|
|
ضدخشونت انديشه و "حر"
(3) (ع)امامحسين شهادت و كربلا حادثه به اخلاقي رويكردي سوي به وي ميل و محتشم آن روحي تطور سير و "حر" ماجراي در لطافتزا و نغز وقايع جمله از يارانش و سيدالشهداء ميرود شمار به كربلا حادثه و حق بين انتخاب نماد را "حر" تفسيرها تمامي در گرچه كردهاند معرفي برميگزيند را حق راه نهايت در كه باطل ديگري زاويه از ميتوان را شجاع فرمانده اين حركت اما عقلاني تحليل و خشونت از وي پرهيز آن و رسيد بر نيز يكديگر با مداراي به ماجرا طرفين تشويق و كربلا ماجراي همراه به وي كه ميشود آغاز زماني از حر ماجراي.است آن اصحاب و (ع)حسين امام راه سر بر لشكريانش از تن 1000 همه حر ، ستوران و سواران.ميگيرند قرار بزرگوار دريغ با ميتواند امام سو اين در آب ، محتاج و تشنهاند يورش با حتي و بگذارد عقيم را سپاهش و حر هدف آنان از آب (ع)حسين امام اما ، درآورد پاي از را آنها آنان به حمله و بلكه دارد دريغ دشمن از آب كه نيامده كربلا به آن براي زنده شده ، مخدوش سالها كه را نبوي سيره و سنت ميخواهد در نميگويد ، پاسخ درشتي با را درشتي و بدي لذا.نمايد گر:مولانا بهقول و نميكند مثل به مقابله دشمن مقابل و الهي انديشه يك تفاوتچيست فرق پس بدكني بد با تو نابودي و براندازي "صرفا كه انديشههايي با انسانساز همين در مينشيند ، انتظار به و دارد چشم پيش را حريف تبديل (ع)حسين انديشه.ميشود نمودار ظريف گرهگاههاي در گرچه (ع)حسين.است دوست به مخالف و مخالف به دشمن بيشتر دوست هزار از را دشمن يك اما نميآيد كوتاه اصول رفتار نيز و مهرورزي و شفقت با دارد سعي و ميداند دين از لطيف تصويري و بربايد را دلها انساني و كريمانه اندك بسيار آب ذخيره كه ياران سخن عليرغم لذا.كند ارائه حر ستوران حتي و سواران تشنه كام تا ميدهد دستور است ، امام پيامبرگونه و ظريف حركتهاي.سازند سيراب آب با را در حر سپاهيان وقتي و نميماند باقي اندازه همين در بدون و رفته آنها طرف به.ميكنند مقاومت يارانش مقابل از پس مگر نيامدم ، اينجا به من" ميگويد پرخاشي هيچگونه كه دهيد اطمينان من به شما اگر..شما نامههاي رسيدن و نكنيد اگر و ميآيم شما شهر به من كنيد حفظ را خود عهد اولي بهجاي و ميشوم منصرف من بدانيد ناگوار مرا آمدن سخنان اين ادامه در "...برميگردم آمدم آن از كه خود و كرده حر سپاهيان به رو خود دانستن برحق ضمن امام احق و اولي حق اين به پيغمبر خاندان ما":ميگويد كه آن مدعيان به نه شود سپرده ما به كار اين كه ميباشيم ادامه در و "ميكنند رفتار تعدي و ستم و جور به شما با سپاهيان به را انتخاب اختيار تمام بزرگواري با را ما شما اگر" كه ميكند تاكيد ديگر بار و واميگذارد است آن از غير شما عقيده و باشيد داشته اكراه و نخواهيد و گفته شما نمايندگان و شده آن شمامتضمن نامه كه همين از "ميگردم بر و شده منصرف شما از من خواستهاند در است گرفته كوفه از كه فرماني عليرغم حر كه است زمان سواران كه هنگامي و ميدهد خرج به تسامح امام با برخورد از پشيمان وي ميشود آغاز نبرد روز و درميرسند ابنسعد بيآب جاي در را ((ع)حسين) او" است داده انجام كه عملي "آباداني نه و بود آب نه كه كرد محصور و مجبور و داد منزل كه ميپرسد وي از و ميرود سعد عمربن سمت به شگفتزده اين از.نهميشنود پاسخ و نيست صلاح به اميدي هيچ آيا اين ذهن در باطل و حق سر بر نزاع و روحي تزلزل نقطه از ميكرد گمان كه حر.ميگيرد جان نهاد آزاده سپاهي و خير به را ماجرا ميتواند ، طرفين با گو و گفت طريق ميشنود را سعد پسر محكم پاسخ وقتي رساند انجام به خوشي سمت به و ميگردد ، پشيمان امام به نسبت خود كرده از كه عملي از شرمنده وميكند هي را اسب امام خيمهگاه نميكردم گمان من":ميگويد حسين امام به رو داده انجام اينجا به آنها كار و كنند رد را تو پيشنهاد اينقوم كه و بپذيرد را توبهاش كه ميخواهد امام از سپس و ".بكشد حقو بين برزخ در حر و دهد قرار خود ياران زمره در را وي حقي مينهد ، راه اين بر سر و ميكند انتخاب را حق باطل و جنگ در پيشقدم هيچگاه و نميدانست روا را خشونتها كه عقيدهاي هر كه گردانيد مخير را مردم حتي و نميشد نبرد بدعهدي كه كوفيان اما.برند بهكار ميپسندند ، كه را از و بود ، شده روشن وي بر عينه به امام پدر زمان در آنان نيز بار اين بودند ، كرده اكتفا پوستهاي به تنها دين و دنيا خسران كه شدند موجب را وفاجعهاي شكستند پيمان .داشت پي در آنان براي را آخرت |
|