مباني و تعريف ;وفرهنگ تمدن
تمدنها گفتوگوي و ديالكتيك
مباني و تعريف ;وفرهنگ تمدن
:اشاره
درباره و بوده انديشمندان توجه مورد ديرباز از "تمدن"
و داشته وجود مختلفي بحثهاي آن سازنده عناصر و مباني
نظر اشتراك و آن از مشخص تعريفي ذكر اساس اين بر.دارد
با حاضر نوشته.ميباشد ناممكن باره اين در فكر اهل
زمينه اين در گرفته انجام تعاريف به تاريخي ، بررسي
را آن ماهيت و گرفتن اوج شكلگيري ، چگونگي و پرداخته
.ميكند تحليل و تجزيه
مقالات گروه
يك از.ميرود كار به مختلف معاني به كه است مفهومي تمدن
به فرهنگ با مترادف حتي و است فرهنگ همان تمدن ديدگاه
پيچيدهتر صورت تمدن بعضي ، نگاه از.(تايلور) ميرود كار
است بيشتري رويت قابل ويژگيهاي داراي كه است فرهنگ
داراي كه است فرهنگي هويچر ، نگاه از تمدن.(كروبر)
عناصر داراي كيفي نظر از" كه است پيشرفتهتر ويژگيهاي
."است عاليتر
از نسبي است تعريفي تمدن فرهنگشناسان ، پارهاي نگاه در
به را تمدن است بهتر كه ميشود خاطرنشان.تمدن مفهوم
طرفداران قول به و كرد محدود ويژهاي گروه يا خاص مردم
و طرحها از مجموعهاي از است عبارت تمدني هر عقيده اين
آن و است شده پرداخته زندگاني براي كه تاريخي نمونههاي
ويل.است مشترك گروه يك افراد ميان در كه است چنان
كه را زمينههايي و شرايط و عوامل تمدن تعريف در دورانت
نظم وجود همچون دارد دخالت تمدني هر پرداختن و ساختن در
گنجانيده را همه نسبي رفاه و قانون حكومت و اجتماع در
كه فرهنگي خلاقيت از است عبارت تمدن":ميگويد وي.است
رفاه و قانون حكومت و اجتماعي نظم وجود نتيجه در خود
حوزهاي ديگر ، برخي ديدگاه از "مييابد وجود امكان نسبي
مذهب ، اسطورهها ، .است تمدن فرهنگي و انساني پديدههاي از
جرگه در فنون و علوم و است فرهنگ اجزاء از ادب و هنر
حوزه براساس تمدن و فرهنگ تمايز گاهي.دارند قرار تمدن
فضاي تمدن.ميشود مشخص آنها اجتماعي و جغرافيايي
در را اجتماع چند گاه و دربرميگيرد را وسيعي جغرافيايي
.ميدهد جاي خود
كار به اجتماع يك باب در فرهنگ آنكه ، حال
با مترادف را آن كه تمدن از مفهومي.(ساروخاني)ميرود
تقليل مترادف يك حد تا را تمدن ميبرند ، كار به فرهنگ
بتدريج فرهنگ تايلور ، تعريف در كه طوري به ميدهد ، مرتبه
علوم حوزه در امروزه.ميشود گذاشته كنار صحنه از
مفهوم را "تمدن" مفهوم جاي و ندارد كاربردي تمدن اجتماعي
بحث تخصصي مفهومي عنوان به آن از و است گرفته فرهنگ
فرهنگ ، پيچيدهتر شكل را آن كه "تمدن" از مفهومي.ميشود
ملاك اينكه به عنايت با ميداند ، كيفي يا كمي لحاظ از
اغلب در و ندارد وجود ساده از پيچيده تفكيك در مشخصي
مورد ميشود ، وارد بحث در ملاك عنوان به ارزشها موارد
ويژگي ، اين با تمدن مفهوم زيرا.است گرفته قرار نقد
دست از روشن صورت به را واقعيت از بخشي تمايز توانايي
اين اجتماعي ، علوم تئوريك حوزه در اين ، بر علاوه.ميدهد
آنها تبيين و واقعيتها توضيح به قادر تمدن از مفهوم
طبقهبندي در نه آن از استفاده جهت همين به.نيست
توضيح نه و است فايدهاي و سود واجد انساني پديدههاي
.است نقشي ايفاي به قادر آنها
انساني پديدههاي از حوزهاي عنوان به "تمدن" مفهوم
ايرادي مورد نيز فرهنگ كنار در (فنون و علوم مانند)
