چيست؟ خوشبختي
زندگي و كار در موفقيت راه شش
كبدي بيماران از حمايت خيريه انجمن
تخصصي بيمارستان تاسيس خواستار ايران
شد هپاتيتي بيماران براي
آزادي تحديد طرح بررسي آزاد تريبون در
قانون تغيير طرح
:شد اعلام مطبوعات
اساسي قانون روح با مطبوعات
دارد مغايرت
چيست؟ خوشبختي
سعادت و خوشبختي مفهوم
خوشبختي كه است عبارتي خوشبختي تعاريف جالبترين از يكي
ميبينيد.ميبرد لحظه از ذهن كه ميداند كاملي لذت را
لذتي هم آن و است لذت خوشبختي "اولا تعريف اين مطابق كه
نيز بحث ادامه در و گفتيم پيشتر كه گونه همان ولي كامل
در رشد فرآيند محصول لذت اين پرداخت خواهيم بدان بيشتر
اينكه دومآن هدف ونه است هستي به بخشي معنا جهت
است امري يعني است ذهن به وابسته كه است امري خوشبختي
در ذهن ثبات عدم توجهبه با و ذهن به پس دروني ، "كاملا
ملموس مقياس كوچكترين در تعريف قابل تنها خوشبختي انسان
به وابسته كه تعريف اين برابر دراست ثانيه يعني زمان
غير كه دارد وجود خوشبختي از ديگري تعريف.است زمان
امري به را خوشبختي ذهن ، آن در و است زمان به وابسته
اين.ميبخشد تداوم و داده نسبت ناپذير زوال و ثابت
كمك براي و ناميد سعادت ميتوان را زوالناپذير خوشبختي
اين كاملتر و بهتر تبيين و مطلب بيشتر شدن روشن به
قائل سعادت و خوشبختي بين را تفاوت اين انتزاعي مفهوم
بينهايت تا كه بناميم كاملي خوشبختي را سعادت و شويم
يا و رسيد؟ خوشبختي چنين به ميتوان آيا ولي.دارد تداوم
جواب در است؟ بشر براي زيبا رويايي تنها پايدار سعادت
احساس خود زندگي از لحظاتي در ما همه بيشك گفت بايد
هدف هستيم خوشبختي درجستجوي اگر و كردهايم خوشبختي
زندگي لذتبخش و خوب لحظات اين به بخشيدن تداوم ما حقيقي
تداوم خود خوشبختي لحظات به بتوانيم ما اگر پس.است
اراده اگرشد خواهيم نائل زوالناپذير سعادتي به بخشيم
را سعادت حقيقي مفهوم تا بكوشيد قلب تمامي با و كنيد
و واقعيتر سعادت از دنيا اين در چيز هيچ دريابيد
امري با را سعادت ذهن است كافي تنهانيست پايدارتر
زندگي در ناپذير زوال اصل آن و سازد مربوط زوالناپذير
دست سعادتي چنان به شود چنين اگربيابد حقيقي حضوري
نيست شدني سلب چيز هيچ و كس هيچ توسط كه يافت خواهيد
و دارد بستگي ديد زاويه و ذهن به سعادت اين "اولا زيرا
است ديگر اشخاص و محيط به غيروابسته كه سعادتي چنين
نيست زوالپذير سعادت اين اينكه دوم.است سلب غيرقابل
امر ابتداي در اما.است جاودانه وجودي به وابسته زيرا
جستجو چيزهايي چه در را خود خوشبختي مردم كه ببينيم بايد
.ميكنند
موفقيت و خوشبختي تفاوت
تفاوتي كه مجبوريم مطلب شدن روشنتر براي باز اينجانيز
بتوان شايد شويم قايل موفقيت و خوشبختي مفهوم دو ميان
امري يعني دانست جامعه توافقي معيارهاي كسب را موفقيت
.است تعريف قابل ديگران با مقايسه در تنها كه است
امكانات ، قدرت ، پول ، مردم ، امروزه توافق مورد معيارهاي
اين به فردي اگر حال.است...و فردي قابليتهاي و جذابيت
او خود و ميخواند موفق را او جامعه يافت دست معيارها
كه نخواست حتي يا نتوانست كسي اگر و ميپذيرد را اين نيز
ناموفق جامعه نظر از باشد شده توافق معيارهاي اين واجد
خود از منصفانه بايد چيز هر از پيش كه آن حال.بود خواهد
بيشتر امروز هستند؟ صحيح معيارها اين حد چه تا بپرسيم
بيش آنچه و ميكنند رقابت هم با شدن موفق مسابقه در مردم
زندگي آنان اغلب نظر در كه است اين است تاسف مايه همه از
را آن كه است كيك يك مانند درست دنيا منابع و امكانات و
به و ميرسد كيك اين از عدهاي به و ميكنند بخش بخش
.است سودجويانه غالب ديدگاه ، اين در !رسيد نخواهد بقيه
از و دارد محدود ديدگاهي و ست ا محدوديت به معتقد شخص
