زبان
است انديشه جام
نكنيم بيانصافي حافظ درباره
زبان
است انديشه جام
زبانشناس "صبور داريوش" دكتر با گفتوگو
"يوحنا انجيل" به نگاهي با آستورياس ، آنجل ميگل :اشاره
خدا نزد كلمه و بود كلمه آغاز در) ميشود آغاز چنين كه
:ميداد دست به برداشتي زبان ، از ،(بود خدا كلمه و بود
".نيست چيز هيچ آن از بيرون و است كلمه در چيز همه"
همه مانند گفتار ، هنر كه بود فرانسوي ، برآن "آرنوي آبه"
تولستوي آلكسي.است اجتماعي نيازهاي زاده ديگر هنرهاي
آدمي فرهنگ چكاد بلندترين را زبان اين ، از فراتر حتي
ديدگاهي از فروم ، اريش رو ، همين از.ميدانست
شايعترين اشكال ميان در كه بود آن بر روانشناسانه
زبان كه ميكرد تاكيد فروم.است زبان در بيگانگي آنها ،
هميشه سخن ، و است بشر پيروزيهاي گرانبهاترين از يكي
كه است همين براي.شود زنده تجربه جانشين ميخواهد
.ميكرد توصيف نشانهها از دستگاهي را زبان سارتر ، ژانپل
چيست؟ زبان راستي به
ادبيات استاد صبور ، داريوش دكتر با زمينه ، اين در
:ميخوانيد كه كردهايم گفتوگو دانشگاه
،"حافظ" و ميدانست "بودن خانه" را زبان ،"هايدگر" *
"ويسي لودو جيمز"ميكرد توصيف خداداد را "سخن لطف"
و ميدانست صوتي نمادهاي از قراردادهايي مجموعه را زبان
سرانجام و ميكرد ارزيابي "دموكراتيك خالص طور به" را آن
به.گوناند گونه و پردامنه بسيار نكتهها گستره ، اين در
است؟ چي زبان شما نظر
آغاز گنجوي نظامي از نغز شعري با را پاسختان بگذاريد -
:كنم
برگرفت قلم كه اول جنبش
برگرفت زسخن نخستين حرف
پيوستهاند كه انديشه هر خط
بستهاند سخن پرمرغان بر
القاء براي ملتها و قومها ميان قراردادي رويكردي زبان
براي وسيلهاي زبان ، .است يكديگر به ذهني مفاهيم
عينيت را ذهنيت ميتواند زبان.است اصوات با انديشيدن
پيمانه اين هرچه اينرو ، ازاست انديشه جام زبان ، .بخشد
مظروف و است فاخرتر و متعاليتر و زيباتر باشد ، شفافتر
وقتي كه گوارا شربتي مانند.مينمايد بهتر را (انديشه)
گواراتر شود ، ريخته كريستال يا بلورين پيمانه در
.كدر و سفالين كاسهاي در تا مينماياند
نظامهاي كريدور در را زبانها فرايند شناسان ، ارتباط *
الكسي تعبير به اين ، شايد.ديدهاند شاخه شاخه ارتباطي ،
تقسيمبندي اين.است بشري فرهنگ پيشرفت برآيند تولستوي ،
است؟ چگونه شناختي زبان وادي در
:كردهاند جدا هم از را زبان گونه سه زبانشناسها ، -
هر ميان قرارداد يك عنوان به كه (شنيداري) گفتار زبان -1
.دارد رواج ملت و قوم
است گفتار تصوير كه /ديداري (گفتار نماد) نوشتار زبان -2
ميكند جلوه قوم هر نوشتار در و
ميكنند مبادله لالها كرو كه نشانههايي) اشاره زبان -3
(ميشوند داده مخاطبان به دور راه از يا
كه ميگيرند جاي نيز ديگري زبانهاي مجموعه ، اين زير در
زبان ،(بازار و كوچه زبان) گفتوگو زبان -:چنيناند
