سفيد شب
ساراماگو ژوزه نوشته كوري ، رمان به نگاهي
(نوبل 1998 جايزه برنده)
:اشاره
از ساراماگو (خوزه) ژوزه اثر كوري رمان از ترجمه نخستين
چاپ مشيريبه مينو ترجمهخانم با علميو انتشارات سوي
-رمان اين از ترجمهديگري از رسيده خبرهاي.است رسيده
استاد را نوشتهزير.ميكند حكايت -امرايي اسدالله ترجمه
سپاس ضمن استكه نوشته فولادوند عزتالله دكتر انديشمند ،
.ميخوانيم را آن ايشان از
هنر و ادب گروه
فولادوند عزتالله دكتر
محمدرضا :ويراستار مشيري ، مينو ترجمه ژوزهساراماگو ،
.علم ، 1378 نشر:تهران جعفري ،
نشان وقف كوري رمان ژوزهساراماگودر كوشش بزرگترين شايد
بلكه تصورپذير ، تنها نه تصورناپذير ، امر كه است اين دادن
گويي.است پذير آسانيتحقق به حتي احوال و بعضياوضاع در
اثباتبرساند به را معروف اينكلام صحت ميخواهد نويسنده
و براه سر شهروندي ميتوانيد شما.نيست محال محال ، كه
شهروندان از ميتوان كه جايي تا) و عرف و تابعقانون
باشيد ، ولي درست و بهظاهرراست دستكم(داشت انتظار متوسط
صدق وعرفها قوانين آن ديگر و بريزد هم به چيز همه بناگاه
حتي شد ، چنين وقتي.شود واژگون آن وجهاز نكنند
عام ، اجماع به بنا تاكنون ، رسومكه و قوانين ريشهدارترين
ادعا كه قواعدي حتي -بودهاند اجتماعي نظم بناي سنگ
گردوييدر پوست همچون -داشتهاند بشري فوق سرچشمه ميشود
هر به بيوزني فضاي در تصورناپذير ، "سابقا امواج تلاطم
طوفان آن در است ممكن كه چيزي تنها.ميشوند سوپرتاب
از شما نجات پارهايبراي وتخته بماند باقي سهمگين
بهاينكه فردي تصميم و شماست انسانيت آورد ، غرقابفراهم
.بمانيد انسان
به مردم كه روزها همه مانند روزي است ، ساده ظاهر به قصه
خياباني در هميشهاست ، مثل چيز همه و مشغولند پيشه و كار
ميشود ، كور قرمزناگهان چراغ پشت رانندهاي آمد و پررفت
ساده ، خيلي -اي حادثهنامترقبه نه فريادي ، نه دردي ، نه
در چيز همه كه ميشود زدنمتوجه هم چشمبه يك در مرد
در.نميبيند ديگرهيچ و است شده غوطهور شيريرنگ فضايي
نيكوكاريپيدا آدم بالاخره سروصدايرانندگان ، و بوق ميان
خانه به را مرد و مينشيند فرمان پشت و ميشود
و ميدزدد را اتومبيل فرصت ، اغتنام با "ضمنا و)ميرساند
.(ميبرد
طبيب و فكور انسان چشمپزشك ميرود ، پزشك چشم نزد مرد
كمتر ميكند ، معاينه را بيشتربيمار چه هر ولي حاذقياست ،
.است نوظهور كلي به مورد ميبيند ، او در علتي و عيب
چشم خود و ميآيد پيش سومي و دوم مورد كه ديرينميگذرد
ميكند ، پيدا گسترش سرعت به بيماري.كورميشود هم پزشك
كم دولتي وحشتميافتند ، مقامات به ميشود ، مردم پخش خبر
مقامات همه مانند و ميگذارند كنار را بياعتنايي كم
شايد اپيدمي چونميبينند و ميدهند كميسيونتشكيل دولتي
ميگيرند تصميم بشود ، سرانجام خودشاننيز دامنگير
است ممكن كوران تماسبا واسطه به كه را كساني و مبتلايان
متروكيمثل و بزرگ مكانهاي ابتلاباشند ، در معرض در
كوران.دارند قرنطينهنگاه در وتيمارستانها سربازخانهها
با ترحمي بيهيچ و ميكنند بيخبردستگير را برگشته بخت
نخستين.بازداشتگاههاميبرند به اشياءشخصي و مختصريلباس
با همسرشكه و-است پزشك چشم ميرود قرنطينه به كه كسي
تا كرده كوري به تظاهر نابينايي ، وحشتناكسرايت خطر وجود
.باشد كنارش در و نگذارد فاجعهايتنها چنين رادر شوهرش
خودگذشتگيو از و شجاعت نمونه زن داستان ، اين سراسر در
پس اميدبر ستاره مانند كه تنهااوست.است خردمندي و مهر
يگانه كه ميدهد نشان خويي جانور و وجبن جهل زمينهتاريك
و آدمي دل نهاد ، سست چنين درجهاني انسانها نجات راه
