انقلاب معظم رهبر به اي نامه
اسلامي
يادمان شقايق و شهر و من
...هست
زمان ي"ابنسينا"
اسلامي انقلاب معظم رهبر به اي نامه
يادمان شقايق و شهر و من
...هست
.رهبرم خدمت سلام
بگشايم دل عقده و بگويم سخن تو با ميخواهم
اگر شد ، خواهد شوق از پر وجودم سراپاي كه بدان پدرجان
بارها كه چرا.خواند خواهيد را نامهام شما كه بدانم
.جواب خط يك از دريغ ولي نوشتهام ، شما براي
تمام با را درد كه دختري از بگويم خودم از ميخواهم
ساله كودكي 9 كه زمان آن پيش سالهاميكشد دوش به وسعتش
به پدرخمپاره و وخون دود با شديم بزرگ.شد جنگ بودم ،
عشق.هست هم عشق.نيست كشيدن نفس فقط زندگي كه آموخت ما
در پسكرديم باور ما و داريم ريشه آن در كه سرزميني به
كه وقتي.كشيديم قد و دوانديم ريشه و مانديم ديارمان
وهنوز شد خون از پر پدر چشمان كرد ، محاصره را شهر دشمن
ياد به را مادر كه وقتي ميكنم ، احساس را اشك شوري
به را خدا و بلندكرد آسمان به را دستانش كه ميآورم
.داد نجاتمان خدا و دهد نجاتمان كه داد قسم (س)زهرا فاطمه
بايد آبادان حصر:گفت عزيز امام جماران ، پير كه وقتي
.مانديم سربلند ما و شكستند را حصر شبشكنان و شود شكسته
ما وسالان همسن انقلاب ، پيروزي مناسبت به كه بهمن هر 22
جشن و ميبستند آذين را كلاسهايشان عزيز ايران در
را شهر كه ميداد وعده مناسبت همين به دشمن ميگرفتند ،
و ميشد آتش همه شهر و بست خواهد توپ به هميشه از بيشتر
چادرهاي در آبادان كيلومتري در 8 را ايام اين ما.آشوب
براي چوب كردن پيدا براي كه وقتي.ميگذرانديم احمر هلال
كه ميديديم را جسدهايي ميگشتيم را اطراف زغال كردن گرم
آن چگونه خدايا.لباسي و بود باقي استخوانهايشان فقط
بازميگشتيم چادر به وقتي برد؟ خواهيم ياد از را صحنهها
شهر بازگشت هر از بعد و بود رفته يادمان از ديگر سرما
سوت هر با كه آموختيم درس كلاس در.نبود بيش ويرانهاي
ولي.كنيم پنهان دستهايمان زير را سرهايمان وخمپاره راكت
وقتي.ميكرد خون از پر را دستهايمان پنجره شيشههاي باز
را پايمان آهسته تركش ميكشيديم دراز خيابان آسفالت روي
چگونه را تابستانتان" هيچگاه ما انشاء موضوع.ميسوزاند
.هست يادم سرخ بازگشت موضوع بود چه هر."نبود گذرانديد
در بازميگشتيم مدرسه از بال فراغ با دوستان با كه آنگاه
و كرد اصابت زمين به توپ گلوله گمنام شهيد منطقه حوالي
پشت پيش ساعت تا كه دوستاني شدند ، شهيد مظلومانه چه
:گفت ما به معلم.ميدادند گوش معلم درس به كلاس نيمكت
ميبيني عزيز ، پدرخوشابحالشان.داشتند سعادت آنها
.نميدهد باران بوي نيست ، لطيف نيست ، سبز هيچكدام خاطراتم
رزم ، مردان كه سربندهايي فقط.ميدهند درد بوي سرخند همه
و نگاهشان مثل.بود سبز ميدادند ما به غيور رزمندگان
كه پوكههايي و ايثار و بود مردانگي دنيا يك كه قدهايشان
و عبور همه كه اقامتي كارت و ميدهند ، باروت بوي هنوز
نگه يادگاري به هنوز كه داشت بستگي آن به شهر در مرورها
خاطر به را شما و خاطراتند ، ماهمين دنياي همه.داشتهام
و شديم شادي از پر.آمديد آبادان به كه روز آن ميآورم
