قرآن بلاغت
باطن مشاهده

قرآن بلاغت
سخن و اسلام ، بزرگ پيامبر شگرف معجزه ;قرآن :جستارگشايي
پاك دل بر معنوي ژرف و آسماني بلند معاني دارنده
واژگان كاربرد نگارش ، شيوه جهت از اسلام ، (ص)پيامبر
و لفظي آرايههاي و تناسب و رواني و حدرسايي در مناسب
اهميتي چنان از بياني آراستگيهاي و زيباييها و معنوي
كه مطلبي.ميبرد بشري سخن فراسوي را آن كه است برخوردار
كلام اين بلاغي جنبههاي به اختصاص ميآيد پي از
به را گرامي خوانندگان شما توجه.دارد ايزدي روحنواز
.ميكنيم جلب كوتاه جستار اين
معارف گروه
آژير حميدرضا :نوشته
مختلف ديدگاههاي از وجوهي كوشيد خواهيم مختصر اين در ما
در آن شكوه و شگفتي كه داريم عرضه را قرآن اعجاز پيرامون
اعجاز از پرده توان قدر به و است نهاده ژرف نشاني جانها
آوردن.برگيريم -فراگير نه بهگونهاي -آسماني نامه اين
تنها شايد و نشدني است كاري قرآن اعجاز درباره نظرها همه
قرآن اعجاز به "مستقيما كه پرداخت جستارهايي به بتوان
چرخش مقوله اين برگرد دور از كه محورهايي نه پرداختهاند
و "الاعجاز دلائل" بينظير كتاب دو به نگاهي.دارند
را قرآن اعجاز بن جرجاني ، عبدالقاهر از "اسرارالبلاغه"
كتاب دو اين حتي برخي اعتقاد به چه اگر مينماياند ، برما
آفرينش منشور اين تحيربرانگيز ژرفاي به نتوانستهاند نيز
به بلاغت و قرآني اعجاز پژوهشگر براي ليكن يازند ، دست
.دارد ضرورت گرانسنگ ، كتاب دو اين به نظر آن ، در رفته كار
او حضور بايد كه شخصيتهايي نخستين از يكي ميان اين در
كه است "جاحظ" گرفت جدي "كاملا قرآني بلاغت عرصه در را
اين به بايد و دارد خاص ديدگاهي قرآن اعجاز درباره
نيز را مهم اين.بايسته و شايسته داشت رويكردي ديدگاه
نشانههاي برشمردن "واقعا كه داشت دور نظر از نبايد
چه ، دشوار است ادعايي قرآني اعجاز علائم يا قرآن برتري
ميشود برگرفته اعجاز اين از لايهاي پژوهشگري براي گاهي
نكتهاي به نسبت و نميدهد دست چنان فرصتي ديگري براي كه
فراهم غير براي آن امكان كه مييابد بصيرت قرآن از
.نميآيد
معجزه از سخن "النبوه حجج" عنوان با رسالهاي در جاحظ
را آن نشانه مهمترين و ميآورد ميان به پيامبر
اگر":ميگويد جاحظ.ميداند كريم قرآن مبارزهطلبي
در ميتوانستند بودند سخن خداوندان كه روزگار آن عربيان
را جنگ آتش ديگر برند ، مقصود به ره طلبي مبارزه اين
دست قرآن براي بديلي اقامه جاي به و نميكردند شعلهور
و نميكشتند و نميشدند كشته و نميزدند كشتار و كشت به
را مرگ شنيع ، چنان و ميكردند پايداري تحدي اين برابر در
."نميدادند ترجيح تحدي اين پذيرش بر
و شمار همه اين با عربيان كه است چگونه":ميگويد جاحظ
از اطلاعات گسترش همه آن و شجاعت و بيان قوت همه اين با
درازگوش و جعل و سوسك و سگ و گرگ تا گرفته عقرب و مار
و رجز و قصيده همچون كلام تاليف گونههاي و كبوتر و
محاجههاي در توانايي و نثر و سجع و متجانس و مزدوج
