنم عرض ميتوانم را نكتهها اين او حبجمال
استو حبجمال و زيبايي به توجه تصوف اختصاصات از يكي
صوفيهديده فرق اكثر بين در اعم طور به كه دوستي زيبايي
و احمدغزالي امام چون صوفيه ، از دستهاي اماميشود
جمال به اوحدالدينكرماني ، و عراقي فخرالدين عينالقضات ،
و عشق صوري ، جمال كهپرستش.بودند معتقد و مشهور دوستي
يعني معنوي جمال به وصول مجازي ، راه زيبايي به دلباختگي
عرفا از دسته اين.حقيقت به است مجازپلياست مطلق جمال
است الهي جمال مظهر و غيب طلعت آيينه ظاهر كهجمال ميگفتند
به ساختهو متكي دوستي زيبايي اساس بر را خود طريقت وبنياد
و عشقميورزيدند زيبا صورت جمله از زيبايي ، مظاهر تمام
و عاشق و عشق وتعبيرات اصطلاحات و لغات با را عرفاني معناي
الكنايات كتاب در ثعالبي بهگفته حتي ميكردند ، بيان معشوق
كار به زيبا و خوب با مترادف را عرفاشاهد ابوسعيد دوره در
معنا همين به را شاهد نيز انصاري عبدالله خواجه.ميبردند
چونماهي شاهدي".است ميبرده كار به باشد ، زيبا كهموجودي
شاهدي چون صوفيانندو همه ديدند زاهدي چون راهي ، در ميرفت
براي صوفيه معنوينيز جنبه از اما "لوطيانند همه ديدند
شاهد درباره قشيريه دررساله.كردهاند ديگري تفاسير شاهد
در هميشه را آن انسان كه است آنكسي شاهد":است آمده چنين
".باشد غايب ظاهر در و حضور از اينكه ميبيندولو خود درون
را غزالي احمد امام چند هر كه كنم عرض هم را ديگري نكته
عشق زيباييظاهري به كه جمالپرست متصوفين شمار در
در هم شعري مفصل وداستانهاي كردهاند معرفي ميورزيدهاند ،
صوفيان اينگونه سرآمد را او حتيبرخي و دارد وجود اينباره
يا "صراحتا كه مطلبي وي خود نوشتههاي امادر ناميدهاند ،
دلالت معيني شخص ظاهري جمال به وي خاص برعلاقه "ضمنا
كه ميكند ، مثالهايي عشق از صحبت وقتياست نشده بكندملاحظه
عشقي كه ميشود ليليخلاصه به مجنون عشق در نهايت در ميزند
برادر دو اين عنود و خصم ابنجوزي البته.است حيا به ماخوذ
كتاب در بزرگوار دو اين به بوده وبدنامي تهمت آنچه و بوده
.است داده ابليسانتساب تلبيس
مستوفايي بحثهاي نيز كلام و فلسفه درباب غزالي احمد امام
صفات ، و ذات در بحث به ميتوان آنها جمله از كه.دارد
...و وجود وحدت و معرفت و اختيار و جبر صفات ، و ذات تغاير
ديدم وجود وحدت از كه وتوجيهي تعبير بهترين من.كرد اشاره
سوانح كتاب در غزالي احمد امام كه تعبيرياست و توضيح همان
براي و است دشوار بسيار بحث اين است دستداده به العشاق
،"اناالحق" بگويد كسي كه است ديرياب بسيار عادينيز ذهن
ميبريدندو را سرش ميزد را حرف اين تا كههستم منخدا
همان مثلميزدند آتشش و ميپيچيدند بوريا در را جنازهاش
اما.كردند عينالقضاتهمداني و حلاج منصور حسين با كه كاري
قدري به ميكند ، اناالحق ازهمين غزالي احمد امام كه توجيهي
