زندانياش شوهر به شكري كاظم همسر نامه
بود تو مرام ، خود از "نگفتن"
نميشناسند
را تو كه كساني بگذار اما
بدانند
بياموزيم؟ را خود داشتن دوست چگونه
عاطفي فلج از رهايي
فروش جو نماي گندم خرمن در آتشي
و خبرنگار شهادت گراميداشت مراسم
ميشود برگزار ايراني ديپلماتهاي
رواني فشار مشكل و مديران
شكري آزادي احتمال شد بازجويي ستاري
گرفت قوت
زندانياش شوهر به شكري كاظم همسر نامه
بود تو مرام ، خود از "نگفتن"
رانميشناسند تو كه كساني بگذار اما
بدانند
ميمانم ، من ولي بيروح ، و است سرد زندگي بيتو عزيزم *
كه تو جانمازي در.برگردي تا ميايستم شانهات به شانه
هنوز و هميشه ميايستم ، نماز به ميپيچد آن در يادت عطر
حتي و ميكنم دعا برايتميكنم اقتدا تو به جا همه از
نيز آنها از شبهه اين تا نميشناسند را تو كه كساني به
.شود برطرف
آماده زندان براي را لباسهايت بقچه كه پيش روز چند
غرب جبهه براي را بقچهات كه افتادم روزي ياد به ميكردم
.رفتم پلاكت و چفيه سراغ به بياختيار.ميكردم آماده
كن باور ولي گرفت گريهام.دارم خود با را آنها هنوز
يادت "حتما.ندادم نشان بچههايت به را اشكهايم هرگز
عمليات كه بود نگذشته ازدواجمان از صباحي چند كه هست
و بيصبرانه تو و شد آغاز غرب از صداميان هجوم و مرصاد
.كردم آماده را سفرت ساك من و كردي آماده را خود عاشق
نكرده اعزامت.برگشتي دوباره دمق و خسته شب ولي رفتي
حالا":خواستم تو از شدم ، خوشحال دلم در من اما.بودند
.نزنيم هم به را سفرمان قرار بيا نميكنند ، اعزامت كه
"...برو بعد روز چند
آخر دست و گرفت باريدن حرفهايت از آبشاري تو ، باز و
منطقه از بعد شب چند و رفتي.بروي بايد كه كردي قانعم
مدام تلويزيون برداشت ، را گوشي پيرم پدرگرفتي تماس
پرواز عاشق و سبكبال رزمندگان و ميزد نظامي مارش
داشتم ، حماسه اين از سهمي نيز من اينكه از ميكردند ،
برايم كه ميخواندم پدرم چشمان در.ميكردم غرور احساس
.رسيد دستم به نامههايت تا گذشت روزها.ميگفت تحسين
هر مينشست جانم عمق تا كه دلپذير و شيرين نامههاي همان
ولي نميفهميدم را متلكهايت حتي و تعابير از خيلي چند
كه ميكردي آراستهاش دلنشين و دلكش نثري با قدري به
.نميكردم گريه هرگز ولي ميخواندم و ميخواندم بار دهها
و ميشد آميخته جنگ خشونت و سختي با لطيفات روح و كلمات
آثار از بخشي كه را نامهها آن.ميبردم لذت من باز
را آنها روزها اين و دارم خود با است جنگ دوران گرانقدر
و نميشناسند ترا كه آنهايي تا سپرد خواهم چاپ به
آرام چهره اين پشت در بزرگي روح چه بدانند نميفهمند
.است خفته
و من چشمانكردهام عادت تو "نبودن" به من !عزيزم همسرم
زندگي از بخشي اينها و است انتظار دنبال به هميشه بچهها
.است من
و منتظر ما بايد شب از پاسي تا همواره كه است اين نه مگر
.برگردي تا بمانيم بيدار
.جهاد بچههاي از تو و معلم و بودم مسجد بچههاي از من
خانهمان در فقر و كتاب از كوهي كرديم ازدواج وقتي
پولي روزي.بودم كتابها اين از كلافه چقدر من و داشتيم
و شديم موتور سوار.كنيم پذيرايي عزيزي از تا نداشتيم
من ، از شرمندگي احساس ديدمفروختيم را كتابها از بخشي
روزي كه دادم دلداريت عرقي خيس و است نشسته جانت عمق تا
.قولم همان بر هنوز و ميكنيم داير كتابخانهاي دوباره
ميمانم ، من ولي بيروح ، و است سرد زندگي بيتو عزيزم