كه گويشها ،(فولكلور ادبيات) هامويد يا فولكلور
:مانند هستند رسمي زبانهاي كنار در جانبي زبانهاي
ندارند شباهتي رسمي زبان به ظاهر در كه لري كردي ، گيلكي ،
ميتوان رسمي زبان زيربناي در را آنها پيوند ولي
.كرد جستوجو
اداي در تلفظ تميز وجه كه لهجه با نبايد را گويشها
واژهها اين گويش ، زبان در زيرا.كرد اشتباه است واژهها
.آنها تلفظ شيوه نه دارند فرق هم با كه هستند
چگونه آنها جهاني خاستگاه براساس زبانها تقسيمبندي *
است؟
:ميرسيم زبان دسته دو به كلي ، تقسيمبندي يك در -
.(Semetique) سامي و (Aryan) آريايي زبانهاي شاخه -
و بينالنهرين سرزمين زبانهاي به سامي زبانهاي
گفته افريقايي زبانهاي از شاخهاي و عربي و افريقايي
.ميشود
هند" و اروپايي و هند زبانهاي بخش دو به آريايي شاخه -
.ميشود تقسيم "ايران و
پس است ، آن الفباي زبان ، يك استقلال و رسميت ملاك اگر *
ميشود؟ چه مينويسيم آن با كه خطي و فارسي زبان تكليف
تا آريايي ، زبانهاي به مربوط خطهاي بيشتر من ، نظر به -
اين ، بنابرهستند اوستايي خط و يافته شكل تغيير حدي
.ميكند برطرف را شما شبهه الفبا استقلال
(هيروگليف) تصويري و نقشي -
(آنها مانند و چيني ميخي ، ) قراردادي يا نشانهاي -
حروف مخارج مقاطع شكل براساس كه (اوستايي) الفبايي -
و هند زبانهاي كه خطوطي بيشتر و شده ساخته تلفظ هنگام
.شدهاند برگرفته خط اين از ميشود نوشته آن به اروپايي
صوت فيزيك با كه است فرايندي الفبايي ، حروف ;ديگر سخن و
.باشد داشته رابطه حرف اداي هنگام دهان مقطع و
خطها يگانه خاستگاه به ميتوان آيا پس است چنين اگر *
داشت؟ باور
بيشتر.نيست صادق خطوط همه درباره امر اين ولي بله -
نخستين داشته ، آشنايي صوت به كه را زرتشت پژوهشگران ،
زبان الفباي با ميگويند و ميدانند خط كننده بنياد
حتيامكان هست نيز صوت موسيقي و اصوات نماينده كه زرتشتي
خواندن هنگام كه روست اين از.هست نيز الفاظ آهنگ نوشتن
الفاظ موسيقي خود به خود اوستا كتاب از آهنگين دعاهاي
اما نميدانست را زرتشتي زبان كسي اگر حتي.ميآيد پديد
از را اوستا سرودهاي ميتوانست بود آشنا اوستايي خط با
ويژه آهنگ با طبيعي بهطور آن چهارگانه و چهل حروف
.بخواند
برگزيد دقت با بايد را الفاظ:ميگفت رومي شاعر هوراس -
حفظ در ايراني شاعران سهم.برد كار به شعر در مهارت با و
است؟ اندازه چه تا فارسي زبان
باليدن و ماندگاري كه باورم اين بر من.زياد بسيار -
آنان اگر و است پارسيگويي شاعران همت مرهون فارسي زبان
اين.ميگفتيم سخن عربي زبان به اكنون ما نبودند
شاعر همه اين كه است فارسي بودن تركيبي و طبيعي توانمندي
هماوردي ياراي را كشوري هيچ كه آنقدر آفريده نويسنده و
.نيست آن با
اين تا را مولوي و خيام مثال براي اروپاييها ، اگر
كه است آنها انديشه و تفكر خاطر به دارند دوست اندازه
بزرگان اين زبان آنان وگرنه دارد وجود شعرشان محتواي در