ايستگاه قدس فلكه خيابان كنار ساعتها.شما ديدن مشتاق
داديم تكان دست برايتان چقدر.آمديد شما.ايستاديم هفت
.داشتيد تن به نظامي لباس.ديدم را شما لحظه يك براي من
به را من ذهن مدتها براي ميتوانست كوتاه ثانيههاي همين
آن از بعد.بود كمتر ماشين سرعت كاش.كند مشغول خود
تا زد بالا را همت آستين پدر.رسيد سازندگي دوران سالها ،
از بعد.بود كرده ويران دشمن كه را آنچه بسازد
تومان هزار مبلغ 500 فقط بازسازي ستاد بسيار دوندگيهاي
يك توانست فقط پدر.داد ما شده ويران صددرصد خانه به
.است ضروري لوازم فاقد حتي كه.بسازد سيماني ديواري چهار
ميدادند ما به بايد كه را پولي بقي ما كه كرد تلاش خيلي
پولي.برساند پايان به را ساخته نيمه خانه تا كند دريافت
مابقي امابود تومان هزار كرديم 850 مي دريافت بايد كه
ما.ايستادند جلويش كوه مانند و ندادند پدر به را پول
همان زمستانها در كه سيماني چهارديواري يك و مانديم
يك از بعد.ميكند زنده برايمان را كيلومتري هشت سرماي
گذاشت تنهايمان مطمئن تكيهگاه آن پدر سال 1370 در سال
مانديم تنها ما.بگيرد آرام روحش حق جوار كنار در تا رفت
از وخسته نابينا و سالخورده مادرم.مشكلات از دنيايي با
بار.بودند محصل كه كوچكتر برادر و خواهر سه و رنج سالها
فوت از بعد.ميكردم احساس دوشم بر را مسئوليت سنگين
ما براي تومان هزار مبلغ 5 ماهيانه بهزيستي سازمان پدرم
هيچ.بگذرانيم آن با را اموراتمان همه تا كرد تعيين
كه مايي.بوديم ما پدرم ثروت همه.نداشتيم ديگري درآمد
بود ريخته كاممان به را شرنگها تلخترين روزگار كودكي ، از
.سختي از باري كوله شديم ، با پير نكرده تجربه را كودكي و
رفتم كه كجا هر به اما.بيابم كاري تا كردم ، تلاش چقدر
.ميدانست را ما درد كسي چه.شنيدم سربالا جواب فقط
از يكي همت با و گرفت را ديپلمش پشتكار با خواهرم
با بتواند كه اميد اين به.رفت كامپيوتر كلاس به معلمانش
ركاب در پا دو هر بار اين.باشد آورمان نان كردن كار
پدر.زديم دري هر به.كرديم برابر چند را تلاشمان.نهاديم
بيابم كاري اينكه نه كردم ، التماس كه ميخورم قسم عزيز
زينت را سفرهمان كه ناني فقط.نه بهتر ، زندگي براي
نگاه از.بايستيم خودمان پاي روي ميخواستيم.ببخشد
دل برايمان اينكه از.بودم بيزار ديگران ترحمآميز
كردم ، مراجعه كار يافتن براي كه بار آخرين براي.بسوزانند
سربلندكرد.كرد رو و زير را مداركم آسودگي با آقايي
چه و نداريم احتياج ليسانس از كمتر به ما:وگفت
چشمانم.بدهم تحصيل ادامه بروم كه كرد توصيه !بزرگوارانه
پا به بود نشسته گلويم در سالها كه بغضي شد ، اشك از پر
پرآشوب شهر اين در ما كه وقتي بزنم فرياد خواستمخاست
پشت ما و ميكرد تكه تكه را مدرسه تن خمپاره و بوديم
و توپ صداي كه وقتي ميگرفتيم ، پناه مدرسه گونيهاي
محترم آقاي شما ميداديم تشخيص هم از را راكت و خمپاره
ميكرديد؟ تحصيل معتبر دانشگاه كدام در داشتيد؟ تشريف كجا
.شدم خارج در از آرام.نگفتم هيچ و كردم سكوت اما
تا شده ، دوخته در به پراميد مادرم چشمان ميدانستم
از را اشكهايش كه دستاني و شادي دنيا يك با بازگردم