كه تو جانمازي در.برگردي تا ميايستم شانهات به شانه
هنوز و هميشه ميايستم ، نماز به ميپيچد آن در يادت عطر
حتي و ميكنم دعا برايتميكنم اقتدا تو به جا همه از
نيز آنها از شبهه اين تا نميشناسند را تو كه كساني به
.شود برطرف
چون كشيد ، خواهي رنج نوشتههايم و گفتهها از ميدانم
و حرف اين بروز اهل تو كه ميدانند هم دوستانت و ميدانم
لحظه لحظه براي تو بگويم تا مجبورم نيستي ، حديثها
!مسلماني تو دهم شهادت تا مجبورم حتي نگرفتي ، آرام انقلاب
كه است حرفهايي "نگفتن" در تو چون مرداني ارزش ميدانم
براي بايد كه كنم چه ولي !نميرانند زبان بر را آن هرگز
پنهان گريههاي از نبودهاند تو جلوت و خلوت در كه آناني
برنامه يكبار حتي هنوز بگويم تا مجبورم.دهم سر ناله تو
...باشي نكرده گريه تو كه نشده پخش "فتح روايت"
نوروز عيد تعطيلات كه گذشته سال كه بگويم مجبورم !عزيزم
كنار وقتي بردي اروند و شلمچه ديدار به را بچهها و من
وقتي.شد اروند امواج جاري اشكهايت ايستادي ، اروند
:گفتم ميكند گريه بابا چرا كه كردند پيچم سوءال بچهها
اين خونبار تاريخ از بخشي كه نوشته را "عبور روايت" بابا
.است رود
پياده كه ماشين از شدي ، بيتابتر رسيديم ، كه شلمچه به
افلاك تا خاك از كه ميديدم فرشتهاي همچون را تو شديم
خطرات و خاطرات به را خود عاشق و بيقرار باشي ، رسيده
...سپردي پنج كربلاي شبهاي
هم جنوب خاكريزهاي خاطر.آزردهايم بچهها و من اينك
هم عبداللهي شهيد مادر خاطر.ميگويم چه آزردهاند ،
انقلاب تقديم را فرزندش دو هر كه مادري است ، آزرده
كه او داري ، را او فرزندي افتخار تو و كرد عزيزمان
...ميجويد تو چشمان در را ستارگانش غروب همواره
نماز به اسير ، تو لحظههاي در من و زنداني در تو اينك
يكرنگي به و ميكنم دعا برايت...تو اقتداي به ميايستم ،
...ميدهم شهادت پاكيات و صداقت و
درويشيان رخساره
بياموزيم؟ را خود داشتن دوست چگونه
عاطفي فلج از رهايي
تعويق به را كارها كردن ، شروع بد ترس از كه كساني شمار
ترسهاي به كه كساني شمار نيست كم و نيست كم مياندازند ،
در گفتن سخن از.كند زنداني را آنها ميدهند اجازه خود
نادرستي سخن ميترسيم كه ميپرهيزيم رو اين از جمع برابر
كلاس در.باشيم نداشته گفتن براي چيزي يا آوريم زبان بر
پيكاسو مانند نتوانيم ميترسيم چون نميكنيم شركت نقاشي
.كنيم نقاشي
پرهيز و كردنمان فردا و امروز و تعلل پشت در عاطفي فلج
از ترس از اين و است نشسته كمين در دشوار موقعيتهاي از
.ميگيرد نشات شكست
روي پياده دقيقه روز 20 هر كرد توصيه چاقي مرد به پزشكي
كردن پا به بدود ، ساعت نتواند 4 اگر گفت پزشك به او.كند
.نميارزد زحمتش به ورزشي كفش
از جدا امري عنوان به آنها تشخيص و ترسهايمان وجود تصديق
برآئيم ، وضعيتي هر پس از كه ميدهد ياري ما به ما ، خود
"مستقيما بايد وحشتناك ، موقعيتهاي از كردن فرار جاي به
به ترتيب بدين كه تجربهاي با و نهيم گام آنها درون به
.كنيم رشد ميآوريم ، دست
از جدا امري عنوان به آنها تشخيص و ترسهايمان وجود تصديق
.برآييم وضعيتي هر پس از كه ميدهد ياري ما به ما ، خود
"مستقيما بايد وحشتناك ، موقعيتهاي از كردن فرار جاي به
به ترتيب بدين كه تجربهاي با و نهيم گام آنها درون به
.كنيم رشد ميآوريم ، دست
رابينس ب دكتر: نوشته
