كريم درقرآن (ص) اكرم پيامبر
معاصر جهان در اسلامي وحدت
تقريب سوي به راهي
(ع)صادق امام زمانه
بهشت قصه
بيان در نگنجد وصفت
كريم درقرآن (ص) اكرم پيامبر
به مربوط آيات اجمالي بررسي ذيل ، مطلب :جستارگشايي
.است كريم قرآن در (ص)مصطفي محمد حضرت اسلام ، نبيمكرم
و اجتماعي معنوي ، حيات از گوشههايي آيات ، اين در
قرار بررسي مورد وحي آيينه در ( ص) اكرم پيامبر ويژگيهاي
ارائه گرامي پيامبر از قرآني شناختي است شده سعي و گرفته
ثقل مركز و انبيا خاتم روز زاد كه خجسته روز اين در.شود
به تبريك ضمن ميباشد ، (ص)رسول حضرت معنا ، عالم
جلب مقاله اين به را شما توجه گرامي ، خوانندگان
.مينماييم
معارف گروه
انصاري مسعود :نوشته
نه كه است خورده گره كريم قرآن با چنان (ص)محمد شخصيت
نه و فهميد بايد چنانكه كريم قرآن بدون را او ميتوان
روشنترفهميده زماني حقيقت اين.او بدون را كريم قرآن
مسئوليت و كريم قرآن تمامي دريافت بر علاوه كه ميشود
و الهي وحي بين گسترده ارتباطي كه مردم براي آن تبيين
به كريم قرآن از آيه هزار حدود در است پيامبر شخص
شده گفته سخن (ص)اكرم پيامبر درباره گوناگون مناسبتهاي
اين اقتضاي به است آن ما قصد كه مقاله اين در.است
اگر بررسيم كريم قرآن پرتو در را (ص)محمد دانشنامه
تحقيق مورد مختلف موضوعات و عناوين تحت را آيات بخواهيم
كه ميطلبد گسترده مجالي و مفصل حديثي البته دهيم ، قرار
بايد ناگزير نتيجه در است ، بيرون مقال اين حوصله از
ذيل در كه بسياري آيات از و برگزينيم كليتر را عناوين
ذكر را نمونههايي ميگيرند قرار موضوعات اين از يك هر
، زيرا دهيم ارجاع ديگر نمونههايي به تنها و كنيم
دشوار بسيار اما نيست ، ناممكن چه اگر آيات تمامي برشمردن
.است
كه است شده روايت ابنعباس از :كريم قرآن در (ص)محمد نام
نام يك به جز كريم قرآن در پيامبري هيچ از متعال خداوند
.(عليهمالصلاهوالسلام) محمد و عيسي حضرات مگر نكرده ياد
هستند ، اوصاف و نامها نام ، چندين از عباس ابن مراد البته
به كريم قرآن در (ص)اكرم پيامبر از كه نامي تنها درباره
و مفسران تمامي كه است "محمد" مبارك نام است رفته كار
و ميباشد علم حضرت آن شخص براي كه همداستانند مورخان
مفسران ميان "احمد" بودن صفت يا بودن اسم درباره
در و بار چهار "محمد" مبارك نام.است اختلافنظر
فتح ، 29 و محمد ، 2 احزاب ، 40 ، عمران144 ، آل سورههاي ،
و آمنوا والذين":ميفرمايد كه چنان است ، رفته كار به
من هوالحق و محمد علي انزل بما امنوا و عملوالصالحات
همچنين.(محمد ، 2)."بالهم اصلح و سيئاتهم عنهم كفر ربهم
كه چنان است ، مذكور كريم قرآن در بار يك احمد مبارك نام
"...احمد اسمه بعدي من ياتي برسول مبشرا و..":ميفرمايد
دو بر علاوه (ص)اكرم پيامبر براي كريم قرآن در(صف ، 6)
نذير ، بشير ، قبيل از بسياري اوصاف رسول و "نبي" وصف
رسولالله داعيالله ، خاتمالنبيين ، امامالمتقين ،
...و رحيم روءف بالموءمنين شهيد ، ،"جميعا كافتو اليالناس
احدمن ابا محمد وماكان":ميفرمايد كه چنان است ، مذكور
.(احزاب ، 40)."...خاتمالنبيين و رسولالله ولكن رجالكم
بيان كريم ، قرآن در (ص)محمد به مربوط موضوعات ديگر از
فبما":ميفرمايد كه چنان ميباشد (ص)خدا رسول شخصيت
من لانفضوا القلب فظاغليظ لوكنت و لهم لنت رحمتمنالله
فاذا فيالامر شاورهم و لهم واستغفر عنهم فاعف حولك ،
عمران ، آل)."يحبالمتوكلين انالله عليالله ، فتوكل عزمت
از بسياري به ميتوان آيه همين در درنگ با تنها.(159
حضرت آن كه آن نخست.برد پي (ص)خدا پيامبر شخصيتي جهات
الهي توصيههاي نيازمند بشري طبيعت حكم به همواره نيز
آن به متعال خداوند بارها آيه همين در كه چنان است بوده
برخي همچنين و.كن چنان و چنين كه است داده فرمان حضرت
است ، شده بيان آيه اين در حضرت آن رفتاري ويژگيهاي از
اسوه و كامل انسان نمونه عنوان به (ص)خدا رسول شخصيت
روي اين از است موءثر بسيار مسلمانان شخصيت تكوين در حسنه
اعراف ، )است رفته سخن باره اين در آيات از بسياري در
.(...و شوري ، 15 فصلت ، 6 ، عنكبوت ، 48 ، توبه ، 128 ، و 188 ، 157
سخن آن از تفصيل به كريم قرآن در كه موضوعاتي ديگر از
كه است (ص)اكرم پيامبر بعثت پراهميت موضوع شده گفته
و بعثت خاتميت بعثت ، چگونگي بعثت ، انگيزه متعال خداوند
به كه است نموده ذكر را بعثت به مربوط گوناگون موضوعات
كه چنان.ميدهيم ارجاع آيات از برخي به نمونه عنوان
يتلوا منهم رسولا فيالاميين بعث هوالذي":ميفرمايد
كانوا والحكمتوان يعلمهمالكتاب و يزكيهم و آياته عليهم
عمران ، 62 ، 79 ، آل).(جمعه ، 2)."مبين ضلال لفي قبل من
و 99 ، مائده ، 67 و 172 ، نساء 105 ، 106 ، 170 81 ، 144 ، 159 ،
در كه موضوعاتي ديگر از.(تا 4 بينه 1 ;نمل ، 91 ، 92 ، 93
دارد ، (ص)اكرم پيامبر شخصيت با مستقيمي ارتباط قرآن
شده نازل وحي كيفيت به آيات برخي در كهاست وحي موضوع
از فرعيتري موضوعات به هم گاهي و شده اشاره حضرت آن بر
و او بر شده نازل وحي از اكرم پيامبر مطلق تبعيت قبيل
اوحينااليك انا":ميفرمايد كه چنان قبيل ، اين از مسائلي
الي اوحينا و بعده من والنبيين نوح اوحيناالي كما
عيسي و الاسباط و يعقوب و اسحاق و اسماعيل و ابراهيم
.""زبورا داود ءاتينا و سليمان و هارون و يونس و وايوب
;هود ، 49 ;و 109 يونس ، 15 ، 20 ;بقره ، 118).(نساء 163)
ويژگيهاي و طبيعت از هم گاهي (..و و 103 يوسف ، 102
برخي در نمونه عنوان ، به است رفته سخن (ص)خدا رسول رسالت
خداوند آيات برخي در ،(بقره ، 119) رسالت حقانيت از آيات
كه چنان است ، كرده تصريح حضرت آن تكاليف به متعال
فان احذروا ، و واطيعوالرسول واطيعوالله":ميفرمايد
مائده ، )"المبين البلاغ رسولنا انماعلي فاعملوا توليتم
بودن راستين بر متعال خداوند نيز آيات برخي در.(92
:ميفرمايد كه چنان است ، گذارده تاييد مهر حضرت آن رسالت
لقضي ملكا انزلنا ولو ملك ، عليه انزل لولا:وقالوا"
قبيل اين از مواردي و(انعام ، 8)."لاينظرون ثم الامر
موضعگيريهاي مسئوليت ، ميزان مختلف ، ويژگيهاي درباره
عمران ، 79 ، آل ;و 152 بقره ، 119 ، 120 ، 151).و مخالفان
;و 9 فتح ، 8 ;احقاف ، 9 ;شوري ، 6 ;نساء ، 105 ;و 159 97
است شده تاكيد موءمنان به آيات برخي در (..و تا 8 شرح ، 1
لقدكان":ميفرمايد كه چنان بجويند ، تاسي حضرت آن به كه
اليوم و الله يرجوا كان لمن اسوتحسنه فيرسولالله لكم
قرآن در همچنين.(احزاب ، 21).""كثيرا ذكرالله الاخرو
خداوند حضرت آن رسالت حقانيت اثبات و تاييد مقام در كريم
كتاب اهل كه است نموده تصريح حقيقت اين به متعال
مذكور آنها كتابهاي در و دارند دست در آثاري و نشانهها
او حقانيت به و ميشناسند را حضرت آن طريق بدان كه است
اتيناهمالكتاب الذين":ميفرمايد كه چنان دارند ، علم
منهم "فريقا ان و ابناءهم كمايعرفون يعرفونه
اطلاع براي].(بقره ، 146)."يعلمون هم و ليكتمونالحق
قرآن از ديگر آيات برخي در.[انعام ، 20 و بقره ، 89 بيشتر
ميشناسند ، را خاتم پيامبر كتاب اهل كه آن تاييد به كريم
برميشمارد ، را انجيل و تورات در حضرت آن اوصاف از برخي
الامي النبي الرسول يتبعون الذين":ميفرمايد كه چنان
يامرهم والانجيل التوراه في عندهم "مكتوبا يجدونه الذي
يحرم و الطيبات لهم يحل و المنكر عن ينههم و بالمعروف
كانت التي الاغلال و اصرهم عنهم يضع و الخبائث عليهم
النور واتبعوا نصروه و عزروه و به آمنوا فالذين.عليهم