سختيهاي ديگر مادر بگويم و كند پاك پژمردهاش گونههاي
مايي براي.است ومحال دور آرزويي اين اما.شد تمام هم ما
.نكردهايم تجربه را چيز هيچ سختي و درد جز سالها كه
و خواندم فاتحهاي رفتم ، پدرم مزار سر به پنجشنبه
جان پدروناليدم نهادم خاكش به سر و ريختم اشك دنيايي
نفس يعني زندگي.نيست عشق تنها زندگي ببيني تا نيستي
و نداريم را هيچكدام ما و مدرك يعني ثروت ، يعني.كشيدن
در خودمان ، شهر در ببين. محروميت به محكوميم و تنهائيم
.است بسته ميزنيم ، را دري هرغريبهايم عزيزمان ديار
ياورمان كس هيچ ميكنيم ، بالا كسي هر سوي به ياري دست
ما مگر.ميداديم تكيه شانههايت به تا بودي كاش.نميشود
سفرهاي اندازه به فقط.ميخواهيم سهم چقدر دنيا اين از
زيادي توقع اين شايد.باشد خودمان دستان زحمت از نانش كه
.است
و نوشتهام خودم تنهايي خلوت در را چندخط اين مهربان پدر
.ميكنم هديهاش شما به است عزيز برايم چون
شب پي از دشمن تلخ هجوم
معشوق اسم عاشق پيشاني به
هست يادمان وخون وناله نفير
هست يادمان نوازش و ناز صد به
وحشت گنگ لحظههاي عبور
رقصان منورهاي و دود و شب
هست يادمان چيفتن تانك صداي
هست يادمان خانه حوض ميان
خاك در ريشه سر بي نخل هزاران
بودن اوج تا زدن پر براي
هست يادمان اروند سرخ غروب
هست يادمان پاك و ساده دوبال
تازه رد يك زندگي كنار
اقاقي گلهاي بوي شميم
هست ايثاريادمان پاي صداي
هست يادمان آهن و دود ميان
جماران پير امام ، لبيك به
ساده خط يك عاشقان كلام
هست يادمان سبزياران حضور
هست يادمان قرآن جلد روي به
وحدت سبز حنجرههاي هنوز
خون در افتاده لالهها ، كنار
هست يادمان جور خنجر پشت به
هست يادمان بيسر شقايقهاي
يادياران كارون شط كنار
دوست حضرت بر آخرين سجود
هست يادمان آخر غسل و وضو
هست يادمان عشق سنگر كنار
شهادت شعر غريبانهترين
هست يادمان مشق دفتر ميان
ومجروح زخم پر من شهر هنوز
هست يادمان ياران پاي زير به
شما كشيده زجر دختر
آبادي خلف شريفات ليلا
29/8/77
- ساحل سينما مقابل -هفت ايستگاه -قدس كوي -آبادان:آدرس
شركت حوض پمپ روي روبه -پاسداران راهنمايي مدرسه پشت
.آبادي خلف شريفات فياض منزلپلاك 11 -نفت
زمان ي"ابنسينا"
"ابنسينا" اثر خلق انگيزه به عرب شاهين با گفتوگو
جعفري محمدتقي علامه مرحوم از تصويري
شيوه به كه است نقاشاني جمله از عرب شاهين:اشاره *
استاد مرحوم شاگردان از كه ويميكند فعاليت نگارگري
عنوان با استاد چهره از تابلويي است ، جعفري محمدتقي
حيات زمان در را آن و كشيده تصوير به را "ابنسينا"
زمينه در هنرمند اين با.است كرده تقديم ايشان به استاد
رحمتالله جعفري علامه استاد با وارتباطش هنري فعاليتهاي
.پيميآيد در كه شده انجام گفتوگويي عليه
مرحوم از تابلويي كشيدن تصوير به فكر به شد چطور *
افتاديد؟ جعفري محمدتقي علامه استاد
بودم جعفري علامه استاد شاگردان و مريدان از يكي من *
ايشان گوهربار بيانات و آثار از اخير سال چند طول در كه
شاياني استفاده مولانا معنوي مثنوي اشعار تفسير زمينه در