اين برابر در نتوانستند بازهم گزنده هجوهاي و گوناگون
اثري چنان عربي زبان در قرآن."كنند مقاومت آسماني سخن
آن چه ، كرد ، استقصا را آن نميتوان كه است نهاده برجاي
كه برميآيد آن از باريك و دشواررو راههاي و شاهراه قدر
ظرفي در را اقيانوسي آب كه است چنان آنها همه بر سيطره
بر قرآن تاثير كه است اين ميماند آنچه.گردآورند خرد
تاثير از مقصود.است بوده فراگير تاثيري عربي زبان
ديگر همچون عربي شد موجب قرآن كه است همان فراگير ،
نيست آن سخن اين از مقصود البته و نرود ، ميان از زبانها
و اغراض و است نهاده اثر عربي الفاظ در تنها قرآن كه
قرآن بل است ، كرده ابقا جاهلي نمود همان با را آن معاني
اغراض و معاني و اسلوب كه الفاظ و مفردات در تنها نه
چه اگر بسياري زبانهاي:است داشته پاس نيز را عربي زبان
گذر در ليكن نداشتهاند ديگر ملتهاي با هم چنداني ارتباط
استحاله "اساسا يا يافتهاند فراوان تحول يا تاريخ
بيش در تماس همه اين با قرآن زبان كه حالي ، در شدهاند
دگرگونناپذيري و استواري همچنان سال چهارصد و يكهزار از
.است رسانده اثبات به را خويش
مفهوم كردن هديه يعني بلاغت":ميگويد عمده در رشيق ابن
موضع در كلام نهادن و واژگاني نماد زيباترين با قلب به
يا عبارت حسن با همراه ايجاز يا اطاله از اعم خويش
و باشد كوتاه عبارت چه اگر معاني ، با كلام استوارگرداندن
او.باشد طولاني سخن ، چه اگر تاليف حسن از برخوردار
كف به ذوق پرتو در بلاغت همان يا سخن زيبايي است معتقد
كثرت با ذوق اين البته و قواعد ، و علم با نه ميآيد
خود كنار در نيز را خاص موهبتي كه ميآيد حاصل مطالعهاي
بلاغت شود پيموده بيشتر مسير اين چه هر و باشد داشته
در كه گروههايي جمله از.ميگردد درك بيشتر قرآن در آمده
مفسران دارند سترگ بهرهاي قرآني بلاغت از برگرفتن لايه
زيباييهاي و ميكاوند را قرآن پيوسته آنها چه ، هستند ،
نمايش به ما ديدگان برابر در را آن جذاب شگفتيهاي و فني
در بلاغت علماي بعد دورههاي در كه جايي تا.ميگذارند
بر.ميكنند استشهاد قرآني آيات به بلاغت قواعد بيان
آن از منشعب راههاي و قرآن تركيبهاي شگفتي تا است مفسران
كه را بياني نكتههاي و سازند روشن معاني پرتو در را
اين و وانمايند دارد خود در را بلاغت وجوه و جمال اسرار
اسلام به عربها غير از فراواني شمار كه است حالي در
شدگان مسلمان تازه و يافته تباهي عربي ذوق و گراييدهاند
.ندارند آگاهي هيچگونه عرب بياني شيوههاي از
آن ابعاد و اغراض و مفاهيم درك و قرآني واژگان شناخت
ممكن و دارد ، آن سوي به رو پيوسته مفسر يك كه است هدفي
در كلي طور به كه هنگامي مگر يابد آگاهي بدان نيست
گامي بلاغي دانشهاي در خاص طور به و زباني دانشهاي
تفسير در نگريستن:ميگويد زركشي.باشد داشته استوار
به مصاديق اين و آنهاست تركيبات و الفاظ مصاديق برحسب
به هم تركيب و است ، وابسته اشتقاق و تعريف و زبان علوم