غيبي منوچهر دكتر : ترجمه
فروش جو نماي گندم خرمن در آتشي
اين در درمييابد كه هنگامي ميشود زده شگفت آدمي
ايمان سر بر چوبيد" تقوا و ايمان اولياء كه وانفسايي
ايمان به نسبت خيلي كه هستند كساني هنوز ،"ميلرزند خويش
و تذكر اظهار هستي اركان همه به اساس برهمين و مطمئن خود
كه برميخيزد همينجا از مشكل اما.ميكنند مشفقانه نصايح
و خط متظاهرانخوش چنين به نسبت نميتوانيم همگان و ما
هم نفرت كه نداريم اعتماد فقط نه و كنيم اعتماد خال
واپس ادبيات كه دروغهايي و تظاهر ريا ، از نفرت.داريم
بقول ميزند هم به را سالمي انسان هر حال ماندهاش
:بلخي مولاناي
حلل پر كافر گور چون ظاهري
عزوجل خدا قهر درون وز
رفته ياد از و قديمي چندان هنوز كه شكري كاظم موضوع در
به رفت بالا در ذكرش كه افرادي همين از يكي است ، نشده
كه غريب چنان اظهاراتيبود پرداخته غريبي نظرهاي اظهار
عجيبتر نيز وصال سردار از درخشانش دفاعيات از حتي
قلمش چرخش در كه اضغاثواوهامي بيان از پس وي.مينمود
سازندگي جهاد در شكري كاظم با دوستي از است ، شده جاري
تن دو اين با آشنايان همه براي كه امري.بود گفته سخن
آزاديخواه رزمنده شكري چگونه.مينمود اعجب بلكه و عجيب
باهتاكي ميتواند حقيقت اهل و طلب اصلاح و رنجديده
در چه و گذشته در چه.باشد رسانده هم به دروغزندوستي
برادري و دوستي با را اداري همكاري مذكور فرد لابد.حال
همراه طولاني سالهاي كه ما همه و گرفته اشتباه روابط در
با مواجهه هنگام در ميدانيم بودهايم شكري همقطار و
فرد مطالب بهويژه الحال ، معلوم جريده آن صفحه 14 مطالب
.ميداد دست او به اشمئزازي حال چه و داشت نظري چه مذكور ،
.مبراست بيگمان تهمت اين از شكري ساحت
و ذكر قابل قياس برهمين نيز سياهه آن مطالب ساير اما و
گروهي دست آلت را شكري كه آنجا خاصه است ، پاسخگويي
اين در ندانسته كه عجبا و دانسته آنان قرباني و زرنگتر
رفت ره اين از كه هر و ندارد وجود فريبي مردم و تظاهر صف
منتخب و گرفته صورت انتخاب اينجا در.شد خلايق مطرود
.اوست آرمان با او عهد از بخشي هم درد و كهرنج ميداند
كه برگزيند را جرايدي ميتوانست او و است كار از جزئي
لقب و نام به هم ايراني آحاد ميليون تمام 60 به اگر
.ستاند خواهند هم پاداشها و ماند خواهند مصون كنند ، توهين
شركتي كه نبود جهادگري او.رفت ديگر راه از شكري اما
ترساندن و آب كردن گلآلود با بعد و كند ايجاد خصوصي
از اوبتند آزها و ببرد سودها شريعت ، مظاهر از ديگران
دفاع جهاد به آنجا از و سازندگي جهاد به انقلاب جهاد
نهاده گام طلبي آزادي و اصلاحگري جهاد به آنجا از و مقدس
بالاخره جهادگر اما دربرد به جان جهاد سه آن از.بود
مبارك چه آشنايي اين و ميشود آشنا زخم و تيغ با روزي
خود آنكه ميداند چه و.افزون گشته عشق هله ميمون ، و است
نظير و بداند نميخواهد او است ، زده ناداني به را
بيداريش بر لاجرم و زده خواب به را خود كه است خفتهاي
.است فرصت هدر و وقت هدم كوشيدن ،
كه سيك باگري ديدار و ميشد مربوط قبرس سفر به ديگر تهمت
همگان آنكه حال است ، بوده يانكي آن ويژه مهمان شكري گويا
كه بيادعا گزارشگري شكري و بوده عام سميناري كه واقفند
هم شيريني و چرب هيچ و ميشده محسوب معركه بيطرف ناظر
اين.سفر تعب و راه خستگي جز بودند نريخته شكرينش كام به