همچنين اعراف ، 157 ، )"المفلحون هم اولئك معه انزل الذي
به متعال خداوند كريم قرآن آيات از ديگر برخي در.(صف6
ارزاني حضرت آن به خود كه ويژهاي فضل و صفات و اخلاق
ولولا":ميفرمايد كه چنان ميگويد ، سخن است داشته
و يضلوك ان منهم طائفه لهمت رحمته و عليك فضلالله
الله انزل و شيء من يضرونك ما و انفسهم الا مايضلون
كان و تعلم تكن مالم علمك و الحكمه و الكتاب عليك
در آيه شصت حدود.(نساء ، 113).""عظيما عليك فضلالله
صفات درباره چنانكه است ، مذكور اينباره در كريم قرآن
عليه عزيز انفسكم من رسول جاءكم لقد":ميفرمايد حضرت آن
.(توبه ، 128)."رحيم روءوف بالموءمنين عليكم حريص ماعنتم
خداوند حمايت و (ص)خدا رسول عصمت از بارها كريم قرآن در
دو به حضرت آن عصمت كريم قرآن در است ، رفته سخن او از
در چنانكه است ، مردم آسيب از حفظ و گناه از حفظ معناي
و فقداهتدوا به آمنتم ما بمثل آمنوا فان":ميفرمايد آيه
السميع هو و الله فسيكفيكهم شقاق في فانماهم تولو ان
در متعال خداوند كه ميشود ملاحظه.(بقره ، 137)."العليم
برابر در خود كه ميدهد وعده (ص)اكرم پيامبر به آيه اين
تو حفظ در او حمايت و ميكند حمايت و كفايت را تو آنان
به آسيبي توانست نخواهند آنان و است ناپذير مختلف ضمانتي
:ميفرمايد نيز گناه از حضرت آن عصمت درباره برسانند ، تو
.(فتح ، 2)."ماتاخر و ذنبك من ماتقدم الله ليغفرلك"
غفران و عفو معناي به گذشته گناه غفران ميگويند مفسران
گناه انجام عدم ملكه ايجاد با خداوند حمايت آينده گناه
;حجر ، 95 توبه ، 74 ، ;مائده ، 70 بيشتر اطلاع براي)است
از بسياري آيات در.(طور ، 48 ;زمر ، 36 ;و 73 اسراء ، 60
به نسبت (ص)اكرم پيامبر برتريهاي و ويژگيها از كريم قرآن
چنانكه است ، شده گفته سخن انسانها و پيامبران فرشتگان ،
اذن هو يقولون و يوذونالنبي منهمالذين و":ميفرمايد
للذين رحمه و للموءمنين يوءمن و بالله لكميوءمن خير اذن قل
".اليم عذاب لهم الله رسول يوذون والذين منكم آمنوا
چندين به آيه اين در ميشود ملاحظه كه چنان.(توبه ، 61)
خداوند كه آن يكي.است شده اشاره (ص)خدا رسول خاص ويژگي
نيك امور در (ص)خدا رسول زودباوري يا برخوشباوري متعال
را باورياش خوش از نوع آن و ميگذارد تاييد مهر
موءمنان سخن كردن باور و تصديق درباره همچنين.ميپسندد
است باور نوع عميقترين كه ميبرد كار به را "ايمان" لفظ
الهي توفيق به كه است (ص)اكرم پيامبر مخصوص ويژگي اين و
و اعتماد متعال خداوند كه دارد اطميناني چنان موءمنان از
به او باور و يقين بر عطف موءمنان حق در را اطمينانش
كه ميكند گوشزد خداوند آنكه سوم.ميكند متعال خداوند
نيست ، انسانها ديگر آزردن مانند (ص)خدا رسول آزردن
به آورد ، فراهم را حضرت آن رنج اسباب كه كسي بنابراين
همچنين.باشد دردناك عذابي انتظار در بايد وعدالهي
المسجد من "ليلا بعبده اسري الذي سبحان":ميفرمايد
من لنريه حوله باركنا الذي الاقصي المسجد الي الحرام
ملاحظه كه چنان.(اسراء ، 1)."البصير هوالسميع انه آياتنا
پيامبر بر را خود فضلهاي از يكي متعال خداوند ميشود
و ميشود يادآور است "اسراء" حكايت همان كه (ص)اكرم
از برخي كه بود آن براي كار اين كه ميگردد متذكر
:ميفرمايد كه اين بادهيم نشان او به را خويش نشانههاي
تسمع لا انك.المبين الحق علي انك الله ، علي فتوكل"
انت ما و.مدبرين ولوا اذا الدعاء الصم تسمع لا و الموتي
فهم باياتنا يوءمن من الا تسمع ان ضلالتهم عن العمي بهادي
كه ميشود معلوم درنگي اندك با.(نمل ، 7981)"مسلمون
(ص)اكرم پيامبر تبليغ مسئوليت و قدرت حدود متعال خداوند
رساندن در پيامبر تكليف ميفرمايد و ميدارد معلوم را
استعداد مدعوين اگر و است محدود انسانها به حق پيام
پاي نبايد پيامبر ببرند ، بين از خود در را حق پذيرش
يكي كه هستند كسي منزله به آنان صورت آن در كه چرا بفشرد
هرگز نتيجه در باشند ، داده دست از را خويش حواس از
درك كه واداشت را كساني چنين حواس همان طريق از نميتوان
احزاب ، 6 ، 28 ، 34 ، 38 ، 39 ، 50 ، 53 ، 56 ، بيشتر اطلاع براي).كنند
;و 5 حجرات ، 1 ;و 29 فتح ، 28 ;و 78 غافر ، 77 ;و 62 59
از.(...و و 20 مزمل ، 1 ، 9 ;تا 5 تحريم ، 1 ;و 7 حشر ، 6
قرآن در (ص)اكرم پيامبر تكريم مقام در كه موضوعاتي ديگر
آن حق در موءمنان ادب و برخورد شيوه است مذكور كريم
الذين الموءمنون انما":ميفرمايد كه چنان است ، (ص)حضرت
لم جامع امر علي معه كانو اذا و رسوله و بالله آمنوا
الذين اولئك يستئذنونك الذين ان يستئذنوه ، حتي يذهبوا
لمن فاذن شانهم لبعض استئذنوك فاذا رسوله و بالله يوءمنون
لاتجعلوا.رحيم غفور الله ان الله لهم استغفر و منهم شئت
الذين الله يعلم قد "بعضا بعضكم كدعاء بينكم الرسول دعاء
ان امره عن يخالفون الذين فليحذر"لواذا منكم يتسللون
.(نور ، 62 ، 63) ".اليم عذاب يصيبهم او فتنه تصيبهم
ادب چند متعال خداوند آيات اين در ميشود ملاحظه چنانكه
آنگاه ميكند ذكر (ص)خدا رسول با رفتار در موءمنان براي
نخست.ميسازد مترتب دردناك عذابي حضرت آن با مخالفت بر
مقتضي كه كاري در ميبايست رسالت عصر موءمنان آنكه
وصفي اين و بگيرند اجازه حضرت آن از است جمعي فراآمدن
را صحنه حضرت آن رخصت بدون كساني اگر و موءمنان براي است
دوم نيامدهاند ، نايل ايمان مراتب به حقيقت در گويند ترك
با است خداوند جانب از كه روي آن از پيامبر دعوت آنكه
آيه حكم به روي اين از نيست مقايسه قابل ديگري دعوت هيچ
همچنين.كرد تلقي عادي را آن و سرپيچيد آن از نبايد
الله يدي بين لاتقدموا آمنوا الذين ايها يا":ميفرمايد
ترفعوا لا آمنوا ايهاالذين يا" نيز.(حجرات ، 1)."رسوله و
بعضكم كجهر بالقول له تجهروا لا و النبي صوت فوق اصواتكم
يغضون الذين ان.تشعرون لا انتم و اعمالكم تحبط ان لبعض
قلوبهم الله امتحن الذين اولئك الله رسول عند اصواتهم
.تا 5 آيات 2 حجرات ، )."...عظيم اجر و مغفره لهم للتقوي ،
(ص)خدا رسول امر با مخالفت براي ويژه به بيشتر اطلاع براي
.(و 63 نور ، 62 ;حشر ، 4 ;محمد ، 32 ;انفال ، 13 ;نساء ، 115
اقوال است آمده كريم قرآن در بارها كه مباحثي جمله از
منهم و":ميفرمايد چنانكه است حضرت آن حق در كافران
نيز.(توبه ، 61).".اذن هو يقولون و النبي يوذون الذين
يونس ، )"مبين لساحر هذا ان الكافرون قال...":ميفرمايد
من آيه عليه انزل لولا كفروا الذين يقول و" همچنين.(2
مذكور آيات.(رعد ، 7)."هاد قوم لكل و منذر انت انما ربه
جمعبندي يك در كه است بسيار اينباره در كريم قرآن در
يا (ص)اكرم پيامبر درباره كافران سخنان گفت ميتوان كلي
صورت دو هر در كه.او دعوت متوجه يا و بود او شخص متوجه
اين از مباحثي و نامعقول معجزات درخواست بهانهجويي ، جز
;و 103 نحل ، 101 ;و 15 حجر ، 6).نبود گفتارشان در قبيل
;انبياء ، 3 ، 5 ، 38 ;طه ، 133 ;و 94 اسراء ، 46 ، 49 ، 76 ، 90
ديگر از(كوثر ، 3 ;و 14 دخان ، 13 ;و 72 موءمنون ، 69
آن از (ص)اكرم پيامبر پيرامون كريم قرآن در كه موضوعاتي
است ، حضرت آن از اتهام رفع و مدعي صدق شده گفته سخن
لاخذنا.الاقاويل بعض علينا تقول ولو":ميفرمايد چنانكه
از آيه پنج در همچنين.(و 45 حاقه ، 44)."باليمين منه
از منزهتر را نبوت شامخ مقام متعال خداوند كريم ، قرآن
:ميفرمايد چنانكه بسرايند ، شعر كه دانستهاند آن
"مبين قرآن و ذكر الا هو ان له مناينبغي و الشعر وعلمناه"
لتاركوا ائنا يقولون و":ميفرمايد نيز.(يس ، 76).
