قرآن در حق به دعوت
معرفت كليد محبت ،
قرآن در حق به دعوت
راستين جلوههاي از راستي و حق به دعوت :جستارگشايي
خداوند به راستي و حق از كه گونهاي به است ، خداوند
حركت شالوده حق به فراخواني.ميشود گزارش و تاويل
جستاري در.ميدهد شكل را حق مردان و امامان و پيامبران
معاني و بنيانها ريشهها ، نويسنده ميآيد ، پي از كه
كاو و كند مورد قرآني ، قاموس در را مفهوم اين گوناگون
روزهاي پس اين از اينكه به عنايت با.است داده قرار
آراسته قرآني جستارهاي و مطالب به معارف صفحه ، چهارشنبه
پژوه قرآن و دانشور خوانندگان شما از بود ، خواهد
چه هر در را ما خود ، قرآني مطالب فرستادن با خواهشمنديم
.دهيد ياري صفحه اين كردن پربار
معارف گروه
انصاري مسعود :نوشته
است اسلامي امت كفايي واجبات مهمترين از يكي حق به دعوت
مقال اين در كه ميدهد ، تشكيل را انبياء حركت شالوده كه
نظر از كريم قرآن در را دعوت شرايط و ويژگيها اجمال به
.ميگذرانيم
خداوند چنانكه.است واجب مسلمانان همه بر حق به دعوت (1
و الخير الي يدعون امه منكم ولتكن":ميفرمايد متعال
."المفلحون هم اولئك و المنكر عن ينهون و بالمعروف يامرون
به كه باشد گروهي شما از بايد و). (عمران ، 104 آل)
كار از و دهند فرمان شايسته كار به و فراخوانند نيكي
قرآن همچنين.(رستگارند كه اينانند و دارند باز ناپسند
مائده ، 63 ، 78 ، ;نساء ، 114 ;و 114 عمران ، 110 آل:كريم
;توبه ، 67 ، 71 ، 112 ;و 199 انعام ، 69 ، 70 ، 157 ، 165 ;79
...و.هود ، 116
خداوند چنانكه.است كيفر مستوجب دعوت كار در كوتاهي (2
من الله انزل ما يكتمون الذين ان":ميفرمايد متعال
في لاياكلون اولئك "قليلا "ثمنا به يشترون و الكتاب
و القيامه يوم الله يكلمهم لا و الاالنار بطونهم
راستي به ).(بقره ، 174)."اليم عذاب لهم و لايزكيهم
نهان است ، كرده نازل خدا كه را كتابي از [بخشي] كه كساني
ميآورند ، كف به اندك بهايي آن [عوض] به و ميدارند
و نميخورند [و نميبرند فرو] آتش جز خود درون در اينان
پاك را آنان و نميگويد سخن آنان با قيامت روز خداوند
.(دارند [پيش در] دردناك عذابي آنان و نميدارد
اتوا الذين ميثاق اخذالله واذا":ميفرمايد همچنين
و هم ظهور وراء فنبذوه لاتكتمونه و للناس لتبيننه الكتاب
(عمران ، 187 آل)."مايشترون فبئس ،"قليلا "ثمنا به اشتروا
آن بايد كه گرفت پيمان كتاب اهل از خداوند كه آنگاه و).
