آيينهء در ايران سياسي فرهنگ
حكم و امثال
:اشاره
امر همين كه بوده متمركز سخت ايران تاريخ در قدرت ساخت
در را خود وضعيت اين.است ميآورده پديد ويژهاي شرايط
حاكم قدرت به نسبت كه نگاهي.ميدهد نشان خوبي به ادبيات
حكم و امثال در را خود داشت وجود اهلنظر و مردم ميان در
حكم ، و امثال در دقت ديگر عبارت به.ميكند متجلي نيز
گذشته در حكومتشوندگان و حكومتكنندگان رابطه از تصويري
.باشد موءثر قدرت تحليل در ميتواند كه ميدهد ارائه ايران
تحليل و تجزيه -ميخوانيد را آن اول بخش كه -حاضر مقاله
.است موضوع همين
مقالات گروه
و آرمانها انديشهها ، نمايانگر ملتي ، هر حكم و امثال
به توجه با و ;آنهاست اجتماعي -سياسي و تاريخي واقعيتهاي
حكم و امثال ;ادبيات و شعر عرصه در ايرانيان بودن سرآمد
.است برخوردار بسياري نكتهسنجيهاي و ظرافتها از فارسي ،
باورها ، :از عبارتست قومي ، هر سياسي فرهنگ كه آنجا از
-سياسي سامان و سياسي قدرت به نسبت آنها احساسات و نگرشها
;ميرسد انجام به سياسي كنش آن در كه محيطي و اجتماعي
گوناگون منابع از ايران ، سياسي فرهنگ عمده مضمونهاي
حكومت ماهيت و جامعهپذيري فرآيند تاريخي ، تجربه مانند
تحليل.ميگيرد سرچشمه غرب ، با ايران تجربه و ايران در
فرهنگ بهتر شناخت بر را راه ميتواند فارسي ، حكم و امثال
ضروري چند ، نكاتي يادآوري پيشاپيش ، .بگشايد ايران سياسي
:است
ما ، سياسي فرهنگ آن ، تبع به و حكم و امثال آنكه ، نخست
و مثبت نكاتي دربرگيرنده ديگر ، سياسي فرهنگ هر مانند
نكات ، اين از دسته يك نوشتار ، اين در چنانچه و است منفي
غرض ، بلكه نيست خودي فرهنگ نفي معناي به باشد آمده بيشتر
كردن روزآمد براي گذشته ، اين از.است آن پالايش و شناخت
.دارد ضرورت آن موءلفههاي در بازنگري خودي ، سياسي فرهنگ
اجتماعي -سياسي دلالتهاي كه حكمي و امثال:كه اين دوم
و است ايران اجتماعي -سياسي اوضاع نمايانگر بيشتر دارد ،
سياسي ، قدرت صاحبان به نسبت نمونه عنوان به اگر بنابراين
احوال و اوضاع اين تاثير تحت ;ميشود ديده منفي نگرش
اين يابد ، بهبود اوضاع اين هرچه كه است طبيعي.دارد قرار
نكتهاي اين شايد و ;شد خواهد اصلاح نيز منفي رويكردهاي
تا است واقعيات بازگوكننده ما ، حكم و امثال كه باشد مثبت
.جامعه واقعيات از پرهيز و خيالپردازي
در نوشتار ، اين كه است اين يادآوري درخور نكته سومين
با زيادي حد تا هرچند و حكم و امثال از است تحليلي واقع
عرصه در است ممكن نيز گاه ولي ;دارد سازگاري واقعيات ،
است ممكن سخن ، ديگر به.شود ديده آن خلاف اجتماعي ، رفتار
ايرانيان ، ما رفتار با اكنون ، كه باشد نيز مواردي
چندي دلايل از ميتواند خود اين و باشد نداشته همخواني
امثال از ما جوان نسل شدن دورتر جمله از باشد ، برخوردار
حكم ، و امثال كاربرد نسل ، اين زبان در كه اين و حكم ، و
.ندارد زيادي جايگاه
موارد با گاه حكم ، و امثال دستهبندي در كه اين ديگر
از بسياري سخن ، ديگر بهميشويم روبهرو متناقضي
بر يكي مثال ، براي ;ميكنند نفي را يكديگر ضربالمثلها ،
;دارد دلالت سرنوشت گرفتن بازي به بر ديگري و قدر و قضا
و غريب و عجيب رويدادهاي و حوادث انعكاس مگر نيست اين و
مردم فكري ساحت تدريج ، به كه متبايني و ناموزون "اكثرا
حكم و امثال تحليل در بنابراين و ;است داده شكل را ما
غالب ، عناصر بر را تاكيد است بهتر متون ، تحليل مانند نيز
.بگذاريم
ويژه به و اسلامي انقلاب زمان در اجتماعي ، -سياسي تحولات
در را ايران سياسي فرهنگ وجوه برخي بيشك ، آن ، از پس
نمونه عنوان به.نمود خواهد دگرگوني دستخوش درازمدت ،
-فرهنگي ازديدگاهي آن ، سريع دگرگونيهاي و انقلاب"
پل تودهها ، و سياسي نخبگان ميان فاصله روي بر اجتماعي
اسلامي ، انقلاب همچنين.است مثبت توسعه يك خود ، كه ميزند
داخلي امور در بيگانگان آشكار مداخله دراز ساليان به
جنبههايي آن البته امر ، اين كه ;"است داده پايان كشور ،
بوده بيگانگان مداخله تاثير تحت كه را سياسي فرهنگ از
تا تحولات ، اين ونمود خواهد دگرگون اندازهاي تا است ،
در جانبه همه دگرگوني يك با را ما كه نيست اندازه بدان