."المرسلين صدق و بالحق جاء بل.مجنون لشاعر الهتنا
مباحثي ديگر از.(و 41 حاقه ، 40 همچنين.و 37 صافات ، 36)
آرامش است شده متذكر را آن شصتبار حدود كريم قرآن كه
متعال خداوند سوي از (ص)خدا رسول داشتن استوار و دادن
في يسارعون الذين يحزنك ولا":ميفرمايد كه چنان است ،
لهم يجعل الا يريدالله "شيئا الله يضروا لن انهم الكفر
.(عمران ، 176 آل)."عظيم عذاب لهم و الاخره في "حظا
علي و رسوله علي سكينته الله انزل ثم":ميفرمايد همچنين
ذلك و كفروا الذين عذب و تروها جنودالم انزل و الموءمنين
قبيل اين از مباحثي تكرار.(توبه ، 26)."الكافرين جزاء
دلالت حقيقت برچند (ص)خدا رسول شان در و كريم قرآن در
سنگين زيربار كه حضرت آن مسئوليت عظمت بر نخست ميكند ،
جنبه خاطر به و "مثلكم بشر انا" مدلول به مسئوليت اين
در حضرت آن دعاي چنانكه شدند نگران بود ، ممكن انساني
لطف بر دوم.ميگذارد اثر انساني هر جان و بردل طائف
ميداد راه دل بر غمي تا كه محبوبش بنده حق در الهي
حضرت آن از سبك اين به آياتي نزول با متعال خداوند
در را الهي لطف وقتي موءمنان برآنكه سوم.ميكرد دلجويي
دست بايد غم و اندوه هنگام به ميبينند ، چنين پيامبرش حق
و سكينه بخواهند او از و كنند دراز خداوند سوي به نياز
مائده ، بيشتر اطلاع براي).فروفرستد آنان بر را خويش آرامش
;و 120 هود ، 12 ;يونس ، 65 ;و 35 انعام ، 10 ، 33 ;و 48 41
از (..و و 99 حجر ، 88 ، 97 ;و 32 رعد ، 19 ;يوسف ، 110
كريم قرآن در (ص)اكرم پيامبر به مربوط مباحث ديگر
برگزيدهاش (ص)پيامبر به متعال خداوند كه است وعدههايي
در را او كه است داده وعده حضرت آن به كه چناناست داده
...":ميفرمايد و كرد خواهد كفايت كافران برابر
باره اين در همچنين (بقره ، 137)"فسيكفيكهمالله
ديگر از (مائده ، 67)."منالناس يعصمك والله":ميفرمايد
از را او كه است آن (ص)خدا رسول حق در الهي وعدههاي
:ميفرمايد كه چنان ميكند ، كفايت و حمايت ريشخندكنندگان
:ميفرمايد همچنين.(حجر ، 95)."المستهزءين كفيناك انا"
."تقوم حين ربك بحمد سبح و باعيننا فانك ربك لحكم واصبر"
عنايت با كه بسيارند باره اين در قرآني آيات.(طور ، 48)
الهي وعدههاي بيشتر كه كرد حكم ميتوان آنها مجموع به
در كه بود وعدههايي جمله آن از (ص)اكرم پيامبر حق در
شدن پيروز وعده فتح ، وعده مانند يافت تحقق حضرت آن زمان
روميان شدن پيروز وعده حزبالله ، غلبه وعده اسلام ، قواي
....و نصرت وعده غنايم ، وعده پارسيان ، بر
رسول شخص مطلق طور به الهي وحي مخاطب نخستين اگرچه
از ويژه طور به حضرت آن بار يكصد از بيش اما است (ص)خدا
خطاب مدخل ).است گرفته قرار مخاطب متعال خداوند سوي
خطاب مصداق و مورد كلي بهطور كه (دانشنامه همين.قرآني
عام مراد و خاص خطاب كه يااين است حضرت آن شخص الهي خاص
الذين لايحزنك ياايهاالرسول":كهميفرمايد چنان است ،
لم و بافواههم آمنا قالوا منالذين فيالكفر يسارعون
كه چنان (مائده ، 41) "..هادوا منالذين و قلوبهم توءمن
هم خطاب مصداق و مورد و خاص خطاب اينجا در ميشود ملاحظه
خاص خطاب هم گاهي.ميباشد خاص است (ص)خدا رسول شخص كه
:ميفرمايد كه چنان است ، عام خطاب مصداق و مورد اما است
عبارت خطاب است بديهي.(اخلاص ، 1)."احد هوالله قل"
كه مكلفند مسلمانان همه اما است (ص)خدا رسول شخص متوجه
و عمران ، 31 آل بيشتر اطلاع براي).كنند اقرار توحيد به
انعام ، 33 ، ;و 67 مائده ، 41 ، 49 ;و 113 نساء ، 65 ، 80 ;32
يوسف ، 103 ;هود ، 12 ;يونس ، 65 ;توبه ، 43 ;و 188 35 ، 107
.(...و و 104
كه است بازخواستهايي و معاتبات مهم موضوعات ديگر از
كه چنان.است داده انجام پيامبرش حق در متعال خداوند
لكالذين يتبين حتي لهم اذنت لم عنك عفاالله":ميفرمايد
پيش چرا درگذرد ، تو از خداوند) "الكاذبين تعلم و صدقوا
را دروغگويان و گردد معلوم تو بر راستگويان حال كه آن از
.(توبه ، 43)(دادي اجازه آنان به بشناسي ،
ان آمنوا والذين للنبي كان ما":ميفرمايد همچنين
لهم بعدماتبين من قربي اولي لوكانوا و للمشركين يستغفروا
مشركان ، براي پيامبر كه نيست سزاوار) "الجحيم اصحاب انهم
باشد شده آشكار برايشان كه آن از پس باشند ، خويشاوند ولو
.(توبه ، 113).(بخواهد آمرزش دوزخياند ، آنان كه
لك الله مااحل تحرم لم ياايهاالنبي":ميفرمايد نيز
در چرا پيامبر اي)."رحيم غفور والله ازواجك مرضات تبتغي
تو بر خداوند كه را چيزي همسرانت [از بعضي] خشنودي طلب
[حال همه در] خداوند و ميكني؟ تحريم است ، گردانده حلال
معاتبات سختترين از.(تحريم ، 1).(است مهربان و آمرزگار
ام قيسبن عمروبن ماجراي در (ص)اكرم پيامبر حق در الهي
و.جاءهالاعمي ان.تولي و عبس":ميفرمايد كه است مكتوم
كرد ترشرويي) "الذكري فتنفعه يذكر او.يزكي لعله مايدريك
از تو و.آمد او نزد به نابينا كه اين ازبرتافت روي و
پندش كه گيرد پند يا ورزد ، پاكدلي او بسا چه ميداني كجا
.(عبس ، 14).(بخشد سود
آن به كريم قرآن در مورد بيست از بيش كه مباحثي از يكي
اهميت و ارزش و مدينه به مكه از حضرت آن هجرت شده تصريح
و اسلام راستين دعوت در آن جايگاه و مهاجران و هجرت اين
كه چنان پذيرفتند ، را مهاجران كه است كساني منزلت و مقام
ثم مافتنوا بعد من هاجروا للذين ربك ان ثم":ميفرمايد
.(نحل ، 110)."رحيم لغفور بعدها من ربك ان صبروا و جاهدوا
منقريتك قوه اشد هي قريه من كاين و":ميفرمايد همچنين
براي.محمد ، 13)"لهم ناصر فلا اهلكناهم اخرجتك التي
راس در (ص)خدا رسول كه مهاجران منزلت از بيشتر اطلاع
نساء ، 89 ، 97 ;عمران ، 195 آل ;بقره ، 218 دارد قرار آنان
و نحل ، 41 ;و 117 توبه ، 20 ، 100 ;تا 75 انفال ، 72 ;و 100
زمر ، ;احزاب ، 6 ;عنكبوت ، 56 ;نور ، 22 ;تا 60 حج ، 58 ;110
.(ممتحنه ، 10 ;تا 10 حشر ، 8 ;محمد ، 13 ;10
و همسران ذكر (ص)خدا رسول به مربوط موضوعات ديگر از
اولي النبي":ميفرمايد كه چنان است حضرت آن دختران
.(احزاب 6)."امهاتهم ازواجه و انفسهم من بالموءمنين
و است سزاوارتر و نزديكتر آنها به موءمنان خود از پيامبر)
.(هستند ايشان مادران حكم در او همسران
تردن كنتن ان لازواجك قل ياايهاالنبي":ميفرمايد همچنين
"سراحا اسرحكن و امتعكن فتعالين زينتها و الحيوتالدنيا
الاخره والدار رسوله و الله تردن كنتن ان و"جميلا
نساءالنبي يا."عظيما "اجرا منكن للمحسنات اعد فانالله
كان و ضعفين لهاالعذاب يضاعف مبينه بفاحشته منكن يات من
تعمل و رسوله و منكنلله يقنت من و."يسيرا عليالله ذلك
."كريما "رزقا و اعتدنالها و مرتين اجرها نوءتها "صالحا
تخضعن فلا اتقيتن ان منالنساء كاحد لستن يانساءالنبي
و."معروفا "قولا قلن و مرض قلبه في فيطمعالذي بالقول
اقمن و الاولي الجاهليه تبرج لاتبرجن و بيوتكن في قرن
يريدالله انما رسوله و اطعنالله و الزكاه اتين و الصلاه
واذكرن."تطهيرا يطهركم و البيت اهل عنكمالرجس ليذهب
كان والحكمتانالله آياتالله من بيوتكن في مايتلي
اگر:بگو همسرانت به پيامبر ، اي)""خبيرا "لطيفا
تا بياييد پس ميخواهيد را آن تجمل و دنيا زندگاني
اگر و.كنم رهايتان خوشي و خير به و سازم بهرهمندتان
[كه بدانيد] ميخواهيد را آخرت سراي و او پيامبر و خداوند
ساخته آماده عظيم پاداشي شما نيكوكاران براي از خداوند
ناشايست كار مرتكب شما از هركس پيامبر زنان اياست
خداوند بر امر اين و ميشود دوچندان او عذاب شود ، آشكار