اگر وگرنه داد نميتواند پاسخ خداوند جز را اكاذيب
شلاق زير در كذاب اكنون هم ميداشتيم جا به قضاوتي
سر و دام نهد و نويسد باز و بازگويد آنكه نه ميبود
و شركت صاحب ارزاني و نصيب مكرها اين.كند حقهباز
ربعضي جوا در را بسيار سفرهاي نوش كه باد شوكتها
دور و مصون هماره نيز ديگران نيش از و چشيدهاند
شكري كاظم ياد به موزون كلام بدين را سخن اين.ماندهاند
سخنهاي كه درماندهايست همان حال وصف كه ميكنيم ختم
حقيقت از حظي و ميجويد طعام و آلاف و ميبافد گزاف
:برد نخواهد و نبرده
جوش نيم شراب جام يك به زد ما ساقي
فروش جو نماي گندم خرمن در آتشي
زمي كردندي توبه جوانان دستش بر كه آن
ميفروش پير پيش پارسايي از كرد توبه
خطيب دوش بر دوش نشستي مسجد در كه آن
دوش به مجلس از ميبردندش كه ميديدم دوش
ما دروديوار از ميتراشيد صورت كه وان
زهوش زيبا صورتي بردش كه ديدي عاقبت
برون حلقهآوردي مردم كازگوش زاهدي
گوش حلقه غلام شد را ما شيرين شاهد
آزاده محمد
و خبرنگار شهادت گراميداشت مراسم
ميشود برگزار
ايراني ديپلماتهاي
خبرگزاري خبرنگار شهادت گراميداشت مراسم:اجتماعي گروه
از امروز ايراني ديپلماتهاي از جمعي و اسلامي جمهوري
در امورخارجه وزارت و شهيد بنياد توسط تا 12 ساعت 10
.شود برگزارمي تهران ارك مسجد
اطلاعيهاي در چهارشنبه روز اسلامي انقلاب شهيد بنياد
و مردم عموم از شهدا ، اين خاطره و ياد گراميداشت با
شركت مراسم اين در تا كرد دعوت نهادها و ارگانها تمامي
.كنند
رئيس و خبرنگار صارمي محمود همراه به ايراني ديپلماتهاي
هفدهم روز افغانستان در اسلامي جمهوري خبرگزاري دفتر
توسط شريف مزار شهر تصرف جريان در سال 1377 مردادماه
.آمدند نايل شهادت رفيع درجه به افغانستان در طالبان
رواني فشار مشكل و مديران
آنچنان داراي مديريت حرفه اما كردهايم ، تجربه را اضطراب
هيجان با ديگر مشاغل از بعضي از بيش كه است ماهيتي
دارد سروكار
"فشارآور" ميآورد ، پديد را رواني فشار كه وضعيتي
هم با فشارآور عاملهاي معمول طور به و ميشود خوانده
پديد را استرس يا عصبي فشار سرانجام و ميشوند آميخته
در فرد وقتي گفت بايد "رواني فشار" تعريف در.ميآورند
شود ، واقع فشار تحت كه گيرد قرار احوالي و اوضاع و شرايط
باشد ، عصبي بدهد ، دست او به نگرانكنندهاي احساس يا
باشد ، بلاتكليفي و تعارض در يا كند تنش و ناكامي احساس
يا يك ميتواند رواني فشار. است رواني فشار تحت ميگوييم
.باشد حالات اين همه
هيجان زياد ، بيش و كم دفعات به خود حيات طول در ما همه
آنچنان داراي مديريت حرفه اما كردهايم ، تجربه را اضطراب
هيجان با ديگر مشاغل از بعضي از بيش كه است ماهيتي
فرد كه است آن مديريت حرفه خصوصيات از يكي.دارد سروكار
.كند تحمل را زيادي بيش و كم رواني فشار ناگزير ، بايد
در گوناگون سازمانهاي مديران اكثر كه گفت بتوان شايد
.هستند رواني فشار تحت زياد ، تا متوسط حدود در ايران ،
زياد اثر سازمان اعضاي فعاليتهاي و عملكرد بر رواني فشار
به عصبي ، فشارهاي تاثير تحت كاركنان و مديرانميگذارد
اعمالي و رفتارها به و ميشوند دچار خاصي رواني حالات
.ميگردد منعكس آنان عملكرد در "مستقيما كه ميزنند دست
وارد سبب و ميكند ضايع را مديران نيروي حاد ، استرسهاي
اين از و ميشود آنان به رفتاري و رواني آسيبهاي آوردن