نهان را آن و كنيد بيان مردم براي را [آسماني كتاب]
آن [جاي] به و انداختند خويش سر پشت را آن آنگاه.نداريد
دست به آنچه است بد چه و آوردند دست به ناچيز بهايي
.(ميآورند
متعال خداوند چنانكه.است بوده انبياء تكليف دعوت (3
الحسنه الموعظه و بالحكمه ربك سبيل الي ادع":ميفرمايد
سبيله ، عن ضل بمن اعلم هو ربك ان احسن هي بالتي جادلهم و
پروردگارت راه به ).(نحل ، 125)."بالمهتدين اعلم هو و
[روش] آن كه روشي به و فراخوان پسنديده پند و حكمت با
[حال] به پروردگارت راستي به.كن مناظره آنان با است بهتر
راه به او و است داناتر باشد ، گمراه راهش از كه كسي
.(است داناتر [نيز] يافتگان
خداوند چنانكه.است الزامي امري دعوت در حكمت رعايت (4
فيهم بعث اذ الموءمنين علي الله من لقد":ميفرمايد متعال
يعلمهم و يزكيهم و آياته عليهم يتلوا انفسهم من "رسولا
آل)."مبين ضلال لفي قبل من كانوا ان و الحكمه و الكتاب
نهاد ، منت موءمنان بر خداوند كه راستي به).(عمران ، 164
كه برانگيخت رسولي خودشان از آنان ميان در كه آنگاه
آنان به و ميدارد وپاكشان ميخواند آنان بر را آياتش
در [آن] از پيش بيگمان و ميآموزد حكمت و كتاب
.(بودند آشكار گمراهياي
از مراد البته.شود انجام قومي هر زبان به بايد دعوت (5
ميكند ، معاني افاده كه نيست تعابيري و واژگان تنها زبان
نيز مخاطبان حال مقتضاي رعايت شامل اينجا در زبان بلكه
متعال خداوند چنانكه.ميشود دارند ، كه موقعيتي بنابر
ليبين قومه بلسان الا رسول من ارسلنا ما و":ميفرمايد
"الحكيم هوالعزيز و يشاء من يهدي و يشاء من الله فيضل لهم
قومش زبان به مگر را رسولي هيچ و).(ابراهيم ، 4).
.كند بيان آنان براي [روشني به را حقايق] تا نفرستاديم
را كس هر و ميگذارد بيراه بخواهد كه را كس هر خداوند پس
.(است فرزانه پيروزمند او و ميكند هدايت بخواهد كه
.پذيرد انجام شيوه بهترين به بايد مردم با مجادله (6
يقولوا لعبادي قل و":ميفرمايد متعال خداوند چنانكه
كان الشيطان ان بينهم ، ينزغ الشيطان ان احسن ، هي التي
:بگو بندگانم به و)(اسراء ، 53) ""مبينا "عدوا للانسان
آنان بين شيطان بيگمان است ، بهتر آن كه بگويند را سخني
دشمني انسان براي شيطان كه راستي به.مياندازد اختلاف
.(است آشكار
خيرخواه كه روي آن از دعوتگران.نيكي به بدي دفع (7
شده تعبير امين ناصح به آنان از كريم قرآن در و مردمند
دهند ، پاسخ نيكي با را شدگان دعوت بديهاي بايد است
ابتغاء صبروا والذين":ميفرمايد متعال خداوند چنانكه
و سرا رزقناهم مما انفقوا و الصلوه اقاموا و ربهم وجه
."الدار عقبي لهم اولئك السيئه بالحسنه يدرءون و علانيه
پروردگارشان خشنودي طلب در كه كساني و).(رعد ، 22)
كه اينانند ميكنند ، دفع نيكي با را بدي و كردند بردباري
.(راست همانان سراي آن نيك پاداش
دعوتشدگان ، براي بايد دعوتگران.قرآني امثال ذكر (8
و گردند آشنا الهي سنتهاي با تا كنند ذكر را قرآني امثال
و":ميفرمايد چنانكه باشد ، آنان پندپذيرفتن زمينهساز
و يتذكرون لعلهم مثل كل من هذاالقرآن في للناس ضربنا لقد