پيامبرش و خداوند برابر در شما از هركس و.است آسان
پاداش گيرد ، پيش شايسته كار و كند پيشه تسليم و فروتني
ارزشمند روزي او براي و ميدهيم [دوچندان/] دوبار را او
زنان از يك هيچ همانند شما پيامبر زنان اي.سازيم فراهم
پس.كنيد تقوي رعايت چون ،[مسئولتريد و برتر و] نيستيد
و افتد [خام] طمع به بيماردل فرد كه نكنيد نرمي سخن در
گيريد آرام و قرار خانههايتان در و.بگوييد سنجيده سخني
و.نكنيد زينتنمايي جاهليت روزگار زينتنمايي همانند و
و خداوند از وبپردازيد را زكات و داريد برپا را نماز
شما از كه ميخواهد خداوند همانا.كنيد اطاعت او پيامبر
شما و بزدايد را [شبهه و شك/احتمالي] پليدي هر بيت اهل
آيات از آنچه هر و.بدارد پاكيزه شايد و بايد كه چنان را
ياد در ميشود ، خوانده شما خانههاي در كه حكمت و الهي
.(احزاب ، 2834).(است آگاه باريكبين خداوند ;گيريد
و بناتك و لازواجك قل ياايهاالنبي":ميفرمايد همچنين
ان ادني ذلك جلابيبهن ، من عليهن يدنين نساءالموءمنين
.احزاب ، 59).""رحيما "غفورا كانالله و يوءذين فلا يعرفن
اين در.(تا 5 تحريم ، 1 و احزاب ، 50 بيشتر اطلاع براي
كه ميشود يادآور پيامبر همسران به متعال خداوند آيات
اگر موءمنانيد ، مادران (ص)خدا رسول با همسري فضل به شما
ميزان همان به گرداند فضل اين مشمول را شما خداوند
او رسول و خداوند فرمانهاي و تقوي رعايت در شما مسئوليت
حضرت آن خاطر كه كنيد كاري نبايد و است سنگينتر و بيشتر
.شود آزرده
شده تصريح آن به بارها كريم قرآن در كه مباحثي از يكي
مردمان ديگر بر او امت و (ص)اكرم پيامبر بودن گواه موضوع
"وسطا امه جعلناكم كذلك و":ميفرمايد كه چنان است ،
.(..."شهيدا عليكم يكونالرسول و عليالناس شهداء لتكونوا
تا گرداندهايم [برگزيده] ميانه امتي را شما همچنين و)
گواه شما بر [خدا] رسول تا نيز و.باشيد گواه مردم بر
.(بقره ، 143)(...باشد
و بشهيد امه كل من جئنا اذا فكيف":ميفرمايد همچنين
آنگاه است ، چگونه [حالشان] پس) ""شهيدا هوءلاء علي جئنابك
امت اين بر را تو و آوريم [ميان در] گواهي امتي هر از كه
.(نساء ، 41).(بياوريم گواه
احزاب ، ;قصص ، 75 ;حج ، 78 ;و 89 نحل ، 84 بيشتر اطلاع براي)
.(مزمل ، 15 ;فتح ، 8 ;45
:منابع
;زمخشري كشاف ، ;طبري جامعالبيان ، ;طوسي شيخ التبيان ،
تفسيرابن ;مراغي المراغي ، تفسير ;طبرسي مجمعالبيان ،
نقل.هشام ابن السيرتالنبويه ، ;آلوسي المعاني ، روح ;كثير
.قرآن دانشنامه از
معاصر جهان در اسلامي وحدت
بجنوردي موسوي محمدكاظم با گو گفتو
چه اسلامي امت وحدت داريد؟ وحدت هفته از برداشتي چه -
دارد؟ معنايي
است ، مجازي صورت به "وحدت" واژه كاربرد ميرسد نظر به *
ما اينكه يعني.است همبستگي منظور بيشتر اينجا در زيرا
مشترك اعتقادات دليل به قومي ، و نژاد هر از مسلمانها ،
لحاظ به فقط نه زيرا باشيم ، داشته همبستگي هم با بايد
نوعي ديگر مسلمان به نسبت مسلماني هر كه اسلامي وظايف
تاريخي و فرهنگي اشتراكات برخي دليل به كه دارد اخوت
شكوفايي روند تا باشد داشته وجود همبستگي اين است لازم
و توسعه سوي به را خود راه مستحكمي و هموار جاده در
كه است نقشي وحدت اين ديگر جنبه.بپيمايد بالندگي
.نمايند ايفا ميتوانند بينالمللي مقياس در مسلمانها
ارتباطها توسعه و اطلاعات گسترده شيوع دليل به امروز
و ميسپارد ره شدن جهاني و همگرايي سوي به ملتها فرهنگ
جهاني گسترده روند اين در نتواند كه فرهنگي.... "طبعا
همگرايي اين عمومي جريان از باشد داشته پويايي نقش
و مهجور فرهنگ يك صورت به تدريج به و شده خارج فرهنگي
اگر اما.ميرود بين از و درميآيد مرده و متروك
جريان در سازندهاي نقش معقول اتحادي در مسلمانها
با و نمايند ايفا كنوني جهاني عمومي فرهنگ شكلگيري
كنند ، برخورد جهاني پديده چنين با شده حساب تاثر و تاثير
بيشتر فرهنگي غناي با بلكه نميروند بين از فقط نه
حيات به امروز بشر شده جهاني فرهنگ چارچوب در ميتوانند
كه ميروند بين از فرهنگهايي.دهند ادامه خود فرهنگي
.سازند هماهنگ روز اوضاع شرايط با را خود نتوانند
و تغيير هر برابر در ايستا و بسته فرهنگهاي اينگونه
سوي به تدريج به و ميگيرند پيش در دفعي روشي تحولي
به را وحدت اگر اينرو ، از.ميشوند داده سوق نيستي
و بيشتر قدرتي تحصيل براي مسلمان ملل همبستگي معناي
نظر در ديگر تمدنهاي با سازنده تماس جهت پوياتر فرهنگي
وظيفهاي هم آن تقويت كه ضروري بسيار است چيزي بگيريم
.ملي وظيفهاي هم و شرعي است
آيا و چيست؟ كنوني دنياي در مسلمانها وحدت اثرات -
ميتوانيم وحدت شعار دادن با "صرفا مسلمانها ما "واقعا
شويم؟ نائل آن به
بر مبتني اصولي از برخورداري بدون وحدت سوي به حركت *
تبديل توخالي شعاري به "صرفا و ندارد معني مشي خط يك
جناب دولت خارجي سياست مشي خط خرداد دوم از بعدميشود
.است ساخته معني با را ما وحدتخواهي شعار خاتمي آقاي
كشورهاي با سپس و منطقه كشورهاي با ايران روابط اكنون
سياست نشانه كه تمدنها گفتگوي آن ، با همزمان و اسلامي
بيان است جهان كشورهاي همه با ايران اسلامي جمهوري
خاتمي آقاي توفيق.است وحدتخواهي مشي خط همين از گويايي
همه تصوراينكه.است حيرتانگيز "واقعا خارجي سياست در
اسلامي كشورهاي همه و اسرائيل استثناي به منطقه كشورهاي
با احترامآميز و سازنده ارتباط ايجاد جهانخواهان همه و
.است موفقيت اين از بارزي نمونه خود شدهاند ايران
آشكارا و دارد اهميت بسيار ما كشور براي پديده اين اثرات
با امروز ما.داشت خواهد درپي را شكوفايي و توسعه نويد
سياست مقبوليت و خاتمي آقاي جهاني محبوبيت همين بر تكيه
جذب بستر حتي ميتوانيم "مثلا ايران اسلامي جمهوري
هر و باشيم مختلف پروژههاي براي زيادي خارجي سرمايههاي
روند در كند جذب را خارجي سرمايههاي بتواند كه كشوري
.ميگيرد قرار پيشرفت و توسعه
تفاهم ، حسن مشي خط بر مبتني وحدتخواهي سياست حال ، هر به
صلحطلبي همجواري ، حسن ديگر ، كشورهاي امور در دخالت عدم
پيوسته تفاهم سياست.است هوشياري با همراه قانونگرايي و
ميتوان "واقعا و دارد دنبال به را وحدتخواهي و همبستگي
سياستهاي.شد نائل وحدت از مراحلي به روشي چنين اتخاذ با
مثمرثمر هيچگاه دخالتگرانه و خصومتبرانگيز و تهاجمي
فرهنگي اثرات.دارد تباهي و تخريب به ره و نبوده
رشد را افرادي تعصبآميز و خصمانه و تهاجمي سياستهاي
"صرفا و ندارند تعاليخواهي و سازندگي روح كه ميدهد
خود اثرات مساله اين و ميزنند دامن را نفرتها و دشمنيها
هرگونه ميشود باعث و ميگذارد نيز كشور داخل در حتي را
نسيم حال هر به.برود بين از معرفتي و فرهنگي شكوفايي
و خيرخواهي بدون نميتواند مسلمانان وحدتخواهي سياست
.يابد تحقق اقتصادي و فرهنگي همكاريهاي و تعاون و همبستگي
.است نيت حسن و خيرخواهي وحدت اساس
تقريب سوي به راهي
دين اهداف به توجه مبناي بر گو و گفت
با مذاهب بين همبستگي گذشته سال چند طي در :گشايي جستار
همين و است شده نگريسته حسننيت زاويه از و مثبت رويكردي
از پيش مذهبي ، هر انديشمندان و علما تا شده موجب امر
دنبال به بجويند ، و ببينند را نزاع و افتراق نقاط آنكه
مبارك و ميمون نگاهي اين و باشند مشترك و مثبت نكتههاي
.باشد داشته دنبال به را روشن آيندهاي ميتواند كه است
"محققداماد مصطفي دكتر" استاد سخنراني متن زير نوشته
"اسلامي وحدت بينالمللي كنفرانس دوازدهمين" در كه است