كه ندارد وجود توجيهي هيچ كه زيرا.ميگيرد قرار مشابه
مانند و هستند معنوي پديدههاي خود كه فنون ، و علوم
ديگر مصاديق از انتقالند ، قابل مذهب و هنر و اسطوره
هيچ تفكيك اين و شوند تفكيك (اسطوره و هنر مذهب ، ) فرهنگ
در "تمدن" كاربرد در.ندارد عملي و نظري حوزه در سودي
جمله از دارند مداخله ارزشي ملاكهاي بيشتر هم معني اين
شكل عنوان به علم به كه جديد فنگرايي و علمگرايي
.دارد توجه بشري معرفت از ويژهاي
تمدن و فرهنگ ماهيت درباره عمده بطور كه ديدگاهها اين
تمدن از خنثي و انتزاعي مفهومي تا كوشيدهاند و كرده بحث
مفهومي حد تا را تمدن عمل در بپردازند ، و بسازند فرهنگ و
علم توسعه به قادر كه مبهم مفهومي يا فرهنگ با مترادف
در امروزه تا شده موجب امر همين.دادهاند تقليل نيست ،
برخلاف.شود استفاده مفهوم اين از كمتر اجتماعي علوم
استفاده مفهومي عنوان به تمدن از كه ديدگاهي فوق ديدگاه
مشخص ديگر فرهنگ با فرهنگ يك تمايز آن با كه ميكند
به تمدن ، و فرهنگ ماهيت و ذات به عنايت جاي به ميشود
كه است آن پي در و كرده توجه فرهنگ واقعي و انضمامي وجه
انواع يا معاني از نظامي عنوان به فرهنگ سازد مشخص
فرهنگهاي از چگونه خود ، نسبي وحدت با انساني پديدههاي
فرهنگ تلقي ، اين در.ميشود متمايز ويژگي همين با ديگر
را خود جامعه يك آن با كه ميشود تلقي واقعيتي عنوان به
مثابه به جامعه براي فرهنگ و ميشناسد باز ديگر جامعه از
.است فرد براي شخصيت
فرهنگي نظام داراي خويش براي جامعهاي هر تلقي ، اين در
.ميشود جوامع ساير از آن تمايز موجب كه است ويژهاي
از است ، خورده پيوند ويژهاي جمعي هويت با فرهنگي نظام
اين پذيرفتن با.ميبخشد هويت آن به و گرفته انرژي آن
بپردازد ، فرهنگ ماهيت به آنكه جاي به كه فرهنگ از تلقي
فرهنگ انضمامي و واقعي وجه به و ميكند گذر ماهيت بحث از
اطلاق فرهنگهايي بر كه است مفهومي تمدن ميپردازد ،
.گرفتهاند شكل متعدد جمعي هويتهاي از فراتر كه ميشود
لحاظ از) مشخص اجتماعات از فراتر تمدن جهت ، همين به
لحاظ از) اجتماع يك جغرافيايي حوزه از فراتر و (زماني
.مييابد گسترش (مكاني
:دارد اشاره فرهنگ از خاص نوعي به تمدن معني ، اين در
قلمرو در آن گستردگي عليرغم كه فرااجتماعي فرهنگهاي
يكپارچگي داراي (مكاني چه و زماني چه) اجتماع چند
يگانه را خود آن پرتو در مختلف اجتماعات كه نسبياند
.ميكنند احساس
ميپذيرد تاثير اجتماعات بين و درون تحولات و دگرگوني از
تمدن ، از تلقي اين با.ميگذارد تاثير آنها تحول بر و
اشاره اما است ، فرهنگ سنخ هم ماهيت حيث از چه اگر تمدن
آن تحول و تغيير مكانيزم كه دارد فرهنگ از خاصي نوع به
اساس بر.دارد تفاوت جامعه يك به متعلق فرهنگي نظام با
كه ميشود گفته تمدن فرهنگي به معني اين در گفتيم چه آن
درمكان و زمان طول در مشخص اجتماع يك مرزهاي از فراتر
خود نسبي وحدت گستردگي اين عليرغم و باشد يافته گسترش
است فرهنگي اسلامي تمدن معني ، اين با باشد ، كرده حفظ را
و مكاني گسترش النبي ، مدينه خود خاستگاه از فراتر كه
از برميگيرد ، در را متعدد اجتماعات و است يافته زماني
آنها اجتماعي حيات بر و ميشود متاثر آنها اجتماعي حيات
از فراتر كه است فرهنگي غرب ، تمدن.ميگذارد تاثير