.است همبستگي و مهر از برخاسته فرزانگي
كه متروكي تيمارستان.ميرسند دسته نيزدسته ديگر كوران
است ، سختترينمقررات تابع دادهاند جاي درآن را مبتلايان
هر.ميكنند نگهباني مسلح سربازان دروازهتيمارستانرا
نزديكشود ، دروازه به بخواهد و بيايد پايين ساختمان از كس
دارويي ، و پزشك نه ميگيرد ، مسلسلقرار آتش هدف بيدرنگ
بلا چنبر در مردم مانند نيز دولت.ياوري و همدرد نه
ترس به كه شهامتنيست اين داراي منتها -است آمده گرفتار
از را چيز همه كه مردمي به عوض ودر اقراركند ، ناتواني و
ومزورانهتحويل تكراري و پوچ فرمولهاي دادهاند ، دست
صداهاي همه مانند كه صدايي تيمارستان بلندگوي از.ميدهد
اميد" ميكند اعلام كيست ، به نيستمتعلق معلوم دولتي
بيشك و ميشنوند را پيام اين كه كساني داردهمه
ياد به و نموده مسئوليت قبول هستند ، شريف شهرونداني
...هستند آن حاضردر حال در كه قرنطينهاي كه باشند داشته
يك سپس".است شهروندان ساير با آنان همبستگي از نمادي
چه" آتشسوزي صورت در جمله شداد ، از و غلاظ مقررات سلسله
.كرد نخواهند دخالتي مامورانآتشنشاني غيرعمدي ، وچه عمدي
نميتوانند بيماري نوع بروزهر صورت در شدگان بازداشت..
امر اين و باشند ، متكي ساختمان از خارج كمكياز هيچ به
خاتمه در و ".ميكند صدق تجاوزي نابسامانييا هر مورد در
خود وظيفه به مرد و زن از همه دارند انتظار ملت و دولت"
.(صص 4947) بخير شب كنند ، عمل
ميشود رعبانگيزبسته خشكو صداي اين با خارج دنياي در
در كوران.بگذارد باقي استمداد و شكايت جاي كه بيآن
ايجاد در هيچدستي ظاهر به كه افتادهاند دام به جهنمي
:دارد وجود ابتلا اين نكتهعجيبدر يك اما.نداشتهاند آن
دنيا و ميبيند سياه چيزرا همه بيمار كوريهايديگر در
در غوطهور چيز نوپديدهمه كوري اين در ;است مطلق سياهي
بازدر باچشم كور شخص گويي است ، دست يك سفيد رنگ
يك مرز ، مثل و حد بي سفيدي يك":است پريده شير دريايياز
در كه تصويرهايي و رنگها ، بدون سفيديكدست ، نقاشي
سفيد ، نابينايي اين.(ص 24)"ميخورد سالم چشم طبيعتبه
نمادها.است انگيز تمثيليدهشت ساراماگو چيست؟رمان نماد
بر پيوسته داستان خود و ميزنند ، كنارپرسه و گوشه در
ميخورد ، تاب و پيچ واقعيت و كابوس ميان باريك تيغه
ميانمايههايي برخلاف و است بزرگ اماساراماگونويسندهاي
مصرف براي تا ميكنند بازار روانه كاغذ خروارخروار كه
آورند ، فراهم بيرمق غذاهاي ازخودشان تر كممايه كنندگان
تافتن براي"صرفا بيدليلو را چيزي هيچ بزرگ نويسنده
كتاب ، مقدمه در نميدهد ، خوانندگان بهخورد شكم تنور
نيست ، واقعي كوري اين" مينويسد ساراماگو قول از مترجم
خوب ، بسيار "...انساناست فهم و عقل شدن كور.تمثيلياست
سفيد؟ كوري چرا ولي
دريافت به گذشته سال پرتغاليكه ژوزهساراماگو ، نويسنده
و كافكا مرگ از پيش در 1922 ، دوسال شد ، مفتخر نوبل جايزه
دنياياين با جهانش آمد ، و دنيا تولدكامو ، به از پس سال 9
در.دارد عميق مشترك وجوه بيستم قرن بزرگ پرداز تمثيل دو
كاخ ، و محاكمه كافكا ، دورانساز رمان دو رمانشمانند
معلوم نه.سرگردانند آلود مه و مبهم فضايي در انسانها
.برسد فريادشان به بايد كسي چه ونه چيست گناهشان است
چه به نميدانند مواجهندكه بلايي با درمانده و بيچاره
شبحي با.خواهدانجاميد كجا به و است آمده كجا از علتو
كه شدهاند گرفتار گمخانهاي در.پيكارند در مجهول و عظيم
عقل.ميآورند در سر آن از كمتر بيشترميكاوند ، چه هر
.است تعطيل منطق و معزول
رمان طاعون ، در او ويژهشاهكار به تاثيرآلبركامو ،