"آينده قرن در اسلامي امت و اسلام" عنوان با روزها اين كه
گرديده ايراد ميشود ، برگزار صداوسيما همايشهاي سالن در
را متن اين كه همايش اين دفتر و استاد از سپاس ضمناست
خوانندگان شما توجه دادهاند قرار معارف گروه اختيار در
.مينماييم جلب نوشتار اين به را گرامي
معارف گروه
محترم جمهور رئيس پيشنهاد به كه تمدنها گفتوگوي انديشه
سازمان كار دستور در اسلامي كنفرانس سازمان رئيس و ايران
معضلات ژرفترين از بهيكي پاسخ در گرفته ، قرار مللمتحد
بر گفتوگو نظراينجانب به.است آمده پديد كنونيجهان
اساسي و اصلي ميتواندمحور دين اهداف به مبناياهتمام
اين در گفتارميخواهم اين در من و باشد مياناديان تقريب
.دهم توضيح بهاختصار زمينه
و فئوداليته نظام هفدهم ، و چهاردهم قرنهاي فاصله در
كوششهاي نتيجه در و گرفت شكل زمين مغرب در كليسا قيادت
در چهاردهم لويي و ريشليو مانند كساني ناپذير خستگي
در تودر سلسله پادشاهان و سوئد در گوستاوآدلف و فرانسه
بر نوين نظمي روسيه ، در كبير پطر و انگلستان
آنجا از اما.شد مليتيتاسيس تك مقتدر پايهدولتهاي
خواه گسترش"ذاتا همواره عمومي ، چه و شخصي چه كهقدرت ،
وايجاد امپراتوريطلبي به نظامعاقبت آن است ،
و وفرانسه بريتانيا مانند كشورهايي.انجاميد امپراتوريها
سراسر رادر پهناور سرزمينهايي وعثماني اتريش و اسپانيا
تا خودرا نفوذ و قدرت و خوددرآوردند سلطه زير جهان
"طبعا اما.دادند گيتيگسترش نقاط دورترين
امپرياليسم و نشد ، سرزمينمحدود گسترش به اينتوسعهطلبي
منجر اجتماعي و وسياسي ديني و فرهنگي امپرياليسم ارضيبه
ميان در گذشته در هريك كه بزرگي و كوچك فرهنگهاي.شد
درجات به يافتهبودند ، اعتبار و اقتدار مردمخودشان
سرفرود گشايانجديد كشور فرهنگي سلطه دربرابر مختلف
رفته گاهي و بود تعبدي و ظاهري تسليمگاهي اين.آوردند
عاداتكهن و رسوم از بعضي راجانشين جديدي شيوههاي رفته
ميخواستندتمدني "واقعا نهفاتحان حال ، هر به ولي.كرد
بهوجود عالم نقاط ساير در تمدنخودشان مانند "عينا
و روبهروشوند ، خود جنس از بارقيباني آينده در و آورند
بهآساني ميتوانستند يا بودند مقهورحاضر ملل و اقوام نه
.بردارند نياكانيدست روش و راه از
در فصل اين سال 1918 ، در اول جهاني جنگ پايان از پس
بريتانيا يعني فاتح ، دولتهايشد بسته كمكم جهان تاريخ
عثماني و هنگري -اتريش بزرگ نخستامپراتوري فرانسه ، و
بيرون دستش از را آلمان مستعمرات و كردند قطعه قطعه را
به نخواهي نيزخواهي خود دوم جهاني جنگ از پس ولي آوردند ،
نشان خردمندي بيشتر بريتانياشدند تسليم سرنوشت همان
اين به نخواست فرانسه اما كرد ، رها را هند آسانتر و داد
جنگي از بعد و دهه 1960 در سرانجام تا نهد گردن قهري سير
هر بهبرداشت دست الجزاير از ناچار به خونين و ناحق
كشورهايي ظهور استعمارزدايي دوره نخستين اين حاصل تقدير ،
عضويت به ازديگري پس يكي كه بود جهاني درجامعه نوبنياد
دست آزاد تريبوني به آنجا در و درآمدند متحد ملل سازمان
.بپردازند جديد فرهنگي و تاريخي ادعاهاي طرح به تا يافتند
شمار از "رسما كه بود باقي شوروي جماهير اتحاد هنوز اما
آسيا و اروپا در داخلي سياسي و ارضي واحدهاي از كثيري
را شرقي اروپاي كشورهاي "واقعا و "عملا اما ميشد ، تشكيل
قطب دو به عالم پهنه از وسيعي بخش.داشت سلطه تحت نيز
از يك هر و شد ، تقسيم كمونيسم جهان و سرمايهداري دنياي
جهان "اصطلاحا كه ديگري بخش بر قيادت اعمال براي دو اين
مسلحانه پيكارهاي حتي و معارضه و رقابت به گرفت ، نام سوم
و مجارستان در شوروي خونين مداخله آن نمونه كه پرداختند
به دوره اين دربود ويتنام و كره جنگهاي و چكاسلواكي
بود آنچه و نداشت ، وجود قطب دو ميان وگويي گفت راستي
يكسره اگر نيز سوم جهان كشورهاي در و بود پرخاش و پيكار
اين از ميكوشيدند باري نميشدند ، طرفين از يكي طرفدار
حفظ با حتيالامكان و ببينند تدارك خود براي كلاهي نمد
.بپرهيزند شدن بلعيده از خويش ، منافع تامين و توازن
در خواهي اسلام خيزشهاي از پس و دهه 1970 ، اواخر از اما
زمان ، آن تاشد دگرگون ناگهان وضع جهان ، كنار و گوشه
به توسل با جا همه ستمديده ملتهاي استعماري ضد مبارزات
هند ، در حتي.بود گرفته صورت تجدد انديشه و مدرنيسم
و بودند كرده ابزاري استفاده سنت ، از او همرزمان و گاندي
از را بريتانيا اول وهله در آن بر تكيه با ميخواستند
گام تجدد طريق در بعد وهله در و كنند بيرون خود سرزمين
به خواستند مي عكس به ايران اسلامي خيزشهاي.بردارند
براي شايد و بازگردند اوليه اصالت و سنتي بنيادهاي
با.دادند قرار مبارزه محور را فرهنگ مساله بار نخستين
شوروي جماهير اتحاد آن ، اصلي دژ در ماركسيستي رژيم سقوط
جهان سراسر در كه سرخوردگيهايي و شرقي اروپاي كشورهاي و
در عظيمي ايدئولوژيك خلا ناگاه به آمده ، پديد كمونيسم از
به توانست اسلام ايدئولوژي و شد باز آرمان و انديشه عرصه
از بسياري براي را خلا آن و شود ميدان وارد آساني
.كند پر ستمديدگاندنيا
و انداخت چاره فكر به را غربي متفكران از عدهاي وضع اين
و هلال" ديرين تصادم باز خواستند سو يك از راستا اين در
ميلادي يازدهم سده در كه طور همان.كنند زنده را "صليب
و ديني تعصبات از مخلوطي انگيزه به مسيحيان از جمعي
بودند ، شده مسلمين با صليبي جنگهاي آغازگر تجاري منافع
عظيم ، پيكاري خيال آينه در متفكران گونه اين نيز بار اين
مجسم اسلام عالم و مسيحي "عمدتا و غربي جهان ميان
را يكديگر با دو اين برخورد "مالا و ميكردند
درون اختلافات ديگر سوي از و ميپنداشتند اجتنابناپذير
متاسفانه.نمايند تشديد را مسلمانان فرقهاي بين و ديني
"اولا:است مانده پنهان نظر از مهم نكته دو پندار اين در
با يكم و بيست و بيستم قرن جهان بين شباهتي كوچكترين
يعني سيزدهم ، و يازدهم سدههاي فاصله در وسطي قرون دنياي
و گرفتاريها "ثانيا ;ندارد وجود صليبي ، جنگهاي زمان
.است جهاني ديگري چيز هر "تقريبا مانند امروز ابتلائات
به اخير سال هزار در تكنولوژي و فنون و علوم پيشرفت
و دانست كمي تغييري را آن نميتوان ديگر كه بوده گونهاي
در دگرگونيها اين نظير.گفت سخن كيفيت تغيير از بايد
به ارتباطات.است داشته وجود نيز انديشهها و اذهان
گوشه هر در مهمي رويداد هر پسلرزههاي كه رسيده درجهاي
حد نوين افزارهاي جنگ.ميشود احساس دنيا سراسر در دنيا
جهان سياسي رهبران اشتباهات و نميشناسند ، مرز و
.بيندازد نابودي و مرگ كام به را عالم ميتواند
نيز بشري رنج و درد كرديم ، اشاره كه چنان نسبت ، همين به
و صلح از دنيا مردم از وسيعي بخشهاي.است شده عالمگير
يكديگر به سوءظن و بيم چشم به همسايهها.محرومند آرامش
.شدهاند بيگانه يكديگر با زنان و مردان.مينگرند
گرسنگي و فقر.ميميرند بيدوايي و بيغذايي از كودكان
جهانيان از بسياري از را آبرومندانه و انساني زندگي مجال
اجتماعي و قضايي عدالت نقاط ، از بسياري دراست كرده سلب
.ميكند بيداد خشونت و كينه.است درآمده سراب صورت به
و افغانستان مانند مناطقي در قومي و مذهبي و ديني جنگهاي
در.ميگيرد قرباني روزانه تركيه و الجزاير و بوسني
از دمار مرج و هرج و خودكامگي و خودسري كشورها از بسياري
.است برآورده خلق روزگار
نفي و اختلاف و مذاهب تصادم از سخن شرايطي ، چنين در
چنين اگراست ديوانگي آنها ميان مفاهمه و مرابطه امكان
آرامترين و پيشرفتهترين در كس هيچ آيد ، پيش تصادمي