كه ديگري جامعه هر يا آلمان انگليس ، فرانسه ، خود خاستگاه
.است يافته زماني و مكاني گسترش داشته ، نقش آن تكوين در
انساني پديدههاي از ويژهاي نوع به معني اين به تمدن
زيرا.دارد تئوريك و بخش تمايز منزلتي و ميكند اشاره
در انساني ، پديدههاي از ويژهاي حوزه به اشاره بر علاوه
.ميرساند ياري را ما هم آنها تبيين و تحليل
نكته اين به ميگويد ، سخن تمدن از كه هنگامي گورويچ
شركت تمدن يك در كلي جوامع از يك هر كه ميكند اشاره
مقام اين در.مينمايند دستياري آن ايجاد به و ميكنند
هم و ساخت يكي را كلي جامعه و تمدني جو نميتوان
.داد قرار مدنظر يكديگر از جدا و تفكيك را آنها نميتوان
آنها ساختهاي و كلي جامعههاي نوعي صور تعداد طرفي از
عين در تمدنها ، ديگر طرف از و تمدنهاست شماره از بيش
تشكيل را آنها ملاط درميگذرند ، كلي ساخت از آنكه
هر اعظم قسمت ضمن در و ميكنند پيروي آنها از و ميدهند
يا تام اجتماعي پديدارهاي مولود تمدنها اين از يك
قرار فرهنگ از مفهومي مقابل در تمدن از مفهوم اين.جامعند
و معاني از نظامي عنوان به را فرهنگ كه ميگيرد
يك در دارند ، نسبي وحدت كه ميشناسد انساني فرآوردههاي
و ميپذيرد تاثير آن ازشرايط ميكند ، نما و نشو اجتماع
را آن معنوي وحدت و ميگذارد تاثير اجتماع برآن مقابل در
.ميآورد فراهم
مفاهيمي (فرهنگ)فرهنگي نظام و تمدن مفهوم تلقي ، اين در
ماهيت به كه اولي ، معناي به) فرهنگ مفهوم ذيل كه هستند
آنها از طبقهبندي در و ميگيرند قرار (داشت اشاره فرهنگ
با متقابل رابطهاي معني اين به تمدن.ميشود استفاده
آرميده آنها بستر در و دارد جمعي هويتهاي و اجتماعات
بهره جمعي حيات از اجتماعي روابط ملاط عنوان به و است
.ميبخشد شكل آن به و ميگيرد
سخن تمدنها يا تمدن شناسي جامعه از ميتوان معني اين در
شرايط با را آن حضيض و اوج و تمدن هر ويژگيهاي و گفت
و جوامع ميان روابط و مذكور تمدني حوزه اجتماعات اجتماعي
از استفاده با را جوامع اجتماعي شرايط "متقابلا
.كرد تبيين تمدن آن ويژگيهاي
علم حوزههاي از يكي تمدن هر تحولات تبيين و توضيح در
شناسي جامعه كرد ، استفاده آن از ميتوان كه اجتماعي
هر ريشههاي توسعه ، شناسي جامعه نگاه از.است توسعه
نتيجه بخش در تمدنها افول و صعود و مدني توسعه
تمدن آن حوزه در مستقر جوامع در كه است مكانيسمهايي
در گرفته شكل نهادهاي و ساختها از متاثر خود و فعالند
توليد باز" ميتوانند مكانيسمها اين.هستند جوامع آن
.باشند "توسعهاي" يا و "انحطاطي" ،"شونده
تمدني آنچه كه ميشود مشخص تمدنها ، تكوين به نگاهي با
.نيست جغرافيايي گستره ميسازد ، متمايز تمدنها ساير از را
شاهد تاريخ طول در جغرافيايي ، محدوده يك در زيرا
يك هر كه هستيم متفاوتي تمدنهاي گسترش و شكلگيري
و رشد شاهد ايران ، در چنانكه.دارد را خود خاص ويژگيهاي
.هستيم اسلامي تمدن سپس و دوره يك در آريايي تمدن توسعه
لحاظ از آنها شدن محدود يا تمدنها تدريجي گسترش همچنين
"ماهوي" وجهي "جغرافيايي عنصر" ميدهد نشان جغرافيايي
وجه.كرد محسوب عرضي امري را آن بايد و نيست تمدن براي
به آن از نميتوان و دارد وضعي چنين نيز زماني و تاريخي
و قوميت.سودجست موجود ماهوي كننده متمايز امر يك عنوان