بر آرام و آهسته نيز طاعون در.است آشكارتر ساراماگو
كس هيچ كه ميرسد بلايي الجزاير در وهران شهر مردم
ميگيرد چنگال در را همه بزودي و نداشتهاست انتظارشرا
خارج ، بهجهان بيماري سرايت از پيشگيري شهربراي سراسر و
و بزرگواريها بديها ، و نيكيها در ميرود ، درقرنطينه
-بينيها كوته و بلندنظريها بزدليها ، و پستيها ، شجاعتها
حتي.دارند كامو داستان در ساراماگوهمتايي رمان در همه
بهطور ميشود گرفته آن كهاز عبرتي و كار عاقبت
اسارت نماد كامو طاعون است ، كتابشبيه دردو شگفتانگيزي
كم دست) ساراماگو كوري ;اشغالآلمانيهاست دوره در فرانسه
توتاليتر ، رژيمهاي كه جهنمي و گولاگهاست نماد(تعبيري به
زندانيان.ميدارند برپا زمين روي بهبهشت ، رسيدن براي
ميرود انتظار كه گونه آن را وجهان كورند ساراماگويا
حال ، دو هر در.كورياند به ابتلا خطر در يا نميبينند ،
آلوده را ديگران تا شوند داشته نگاه جدا جامعه بايداز
تا تفتيشعقايد روزگار از سال ، صدها كه حديثي نكنند
.هست هنوز و است بوده خودكامگان امروز ، منطق
تعبيرهاي پذيراي و داشتهباشد بعد يك تنها كه تمثيلي اما
ناميده رساله است بهتر و نيست كننده خرسند نباشد ، متعدد
در يسوعي كشيش سخنان به توجه با منتقدان ، از بعضي.شود
ايزديتعبير كيفر به را داستان آن در طاعون كامو ، رمان
متافيزيكي ابعاد بعضي داراي كامو طاعون البته.كردهاند
كتاب صحنههاي از يكي در.نميشود ديده كوري در كه است
جان طاعون از فجيع طرزي به كودكي اينكه از پس كامو ،
خورده تكان درد و رنج ازاين سخت كه پزشك به كشيش ميدهد ،
كنه به نميتوانيم را آنچه باشد لازم شايد"ميگويد است ،
از من" ميدهد پاسخ پزشك ".باشيم داشته برسيم ، دوست آن
نظام اين داشتن دوست از مرگ دم تا و دارم ديگري تصور عشق
به ".زد ميبينند ، سربازخواهم شكنجه بچهها آن در كه خلقت
آنچه جز وجوهي به نيز ساراماگو رمان در سان ، كوري همين
.است تعبير قابل گفتيم
فكر من" ميگويد شوهرش به دكتر همسر داستان ، پايان در
اما كور هستيم ، كور ميكنمما فكر شديم ، كور ما نميكنم
ص) "نميبينند اما ببينند ميتوانند كه كورهايي بينا ،
عينبينايي ، در سفيد ، كوري كوري آن تعبير ، اين بنابه.(366
هيچ و است سفيد يكدست چيز همه درآن كه مانندي شير كوري
است ، شده نابود و محو تمايزات نيستو طبيعي رنگ داراي چيز
مبهوتعالم يا) خودبيني در غرقه آنسان است كساني كوري
و وتشخص زيبايي و رنگ اينهمه گيتيبا ديگر كه(طبيعي فوق
تودهاي صورت به و بيشكلشده و بيرنگ نظرشان تمايزدر
.است آمده در مانند ابر
كامو ، رمان همچون نيز داستانساراماگو جهت ، اين از
به اشاره در است اخلاقي حكايتي.تمثيلياست موعظهاي
قواعد قوانينو و ظواهرتمدن اينكه جمله از گوناگون ، نكات
نبيند درد خويش درون در است ، آدميتا شكننده سستو چقدر
به كه جهاني ديد ، نخواهد را زرد و وسرخ سبز مولوي قول به
سخت انتقامي شويم بياعتنا شگرفش زيباييهاي و بو رنگو
را بهشت نگذرد دوزخ از تا انسان گرفت ، خواهد ما از
و ضعفها همه آدميانبا در و شناخت نخواهد
انساني معناي.است نكوهش از بيش ستايش ناتوانيهابازجاي
دكتر همسر صحنهها ، از يكي درهمبستگيانسانهاست دنيا ،
به همواره و نميشود كور كه است شهر مردم از كسي تنها كه
ديدن به كليسا در مينگرد ، ديگران و خودش در ديدهعبرت
دستمال با را قديسان شمايلهاي و مصلوب عيساي چشمان اينكه
:شوهرشميگويد به پوشاندهاند ، سفيد رنگ يا
.ميبينند نمينگرند را آنها كه كساني باچشمهاي تصويرها "
اگر خواهمديد ، و كمتر و كمتر بيشتربگذرد چه هر من..