آثار بخواهيم اگر.ميسازد تزلزل دستخوش را سازمان طريق ،
برسانيم ، حداقل به را رواني و عصبي فشارهاي زيانبخش
.كنيم مهار را آن بايد
را مهمي نقش است ، سازنده و متعادل اضطراب كه مواردي در
يك مدير است قرار اگرميكند بازي مديران زندگي در
به نيل جهت در را سازمان كاركنان فعاليتهاي سازمان
ميشود باعث اضطراب هيجان سازد ، هماهنگ موردنظر هدفهاي
سازد فراهم را موجباتي و بپردازد فعاليت به سازمان مدير
سطح كه صورتي در اما.پذيرد انجام او به محوله وظايف تا
همه در تغييراتي رفت ، بالاتر معيني حد از او اضطراب
اين منفي آثار و ميشود ايجاد مدير عملكرد تفكرو ابعاد
.شد خواهد مشاهده نيز سازماني حيات ابعاد همه در تغييرات
كه ميدانيم و ميشناسيم را اضطراب اصلي علت و اساس گاه
همسرش ، از او جدايي مدير ، خانوادگي اختلافات مثال براي
تهديد وي ، مالي گرفتاريهاي فرزندانش ، و سخت بيماري
ترس امتحانات ، در فرزندانش نشدن قبول روءسا ، يا مرئوسان
در لازم امتيازات نياوردن بيماري ، به ابتلاء شكست ، از
باعث ديگر ، عوامل از بسياري و مديريت ارزشيابي فرمهاي
ممكن آينده در واقعه يك پيشبيني گاه است ، شده وي اضطراب
كار در اينكه پيشبينيكند اضطراب گرفتار را مدير است
خود شغلي وظايف دادن انجام به قادر يا نگردد موفق خود
اضطراب ديگر منبعسازد نگران را مدير ميتواند نباشد
كه بگيريد نظر در را مديري.است رواني تعارضهاي مديران ،
خود معاونت براي را نظرش مورد فرد دو از يكي ميخواهد
مدير كه است چنان فرد دو اين خصوصيات اماكند انتخاب
پست براي را يك كدام بگيرد تصميم نميتواند بحث مورد
در توانايي عدم گونه اين اگر.كند انتخاب معاونت
تعارض گرفتار مدير ميگوييم كند ، پيدا ادامه تصميمگيري
و مديران كه رواني تنشهاي همه بين.است شده رواني
ميشوند ، مواجه آن با سازمانها اجرايي امور مسئولان
وقت به مربوط رواني فشار از فراگيرتر و شايعتر هيچيك
را خود اوقات از مدتي روز در مديران چنانچه حال.نيست
كارها برنامهريزي و خود كار محل سازمان درباره تفكر صرف
حل براي و بپردازند معقول تفكر به آن طي و كنند وظايف و
حيات بهتدريج كنند ، استفاده منطقي راههاي از مسئله هر
گرفتار كمتر و گرفت خواهد خود به منظم شكلي آنان شغلي
.شد خواهند وقت محدوديت از حاصل رواني فشار
استرس ايجاد عوامل و دلايل
سه به ميتوان را مديران در استرس موجد عوامل كلي ، بطور
.كرد تقسيم محيطي و سازماني فردي ، كلي دسته
فردي ايجادكننده عوامل (الف
مشكلات و ويژگيها و خصوصيات حاصل فردي ايجادكننده عوامل
و ابهام تعارض ، بخش دو به آنها ، مهمترين از كه است فردي
عوامل از يكي تعارض.ميشود اشاره زندگي تغييرات
زندگي در فردي هر.ميآيد شمار به فردي استرس ايجادكننده
نقشها كه ميآيد پيش زماني مشكل اما دارد متفاوتي نقشهاي
عامل صورت به تعارض هنگام ، اين در و ميشوند واقع متعارض
.كرد خواهد عمل استرس ايجادكننده
فردي استرس ايجادكننده عوامل از زندگي ، تغييرات حيطه در
نشده پيشبيني و غيرمنتظره تغييرات و اتفاقات به ميتوان
"هولمز" تحقيقات مثال ، براي.كرد اشاره شخص زندگي در
طلاق ، جدايي ، همسر ، مرگ چون خانوادگي مشكلات از تعدادي
عمده تغييرات و ناعلاج بيماريهاي عزيزان ، و نزديكان مرگ
كه ميشمارد آنها مهمترين از را مالي و اقتصادي وضع