.است رنج در كاستي همين از تمايز عامل عنوان به هم نژاد
و جغرافيايي محدوده يك در تمدني هر كه است حالي در اين
محصول شكل بر استعدادها اين و ميگيرد شكل آن استعدادهاي
تحقق تاريخي برهه يك در تمدني هر.دارد تاثير تمدن آن
تمدنهايي به را خود رنگ هم قوميتها و نژادها.مييابد
.هستند آن سازنده و حامل كه ميبخشند
رجبزاده هاشم دكتر
تمدنها گفتوگوي و ديالكتيك
:اشاره
ريشه شناختي نظريهاي عنوان به تمدنها گفتوگوي از بحث
از و داشته جوامع ذهني و عيني جوانب تحول از آگاهي در
به ناچار پديده اين از گوناگون تبيينهاي در رو اين
تمدن قديم ايام در.كرد بايد تكيه وسيعي شناختي عرصههاي
در فرهنگ عيني "نسبتا جنبههاي عنوان به (Civilization)
جامعه هر فرهنگ ذهني و معنوي جنبههاي با متقابل ارتباط
جنبههاي در تحول سرعت به بنا.ميگرفت قرار توجه مورد
بيشتر امروز جهان آن ، واقعنمايي و تجلي و فرهنگ هر عيني
و گرديده فرهنگها وظيفهاي و كاركردي جنبههاي شاهد
شناختي و ذهني بس غايتي كه تمدن ريشهاي و ساختاري جوانب
عنوان به ديالكتيك.است شده سپرده فراموشي به داشته
خاص منطق اساس بر اجتماعي واقعيات مطالعه براي پهنهاي
ملي ، جهاني ، سطوح در را اجتماعي گوناگون پديدههاي خود
هدف ، نوشتار ، اين درميدهد قرار مطالعه مورد منطقهاي
دو رابطه باب در متفاوت سوءالات ايجاد براي مسئلهاي طرح
بتواند حركت اين بلكه است ديالوگ و ديالكتيك مقوله
اساس بر انديشمندان توسط را آنان بين ناشناخته زواياي
.بگشايد فرهنگشناختي و شناختي جامعه تحليلهاي
مقالات گروه
حول اجمال حد در نوشتار اين در اساسي سوءالات :مسئله طرح
:ميزند دور اساسي محور چند
دارد؟ ابعادي و وجوه وچه چيست ديالكتيك -1
مطالعه براي كاربردي چه و كدامند ديالكتيك انواع -2
دارند؟ گفتوگو نظريه
و ديالكتيك بين اصلي گرهگاههاي يا تلاقي محلهاي -3
كدامند؟ (تمدنها بحث در "خصوصا) ديالوگ و ديالكتيك
پديدهها ، بين تقابلي و جدالي سير يا ديالكتيك:مدخل
ريشه شناختي ، قدمت لحاظ به كه است فكري تكيهگاه و منطق
انديشمنداني آثار در رو اين از و داشته قديم دوران در
كانت ، آثار در جديد دوران در سپس و فلوطين افلاطون ، نظير
گاه و محدود گاه رگههايي ماركس و پرودون هگل ، فيشته ،
مقوله دو بين بايد مقطع اين در.مييابيم را آن از متكثر
نظريهها ارباب شدن قايل و نظريهها از ديالكتيكي تفسير
گاه كه مفهوم بدين ;شد قايل تفاوت ديالكتيك به
و ماهيت پذيرش و ديالكتيك منطق اساس بر انديشمنداني
شرايط و اوضاع و پديدهها اجتماعي تحليل به آن محتواي
آثار تحليلگر ، عنوان به ما گاه و پرداختهاند خود زمانه
.ميدهيم قرار مطالعه مورد ديالكتيكي قرائتي با را آنان
پهنه بودن دارا و بودن عام دليل به كه اينجاست نكته
اساس بر پديدهها بين روابط تحليل امكان ديالكتيك گسترده
پهنه در ديالكتيك.ميگردد ميسر ديالكتيك شناختي مباني
آنتيتز و تز بين تضاد به "غالبا متاسفانه انديشه
رو اين از و گشته محدود (كارلماركس آثار در "خصوصا)
در افراطي شكل در يا نيست متصور آن بر فراتر قلمرويي
جاي به كه است اين ديالكتيك روش از منظور":ماركس انديشه
اجتماعي هيات مادي و عين شرايط عقايد ، و ايدهها به توجه
(1)".گيرد قرار توجه مورد