موشكافي همه اين از ذهن كه ، است ولطيف ، خردپذير پسند عقل
.درميآيد بهشگفت طبع ظرافت و
مشتعل ، آتش و افروخته شمع آتش ، و است پروانهاي:ميگويد
جذب ميآيد ، شمع طرف به آتش شوق به طلب بال به پروانه
با آتشي صفت و پروانه با پروانگي صفت اينجا تا.ميشود
يا و ميزند آتش به را پروانهخود كه ميرسد لحظهاي اما آتش ،
كه دم آن در.ميشود مشتعل ميگيرد ، پروانه پروانه در آتش
آتش من بگويد كه روانيست شده ، آتش شده ، برافروخته ، مشتعل
تمامش.است نمانده باقي چيزي او ، پروانگي صفت از!شدم
مااعظم سبحاني" اگر شنيدي ، اناالحق اگر.آتشاست
تعبير شنيديد ، "الاالله جبتي في ليس" اگر شنيديد ، "شاني
حالبخشي بود ، وجود وحدت توضيح شنيديد آنچه. است آنچنين
وجود زمينهوحدت همين در كه را وي رمزي و پيراسته نثر از
.آشناييميآوريم براي نوشته العشاق ، سوانح در
خود فردي شخصيت و ذاتيت هنوز يعني) بود خود خود به تا در
و قبض و رد و قبول و وصال و فراق احكام (باشد داشته را
و.بود روان (عاشق) براو معاني اين و شادي و اندوه و بسط
كه لحظهاي آن)درآيد وقت چون بود ، وقت اسير (عاشق) او
رنگ حكم به را او حكمدارد ، چه وقت تا ،(ميشود حاصل اشراق
پيدا جبري حالت جا اين) بود وقترا اراده و حكم و بايد وقت
اضداد اين و افتد محو احكام اين خود ، فنااز راه در (ميكند
(آيد خود به يعني) آيد خود با خود در او چوناز برخيزد ،
به او راه او چون.بود براو و بود او از خود اوبه راه
احكامفراق.نرود بروي احكام اين بود ، براو و بود او خوداز
و قبض كيگيرد ، دامن را او رد و قبول كند ، چه اينجا وصال و
چنانكه گردد ، اوكي دولت سراپرده گرد شادي و اندوه و بسط
:گويد بيت اين
جهان اصل و گيتي نهاد كه ديدي
آسان برگذشتيم آل و علت وز
دان برتر نقط زلا نورسيه وان
آن نه و ماند اين نه گذشتيم نيز زان
احمد درنظر نورسيه اين.كنيد توجه "نورسيه" تعبير به "اولا
از نوري هم كهشيطان است ، معتقد او.است شيطان همان غزالي
.سياه نور اما است ، راآفريده او خدا چون است ، الهي انوار
كه كسي":كه دارد زمينه اين در سخني غزالي ، احمد امام
شد سخنموجب همين كه "است كافر نياموزد شيطان از را توحيد
و تقديس را اينشيطان كه بگويد و بردارد بوق جوزي ابن تا
را توحيد پرستش شيوه امامميگويد ، كه حالي در.ميكند تقدير
تشكيلات نظام ، بگويم ، بنده اينكه مثلبياموزيد شيطان از
مافيا از را كارمندانشان احوالات جزئيات رسيدگيبه و دقيق
و دقيق بسيار زمينهها اين در مافيا كه چرا.يادبگيرد
به اگراست خود كارمندان سكنات و حركات مراقبتمامي
راميپردازد بچهاش و زن هزينه بشوند ، گرفتار و زندانبيفتند
.ميكند صرف فرد آزاديآن براي را سازمان و خود همت تمامي و
به بگيريد ، ياد را ترتيب نظمو مافيا از ميگويد كسي اگر پس
چنانكه.ميكند تائيد را هدفش و كارمافيا كه نيست معني اين