وگفته ميشود آغاز نفع اصالت فلسفه كه است جا همين
به حتي باش برنده ميخواهيبازندهنباشي اگر كه ميشود
باخت برابر در تنها تو برد "اصولا زيرا ديگران باخت قيمت
طرز اين زاييده ما امروز دنياي و مييابد مفهوم ديگران
در و سياست اجتماعي ، و فردي روابط اقتصاد ، در.است تلقي
كه است موفقيت بر مبتني منفعتطلبانه ، تفكر اين جهان سطح
به روند اين خود هم را روند اين شتاب كه گويي و است حاكم
جزء را موفقيت ظاهر به اين بشر ، زيرا ميآورد وجود
مناسبات همه غالب عنصر را آن و است پذيرفته خود ارزشهاي
تلقي طرز اين محصول نيز را خود تمدن و است گردانيده خود
كه دارد قرار خوشبختي مفهوم موفقيت اين دربرابر. ميداند
گونه همان و محيط به غيروابسته و دروني "كاملا است امري
بسيار چه اين بنابر.است ما انديشه به وابسته شد ذكر كه
انسانهاي بسيار چه و نيستند خوشبخت كه موفقي انسانهاي
باشيد كدام ميخواهيد شما حال.نيستند موفق كه خوشبختي
نبريد خاطر از ولي است شما با تصميم خوشبخت؟ يا و موفق
چنين كردهاند موفقيت اين وقف را خود كه آنان
.است يكي سعادت و خوشبختي با موفقيت اين كه پنداشتهاند
هم را موفقيت و خوشبختي اشتباه به ابتدا در آنها "اصولا
قدرت ، پول ، به اگر كه بردهاند گمان سپس و گرفتهاند عرض
در رسيد خواهند خوشبختي به يابند دست رفاه و امكانات
اغنيا اندازه به درست فقرا كه ميدهد نشان تجربه كه حالي
در همانقدر ما و بهرهمندند سعادت و خوشبختي احساس از
ميان در كه ميبينيم لبخند چهرهها بر ثروتمندان ميان
امري خوشبختي اگر كه شود مطرح پرسش اين شايد حال. فقرا
به كه آنان چگونه پس ما پندار زاييده تنها و ذهني است
را آن و دانسته يكي موفقيت با را خوشبختي خود پندار كمك
نسبت...و قدرت پول ، مانند اجتماعي مقبول معيارهاي به
و نيستند برخوردار پايدار خوشبختي احساس از ميدهند
چه ماست ذهن به وابسته امري تنها خوشبختي اگر "اصولا
برابر چيز چه با را خوشبختي ما ذهن كه ميكند تفاوتي
بود؟ خواهد يكسان نتيجه عمل در زيرا بگيرد
خوشبختي كمال تا كاذب خوشبختي
او عمل هر و كمال و جاودانگي درد نام به دارد دردي انسان
به مسلم جهتگيري يك ناخودآگاه يا دانسته كه است حركتي
"مثلا بشراست ناپذير سيري و خاموشنشدني تمايل اين سمت
عاشق ما قطع طور به دارند؟ گرايش پول به مردم اكثريت چرا
هستيم آن درجستجوي ما آنچه نيستيم نقشدار رنگي كاغذ يك
.ميدانيم آنها نماد و سنبل را پول كه است چيزهايي آن همه
اين.خوشبختي نهايت در و آسايش رفاه ، قدرت ، امنيت ، يعني
انسانها بلكه هستند آن جستجوي به انسانها كه نيست ثروت
ثروت كسب طريق از اميدوارند كه هستند سعادتي درجستجوي
بسياري ظاهر است ممكن پول عمل در ولي.يابند دست بدان
اصيلترين تداوم ايجاد از و ندارد عمقي ولي باشد چيزها
ولي گردآورد آشناياني است ممكن پول است ، عاجز ما نيازهاي
ولي آورد فراهم كتاب است ممكن پول !نه را صميمي دوستان
سلامتي ولي آورد فراهم دارو است ممكن پول!هرگز را دانش
اندوزي ، ثروت به بشر تمايل كه است اين حقيقت !هرگز را
تنها استبداد و بيدادگري و شهرت قدرتطلبي ، طلبي ، نفع
و كمال به او يافته انحراف ولي اصيل ميل از ناشي
و جهل بلكه نيست بدي و شرارت بشر منفي سوي.است جاودانگي
سال هزار دو از بيش افلاطون كه همانگونه و است ناداني
.است خير به نسبت جهل تنها انسان بدي و شر بود گفته پيش
پايدار سعادتي به شايد ميزنند كاري هر به دست انسانها
پايدار تامين براي راه يك تنها ولي يابند دست جاودانه و
قوه با سعادت دادن نسبت آن و دارد وجود بشر عطش اين
.است پايدار و ناپذير زوال انديشهاي به پندار
خوشبختي سطوح
و طلبي ، نفع قدرت و ثروت جستجوي در كه آنان پذيرفت بايد