.ماند نخواهد بركنار آن ويرانگر و شوم آثار از غرب نواحي
ديگر الهي اديان ميان حتي و مذاهب بين تقريب و گو و گفت
به از 1950.است حياتي ضرورت ;نيست تجملات زمره از امروز
به توسل و باتهديد كوشيدند غرب و شرق بلوك دو بعد ،
به و دارند ، باز تجاوز از را يكديگر هستهاي سلاحهاي
معادله اكنون ولي.سازند برقرار وحشت توازن نوعي اصطلاح ،
با كه نيست ابرقدرت دو بين اختلاف.است كرده تغيير
.كنند جلوگيري جهاني جنگ يك به آن تبديل از خويشتنداري
همه كه است متنوعي و متعدد فرهنگهاي بين اختلاف
از "حقا كه شايستهاي جايگاه به جهاني عرصه در ميخواهند
با همه ديگر ، طرف ازيابند دست ميدانند ، خود آن
مجهز آنها دفع براي بالاتفاق اگر كه مواجهند خطرهايي
گو و گفت به هم با و ندهند خرج به نيت حسن و نشوند
چنين بارز نمونهكرد خواهند نابود را همه ننشينند ،
براي راهي اگر كه است زيست محيط انهدام و تخريب خطرها ،
و نميشناسد فقير و غني نشود ، انديشيده آن از جلوگيري
.داد خواهد سوق مرگ و بيماري و بدبختي به را همه
روش و راه فقط اديان و مذاهب ميان تقريب و گو و گفت اما
نميتواند استوار اساس و پايه بدون تنهايي به خود و است
.كند برطرف را مشكلات
حس است ممكن فقط تقريب مبناي باشد؟ ميتواند چه مبنا اين
اسلام دين هدف كه باشد مشتركي و اساسي ارزشهاي و مسئوليت
از ميتوان و ميشود يافت عالم بزرگ اديان همه در و است
.كرد استفاده جهاني اخلاق عنوان به آن
به نكردن بسنده استوار و اساسي مبناي اينجانب نظر به
اهداف است دين اهداف به اهتمام آن جاي به و دين احكام
.غايات آن به رسيدن مقدمات دين احكام و است دين غايات دين
اهداف به كه باشند كيفيتي داراي مقدمات همواره بايد پس
چيست؟ دين اهداف ببينيم حال.آن جز نه گردند منتهي
در صراحت به كه است انساني ارزشهاي احياء احمدي دين هدف
مكارم لاتمم بعثت اني است آمده (ص)رسولالله گفته
.الاخلاق
هر حق عنوان به بشر حقوق جهاني اعلاميه در را آنچه بايد
و ديني مشتركات شالوده بر است ، شده ياد آن از انساني
و تعميق فرهنگها و اديان ساير اهل با فرهنگي و اخلاقي
.است استوار ركن چهار اين بر جهاني اخلاقكنيم تحكيم
اقتصادي و اجتماعي عدالت و همبستگي فرهنگ -1
حيات از شكلي هر به احترام و خشونت عدم فرهنگ -2
راستگويي و تساهل فرهنگ -3
.انسانها جميع براي مساوي حقوق فرهنگ -4
با را آزادي كه است اين معناي به نه اركان ، اين به تعهد
به كه اين معناي به نه گرفتهايم ، اشتباه باري و بيبند
.شدهايم بياعتنا حقيقت به كثرتگرايي علت
تعاليم منبع عاليترين مسلمانان ما نظر از كه كريم قرآن
بلكه ميگذارد ، صحه اصول اين همه بر تنها نه است ، اخلاقي
آزاد قرآن.ميرود فراتر مراتب به موارد از بسياري در
و مذهبي قدرتمداريهاي و پوچ سنتهاي زنجير از انسان كننده
هر و بردگي و نژادپرستي و قبيلهپرستي و اقتصادي و سياسي
مقصود منزل سر به آدمي رسيدن از مانع كه است ديگري چيز
(آيه 42) نجم سوره در كه است همان مقصد و منزل اين و شود
حقوق همه"المنتهي ربك الي ان و":است شده داده وعده
حق مورد در.است شده تحكيم و تاييد قرآن در آدمي بنيادي
الا الله حرم التي النفس تقتلو لا و":ميفرمايد حيات
بغير "نفسا قتل من" نيز و ،(آيه 23 اسراء سوره)"بالحق
سوره)""جميعا قتلالناس فكانما الارض في فساد او نفس
(آيه 32 مائده
ولي آمده مكرر پراكنده طور به اخلاقي اصول مجيد قرآن در
آيات اسراء سوره و آيات 153150 مائده سوره)مورد دو در
گفت ميتوان.ميشود ديده شده دستهبندي صورت به (3922
جالباست.است اصول همين جهاني اخلاق براي اسلام پيشنهاد
در و "حكمت اصول" مزبور ، اصول مورد ، دو آن از يكي در كه
.است شده معرفي خداوند "راست راه" ديگر ، مورد
و است استوار فطري اخلاق مبناي همين بر طبيعي حقوق مكتب
اخلاقي ارزشهاي و اصول احياء و طرح با الهي بزرگ اديان
از و فراهم را تمدنها سخني هم و تفاهم موجبات ميتوانند
جهاني آرامش و صلح به بزرگي خدمت سوئي از رهگذر اين
قدرت طغيان و سركشي كننده مهار ديگر سوي از و بنمايند
.گردند
اخير بعد به توجه با و است اجتماعي -الهي دين يك اسلام
آن كه ميشود افزوده آن بر ديگري بعد (بودن اجتماعي)
اين بتواند كه است آن اجتهاد رسالت.است مديريتي نظام
.نمايد هدايت يكديگر كنار در را گانه سه ابعاد
در را ديني تكاليف ميتواند كه است فعالهاي قوه اجتهاد
به جامعه مديريت و حاكم نظام و جامعه و افراد با ارتباط
بگويد و نمايد تبيين دين اهداف و غايات يافتن تحقق منظور
ميپذيرد را فردي چه.چيست واحد سه اين از اسلام انتظار
را جامعهاي چه.مسلمان فرد:گفت او به بتوان تا
مديريت چه مسلمان ، و جامعه:گفت او به بتوان تا ميپذيرد
كه ميپذيرد را اقتصادي و قضايي تربيتي ، سياسي ، اجتماعي ،
.اسلامي نظام:گفت بتوان
تحكموا ان:باشد بالعدل عامل كه ميپذيرد را نظامي اسلام
بالعدل
ليقوم باشد ، بالقسط قائم كه ميپذيرد را جامعهاي و
ولله باشد ، سرافراز و سربلند جامعهاي.بالقسط الناس
بعضهم باشد يكپارچه و متحد.للموءمنين و لرسوله العزتو
تسابق يكديگر بر خوبيها به نسبت افراد.بعض اولياء
.الخيرات فاستبقو بجويند
و موءمن و صحيح جهانبيني داراي كه راميپذيرد افرادي و
.الصالحات عملو و آمنوا الذين.باشند نيكوكار
باشد ، غافل خويش معاصر انسان حيات مسائل از اگر اجتهاد
اجتهاد ، اصلي فلسفه زيرا است ، كرده نفي را خود اصلي فلسفه
واقعه ، حوادثاست دين ديدگاه از واقعه حوادث مسير تعيين
انسان زندگي مسائل از.معاصر انسان گوناگون مسائل يعني
اصلي مسئله دارد ، حضور معاصر انسان زندگي در چه هر گذشته
اصلي مسئله.است درآمده تجربه به آنها زيرا نيست ، اجتهاد
اين در و.آن ثابت بخش نه است زندگي متحول بخش اجتهاد
هدايتكننده و پاسخگو حضور بايد دين كه است متحول بخش
.است دين سخنگوي واقع در واجتهاد بدهد نشان را خويش
:باشد داشته تام توجه مهم امر دو به بايد اجتهاد پس
دين اهداف تحقق درجهت همه بايد استنباطي احكام كه اين -1
ذكر اهداف ساير و قسط به قيام و اخلاق مكارم تحقق يعني
برنده بين از و آن با معارض تنها نه و باشند شده
آن تحقق زمينهساز عكس به بلكه نباشند ، آن زمينههاي
.باشند اصلي اهداف
در و است لازم اهداف آن تحقق براي كه حكمي هر كه اين -2
است ، نشده عرضه و استنباط تاكنون مختلف موضوعات مورد
الاحكام آيات شماره كه اينجاست از و.كند عرضه و استنباط
.ميكند تفاوت بسيار الاحكام اخبار و
تلاوت آيات بسا چه رائج اجتهاد در.ميفرمائيد ملاحظه
تسابق وحدت ، عزت ، عدل ، به مربوط آيات من ، گفتار در شده
اخبار و نشوند ، شمرده الاحكام آيات جزء...و خير به
.گردند حمل اخلاقي جنبه به "صرفا مسائل گونه اين در وارده
گفت ميتوان و دين هدف اخلاقي ، اصول اينجانب نظر به ولي
شريعت احكام استنباط در همواره و است ، فقهي پيش اصول
امور به ميتوان مزبور اصول رعايت با.است الرعايه لازم
كه نزاع موجب فتاوي از و.يافت دست تقريب مايه و مشترك
گسيختگي و فشل ايجاد آن منطقي و ضروري نتيجه قرآن حكم به
.نمود اجتناب است ، فرهنگي و اجتماعي
و بهروزي و پيكرند يك اعضاي كه كنند احساس همه بايد
زمين روي در خدادادي نعمات به و يكديگر به سعادتشان
نيز ديگران به نداريم روا خود به چه هر بايد.است وابسته
وبه بپرهيزيم خشونت از و كنيم پيشه را مروت نداريم روا