.(و 28 زمر ، 27)"يتقون لعلهم عوج ذي غير "عربيا قرآنا
مردم براي مثلي [نوع] از قرآن اين در راستي به و)
كژي بيهيچ عربي قرآن و گيرند پند آنان كه باشد زدهايم ،
.(گيرند پند آنان كه باشد [كرديم نازل] را [كاستي و]
.سازند خشمگين را خويش دشمنان حتي نبايد دعوتگران (9
افراد در است ممكن و است معقول انديشيدن مانع خشم زيرا
دعوتگري اگر نتيجه در.برانگيزد را نصيحتناپذيري حس
دست نصيحت از بايد نميافتد ، مفيد او نصيحت كه ميداند
او در است ممكن كه كند نصيحت را او ديگري دعوتگر تا بكشد
ولاتسبوا":ميفرمايد متعال خداوند چنانكه.افتد موءثر
علم ، بغير "عدوا الله فيسبوا دونالله من يدعون الذين
بما فينبئهم مرجعهم ربهم الي ثم عملهم امه لكل زينا كذلك
خدا جاي به كه را كساني و)(انعام ، 108)."يعملون كانوا
ستم روي از [نيز آنان كه زيرا] مدهيد دشنام ميپرستند
هر براي بدينسان.ميدهند دشنام را خداوند ناآگاهانه
سوي به بازگشتشان آنگاه آراستيم ، را عملكردشان امتي
ميكردند ، آنچه [حقيقت] از آنان به پس.است پروردگارشان
.(ميدهد خبر
متعال خداوند چنانكه.نيست روا اكراه دعوت كار در (10
"جميعا كلهم فيالارض من لامن ربك شاء ولو":ميفرمايد
ان لنفس كان ما و موءمنين يكونوا حتي الناس تكره افانت
."يعقلون لا عليالذين ارجس يجعل و الله باذن الا تومن
آنان همه ميخواست پروردگارت اگر و ).(و 100 يونس ، 99)
ميتواني آيا ميآوردند ، ايمان همگي زميناند ، در كه
مگر نرسد را هيچكس و گردند؟ موءمن تا كني وادار را مردم
در كه آنان بر و آورد ايمان خداوند خواست به آنكه
.(ميدهد قرار پليدي نمييابند ،
فطرت آيين اسلام كه روي آن از.نيست روا دين در غلو (11
و ميداند مطلوب منطقي و معقول حد در را چيز همه است ،
يا قل":ميفرمايد چنانكه.نميشمارد روا را دين در غلو
اهواء تتبعوا ولا غيرالحق دينكم في لاتغلوا الكتاب اهل
سواء عم ضلوا و "كثيرا اضلوا و قبل من ضلوا قد قوم
به دينتان در كتاب ، اهل اي:بگو).(مائده 77).السبيل
پيش از كه قومي [نفساني] خواستههاي از و نكنيد غلو ناحق
گمراهي به [نيز را مردمان از] بسياري و شدند گمراه
.(نكنيد پيروي رفتند ، بيراهه به راست ، راه از و كشاندند
:ميفرمايد متعال خداوند چنانكه.است نكوهيده تعصب (12
عليالذين انزل بالذي ءامنوا الكتاب اهل من طائفه وقالت"
ولا.يرجعون لعلهم اخره اكفروا و النهار وجه ءامنوا
يوتي ان الله هدي الهدي ان قل دينكم تبع لمن الا توءمنوا
الفضل ان قل.ربكم عند يحاجوكم او اوتيتم ما مثل احد
عمران ، 72 آل)."عليم واسع الله و يشاء من يوتيه بيدالله
موءمنان بر آنچه به:گفتند كتاب اهل از گروهي و).(و 73
پايان در و آريد ايمان روز درآغاز است ، شده فرستاده فرو
[دين از] آنان كه شايد تا كنيد [ش]انكار [روز] آن
شما دين از كه كساني براي جز را ايمان [اين] و برگردند
هدايت [حقيقي] هدايت:بگو -مكنيد آشكار كردهاند ، پيروي
داده كسي به است ، شده داده شما به آنچه [نكند] كه -خداست
.ورزند احتجاج شما با پروردگارتان نزد به [گروهي] يا شود