چگونگي زمينه در.سازند استرس دچار را فرد دارد امكان
فشار با آن ارتباط و شخصيت نوع استرس ، با افراد مقابله
.است توجه قابل نيز رواني
سازماني ايجادكننده عوامل (ب
به نيز گروهي استرس موجد نوعي ميتوان را عوامل اين
اعضا تنش باعث زيادي عوامل سازمان در زيراآورد شمار
بين سازمان در جمعي روابط از استرسها گونه اين.ميشوند
استيفن كه ميشود حاصل سازمان محيط و افراد بين يا افراد
چنين را استرسزا عوامل گروه اين از نمونههايي رابينز
وضع و ميزان نوع ، قبيل از كاري شرايط ;ميكند طبقهبندي
ساختار سازماني ، مشي خط و سازمان در فرد نقش و آن فيزيكي
سازمان حيات مراحل و سازمان رشد مديريت ، شيوه سازماني ،
نشان شواهد.(سازمان زندگي دوره يافتن پايان و تاسيس)
و شغلي استقلال و زماني فشارهاي تحت كه مشاغلي ميدهد
سازماني استرس معرض در بيشتر هستند پرمسئوليت مديريتهاي
.دارند قرار
محيطي ايجادكننده عوامل (پ
محيط به ميتوان محيطي رواني فشار ايجادكننده عوامل از
محيط يك كه گونه همان.كرد اشاره اجتماعي و فيزيكي
يا درجه بر ميگذارد ، اثر سازماني ساختار طرح بر نامطمئن
.گذاشت خواهد اثر نيز مديران و افراد رواني فشار از سطوحي
براي هزينه صرف مانع كه صرفهجو ، مديران از عدهاي
را زماني هزينه بايد ميشوند ، خود كاري محيط مناسبسازي
ميرود ، دست از استرس به مربوط بيماريهاي دليل به كه
عوامل از نيز كار محل در صدا و سر و ازدحام.كنند تحمل
بدون و پيوسته اگر تحريك ، عاملهاي هستند ، عصبي تحريك
از.ميشوند محسوب استرس دلايل بزرگترين باشند ، فاصله
.است امكانات و اقتصادي سيستم در تزلزل ديگر ، عوامل
در مردم است ، انقباض حال در اقتصادي سيستم كه هنگامي
در بخصوص.ميشوند مضطرب شدت به خويش شغلي امنيت مورد
از عدهاي كه ميخواهند مديران از اقتصادي ، قهقرايي سير
.كنند خدمت منتظر موقت صورت به را سازمان نيروهاي
در بياطميناني.است فزاينده مديران استرس حالت ، اين در
سبب كه است محيطي عامل سومين ،(تكنولوژي) فنآوري زمينه
مهارتها جديد ، اختراعات دارد امكان.ميگردد رواني فشار
.كند منسوخ كوتاه دوره يك براي را مديران و افراد تجربه و
ارتباطات سيستم خودكار دستگاههاي فني ، پيشرفته وسايل
فشار افزايش سبب و شده عدهاي وحشت باعث كنوني عظيم
.است گرديده حرفهاي وظايف حيطه در مديران رواني
غياثي شهين
شكري آزادي احتمال شد بازجويي ستاري
گرفت قوت
روزنامه سردبيري شوراي عضو ستاري احمد:اجتماعي گروه
و رفت مطبوعات دادگاه به گواه عنوان به ديروز امروز صبح
.شد بازجويي
شد اعلام بازجويي جلسه پايان در:ما خبرنگار گزارش به
پايان از پس و داشت خواهد ادامه نيز امروز بازجويي
آزاد زندان از شكري كاظم قوي بسيار احتمال به بازجويي
دليل بود كرده اعلام "قبلا مطبوعات دادگاه قاضي.ميشود
صورتي در و است ستاري با وي تباني احتمال شكري بازداشت
قرار و ميرود بين از تباني احتمال شود بازجويي ستاري كه
حضور با ستاري ديروز صبح.ميشود فك شكري كاظم بازداشت
.شد بازجويي بسته درهاي پشت در "امروز صبح" روزنامه وكيل
شكري كاظم و "امروز صبح" روزنامه دادگاه است قرار همچنين
اعلام دادگاه قاضي.شود برگزار منصفه هيات حضور با فردا
حكم كنند غيبت موجه عذر بدون منصفه هيات اگر است كرده
.كرد خواهد صادر را غايب اعضاي محروميت
|