استاد و روسي معروف جامعهشناس و فيلسوف ژرژگورويچ ،
جدالي سير و ديالكتيك كتاب در (19651894) سوربن دانشگاه
مورد گوناگون مناظر از را ديالكتيك شناسي ، جامعه و
آنكه براي" است معتقد "ماهيتا و داده قرار مطالعه
(2)".باشد جزمي ضد بايد "اساسا باشد ثمربخش ديالكتيك
كه درمييابيم ديالكتيك با مرتبط گوناگون آثار مطالعه با
و تز بين ضديتها بر ناظر كه ديالكتيك تضادگونه مشكل
يا سنتز نام به ضديت اين برآيند ظهور سپس و آنتيتز
موجود ديالكتيكي روابط از گونهاي تنها است ، دو آن تركيب
بين ديالكتيكي روابط گوناگون انواع رو اين از و است
اسلوبهاي اساس بر كه گونهاي به است طرح قابل پديدهها
بين ممكن روابط انواع گورويچ بحث در ديالكتيكي گانه پنج
:از عبارتند پديده چند يا دو
:ميشود وضعيت سه شامل كه متقابل اكمال رابطه -1
-نميشود ظاهر متناوب كه تناوبهايي متقابل اكمال -الف
.موج و ذره بين رابطه نظير
رابطه نظير همسو جهات در حركت يا جبران متقابل ، اكمال -ب
.وكميت كيفيت يا عمق ، و سطح بين
-هستند ناهمسو گاه و همسو گاه كه عناصري متقابل اكمال -ج
.ديگران و ما من ، بين رابطه نظير
با خود ساختاري جزئيات در كه عناصري متبادل تضمن -2
امر و رواني امر بين رابطه نظير دارند رابطه يكديگر
.اجتماعي
را مخالف ارزش يا وجه دو كه عناصري ديالكتيكي ابهام -3
.حسد و عشق نظير هستند دارا يكديگر با
نظير -متضاد "كاملا پديده دو بين ديالكتيكي شدن قطبي -4
.ماركس انديشه در روبنا و زيربنا
نه و منفك "كاملا نه كه پديدههايي بين مناظر تقابل -5
ميگيرند قرار هم برابر در اما هستند هم در ادغام "كاملا
.اجتماعي و فردي امر يا دفع ، و جذب خوشي و غم نظير
پديدههاي و عناصر بين ديالكتيكي روابط انواع از نظر صرف
مطالعه نوشتار اين در اهميت حائز نكته اجتماعي ، گوناگون
بين متقابل اكمال و گفتوگو پذيرش و تمدنها بين رابطه
برخورد كه گونهاي به است ديالكتيك متعلق اساس بر آنها
بين رابطهاي نوع هر ترسيم يا تمدنها گفتوگوي يا تمدنها
نام به عامي شناختي پهنه اساس بر ميتوان را تمدنها
.داد قرار توجه مورد ديالكتيك
عنوان به ديالوگ و شناخت منطق عنوان به ديالكتيك
بين رابطه حاكميت بر ناظر دو هر شناخت براي وسيلهاي
اگر رو اين از هستند ، اجتماعي گوناگون پديدههاي و عناصر
اين بين رابطه جامعهشناختي نگرشي اساس بر بخواهيم
شرايط كه درمييابيم دهيم ، قرار مطالعه مورد را پديدهها
آن در كه ميگردد تعريف و ترسيم گونهاي به حاكم جهاني
ابعاد از جوامع تحول اصلي سازوكارهاي عنوان به تمدنها
بين رابطه ديگر سوي از و گرفته قرار مطالعه مورد گوناگون
كه است تشنجزدا مسالمتآميزو رابطهاي تمدنها ، اين
بين تكثر و تنوع به يكسو از:مييابد وجهي دو غايتي
(مدرنيست پست نظريه همانند) است معتقد آن اجزاي و تمدنها
تحولات گوناگون جهات و يافته تام تحليلي ديگر سوي از و
يا برخورد از سخن اينكه نتيجه.مينمايد مشخص را جهاني
تبيين و توصيف يعني جهاني ، جوامع و تمدنها بين گفتوگو
شدن موميايي و ايستايي از كه ديالكتيكي منطق از اسلوبي
.دارد پويايي به ميل و داشته پرهيز
شيري طهمورث
ص 100 -جامعهشناسي نظريههاي انصاري و اديبي -1
ص 12 -حبيبي حسن ترجمه -ديالكتيك -گورويچ ژرژ -2
|