خود زندگي از اندك لحظاتي در نيز ميروند پرستي لذت
شكل تشريح براي.ميكنند تجربه را سعادت و خوشبختي احساس
وجود.شناخت خوب را هستي و وجود بايد خوشبختي احساس اين
لايه هر كه شده تشكيل لايههايي از عمق به سطح از انسان
وجود در بيشتري عمق و اصالت از خود سطحيتر لايه به نسبت
عمق به سطح از نيز تغييرات و تكثر و است برخوردار انسان
از لايهها اين.مييابند كاهش وجود لايههاي اين در
محيط-از 1 عبارتند آنها عمقيترين سمت به لايه سطحيترين
معنويت -هويت 6 -باور 5 -توانايي 4 -رفتار 3-2
زيبايي ، ثروت ، ميدانند محيط در را خود خوشبختي بسياري
بسيار عوامل اين ميشوند تعريف محيط حوزه در همگي تجمل
عوامل ايناست نسبي "كاملا نيز آنها به دستيابي و زياد
نظر به ناكافي ملموس شكلي به آنها به دستيابي و سطحي
مبلغ به فردي اگر ثروت ، يه دستيابي "مثلا.ميرسند
به دروني راهنيازهايي در بايد تازه يافت دست پول هنگفتي
لذتپرستان در "معمولا و برسد خوشبختي حس به تا كارگيرد
ارضاء از پس و ناپايدارند و زودگذر دروني نيازهاي اين
وبه شوند مطرح شديدتر شكلي به نياز است ممكن فقط نه آنها
بلكه كند ايجاد شخص در كفايت عدم و نارضايتي احساس وضوح
به منجر حتي ويا دهد شكل تغيير نياز خود است ممكن
در تنها لذتها اين ساختن برآورده پس شود بعدي رنجهاي
و آن از بعد نه و ميآورد پديد سعادت احساس زمان همان
تداوم براي چارهاي نيز لذتها به بيوقفه پرداختن حتي
زندگي ناپذير گريز رنجهاي فقط نه زيرانيست خوشبختي
به و ميدهد نشان لذتپرستان به را خود پيوسته مرگ بلكه
تحريك با و نيست جاودانه لذت اين كه ميآورد آنان ياد
عدم و حسرت و اندوه موجب انسان كمال و جاودانگي ميل
رفتار به وابسته خوشبختي.ميشوند خوشبختي و رضايت احساس
نسبت آنها كه دوستي و ما به نسبت ديگران عشق اظهار مثل
دوستانه رفتار.نيست حكم اين از مستثني نيز دارند ما به
رفتار اين زيرا يابد تغيير است ممكن ديگران عاشقانه و
آن از و است وابسته ما ناپايدار رفتار به خود نيز آنها
به وابسته خوشبختي پس گرفت خواهد را ما عزيزان مرگ ، بدتر
زيبا چه اگر محيط به وابسته خوشبختيهاي مانند نيز رفتار
.ناپايدارند و گذرا دردناك شكلي به ولي هستند واقعي و
و جسمي قدرت دانش ، مثل توانايي به وابسته خوشبختيهاي
مانند بلكه نسبياند تنها نه نيز فردي تواناييهاي
.ناپايدارند و متغير رفتار و محيط به وابسته خوشبختيهاي
باور به وابسته خوشبختيهاي.پايدارترند آنها از چند هر
باور "اصولا.هستند انسان خوشبختيهاي پايدارترين از يكي
بيان ما براي را توانايي و رفتار محيط ، معناي كه است
و رفتار محيط ، خوشبختيهاي صورت در تنها ما و ميكند
باور خوشبختيهايي چنين به كه ميكنيم حس را توانايي
به وابسته آنها خوشبختي كه انسانهايي.باشيم داشته
افسوس ولي روزگارند مردم خوشبختترين از آنهاست باورهاي
دليل به آزادي "مثلا آنها باور به وابسته خوشبختي كه
غيرقابل و نسبي امري باور اين نبودن جاودانه و مطلق
كه دارد تداوم خوشبختي اين زماني تا تنها و است تعميم
زندگي خود آرمانهاي مطابق و خود باورهاي با افراد اين
حوزهاي به او خوشبختي زيست چنين شخصي اگر و ميكنند
يعني ميشود منتقل هويت يعني پايدارتر و درونيتر
وجود به وابسته كه است خوشبختي نوعي خوشبختي پايدارترين
از ناشي خوشبختي احساس باور حوزه در خوشبختي.است ما
رنجي دچار نكنيم عمل معتقداتخود به اگر و است معتقدات
اين كنيم عمل خود باورهاي به پيوسته اگر و ميشويم دروني
در ايمان و دادهايم نشان باورهايمان به را خود
و هويت به وابسته خوشبختي اين و ميشود تعريف حوزههويت
حوزه در خوشبختي به كه انسانهايي بسيارند.است ما وجود
و اوقات اكثر در "تقريبا آنها مييابند دست هويت