.نمييابند در كناياتشان و تشبيهات و ريزهكاريها با را
را او ترجمهناپذير زبان بود ، حافظ شيفته اگر گوته ،
بايد.ميشد مجذوب و ميكرد درك را او انديشه نميفهميد ،
جاري ملتها رگ و خون در زبان هر مفاهيم كه داشت باور
.است
بسيار شعر زبان از نثر زبان دراز ، روزگاري در *
كتابت نثر از كه قاجار زمان در ويژه به.بود عقبمانده
شد؟ چنين چرا.بود نمانده چيزي
صد تا شصت دري فارسي نثر آغاز كه اين دليلي به شايد -
سبب به ايران در ، بوده دري فارسي شعر از عقبتر سال
از نبايد اما.است شده توجه آن به كمتر شعر ، بيشتر رواج
برخي حتي بزرگان ، و انديشمندان كه آثاري كه برد ياد
.است توجه مورد و بسيار نيز نوشتهاند نثر به ما شاعران
چرا؟ بوده ، فارسي شعر دنبالهرو هميشه فارسي ، نثر گفتيد *
پديد (ق-ه -329) سوم سده اول نيمه در شعري آثار اولين -
(بلعمي تاريخ) طبري تاريخ ترجمه منثور ، اثر نخستين و آمده
.است شده نوشته صورت آن از پس قرن نيم از بيش كه است
آن ، مهمتر علت شايد و بوده شعر دنبالهرو هميشه نثر ، آري
آثار نخستين.است ريتم و وزن و موسيقي به بشر تمايل
آن اول بخش زيرا است امر اين موءيد نيز اوستا ما ، مكتوب
.است داشته زرتشت از هجايي وزن با سرود هفده ،"يسنا"
فشرده كلامي در و است احساس و تخيل و عاطفه جايگاه شعر ،
باشيم خواسته اگر نمونه براي:مينمايد را گسترده مفاهيم
نيچون از بشنو" مولوي مثنوي آثار از مصراع يك تنها
چند از بيش نوشتن از ناگزير كنيم تفسير را "ميكند حكايت
.هستيم نثر به صفحه
را شعر بيشتر يا هميشه نيز شعر به نثر نويسندگان گرايش
افزوده آن مفهوم و معنا و تركيب لطف به و كرده نثر چاشني
و سعدي "گلستان" و "دمنه و كليله" در كه چنان است
شعر اين آنها ، جز و "نامه مرزبان" و جامي "بهارستان"
.ميآيد نثر ياري به همواره كه است
بيهقي و مولوي زيباي بسيار و شعرگونه زبان آن كه شد چه *
متكلفانه زبان و رفت دست از كمكم ديگران و سهروردي و
يافت؟ ادامه قاجاريه تا و شد آن جايگزين صفويه دوره
و درازگويي دام به سو ، اين به هشتم سده از نثر ، زبان -
فصاحت ترتيب ، 77 اين به.افتاد تكلف و اطناب و درازنويسي
از را ها"سعدي" و منشيها نصرالله بيهقيها ، نثر بلاغت و
روزگار در و نماند بركنار ضايعه اين از هم شعرداد دست
سبك روزگار آن در اگرچهشد مبتلا آفت همين به صفويه
دوره آن در ولي نبود پسنديدهاي سبك متكلف ، نثر و هندي
نثر هيچكس امروزهميشد شمرده بلاغت و فصاحت معيار
بلكه نميپسندد را "نادره دره" موءلف استرآبادي ميرزامهدي
جمله هر خبر و مبتدا بين زيرا.ميكند ملال احساس آن از
ميرسد ، خبر به خواننده وقتي كه است فاصله قدري به آن
.است برده ياد از را مبتدا
خسروي رضا :گفتوگو
نكنيم بيانصافي حافظ درباره
خوانندگان ديدگاه