درجه و مقام اين به چگونه گفتند بزرگمهر كهبه است روايتي
خروس ، سحرخيزي چون سحرخيزي به چيز ، چهار به رسيديگفت
حذريچون و پرهيز و الاغ تحمل چون تحملي خوك ، حرص حرصيچون
و تحملمصائب و علم كسب در حريص يعنيروباه حذر و پرهيز
از بايد را اينروزگار در غزالي احمد بيان پس..و بلايا
.كرد بررسي و تحليل زاويهاي چنين
دين و اخلاق ويژه نظر و نقد
فرهنگ عرصه اخبار
بحثاصلي نظر و نقد فصلنامه شماره چهاردهمين و سيزده
آن پيوند و اخلاق.است داده اختصاص دين و اخلاق به را خود
آن پرونده بيستم سده پايانه در كه است موضوعي دين با
است برانگيخته نو از را توجهصاحبنظران و شده گشوده دوباره
فضاي در را نويي مباحث تاكنون كه نظر و تحريريهنقد سعي و
ودامن ترقي ميتواند گشودهاند علميه حوزه ديني -فلسفي-كلامي
.گردد سبب را مباحث گونه اين به زدن
محسنجوادي ، از قرآن در اخلاق به چشماندازي شماره اين در
از عقلي وقبح حسن الجابري ، محمدعابد از اخلاق به بازگشت
لاريجاني ، صادق وتحشيه ترجمه با خراساني كاظم ملامحمد آخوند
و علم ، توازي لگنهاوزن ازمحمد خيراخلاقي مفهوم در تاملي
از اخلاقي نسبيت بر نقدي مرديها ، ازسيدمرتضي اجتماعي اخلاق
ازدكتر تجدد سوم موج ظهور فتحعلي ، محمود ترجمه لوييسپويمن
با درگفتوگو يوناني اخلاق و ايماني اخلاق و بشيريه ، حسين
و اخلاق كتاب از گزارشاست شده آورده پازوكي شهرام دكتر
اين مباحث ديگر جمله از قرنبيستم در اخلاق فلسفه و دين
.است مجموعه
و بهاكتي چ.آ نوشته (Bhagavad gita)"گيتا گاوات بها"
و گلبيدي بزرگمهر سياهپوش ، فرهاد برگردان به و دانتاسوامي
.است رسيده چاپ به دري نشر سوي از فرماني ، الهه
شمار به هنديان ديني برجسته نوشتههاي جمله از كتاب اين
به ميتوان كتابي كمتر هندوان ديني ادبيات در.ميرود
مقدسچون اخلاقي جستارهاي دارندگي و فشردگي و رسايي ، شيوايي
گيتا ، كريشنان ، بهاگاوات رادا گفته به.گرفت سراغ كتاب اين
باورداشتهاي و درانديشه ديگري اثر و نوشته هر از بيش
كتاب ، اين نگارش تاريخ درباره.است بوده تاثيرگذار هنديان ،
از پيش دوم سده آغاز را آن تاريخ برخي.است گوناگون سخنهاي
آغازين بنيانهاي اثر اين در.قرارميدهند ميلاد ،
موضوع.آميختهاند "ودانتا" و "سانكهيا" دبستانهايفلسفي
در.است"مهاباراتا" بزرگ جنگ فلسفي ، زيباي اينسروده
به هم برابر "پاندوها" و "كوروها" قوم دو ايننبرد
سلحشوريمتعلق ،"ارجونا"جنگ ، اين قهرمان.ستيزبرخاستهاند
ويار دوست با همراه او.است "پاندوها" تبار به
با بهنبرد هست ، نيز او ران ارابه كه "كريشنا"ديرينهاش ،
.برميخيزد "كوروها"
فلسفي ، تحليلهاي و بازكاوي محمل "گيتا بهاگاوات" حماسه
از.است بوده تاكنون نگارش آغاز از فراوان اسطورهشناختي
نماد را"كريشناوارجونا" فرانسوي ، فيلسوف گنون رنه جمله