و اجتماعي عدالت تحقق در.احترامبگذاريم صلح و آرامش
همه در را انصاف و شفقت و حقگويي كنيم ، تلاش اقتصادي
و قصوي حقيقت به چون دهيم ، قرار خود اسلامي شعار حال
و سنتها تفاوت ندهيم اجازه و داريم ايمان لايزال منجي
رسول و خدا نام به و گردد تبديل مذهبي اختلاف به فرهنگها
نام به روز به روز و بپردازيم يكديگر با تشاجر و نزاع به
.گرديم دورتر شريعت اهداف از شريعت احكام
(ع)صادق امام زمانه
(ع)امامصادق زادروز درگراميداشت
آشوبهاي از برخوردار (ع) صادق امام عصر :جستارگشايي
تحريف از ناشي ديني و فرهنگي نابسامانيهاي و سياسي
كژتافتهاي زمانه چنين دربود قرآني و اسلامي سنتهاي
بس رسالت (ع)صادق امام وي فرزند و (ع)اماممحمدباقر
به دوراني چنين در (ع)صادق امام.داشتند برعهده را خطيري
آموزش و پرورش به و گماشته همت اسلام اصيل بناي استواري
اينرو از پرداخت ، مفضل و جابر چون دانشوري شاگردان
.رهانيد انحطاط بيراهه از را اسلامي فقه و احكام
نام شيعي فقه بنيانگذار حق به بايد را (ع)امامصادق
را زير نوشتار همام ، امام اين زادروز بهمناسبت.گذارد
سيدجعفر استاد (ع)صادق امام زندگي كتاب از برگرفته كه
براي كتاب اين.ميكنيم حضورتان تقديم است ، شهيدي
به اسلامي فرهنگ نشر دفتر ازسوي جاري سال در نخستينبار
اين در كه است اعتنايي قابل منابع ازجمله و رسيد چاپ
.است شده نوشته زمينه
معارف گروه
تا -(ع)صادق امام ولادت سال -هجرت سوم و هشتاد سال از
دو از تن دوازده -حضرت آن رحلت سال -هشت و چهل يكصدو سال
.گرفتند بهدست را مسلمانان حكومت عباسي و مرواني خاندان
يك هر كه عبدالملك پسر هشام و مروان پسر عبدالملك جز
زمامداران ديگر حكومت روزگار كردهاند ، حكومت بيستسال
حاكمان هم آن -حاكمان تغيير است طبيعي.است بوده كوتاه
داشته بهدنبال را اجتماعي و سياسي وضع آشفتگي -خودكامه
امام ، اين زندگاني اخير دهه دو در كه بهخصوص باشد ،
اين و يافت انتقال ديگر خاندان به خانداني از حكومت
.بود همراه كشتارها و آشوبها با انتقال
و بود؟ چه براي كشتارها آن و داد؟ رخ چرا دگرگونيها اين
اين پرورش جايگاه و مدينه شهر در بخصوص روز آن اجتماع در
اين به شرححالنويسان گذاشت؟ اثرهايي يا اثري چه امام
حادثهها كه درصورتي ميكنند ، توجه كمتر تاريخ از قسمت
آن پديدآمدن اسبابهاي و علت به بايد و است تاريخ از جزئي
تاريخ از جزئي حادثهها اين ديگر سوي از شود ، توجه حادثه
.ميپردازد بحث به او درباره نويسنده كه است كسي زندگاني
گنجايش مختصر اين كه آنجا تا است شده كوشش فصل اين در
.شود روشن حادثهها اين علت دارد
تيره اين حاكم نيرومندترين عبدالملك مرواني خاندان در
سرزمينهاي گشودن به اسلام سپاهيان او دوره در.است
سختگيري با وي دستنشانده حاكمان و يافتند دست تازهاي
بيستسال او حكومت.نشاندند خود سرجاي را مخالفان تمام
.يافت صورتي و سر داخلي وضع مدت اين در و يافت دوام
آشفتگي دچار اندك اندك خاندان اين حكومت عبدالملك از پس
عباسيان و رفت ميان از ميدانيم كه چنان سرانجام و گرديد
مردمي ، ناخرسندي آشفتگي اين موجب.گرفتند را آنان جاي
ناخرسندي اينميكردند حكومت آنان بر تيره اين كه بود
نيز را عرب اما آمد ، پديد غيرعرب مردم در آغاز در
ميكنم اشارت غيرعرب مردم ناخرسندي سبب به نخست.فراگرفت
در هرچند ميشود ، نوشته مختصري نيز عرب درباره آنگاه
تحليلي وتاريخ سال پنجاه از پس "مخصوصا ديگر كتابهاي
.است شده نوشته ناخرسندي اين علت اسلام
*
سرزمينهاي به عربستان شبهجزيره از اسلام كه هنگامي
از نه بسيار ، مردمي درآمد ، آن شرقي ناحيه ازجمله همسايه
يا غرضورزان برخي كه چنان) جزيه پرداخت يا كشتار بيم
آن رغبت روي از بلكه (پنداشتهاند تاريخ به ناآشنايان
اسلام از استقبال به را آنان آنچهپذيرفتند را دين
يا سرميدادند ، دين اين مبلغان كه بود شعارهايي واداشت
يا ميخواندند ، مردم بر كه كريم قرآن از آيههايي
درميان آنان با (ص)رسول كردار و گفتار از كه درسهايي
گسترش و دين اين شيفته بيشتر روز هر مردم آن و مينهادند
برادري و تقوابود دعوتها ، اين همه سرلوحه.ميگرديدند آن
آن خواهان روزگار آن در مردم آن كه رفتاري) برابري و
.(ميبردند رنج نابرابري بخصوص و ستم از كه چرا بودند ،
كه بود نگذشته پيغمبر رحلت از نيمقرن هنوز اما
بدان رسيدن براي و آنند خواهان آنچه ديدند اندكاندك
كشيدهاند ، دست خود حاكمان ازياري و پذيرفتهاند را اسلام
ديده موءمنان ، بر امارت و پيغمبر جانشيني مدعيان اين در
است يافته انتقال خانداني به (ص)رسولخدا خلافتنميشود
چون سرانجام و جنگيدند اسلام و پيغمبر با توانستند تا كه
زبان به نديدند ، خود پيشپاي راهي دين اين پذيرفتن جز
آنچه گفتار در و كردند آنچه رفتار در و مسلمانيم گفتند
.بود اسلام مخالف آن بيشتر يا همه گفتند ،
خلافت مسند بر و ميخواند اميرموءمنان را خود كه كسي
نژادپرست ، خودكامه ، است ستمكاري است نشسته پيغمبر
را خود پيرامونيان و جزخود كه قدرتخواه و مالاندوز
دستگاه آراستن و تجمل به دلبستگي در و نميآورد بهحساب
خود مقتداي را ايران شاهان و روم امپراتوران حكومت ،
پيداست باشد ، چنين خلافت حوزه در كار چون.است ساخته
از و ميكردهاند چه دوردست سرزمينهاي در آنان حاكمان
حجاج او ، پسر عبيد نيست ، معلوم او پدر كه زياد چون مردمي
پسر يوسف پسرهبيره ، عمرو عبدالله ، پسر خالد يوسف ، پسر
گرداني بيابان داشت؟ ميتوان انتظاري چه سيار نصر و عمر
درسي تقوا از نگرفته ، بهرهاي علم از رسيده ، دولت به نو
حكمراني ، شيفته نبرده ، بويي برابري و برادري از نياموخته ،
زيردستشان كه برآنان مردمي چنين.انساني و مردمي از دور
و برتر را خود و ميفروختند بزرگي ميبردند ، سر به
آنجا تا را گستاخي و ميشمردند فروتر را زيردستان
با هم نماز در نميدادند رخصت مردم ، بدين كه رساندند
حاكمان چنين حكومت مردم آن است طبيعيباشند برابر آنان
را آن توانايي درخود بودند ، پراكنده اماچونبرنتابند را
بهسر فرصت پي در و بستيزند و بپاخيزند كه نميديدند
خاندان و اسلام از ياحمايت دين بهنام كسي كه ميبردند
اجتماعي وضعبگيرند را او گرد اينان و برخيزد (ص)رسول
.بود چنين ساليان آن در ايران مردم
مدعيان اين حكمراني كه نبودند ايرانيان تنها اما
از هم عرب از مردمي برنميتافتند ، را خدا رسول جانشيني
با آنان همچشمي و عراقيان ازنداشتند خوش دلي آنان
پنجاه از پس كتاب و (ع)علي زبان از علي كتاب در شاميان ،
به اينجا در و آوردهام بايست آنچه (ع)حسين قيام يا سال
سال قيامهاي كه نماند ناگفته اما نميپردازم ، آن تكرار
تا هشتادم سال حركتهاي و چهارم و شصت سال تا ششم و سي
.كرد بررسي نيك بايد را عراق مردم يكصدوسيام
(ص)رسول سنت بازگرداندن نام به ظاهر به حركتها و قيام اين
مردم از گروهيبود بيت اهل دشمنان از گرفتن انتقام يا
زمان اسلام خواهان راستي به كه كردند شركت آن در هم
مسلمانان اجتماع در عدالت ميخواستند و بودند پيغمبر
قيامكنندگان آن اكثريت در بيشتر ، آنچه اما.يابد رواج
پيشينهاي كه است شام با عراق ستيزه ميخورد ، چشم به
.دارد طولاني
در كه آمد پديد عرب در ديگري دستگي دو مروانيان دوره در
چند سالياني تا دستگي دو اين و داشت فراواني اثر آشوبها
عربهاي درگيري آن و يافت ادامه نيز عباسيان حكومت از
سال صدها از هريك كه نژاد دو اين.بود جنوبي با شمالي