قرآن و است ، خورده پيوند بديع و بيان و معاني و نحو علوم
معجزه چه ، است ، داشته بسزا تاثيري بلاغت تحول و رشد در
برخاست تحدي به عربيان همه با (ص)پيامبر كه است كبرايي
و كنند ، بازسازي قرآن همچون را آن سوره كوتاهترين مگر تا
شهرتي بلاغت و فصاحت در عربيان كه بود زماني در اين
نهفتههاي درك و قرآني شيوههاي در درنگ.داشتند عالمگير
مباحثي و كند ظهور قرآني پژوهشهايي شد موجب آن بياني
كتابهاي دوم سده پايان از كه درآيد ظهور عرصه به بلاغي
و قرآن همه ، كه كتابهايي كرد ، گزين خود به را فراواني
جايي تا ميرسيدند ، بر را آن اعجاز و نظم و مجازي معاني
حبيب بن يونس و روءاسي و اخفش و كسائي و عطاء بن واصل كه
زجاج ، و انباري ابن و مبرد و ابوعبيده و فراء و قطرب و
مجاز در ابوعبيده و نگاشتهاند كتاب قرآن معاني در همگي
متشابه در بشربنمعتمر و قرآن در مسائل كتاب جاحظ و قرآن
.كشيدهاند تحرير رشته به كتابها قرآن
و خواند مبارزه به را عربيان زيرا است ، معجزه كريم قرآن
با طلبي مبارزه اين خواهنخواند مبارزه به را آن كس هيچ
پرسش اين پيوسته عربيان.خير يا باشد بوده همراه توانايي
قرآني آيه اين راز كه داشتند خود ميان در آغاز از را
بمثل ياتوا ان علي الجن و الانس اجتمعت لئن قل":چيست
." "ظهيرا لبعض بعضهم لوكان و بمثله لاياتون هذاالقرآن
بياورند ، را قرآن اين نظير كه گردآيند جن و انس اگر بگو)
نميتوانند باشند ديگر بعضي پشتيبان آنان از بعضي ولو
.(اسراء ، 88).(بياورند را آن نظير
سوره يك به و ميشود شروع سوره ده از قرآن طلبي مبارزه
مثله سوره بعشر فاتوا قل افتراه يقولون ام":ميگردد ختم
."صادقين كنتم ان الله دون من استطعتم من ادعوا و مفتريات
راست اگر بگو است ، برساخته [قرآن] آن ميگويند يا)
كسي هر و بياوريد ، آن همانند برساخته سوره ده ميگوييد
.(بخوانيد [ياري به] خداوند برابر در ميتوانيد كه را
مثله ، بسوره فاتوا قل افتراه يقولون ام" ،(هود ، 13)
يا)."صادقين كنتم ان دونالله من استطعتم من وادعوا
راست اگر بگو است ، برساخته را آن [پيامبر] كه ميگويند
كه را كس هر و بياوريد آن همانند سورهاي ميگوييد
.(بخوانيد [كمك به] خداوند برابر در ميتوانيد
.(يونس ، 38)
به قرآني اعجاز پيرامون كه بودند كساني نخستين از معتزله
بن ابراهيم ابواسحاق ايشان مشهورترين ازبرخاستند بحث
نظريه به كه بود (ق م 231) نظام البصري هانيء بن سيار
از را عربيان خداوند كه معنا بدين داشت ، باور "صرفه"
و بازداشت -كار اين در تواناييشان با -قرآن با معارضه
اين خود او و بود خارقالعاده امري بازداشتن و صرف اين
ديگر معتزليان ولي.را قرآن نه ميدانست معجزه را صرف
با قرآن كه بودند معتقد و داشتند ديگر باوري اعجاز درباب
كشانده عجز به را عربيان آينده و گذشته امور از دادن خبر
نيز او كه (ق م 386) رماني عيسي بن علي ابوالحسن.است