ولي زيستهاند خوشبخت شك بدون خود زندگي لحظات دربيشترين
خوشبخت خود گرچه كه انسانهايي آنها ميان در هستند
را ديگر انسانهاي از بسياري خوشبختي ولي زيستهاند
حوزه همين در اگر انسانها اين "اصولا.كردهاند نابود
آن از و ميكنند جدا بشريت از را خوشبختي بمانند ، باقي
آنها مطابق و ميبرد لذت خود معتقدات از فردي وقتي بدتر
حالتي دچار داردناخودآگاه ايمان بدانها و ميكند عمل
و ميشود متعصب اعتقاداتش و خود به نسبت كه ميشود جزمي
در ولي بكشاند مركب جهلي به را او است ممكن خودبيني اين
بعد درونيترين را خوشبختي كه انسانهايي هستند ميان اين
.ساختهاند متمركز انسان در نهفته معنويت يعني خود وجود
عمر تمام براي عشقي ماجرايي آغاز خويشتن به عشق است درست
ماجرايي آغاز وخداوند زندگي اصل و هستي به عشق ولي است
مانند مفاهيمي معنويت حوزه در.است بينهايت تا عشقي
خود از هستي مورد در پيوسته بشر كه سئوالاتي و خداوند
بشري انگيزه قويترين و درونيترين همينطور و است داشته
پندار اگر بشر پس.دارد وجود وجاودانگي كمال به ميل يعني
يعني جاودانه وحدت آن خود ، معنويت مركز متوجه را خود
و ابدي و ازلي مفهوم با را خود خوشبختي و بدارد خداوند
و شدن نزديك به عشق با و بزند پيوند خداوند زوالناپذير
معطوف را جاودانگي و كمال به ميل كند زندگي او به تقرب
به و است ساخته خداوند يعني جهان مفهوم جاودانهترين به
پايدارترين او به ايمان از ناشي سعادت آن جاودانگي دليل
انسان يك از مرگ با حتي كه سعادتيبود خواهد سعادتها
از ناشي دلبستگي و گذراست چيز همه اگر.نميشود گرفته
نيز پديدهها اين لذت از ناشي خوشبختي و سعادت احساس
و او به دلبستگي و است ابدي و ازلي مفهومي خداوند گذراست
و.است خدشهناپذير و ناگسستني او وجود با پندار پيوند
مبارزهاي انسان يك زندگي سرتاسر ايمان اين از پس
و است جاودانگي اين به رسيدن و نيل براي خستگيناپذير
يعني.است سلب قابل غير پايدار سعادت همان مبارزه اين
جاودانگي به دستيابي براي مبارزه انسان سعادت پايدارترين
ميبينيم كه جاست اين و اوست خداوند به شدن نزديك و
سعادت حقيقيترين سوي به را انسانها چگونه الهي اديان
.ميخوانند فرا آنها
شادماني چون خوشبختي
.است دروني احساس يك شادماني مثل درست خوشبختي شد ذكر
آن به رسيدن از پس تا ميكنند مشخص را حدي انسانها اغلب
بايد ميگويند "مثلا كنند شادماني و خوشبختي احساس حد
باشم داشته را زندگي فلان امكانات ، فلان پول ، مقدار فلان
خوشبختي كردن احساس براي كه درحالي كنم خوشبختي احساس تا
به را ارسطوبيفتد اتفاقي نيست لازم "واقعا شادماني و
.هدف يك نه و است روش يك خوشبختي ميگفت كه آوريد خاطر
با برسيد شادماني هدف به كه آن جاي به ميتوانيد شما آري
خوشبختي هدف به كه آن جاي به و برسيد هدف به شادماني
كه باشيم داشته خاطر به.برسيد هدف به خوشبختي با برسيد
رسيدن براي چيزي خوشبختي نيست ، مقصود و هدف خود خوشبختي
و ميشود آغاز انسان درون از كه است راهي خود بلكه نيست ،
.مييابد تجلي برونش دنياي در او تواناييهاي ياري با
مشكل خيلي اتاق يك كه باشيد كرده دقت حال به تا شايد
است اين حقيقت.ميريزد هم به آساني به ولي ميشود مرتب
آن ريختن هم به و نظم از اتاق يك كردن خارج براي كه
تنها آن كردن مرتب براي ولي دارد وجود بيشماري راههاي
داريم رفتاري چنين نيز خود با ما اغلب دارد وجود راه يك
شرايط آن در تا ميكنيم انتخاب خود براي آرماني شرايطي
باز را بسياري راههاي ولي يابيم دست خوشبختي به عالي
كه است طبيعي خوب بكنيم رنج و بدبختي احساس تا ميگذاريم
ميرسيم رنج به برسيم خوشبختي به كه آن از آسانتر خيلي
تا دارند جود و بد لحظات بيشتر ما زندگي در نتيجه در و