واسطه به را مولانا اشعار از توجهي قابل تعداد و نمودم
توجه مورد كه درآوردم تصوير به استاد ارزشمند تفسير
.گرفت قرار جعفري استاد مرحوم
اين ميدانم آن بيان به موظف را خود كه مهمي مطلب اما
هنري گفتگوهاي از پس و بودم استاد منزل در روزي كه است
(ره)خميني امام حضرت از مطلبي داشتم ، ايشان با همواره كه
محضر به ايشان كه زماني استاد ، گفته به بنا.كردند نقل
آقاي" كه فرمودند ايشان به امام رسيدند ، (ره)خميني امام
مطلب اين استاد وقتي ".هستند ما زمان ابنسيناي جعفري ،
گوهربار بيان اين كه گرفتم تصميم كردند ، نقل برايم را
اين در.دادم انجام را كار اين و بكشم تصوير به را امام
.كردهام تصوير ابنسينا همراه به را جعفري استاد تابلو
ايشان به كردم ، تقديم استاد به را تابلو اين كه روزي
ابنسينا همراه به را شما چهره من كه است درست:گفتم
مورد اين در را خود و نيست كافي اثر اين اما كشيدهام
بتوانم كه ميشوم راضي كار از زماني.نميدانم موفق
.را ايشان چهره تنها نه و كنم تصوير را استاد افكار
در اندازه چه تا جعفري علامه با كار ، انجام حين در *
بوديد؟ ارتباط
-ميكردم برقرار را ارتباط اين ميتوانستم كه جايي تا *
از و -بود مولانا مثنوي به مربوط كه آثاري مجموعه بخصوص
قبل مواقع بعضي حتي.ميشدم بهرهمند ايشان بيكران دانش
.ميكردم مشورت ايشان با كنم شروع را نقاشي اينكه از
از استاد پرارزش تفاسير واسطه به كه مينياتوري آثار
،"شبان و موسي حضرت":از عبارتند كردم تصوير معنوي مثنوي
،"چنگي پير" ،"اژدها و مارگير" ،"ليلي كوي سگ و مجنون"
.ديگر تابلوي چند و "بقال و طوطي" ،"صياد و مرغ"
"حبلالله" نام به تابلويي روي بر پيش مدتي دارم ياد به
و توضيحات آن ، ملاحظه از پس جعفري استاد و ميكردم كار
سپس كه است اين جالب و دادند من به تكنيكي پيشنهادات
"دقيقا و كرد مشاهده را اثر اين فرشچيان محمود استاد
.دادند من به را استاد مرحوم پيشنهادات و توضيحات همان
استاد حد چه تا كه بود جذاب و جالب برايم خيلي مسئله اين
بالايي ديد از تجسمي هنرهاي به نسبت ذاتي طور به جعفري
.برخوردارند
نشان علاقه نقاشي هنر به حد چه تا جعفري علامه مرحوم *
ميدادند؟
نقاشي درون به مينگريست نقاشي اثر يك به وقتي ايشان *
اصفهان در استاد كه زماني.پيميبرد نقاش درون به حتي و
مينياتوريستهاي از ملكي مصور حاج نام به نقاشي با بود ،
وي ، آثار از يكي ديدن با و شد آشنا اصفهان سرشناس
كرد اثر آن از فلسفي برداشتي بداند ، را آن موضوع بيآنكه
در را خود هدف و نظرات مصور حاج كه نمود بيان مطالبي و
.دانست جعفري استاد برداشت و نظر با منطبق "كاملا اثر آن
داشتيد؟ توجه بيشتر نكاتي چه به "ابنسينا" تابلوي در *
شود ، استاد به شبيه چهره ميخواستم چون اثر اين در *
كه نكتهاي اما.شوم نزديك طبيعت به حدودي تا بود لازم
ابنسينا و جعفري استاد چهره بين ارتباط است ، توجه مورد
يك در و يكديگر به نزديك را چهره دو اين حدودي تا كه است
در كه آنجا تا نيز اثر همين در اما.كردهام كار قالب
.كردم استفاده نگارگري خطوط از بود ، توانم
|