شد خواهم كور بيشتر بيشترو دستندهم از هم را بيناييام
ديگر ، عبارت به.(ص 355)"ببيند مرا كه بود نخواهد كسي چون
و بيننده بين تعامل همبستگيو به وابسته شناختن ديدنو
راه اين از شناخت عمومي ، پندار برخلافاست بينايي موضوع
قرار(سوژه) فاعليت درمقام "صرفا كه دستنميآيد به
داشته انفعاليمحض حالت(ابژه) شناختمان مورد و بگيريم
و فاعل هم همپذيرنده ، و كنشگريم هم ما شناخت ، در.باشد
تاثر و ميرسد پايان به تاثير كجا گفت نميتوانقابل هم
معرفت به راه محض خودمداري تقدير ، هر به.ميشود آغاز
وجه به معنا ، همين.آدميان جهان به معرفت بخصوص -نميبرد
همبستگي ضرورت كه اجتماعي مبارزههاي صحنه در و ديگر
و ميشود مشاهده كامو در هم است ، آشكارتر آن در انسانها
به سرانجام كامو شورشي ، انسان كتاب درساراماگو در هم
."هستيم ما پس ميشورم ، من" كه ميرسد بنيادي ضابطه اين
مشهور ضابطه در كه -"ما" -همبستگي عامل به كنيد توجه)
از يكي در (.است مفقود ،"هستم پس ميانديشم ، من" دكارت ،
با پيكار در كه دكتر همسر نيز ساراماگو رمان صحنههاي
سردسته و شده پيشگام متجاوز و سنگدل و قلدر اوباش عدهاي
خود با است ، كرده آسوده شرشان از را همه و كشته را آنان
از و ..كشت خواهم آدم هم باز باشد لازم اگر" ميگويد
اين به خودش و بكشم آدم دوباره ميشود لازم كي پرسيد خود
"باشد مرده است زنده هنوز آنچه كه وقتي داد ، جواب سئوال
داري چشم كه تو كه شوهرش اصرار همه با زن همين.(ص 211)
و ميخرد جان به را كوري سهمگين خطر نمان ، اينجا و برو
طاعون در.ميماند تيرهبختش همنوعان و شوهر با پايان تا
تهيه براي خارج از كه ميبينيم را روزنامهنگاري نيز
با و است شده گرفتار قرنطينه در و آمده وهران به گزارش
رفتن از شود ، خوشبخت و بگريزد بدبختي از ميتواند اينكه
در را روز تيره مردم آن اگر ميبيند زيرا ميكند ، امتناع
همان ريو ، دكترشد خواهد شرمنده خود از كند ، ترك سال آن
شناختيم ، كشيش با گفتوگو در را او پيشتر كه پزشكي
پاسخ روزنامهنگار.ندارد شرم خوشبختي ترجيح ميگويد
شرم بودن خوشبخت تنهايي به است ممكن ولي بلي ، " ميدهد
شهر اين در ميكردم فكر هميشه من...باشد داشته
كه ديدهام چيزهايي اما.ندارم كاري شما با و بيگانهام
.دارم تعلق اينجا به نخواهم چه بخواهم ، چه ميدانم اكنون
است اين در انسان بزرگي ".ماست همه به مربوط مساله اين
.ميرود زمانه مصاف به سرنوشت از بيخبر و خالي دست با كه
بر كه است زمان" ميگويد ساراماگو رمان شخصيتهاي از يكي
.ميكند قمار ما با سرميز آن در كه است زمان است ، حاكم ما
را ، زندگي برنده برگهاي بايد دارد ، دست در را برگها تمام
.(صص 57356) ".بزنيم حدس فقط را زندگيمان برگهاي
و اجتماعي و سياسي تعبير -نخست تعبير اينهمه ، با
.است باقي همچنان -كوري ايدئولوژيك
"دارد ادامه"
|