خود خوشبختي براي زيادي راههاي بايد پس.خوب لحظات
در زيادي چيزهاي از كه دهيم اجازه خود به و كنيم ايجاد
و كنيم خوشبختي احساس حال همان در و ببريم لذت زندگي
كه بياوريم ايمان و كنيم باور كه است اين راه بهترين
هميشه ما بيفتد نيست لازم خاصي اتفاق خوشبختي احساس براي
و بخواهيم خود تا است كافي فقط باشيم خوشبخت ميتوانيم
به را آن ميرسيم آن به كه خوشبختي اين تداوم براي
كنيم وصل خداوند و معنويت يعني وجودمان بعد جاودانهترين
و گذرا اموري به وابسته غير و جاودانه معنايي آن به و
به و كنيم زندگي وخوشبخت شادمان پيوسته تا بدهيم متغير
چندان كار خوشبختي خوب لحظات به رسيدن كه بسپاريم خاطر
تجربه را لحظات اين مردم همه "تقريبا نيست مشكلي
و است آن حفظ مهم نيست ، خوشبختي به رسيدن مهم.كردهاند
به را خود زندگي كه است ساخته كساني از تنها آن حفظ
هر به بخشيدن جاودانه معنايي براي پايان بي مبارزهاي
اين وقف را خود ساختهو بدل است زندگي نام به كه آنچه
است انساني چنين تنها ميكنند ، كمال براي جاودانه مبارزه
لذتي.ميرسد لذت به سرانجام و رفته فراتر رنج مرز از كه
.نههدفآن و رشد فرآيند محصول
پورمسلمي آيدين دكتر
زندگي و كار در موفقيت راه شش
است موفقيت قانون اولين داشتن انرژي:اول
نقطه به نقطهاي از رفتن جلو درست ، كار انجام به علاقه
جديد موقعيت سوي به حركت و مشخص هدف سوي به پيشرفت ديگر ،
كار دلوجان با و هستند باانرژي "ذاتا برخي.ميباشد
برخي.ميرسند خود خواسته به و ميشوند موفق ميكنند ،
راه در البتهميكنند كار جديت با باشند مجبور اگر
.دارد وجود مختلفي موانع همواره موفقيت
به را كاري تا.دهيد اختصاص را خاصي زمان كاري هر براي
اين با.نكنيد آغاز را ديگري كار نرساندهايد پايان
.ميشويد موفق رفتار تغيير
.ميكردم شروع ناراحتي و دلشوره با را كارم روز هر سالها
نامههاي و تلفني پيامهاي سرميز ميشدم اتاقم وارد وقتي
.داشتم زيادي مراجعان و ميزد زنگ مرتب تلفن.بود زيادي
با چرا كه بودم ناراحت.ميشدم عصبي و خسته صبح ساعت 11
نشده تمام ازكارهايم هيچكدام بيوقفه ، كار ساعت دو وجود
.بود
و تمام باشد كوچك اگر حتي را كار يك گرفتم تصميم بالاخره
پاسخ نامهها به اول يكساعت.كنم آغاز را ديگري كار سپس
.نبودم مراجعهكنندهاي و تلفن هيچ جوابگوي و دادم
پس.گرفتم درنظر مجزا و مهم كار يك را نامهها به رسيدگي
چاي فنجان يك با لازم ، اقدام انجام و نامهها به پاسخ از
براي خودم به اتاق در زدن قدم دقيقه چند و بيسكويت و
كار پراكنده ، كار بهجاي.دادم پاداش مشخص كار كردن تمام
.دارم هدفي و هستم موفق كردم احساس و دادم انجام مشخصي
بگذاريد كنار را تنبلي :دوم
كارهاي انجام زيرا ميخوريم؟ شكست ما از بسياري چرا
.مياندازيم عقب به شود منجر موفقيت به ميتواند كه سختي
دائمي تنبلي به ساده تنبلي نگذاريم ، كنار را تنبلي اگر
با مبارزه راهحلميشود تبديل است موفقيت مانع كه
تبديل مثبت انگيزه به را منفي انگيزه كه است آن تنبلي
.كنيد
ساعتها كه دهم انجام بايد را بزرگي كار بگوييد خودتان به
تنبلي تا دارم كافي فرصت شد تمام وقتي.ميكشد طول
كنيد حمله خطرناكي دشمن همچون بهتنبلي.بيايد بهسراغم
.كنيد دور خود از را آن و
را خود انرژي و بگذاريد كنار را تنبلي بار يك فقط اگر
فاصله تنبلي از ميتوانيد هميشه كنيد ، كار انجام صرف
.بگيريد
اگر برسانيد ، پايان به را آن ميكنيد ، شروع را كاري اگر
باشيد ، شكست فكر به يا كنيد آغاز هدف بدون را روزتان
.شويد موفق نميتوانيد و ميگذرد منوال همين به روز تمام
نكنيد مبارزه خود عادات با :سوم
بازدهي هرگز رفتار طبيعي الگوهاي و عادات با مبارزه
انجام زود صبح را مهم كارهاي نيستيد سحرخيز اگر.ندارد