عرب به وابسته را ديگري و عرب را خود اسلام از پيش
و دين اين بركت به و اسلام آمدن پديد با ميدانست ،
برادر و كردند آشتي هم با اندك اندك پيغمبر نصيحتهاي
بود نگذشته برادري اين بر سال سي از بيش هنوز اما شدند ،
زنده جاهلي سنتهاي بار ديگر.گرديدند هم دشمن نو از كه
به كلبي و قيسي چون ديگري نامهاي با يماني و مضري و شده
افتادن پيش دوران يزيد و معاويه روزگارافتادند هم جان
دست به فرصت امير ، دو اين مرگ از پس اما.بود مضريان
.افتاد يمانيان
است ، سفياني ديگر شاخه از حاكم نخستين كه حكم پسر مروان
با است دمشق غوطه شرق در كه راهط مرج در هجري سال 64
و معاويه روزگار در ضحاكگرديد روبهرو قيس پسر ضحاك
و قيسيان تيره از او.داشت دست به را كارها شام در يزيد
گرد امويان از گروهي با كلبيان.است شمالي عربهاي از
نزديك است دهي كه جابيه در و گرفتند را حكم پسر مروان
رساندن در كلبي پيشقدمي.كردند بيعت امارت به او با دمشق
جانب او افتاد ، گران بود قيسي كه ضحاك بر حكومت به مروان
جنگي در.برخاست مروان با مقابله به و گرفت را زبير پسر
و قيسي رويارويي و شدند پيروز مروان ياران گرفت ، در كه
.شد آغاز كلبي
كه ساختهاند شعرها رويداد اين درباره تيره دو شاعران
.ميآورد پديد ذهن در را جاهلي جنگهاي و العرب ايام خاطره
.باشد دوره اين يادگار "بحمص قيسي من اذل" مثل دارم گمان
و قيسي يا يماني ، و مضري دستهبندي كه است نبرد اين از
ميشوند ناچار مرواني خليفههاي و ميگردد آغاز كلبي
و كنند حمايت را تيره آن گاه و تيره اين گاه مصلحت برحسب
دسته ماندن كنار و دسته هر آمدن كار روي با كه است طبيعي
به آشوبها و آيد پديد مخالفتها و شود آغاز توطئهها ديگر
(-ه 8665) مروان پسر عبدالملك حكومت در.افتد راه
اين در.يافت ادامه ايران شرق در مسلمانان پيشروي
روي سرزمينها بدان قحطانيان از بسياري شمار لشكركشي
اسلام دين به مردم درآوردن براي آوردن روي اين.آوردند
مسلم.ميداند خدا جنگي؟ غنيمتهاي از بهرهگيري يا بود
پيش را اسلام ميخواستند و داشتند دين درد گروهي است
.بودند دنيا مال آوردن دست به پي در هم مردمي اما ببرند ،
چنين نيز (ص)خدا رسول زمان در نداشت ، تازگي انديشه چنين
كتابهاي در و رسيده اسلام پيغمبر از كه روايت آن.بود
كس آن:است انديشه گونه دو اين نمودار ميشود ، ديده حديث
و خدا با او هجرت (مزد) كرد ، هجرت رسول و خدا براي كه
دست به زني خواهد يا كند هجرت دنيا براي آنكه و است رسول
(1).است همان او هجرت مزد آرد ،
شرق) دوردست سرزمينهاي به خليفهها بيشتر را قحطانيان
مضريان با آنان درگيري شر از تا ميفرستادند (اسلامي
خاطر از را قيسيان كينه آنان اما.باشند درامان
را آنان افتادن پيش نيز قيسيان كه چنان.نميبردند
.برنميتافتند
اشعث محمد پسر عبدالرحمان حجاج ، هجرت ، از هشتادم سال در
.فرستاد سيستان حكومت به بود عربستان جنوب مردم از كه را
شمالي عربهاي از و ثقيف طايفه از حجاج كه نماند ناگفته
از حجاج (عربستان جنوب) كنده مردم از عبدالرحمان ، و است
جايي به را او ميخواست گويا و نداشت خوش دلي عبدالرحمان
اين در.باشد نداشته مزاحمتي او براي تا بفرستد دست دور
.بود برده حمله سيستان به كابل حاكم رتبيل سال
و كرد سركوب را رتبيل لشكريان و رفت جا بدان عبدالرحمان
بيرون سرزمين اين از را دشمن ما كه نوشت حجاج به نامهاي
نميبينيم مصلحت.آورديم دست به فراوان غنيمتهاي و كرديم
.دهيم ادامه را پيشروي
!كن دنبال را دشمن:نوشت و نپذيرفت را او درخواست حجاج
و گردآورد بودند قطحانيان از كه را لشكر سران اشعث پسر
.نميپذيرد حجاج اما نكنيم جنگ كه است اين من راي:گفت
بردن ميان از خواهان حجاج:گفتند آنان ميگوييد؟ چه شما
به شويم پيروز اگر ميفرستد جنگايرانيان به را ما.ماست
پسر.ميشود آسوده ما دست از شويم كشته اگر و اوست سود
عراق به رو خود سپاه با و زد سرباز حجاج فرمان از اشعث
اما خورد شكست حجاج سپاه نخست.درافتاد حجاج با و نهاد
جايي -ديرالجماجم در سرانجام.خواست ياري عبدالملك از وي
حجاج از كه مردمي.شد آغاز جنگ -كوفه فرسنگي هفت در
پايان در اما شتافتند ، عبدالرحمان ياري به بودند ناخشنود
سيستان به و گريخت او خود و خورد شكست عبدالرحمان سپاه
(2).رفت
تيره دو افتادن هم به از بود قبيلهاي چون درگيريها اين
يا نميكردند ، دخالت آن در بومي مردم و نميرفت بيرون
نام به كسي اگر اما نميديدند ، خود مصلحت به را دخالت
گرد اينان برميخاست ، (ص)رسول خاندان ياري نام به يا دين
ثقفي ابوعبيده پسر مختار چون كه چنان ميشدند فراهم او
كرد قيام شهيدان سالار خونخواهي نام به هجري سال 66 در
چون:است نوشته قتيبه ابن.شدند فراهم او پيرامون موالي
(مختار سردار) اشتر مالك ابراهيمبن نزد حباب پسر عمير
او از ابراهيم و دهد خبر شام سپاه آمدن از را او تا رفت
تو لشكرگاه بر كه دم آن از:گفت آمدهاي چه براي پرسيد
كلمهاي تو به رسيدن تا كه چرا فراگرفته ، مرا غمي رسيدم
شام دلاوران با ميخواهي عجمان اين با تو.نشنيدم عربي
(3)بجنگي؟ تناند هزار چهل كه
از يكي و ماند بينتيجه ميدانيم كه چنان مختار قيام
يكديگر با عربها.بود همين او شكست علت مهمترين يا علتها
بيگانه پاي چون اما ميافتند ، هم جان به و ميكنند دشمني
.درميافتند بيگانه با و ميپيوندند هم به آيد ميان در
مختار نميكردند تحمل را موالي حكومت كه قبيلهها سران
.گرفتند را زبير پسر گرد و كردند رها را
بعضي كه ماند يادگاري او از اما شد كشته مختار
بهرهگيري آن و جستند سود آن از او از بعد قيامكنندگان
مقصدهاي پيشبرد براي (عج)مهدي درباره رسيده اخبار از
امام عصر -ميگوييم سخن آن از كه عصري در كه بود سياسي
.داشت مدعياني هم -(ع)صادق
:پانوشتها
ص 22 ج 1 ، الايمان ، كتاب صحيح ، بخاري ، -1
ص 485461 ج 4 ، الكامل ، -2
ص 18 الطوال ، الاخبار -3
بهشت قصه
حكايتي زكويت بهشت قصه اي
روايتي رويت ز حور جمال شرح
لطيفهئي لعلت لب از عيسي انفاس
كنايتي دهانت زنوش خضر آب و
قصهئي غصه از و من دل از پاره هر
آيتي رحمت ز و تو خصال از سطري هر
شدي روحانيان مجلس عطرساي كي
رعايتي كردي تو بوي نه اگر را گل
سوختيم يار ره خاك آرزوي در
حمايتي نكردي كه صبا اي يادآور
رفت زدست عمرت و دانش هرزه به دل اي
كفايتي نكردي و داشتي صدمايه
ميدهد دست رخش خيال از آتش در
شكايتي زدوزخ نيست كه بيا ساقي
چيست؟ غصه و درد ازين حافظ مراد داني
عنايتي زخسرو و كرشمهئي تو از
حافظ
بيان در نگنجد وصفت
قدم سرتا از جانت بر آفرين هزاران !جانا
عدم از بيرون آورد وجود كاين "خدائي صانع"
جهان در نديدم ديگر روان سرو بر خورشيد
قلم در نيايد نامت بيان ، در نگنجد وصفت
خوبتر زعضوي عضوي مگر ، طاوسي چو گفتم
قدم تا سر از شيريني نيشكر چون ميبينمت
وفا ميدارم اميد جفا ، ميبينم كه چندان
"نعم ميگويد ابروت لا ، ميگويند چشمانت"
كن آغاز عتاب گه آن و كن ، باز نگاهي آخر
خدم بر پادشاهان چون كن ناز خواهي كه چندان
مبر مسكين من از هوش مبر ، دين ببردي دل چون
"الحرم صيد لاتقتلو" مبر ، كين مهربانان با
آن نيكوست كند او هرچ بوستان در گل و است خار
ستم بردن دوستان از دوستان پيش سهلست
ميدرد برخود جامه اين ،"ميپرورد جان" و رفت او
غم؟ چه پاسبانانش از ميبرد خوابش كه سلطان
:قفا از ميگفت و ميرفت جفا ، شمشير به ميزد
الم از ننالند مردان زما؟ بناليدي !سعدي
سعدي
|