بخواهد ، كس هر به را آن.خداست دست به فضل راستي به بگو
.(داناست گشايشگر خداوند و ميدهد
را دعوت مسير كافران اگر.محارب كافران با عمل شدت (13
برخيزند ، جنگ و ستيز به ديني دعوتگران با و كنند سد
پايداري و عمل شدت آنان حق در متعال خداوند كه است آنگاه
حتي وقاتلوهم":ميفرمايد و ميشمارد روا را خشونت و
الا عدوان فلا انتهوا فان لله الدين يكون و فتنه لاتكون
تا كنيد پيكار آنان با و).(بقره ، 193)."الضالمين علي
باشد خدا دين تنها [دين] و برود ميان از [شرك] فتنه آنكه
بر جز [تجاوز و] ستم [كه بدانيد] داشتند نگه دست اگر و
.(نيست روا ستمكاران
اسلامي نظام پرتو درصلحجو كافران با مسالمت (14
زندگي كامل آرامش در ميتوانند اديان همه به معتقدان
غير با كه موظفند شرايط همه در مسلمانان همچنين كنند ،
باشند ، نداشته را دين با محاربه و ستيز قصد اگر مسلمانان
چنانكه كنند ، زندگي مسالمت اوج در و كامل آرامش در
مهم اين بر كريم قرآن از آيه چهل حدود در متعال خداوند
:ميفرمايد اسلام بزرگوار پيامبر به و گذاردهاند تاكيد
قل و هم اهواء تتبع لا و امرت كما استقم و فادع فلذلك"
الله بينكم ، عدل لا امرت و الكتاب من الله انزل بما امنت
و بيننا حجه لا.اعمالكم لكم و اعمالنا لنا ربكم ، و ربنا
پس).(شوري ، 15)."المصير اليه و بيننا يجمع اللهبينكم
پايداري يافتهاي فرمان چنانكه و فراخوان [دين] اين به
كتابي هر به:بگو و.مكن پيروي آنان خواستههاي از و ورز
فرمان و آوردهام ايمان است ، كرده نازل خداوند كه
پروردگار خداوند.كنم رفتار داد به شما بين تا يافتهام
شما شما ، اعمال و را ما ما ، اعمال.شماست پروردگار و ما
شما و ما خداوندنيست گفتگويي شما بين و ما بين.راست
.(اوست سوي به بازگشت و گردآورد را
معرفت كليد محبت ،
موءمنون سوره تفسير از بخشي
الثالثه النوبه
كردگار خداوندكريم "السيئه احسن هي بالتي ادفع":قوله
مصطفي آيت اين در اسماوءه تقدست و جلاله جل حكيم نامدار
و تازه روي عادات ، محاسن و اخلاق مكارم به ميفرمايد را
و كردن ، عفو را بدكاران خوش خلقي و نرم دلي و چرب سخني
زبان به.كردن نيكي بدي بجاي و پوشيدن ، معيوبان عيب
ملاء با دهد فتوي دلي كه آناست موضع اين در احسن طريقت
اي گفتند خود ، بههواي فرمايد نفس كه آناست سيئه و حق ،
احسن هي بالتي ادفع" كن دفع حق بنموده را نفس فرموده سيد
لاتكلنا ربنا":گفتي پيوسته عليه الله صلوات سيد "اسيئه
پرده اين خدايا بار "ذلك من لااقل و عين طرفه انفسنا الي
اين از ره يك دل مرغ اين تا بردار ما دل پيش از ما نفس
بار كند ، پرواز مولي رضاء هواء بر و.يابد خلاص نفس قفس
فرونه ما از خودي بار.است خودي بار نفس بار اين خدايا
نگر جوانمرد اي.پردازيم تو با و برهيم خود از تا
همچون عليه صلواتالله او مبارك نفس كه تانگوئي
و برجان او نفس تابش از ذره يك اگر كه بوده نفسديگران
روان انس رياض و قدس عالم در همه تافتي عالم دلصديقان
:ميگويد همه اين با آمدندي فرو صدق بهمقعد و گشتندي