بيدار خواب از زود صبح و ميخوابيد زود شب اگر.ندهيد
.دهيد انجام را مهمتان كارهاي ابتدا ميشويد
به كمتر كنيد ، مبارزه خود طبيعي عادات با بيشتر هرچه
.ميرسيد نتيجه
بگذاريد كنار را خستگي :چهارم
اگر.ميدهد كاهش را انرژي ديگري عامل هر بيشاز خستگي
ميشود موفقيتتان مانع و ميدهد كاهش را انرژيتان خستگي
:دهيد انجام را زير اقدامهاي
روز پايان از قبل تا را كارتان اگر دهيد قول خود به -
.دهيد پاداش خودتان به كنيد ، تمام
آن به رسيدن براي و بگيريد درنظر را مهم هدف يك روز هر -
.كنيد تلاش
از بسياري.كنيد تعيين مشخص زمان كاري هر انجام براي -
.ميكنند فعاليت بهتر ضربالاجل گرفتن درنظر با افراد
براي موفق افراد.نكنيد موكول فردا به را امروز كار -
.ميكنند برنامهريزي مختلف روزهاي براي موفقيت به رسيدن
بگيريد درنظر زمان مستقل واحد بهعنوان را روز هر
نه بگيريد ، درنظر امروز كارهاي براساس را خود موفقيت
.ديروز و فردا كارهاي
كنيد تقويت را حافظهتان :پنجم
.كنيد فراموش را مسائل نبايد شويد ، موفق ميخواهيد اگر
از ليستي موفق افراد.كنيد يادداشت است لازم كه را آنچه
.ميكنند تهيه را موردنظرشان كارهاي
.هستند بادقت بسيار زيرا دارند خوبي حافظه موفق افراد
مختلف ، مسائل نظير است مهم برايشان كه را آنچه آنان
بنابراين.ميآورند بهياد بهراحتي...نامههاو و ارقام
براساس و كنيد مشخص بهترتيب است مهم برايتان كه را آنچه
.دهيد انجام اولويت
بگيريد عبرت درس گذشته از :ششم
موفق افراد.است اشتباه كنيم زندگي گذشته در اگر
مرتكب وقتي.ميگيرند درس آن از و بررسي را خود اشتباهات
را آن علت بكوشيد ، آن جبران براي ميشويد اشتباهي
.كنيد خودداري آن دوباره تكرار از تا كنيد ريشهيابي
آن به رسيدن براي و باشيد داشته مشخصي هدف زندگي در
.كنيد تلاش
موءدب الهام :مترجم
كبدي بيماران از حمايت خيريه انجمن
تخصصي تاسيسبيمارستان خواستار ايران
شد هپاتيتي بيماران براي
از حمايت خيريه انجمن" سوي از كه هپاتيت آموزش كلاس
پايگاه در بود شده برنامهريزي "ايران كبدي بيماران
علويان دكتر.شد برگزار مردم حضور با تهران خون انتقال
از حمايت انجمن مديره هيات رئيس كبدو و گوارش تخصص فوق
از نفر ميليون كه 3 نكته اين به توجه كبديبا بيماران
را كشور نياز هستند ، مبتلا هپاتيت انواع به ايران جمعيت
.دانست جدي رابطه اين در تخصصي بيمارستان و درمانگاه به
بتواند تنهايي به پزشك يك كه نيست بيماري هپاتيت:گفت وي
اين در گروهي كار آن اساس و نمايد برنامهريزي آن براي
.است رابطه
هپاتيت ويروس به بيماران آلودگي دليل با رابطه در وي
:كرد تاكيد خون از غير به ديگر ههاي بهرا اشاره ضمنC
در كردهام ، كار هپاتيت درمانگاه در من كه سالي مدت 5 طي
حتي هستند هم سالمي جامعه "اتفاقا كه هموفيليها با رابطه
مشاهده خون از غير به انتقال ديگر راههاي از هم مورد يك
به ويروس انتقال ديگر راههاي بررسي من نظر به نكردهام
بيماران با رابطه در آن فرآوردههاي و خون از غير
اينكه يا ميرسد ، نظر به خندهدار تالاسمي و هموفيلي
را C هپاتيت به مبتلا هموفيلي بيماران مادران بگوييم
.است غيرعلمي كنيم آزمايش بايد
كانون عمومي روابط سرپرست سئوال به پاسخ در ايشان
انتقال سازمان تحقيقاتي طرح با رابطه در ايران هموفيلي
پس عوارض بررسي با رابطه در گذشته سالهاي در كشور خون
هپاتيت درمانگاه راهاندازي اصلي دليل كه خون انتقال از
ميليون و 30 پزشك همكاري 15 با طرح اين:گفت است بوده
در مكتوب صورت به آن نتايج و شده انجام هزينه تومان
بر تحقيقاتي بررسي اين است موجود كشور خون انتقال سازمان
.اند كرده استفاده خون از كه شده انجام افرادي روي
آزادي تحديد طرح بررسي آزاد تريبون در
قانون تغيير طرح