هشتم تاريخ در همشهري روزنامه صفحه 10 در اتفاقي طور به
مربوط هنر و ادب بخش در شماره 1814 به ماه 1378 ارديبهشت
پيرار ناصرپور آقاي از مطلبي سعدي آثار دورانشناسي به
موشكافانه اصطلاح به اظهارنظر به مربوط كه خواندم
عصباني كمي ابتدا.بود شيراز خواجه حضرت به نسبت نامبرده
همچون بزرگاني تاكنون چرا كه شدم متاسف بسيار سپس و
ادب بزرگان ساير و غني قاسم دكتر و قزويني علامه استاد
از نقطه اين به بوم و مرز اين ديگر شناسان حافظ و پارسي
چنين اين كه نرسيدهاند پيرار ناصرپور آقاي تفكر
كه 66) بكنند حافظ حضرت غزليات به نسبت صريحي اظهارنظر
قول به يا و (است سست غزل و 106 متوسط غزل و 315 خوب غزل
به نسبت (عصا به دست و خجولانه كمي) لااقل مقاله نويسنده
قلب و جان در كه گرانقدر عارف و پارسي ادب مرد بزرگ اين
چرا يا و بكنند اظهارنظر كمي دارد جاي ايراني ميليونها
دلباخته و عاشق "حقيقتا كه آلماني متفكر و شاعر گوته
خاطر به خوب.است نرسيده نتيجه اين به است حافظ غزليات
فقيد فرزانه استاد از تلويزيون خبرنگار روزي كه دارم
شهريار استاد.كرد سوءال ايشان شاعري زمان شروع از شهريار
يكي:شدم آشنا كتاب دو با سالگي شش در من كه دادند پاسخ
آغاز را شاعري من زمان همان از.حافظ ديوان ديگري و قرآن
و شعر در ايشان تسلط و تبحر كه شهريار استاد چرا.نمودم
پربركت عمر آنكه با و نيست پوشيده هيچكس بر پارسي ادب
آن و نموده صرف سرزمين اين ادب و شعر راه در را خود
به گذاشتهاند ، جاي به خود از را پرارزش و وزين ديوان
.نرسيدهاند است رسيده پيرار ناصرپور آقاي كه نتيجهاي
نقادانه شلاق با مقاله نويسنده كه داشت لزومي چه "اصولا
مردم از بسياري ديدگاه از كه شيراز خواجه حضرت به خود
اغلب و بتازد (آنهاست راز كاشف و لسانالغيب) ايران
است تعجب و تاسف بسي جاي.كند قلمداد سست را ايشان اشعار
همچون بزرگاني مورد در تا ميدهند حق خود به بعضيها كه
خودمان كشور سنج سخن مردم ويژه به دنيا كه سعدي و حافظ
و قلمفرسايي گونه اين ميشناسند را آنها خوبي به
از يكي در قمشهاي الهي دكتر كه وقتي.كنند اظهارنظر
ميگويند سخن است شناسي حافظ به مربوط كه خود سخنرانيهاي
حرف اشعار و كلام تاثير و عرفان و عشق از آنچنان و
از نيز آنان كه جلسه در حاضران اغلب كه ميزنند
تحت همه و ميافتند گريه به و شده متاثر بودند فرهيختگان
به ما كه است بيانصافي خيلي ميگيرند ، قرار تاثيري چنين
قضاوت و گفته سخن چنين حافظ درباره كه داده اجازه خود
.كنيم
ادعاي وجه هيچ به بنده كه ميكنم اقرار خاتمه در
ندارم هنر اين در هم سررشتهاي "اصولا و نداشته نويسندگي
حافظ با را عمري كه سالخورده شخصي عنوان به خواستم فقط و
خود نظر هستم ، ايشان حضرت ارادتمندان از و برده بسر عزيز
مردم از بسياري نظر ميكنم فكر كه باشم كرده بيان را
.باشد كشورمان عزيز
قم -مظفري اكبر
|