فرمان بردار ، ما راه از ماست حقيقت راه حجاب اين خداوند
الم":نهاديم تو كنار در خود ناخواسته محمد اي كه آمد
از توئي بار آن محمد اي ،"وزرك عنك ووضعنا صدرك لك نشرح
تو چراغ ما عنايت ساخت ، تو كار ما ارادت نهاديم ، فرو تو
بخود نه آمدي ، خود براي نه و آمدي بخود نه تو بيفروخت ،
كه آمدي خود براي نه."بعبده اسرع" آورديم ترا كه آمدي
."للعالمين رحمه الا ارسلناك ما و".آمدي را جهانيان رحمت
گشت ، آشكارا مصطفي بر مهجور ابليس درگاه ، مطرود آن روزي
چند من امت از امتي؟ من اعداوك كم ابليس يا:گفت رسول
عادل ، امام:كس پانزده رسولالله يا:گفت تواند؟ دشمن كسي
ناصح ، موءمن خاشع ، عالم راستگوي ، بازرگان متواضع ، توانگر
كه پارسا بود ، دل رحيم كه موءمن بايستد ، توبه بر كه تائب
بود ، طهارت بر پيوسته كه بندهاي بپرهيزد ، حرام از
كه جوانمردي بدهد ، و كند بيرون مال از زكوه كه مالداري
دهد ، صدقه پيوسته كه نوازي درويش دارد ، گشاده سخاوت دست
كند نماز شب همه كه متهجدي خواند ، و داند قرآن كه متعبدي
از امتي؟ من احباوك كنم ابليس يا:گفت.كند ياد را خدا و
اول رسولالله يا كس ، ده:گفت تواند ، دوست كس چند من امت
چهارم متكبر ، توانگر سوم خائن ، بازرگان دوم جائر ، سلطان
هشتم قتال ، مرد هفتم رباخوار ، ششم زناكار ، پنجم خمرخوار ،
و مال دارد كه او نهم ندارد ، باك خوردو يتيم مال كه هر
ياد مرگ از هيچ و دارد دراز امل آنكه دهم ندهد ، زكوه
.نكند
مرگ و كرامت مرگ دواست ، مرگ "احدهمالموت اذاجاء حتي"
را ، كافران اهانت مرگ و راست موءمنان كرامت مرگ اهانت ،
ارجعي المطمئنه النفس ايتها يا":گويد مرگ بدر را موءمنان
انفسكم اخرجوا":گويند را كافران."مرضيه راضيه ربك الي
عليالله تقولون كنتم بما الهون عذاب تجزون اليوم
فريشته را موءمنان."تستكبرون آياته عن كنتم و غيرالحق
:كه كرامت و بشري و راحت و روح هزار باصد آيد رحمت
،"توعدون كنتم التي بالجنه بشروا لاتحزنواوا و لاتخافوا"
آتش عمود و سياست سياط با آيد عذاب فريشته را كافران
كسي اگر ،"الحريق ذوقواعذاب و وادبارهم وجوههم يضربون"
مرگ بدر منزلت اظهار و رفعت و كرامت همه آن با موءمن گويد
نه وي كراهيت كه آناست جواب را؟ مرگ دارد كراهيت چه از
هيچ موءمنان بر و است ، حق خدمت لذت فوت از كه است مرگ از
از پيغامبري نيست ، حق ذكر و خدمت چون نعمت و كرامت
آمد وحي ميگريست ، مرگ بهوقت تعالي خداي پيغامبران
و لايارب ، گفت نخواهي؟ مي مرگ و مينالي مرگ از كه بهوي
و.ذلك علي اقدر لست و بعدي يذكرك من علي غيره لكن
و افتاده مخالطت روح با روزگاري را موءمن نفس گفتهاند
بر بود را نفس كراهيت آن مرگ بهوقت گرفته استيناس بهوي
لطيفتر ازين نفس ، فراق بر بود را روح نه روح ، فراق
را وي بلكه مينالد مرگ از نه مينالد كه نفس گفتهاند
شب ميشود ، وصل مشرب بسر نقدي كه ميآيد غيرت روح بر
مرهم را عشق سوز و دميده ، وصال صبح و رسيده بهآخر فراقش
كم خلقنا منها":كه ميدهند خاك با وقتي را نفس و ديده ،
."كم نعيد فيها و
الاسرارميبدي كشف تفسير
دارد ادامه
|