:شد اعلام مطبوعات
اساسي قانون روح با مطبوعات
دارد مغايرت
و ندارد سازگاري دولت برنامه با مطبوعات قانون اصلاحيه
نيست ايران جامعه و كشور مصلحت به
آزادي تحديد طرح بررسي آزاد تريبون :اجتماعي گروه
در ديروز روزنامهنگاران صنفي انجمن سوي از مطبوعات
.شد برگزار مطبوعات تعاوني
روزنامه مسئول مدير صفاييفر احمد تريبون اين ابتداي در
قانون اصلاح طرح تصويب كه آسيبي نخستين:گفت اخبار
زيرا است ، مردم و دولت گفتمان قطع ميآورد بوجود مطبوعات
.هستند ملت و دولت بين ارتباطي پل مطبوعات
اگر كه شده مطرح ظرافت به نكاتي طرح اين در:افزود وي
و ناگوار بسيار بيروني و دروني اجتماعي آثار شود تصويب
.ميآورد بوجود مهمي
طرح اين تصويب بينالمللي آثار بررسي به سپس صفاييفر
چون مختلفي كنوانسيونهاي عضو ايران:گفت و پرداخت
و متحد ملل منشور مدني ، حقوق ميثاق بشر ، حقوق كنوانسيون
را ديگر دول با ايران ارتباط كه است كنوانسيونهايي ساير
مطرح را شهروندي حالادعايحقوق عين در و ميكند تنظيم
اين از موادي با بسياري موارد در طرح اين ميكند
يا و بشر حقوق جهاني اعلاميه ماده 19 مثل كنوانسيونها
مطبوعات به كه موادي ساير و بانكوك اعلاميه يك بند
.است كامل تضاد در ميپردازد مستقل و كثرتگرا
:گفت و كرد مقايسه تركيه با مطبوعات لحاظ از را ايران وي
تيراژ متوسط و ميشود منتشر روزنامه عنوان تركيه 399 در
براي آمار اين حاليكه در است نسخه نفر 71 هزار هر براي
هر براي نسخه تيراژ 26 با روزنامه عنوان حدود 21 ايران
فعلي قانون همين با كه ميدهد نشان اين و است نفر هزار
به رسد چه داريم تيراژ مشكل مطبوعات عرصه در ما نيز
.شود بيشتر محدوديتها اينكه
و پرداخت قانون اين داخلي بعد به سپس اخبار مسئول مدير
"ممنوعالقلم" عنوان مطبوعاتي واژگان در هيچگاه ما:گفت
فرهنگ وارد ظرافت با را واژه اين جديد طرح اما نداشتيم
.است كرده ما مطبوعاتي
و ميكند دولتيتر را نظارت هيات قانون اين افزود وي
به ارجاع از قبل را نشريات توقيف اجازه آن به همچنين
قانون اين محدوديت موارد از همه اينها كه ميدهد دادگاه
.است
نه مطبوعات قانون جديد اصلاحيه:گفت سخنانش پايان در وي
جامعه و كشور مصلحت به نه و دارد سازگاري دولت برنامه با
.است ايران
طرح بررسي به كه بود زيدآبادي احمد تريبون بعدي سخنران
تغيير:گفت و پرداخت سياسي منظر از مطبوعات قانون اصلاح
ثابت كه جناحي چرا حال است ، قدرت توازن از تابعي قانون
كه ميكند قدرت احساس آنقدر است مردمي پشتوانه فاقد شده
آزاديهاي حداقل و برساند تصويب به را قانوني ميخواهد
بگيرد؟ مطبوعات از نيز را موجود
احساس اندازه اين تا مطبوعاتيها ما چرا:گفت وي
از مردم اكثريت كه حالي در ميكنيم بيقدرتي و بيتاثيري
قدرت احساس چنين آنها اما ميكنند ، حمايت مطبوعات آزادي
اقليتند؟ در بسيار كه حالي در ميكنند ،
دوم نيروهاي كه است رسيده فرا آن زمان:گفت زيدآبادي
بيايند خود به خرداد دوم شوك از ناشي خوشبيني از خرداد
پيش در عملي راهكارهاي خود برنامههاي از دفاع براي و
مدني نهاد عنوان به آنچه گذشته سال دو در:گفت وي گيرند ،
دو از بعد هنوز و است نگرفته شكل هنوز داشتهايم ، مدنظر
سنگرهاي آن آنكه بدون دارد را برهوت حالت ما جامعه سال ،
.باشد داشته وجود مهاجمان برابر در دفاع براي مدني
يا كنيم نصيحت را راست جناح ما اينكه:افزود زيدآبادي
كند ، تصويب را قانون اين ميخواهد چرا كه كنيم سرزنش
بستهشدن در را خود منافع راست جناح زيرا نيست ، كار چاره
.ندارد نصيحت به هم نيازي و ميبيند جامعه
به منجر اگر حتي ميبيند ، همين در را منافعش راست جناح
قدرتي چنان از بايد كه هستيم ما اين.شود جامعه فروپاشي