را ارجونا به كريشنا آموزههاي دانستهو انساني و ايزدي ذات
.ميداند ذات دو اين وهمساني شدن يكي حكم در
سرزمين آشناي راز نوشته "تذكرتالاولياء" كتاب چاپ تجديد
نويسي حاشيه و تصحيح به عطار ، فريدالدين شيخ طلب ، و عشق
.است شده زوارمنتشر نشر توسط استعلامي ، محمد دكتر
زندگي شرح در روان و ساده بسيار نثر به تذكرهالاولياء
.است شده نگاشته عرفان و تصوف رهروان از تن نودوهفت
چگونگي شده ، شمرده صوفيه ادبيات برجستگان از كه كتاب اين
و وكرامتها عرفاني احوالات و دروني و فكري دگرگونيهاي
عطار ، است جايداده خود در را دين بزرگان و صوفيان سخنان
.شد زاده نيشابور در ق. -ه درسال 540
شرح در چنانچه اينكه ، تا ميپرداخت عطاري ، به آغاز در
از را او پيرشوريدهاي با برخورد نوشتهاند او احوال
سلكعارفان در و رهانيد ناپايدار گيتي اين به وابستگي
گمانرواداشتهاند داستان اين درستي در برخي البتهدرآورد
از نشان ناراست ، وچه راست چه روايت ، اين حال ، هر به ولي
.آنميدهد تغيير و عطار روحي ايستار
...و اسرارنامه ، اشترنامه مصيبتنامه ، :كتابهاي دارنده عطار
آن -قونيه به پدرش مولويهمراه سفر در كه است معروف و است
ديداري عطار با -بود ساله نوجوانيچهارده مولانا كه هنگام
.بخشيد مولوي به را اسرارنامه از عطارنسخهاي و داد ، دست
وامدار ابد تا را خود يافت ، مولانا كه تبركي دهشو اين از
:ميگويد دربيتي چنانچه ميدانست ، عطار استادخويش
او چشم دو وسنايي بود روح عطار
عطارآمديم و سنايي پي از ما
.رسيد شهادت به مغولان بدست سرانجام عطار
گئورگ;مجارستاني فيلسوف اثر "طبقاتي آگاهي و تاريخ"
در لوكاچ ديدگاههاي.شد خواهد منتشر و ترجمه بزودي لوكاچ ،
وي.است بسزايي اهميت هنرداراي زيباييشناسي و فلسفه زمينه
تاثير زير و آورد روي انديشههايماركس به جواني در
روسيه به و آموخت ، روسي زبان روسيه ، (1917)انقلاب رخدادهاي
كتاب اما ، .رانوشت "لنين" كتاب سالها ، درهمان و كرد سفر
وي كتاب مهمترين و درخشانترين "طبقاتي آگاهي تاريخو"
فلسفهسياسي نوشتههاي از بواقع كه كتاب اين.ميرود بهشمار
و برانديشمندان آشكارا ميآيد ، شمار به معاصر تاريخ
لنين و تئودورآدورنو ، ماركوزه سارتر ، :چون سياستمداراني
.گذاشت تاثير
بعدها كه شد نوشته او جواني دوران در كتاب اين
.ساخت وارد آن بر جدي انتقادات خود
كتاب دو اين از پيش او افكار و آثار آراء ، و لوكاچ درباره
جورج نوشته آنها ، از يكي ;است شده ترجمه لوكاچ ، عنوان به
ترجمه به و امريجورج نوشته وديگري:ترجمه به هايم ، ليشت
، هگل لنين:تاكنونكتابهاي.است فولادوند عزتالله دكتر
همين از بخشي اقتصاد ، و باديالكتيك رابطه در پژوهشي:جوان
به لوكاچ از احمدي ، بابك ترجمه آگاهيطبقاتي ، و تاريخ كتاب
.است ترجمهشده فارسي
|