.ميدانست آن بلاغت را قرآن اعجاز دليل بود معتزلي
(پژوهي قرآن دانشنامه از نقل)
باطن مشاهده
موءمنون سوره تفسير از بخشي
اين واسطي ابوبكر ،" "عبثا كم خلقنا انما افحسبتم":قوله
ليظهر الخلق خلق و الالوان اظهر:گفت و خواند بر آيت
و علمه كمال ليظهر و موجود انه لماعرف يخلق فلولم وجوده
آيات ليظهر و المحكمه المتقنه افعاله بظهور قدرته
گفت.الاشقياء علي الشقاوه آيات و الاولياء علي الولايه
كمال و خويش عزت و بهجلال كمال بر قادر ذوالجلال خداوند
وي هستي تا آورد وجود در محدثات و كاينات خويش قدرت
و علم بهكمال وي صنع از و بشناسند ، وي خداوندي و بدانند
نشان رفته بهايشان وي علم چنانكه و گيرند ، دليل وي قدرت
كشيده دشمنان بر دشمني رقم و كرده پيدا دوستان بر دوستي
وي كه خويش علم وفق بر آورد وجود در عدم كتم از را ايشان
وفق با وي خلق كه خواست آفريند را خلق كه دانست درازل
:گفت خويش مناجات در پيغامبر داود.آيد برابر وي علم
از استغناء بصفت موصوف كمال بنعت منعوت يزل لم جلال الهي
ترا نه و حاجت كس به ترا نه باقي ، خود بنعت و مستغني همه
وجود در و آفريدي؟ چرا خلق اين معونت ، و ياري كسي از
"مخفيا كنزا كنت" ياداود كه آمد جواب چيست؟ حكمت ايشان
و ندانسته مرا كس نهان ، بودم گنجي."اعرف ان فاجبت
مرا كه داشتم دوست و بدانند مرا كه خواستم نشناخته
محبت بر معرفت بناء كه است اشارت اعرف ان احببت.بشناسند
نيست محبت كه هرجا و است ، معرفت است محبت كه هرجا.است
الامن لايعرفه:گفتهاند طريقت و دين بزرگان نيست ، معرفت
تجلي الامن لايصفه و له ، توحد الامن يوحده ولا اليه تعرف
او به را خود جلاله جل حق كه كسي مگر را او نشناسد.لسره
جلاله جل حق كه آنكس مگر نكند صفت را او و نمايد ، يكتا
سر و.است سر ترجمان عبارت كند ، اوپيدا سر بر را خود
عبارت سرديد آنچه از زبان آنگه ببينند نخست حق ، نظاره
و عبارت را حقيقت اهل اما معاملتست اهل نشان زبان كند
و يصفه عرفهلم من:كه گفتهاند چنين نيست ، ايشان اشارت
حاصلاست حقيقت حق در سر كراتجلي هر يعرفه ، وصفهلم من
چون غرقتست دربحرمعانيت او وجان عينمشاهدت در او سر
.بود حرمت ترك دوست از دادن نشان بود حاضر دوست
كه نخواهد گشت درست باطن مشاهدت را كه هر:گفت طريقت پير
شبلي شود ، باخبر آن از ظاهروي ياكند عبارت آن از زبان
باحق شب همه بودند كشته را منصور حسين كه شب آن:گفت
خداوندا گفتم نهادم سربرسجده پس سحرگاه ، تا داشتم مناجات
عداد در معتقد و موحد و موءمن تو آن از بود بندهاي
كجا از و فروآوردي بهوي كه بود بلا چه اين اولياء
نمودند چنان شدم اندر بخواب گفتا گشت؟ فتنه اين مستوجب
عبادنا عبدمن هذا:كه رسيدي من بسمع عزت نداء كه مرا
آن.ماتري به فانزلنا نافافشاه اسرار سرمن علي اطلعناه
است مسلم كردن ندا خود بقله بر را او كه است ترهفروش
.است محال كردن افروزند شب جوهر بر را جوهري اما
ميبدي الاسرار كشف تفسير
|