با اينكه نه شويم آنها مانع "عملا كه باشيم برخوردار
.كنند صرفنظر قانون تصويب از بخواهيم آنها از التماس
وضعيت اين از رفت برون براي بايد خرداد دوم نيروهاي
.بيانديشند چارهاي
وي.بود آزاد تريبون بعدي سخنران حقوقدان نوروزي كامبيز
نظام وهن و اساسي قانون وهن را مطبوعات قانون اصلاح طرح
حقوقي بنيادهاي طرح اين در:گفت و دانست اسلامي جمهوري
قانون اصلي رشتههاي و شده سپرده نسيان به اسلامي جمهوري
.است گرفته قرار جدي غفلت مورد اساسي
جمهوري اركان از را آزادي اساسي قانون نهم اصل:گفت وي
و اصل را مطبوعات آزادي واصل 24 است دانسته اسلامي
.است دانسته اصل بر استثنا را محدوديت
امنيت مانند دارد هم الزاماتي مطبوعات آزادي:گفت نوروزي
از برخورداري حق و انتشار آزادي خبر ، كسب آزادي مطبوعات ،
فراموش پيشنهادي طرح در مبنايي مفاهيم اين خاص دادرسي
.است شده
در كه اصلاحيه طرح از مواردي ذكر به سخنانش پايان در وي
.پرداخت است اساسي قانون با تضاد
اگر:گفت جلسه اين در نيز روزنامهنگار خدير مهرداد
با (وزيركار) كمالي آقاي كه مهاجرانيهمانگونه آقاي
از كرد دفاع كارگران از قدرت با و كرد برخورد كار قانون
وي آورد نخواهد راي طرح اين "قطعا كند حمايت مطبوعات
باقي مطبوعات از چيز هيچ طرح اين تصويب صورت در:افزود
فعلي قانون تصويب زمان به اشاره با خدير.نميماند
و است محدودكننده كافي اندازه به قانون اين:گفت مطبوعات
شوراي عضو مهاجري محمد.نيست كردن محدودتر به نيازي ديگر
از انتقاد با وي.بود بعدي سخنران كيهان روزنامه سردبيري
روزنامهها تمام در اگرفردا:گفت روزنامهنگاران سخنان
.گزيد نخواهد هم ككشان مردم ببندند را
مطبوعات كليشهاي حقوقدان كه نوروزي آقاي سخنان:گفت وي
يكي.دهند شعار بروند كه است خوب ميتينگ براي شدهاند
خوب كنند برخورد كمالي آقاي مثل مهاجراني آقاي ميگويد
عليه شعارهايي سپس مهاجري.كنند برخورد ميتوانند اگر
جز تريبون اين در:گفت و داد روزنامهنگاران صنفي انجمن
.نشنيدم ديگري چيز شعار
اين در تايمز تهران روزنامه مديرمسئول سليمينمين عباس
مثبتي نكات البته مخالفم اصلاحيه با "شديدا من:گفت جلسه
و سياسي اقدامي هر كه جامعه فعلي فضاي در اما دارد هم
نكردن دفاع وي.نميدانم صلاح را اصلاح طرح است حزبي
اجرايي قانون نبود و روزنامهنگاران از مطبوعات قانون
ميگيرنداز را اطلاعات آزاد جريان جلوي كه كساني براي
.كرد ذكر فعلي قانون مشكلات
اطلاعات آزادي عصر در:گفت جلسه اين بعدي سخنران مردوخي
طرح آن با كه ميدهند طرحي نمايندگان از عدهاي
:گفت نيز كاظمي جواد.بگيرند را آزادي جلوي ميخواهند
ميكنند فكر نوشتهاند را مطبوعات قانون طرح كه كساني
ايجاد را آنان مشروعيت بحران كه هستند مطبوعات اين
.ندارند قدرتي چنين مطبوعات حاليكه در كردهاند
طرح اين طراحان:گفت اسلام جهان روزنامه خبرنگار نوري
اساتيد از هيچكدام از و نيستند آشنا مطبوعات با هيچكدام
نظر طرح اين تدوين براي نيز روزنامهنگاران و
طرح اين در كارشناسي نظر نفر دو تنها نخواستهاند
در كه آمريكا دانشگاه استاد مولانا دكتر يكي دادهاند
دادگاه قاضي مرتضوي آقاي ديگر و ندارد حضور ايران
مديره هيات عضو ارغندهپور جلسه اين پايان مطبوعاتدر
نظرات دنبال به طرح بررسيكننده كميسيون:گفت صنفي انجمن
سعي صنفي انجمن و نبوده روزنامهنگاران نظرات و كارشناسي
به را روزنامهنگاران نظر جلسه اين برگزاري با كرد
.كند منتقل نمايندگان
قانون ابهامات نهتنها طرح اين:گفت بحث جمعبندي در وي
از و ميافزايد موجود ابهامات به بلكه نكرده رفع را فعلي
اساسي قانون صريح اصول مغاير آن مواد از بسياري ديگر سوي
بررسي يك و دارد سياسي شائبه نيز دليل همين به است ،
.نيست علمي بيطرفانه و كارشناسانه
|