امثال تحليل حال ، هر به و باشد كرده روبهرو سياسي فرهنگ
.مينمايد حفظ را خود اهميت و جايگاه همچنان حكم ، و
كه است فرايندي ايران ، سياسي فرهنگ در مطالعه بنابراين ،
به بايد سو ، يك از:داشت توجه نكته دو به بايد آن ، طي در
سو ، ديگر واز پرداخت ايران سنتي سياسي فرهنگ در مطالعه
به نسبت مداوم حساسيت و مطالعه با" ميبايست فرايند اين
آنها ، از استفاده با كه شود تكميل بديلي يا تازه اطلاعات
".ميكنيم تعديل را آنها و ميدهيم شكل خود ، الگوهاي به
نوعي عمل ، راهنماي الگوهاي از پوشيدن چشم" صورت ، هر به
"...است خامي روي از اقدام
ايران ، سياسي فرهنگ كه است ضروري نيز مطلب اين يادآوري
.است چندرويه و پيچيده فرهنگي
"سياسي فرهنگ" به ميتوان آيا اينكه سر بر عدهاي "اصولا
اصطلاح خوداين و دارند اختلاف ;شد قائل "ملي خصوصيت" يا
نژادپرستي تداعيكننده حتي و كليشه گونهاي گاهي را
را "سياسي فرهنگ" اصطلاح عده اين آنكه وجود با.ميدانند
هنگام نيز را آن ولي ميدهند ترجيح "ملي خصوصيت" بر
به آن تاويل و فرهنگي و اجتماعي رفتار جنبههاي توصيف
مشاهدهگر ذهني داوري از عناصري متضمن سياسي ، رفتار
ويژگيهاي پيرامون چه هر كه است درستي سخن اين.ميدانند
در سخنان آن ;شود انجام بيشتري تعميم مردمي ، يا فرهنگ
پيشداوري نوعي حالت بدترين در و شهود نوعي حالت ، مهمترين
ويژه كار يك نيز تعميم همين باز ولي.بود خواهد تعمدي
آشكار را ملتها ميان فرهنگي شكاف اينكه آن و دارد مهم
سطح از آنكه دليل به دست اين از مثالهايي.مينمايد
حوزه بر ميتوانند ندرت به برخوردارند بالايي تعميم
سنجش به و باشند استوار كمي و سنتي اجتماعي علوم تحقيق
منابع از مشاهدات قبيل اين خام مواد".نهند گردن علمي ،
ادبيات ، فرهنگ ، مطالعه شخصي ، تجربه جمله از گوناگون
به مشاهده قابل رفتاري اسلوبهاي و تاريخي وقايع اسطوره ،
منظور به كوشش از را ما نبايد مسائل اين اما.ميآيد دست
ملي رفتار الگوهاي درباره سودمند و معنادار نتايجي اخذ
بحث به از پس فولر گراهامبازدارد معين مليت يا كشور يك
كه ميدانيم خوبي به":مينويسد پيشگفته مطلب گذاشتن
يا روششناسي به "صرفا نميتوانيم مطلق غيبت تضمين براي
همواره نيز اصيل متخصصان حتي.كنيم اكتفا كمي دادههاي
خلاصه.نيستند موافق يكديگر با مسائل از وسيعي عرصه در
اما.باشيم "واقعيات" از منتخبي مجموعه شاهد ما همه شايد
راي به كه ميشود باعث متفاوتمان تجارب و مشخص شكلبندي
".شويم قائل متفاوتي نسبي اهميت واقعيات ، همان براي خود
به حكم و امثال تحليل از اينكه باب ، اين در سخن واپسين
را ما كه رسيد نتايجي به ميتوان توصيفي ، و كمي روشهاي
هرچند نتايج اين ;ميدهد ياري سياسي فرهنگ بهتر شناخت در
خطا درصد اين ولي شود ، نقض موارد پارهاي در دارد امكان
.شود يافت است ممكن نيز ديگر تحليل هر در
اين حكم ، و امثال تحليل راه از سياسي فرهنگ بازشناسي
زندگي عمق به را ما كه دارد ديگر راههاي بر را امتياز
و ميشود رهنمون دو هر نخبگان ، و تودهها اجتماعي -سياسي
روايت به ايران سياسي فرهنگ موءلفههاي برخي به اكنون اما
:ميپردازيم فارسي حكم و امثال
آن صاحبان و سياسي قدرت به نسبت نگرش -1
گوناگون ، تاريخي دلايل به ايرانيان ما نزد سياسي قدرت
سياست واژه معاني در دقت.نيست پسنديدهاي و مثبت چهره
به ما فرهنگ در سياستميسازد آشكارتر را معنا اين
پاس":است رفته كار به زير معاني در جمله از چندي معاني
حكم حراست ، نگاهداري ، حفاظت ، داشتن ، نگاه ملك ، داشتن
داوري ، و رياست و حكومت رعيتداري ، رعيت ، بر راندن
قهر دورانديشي ، تدبير ، مصلحت ، عدالت ملك ، حدود محافظت
مردم ساختن ضبط عقوبت ، و عذاب و شكنجه نمودن هيبت و كردن
سياست" و "فرمودن سياست" نيز."زدن و ترسانيدن فسق از
و ;كشتن و نمودن مجازات معناي به آن ، مانند و "راندن
و امثال در.است رفته كار به قتلگاه معناي به "سياستگاه"
:ميشود ديده مفهوم اين بر چندي دلالتهاي نيز حكم
نكرد سياست دشمن ، كه رئيسي
(سعدي) نكرد رياست دشمن ، دست از هم
*
حاكمند قاضي و سلطان ميكند سياست گر
(سعدي) آسودهايم جوان و پير ميكند ملامت ور
*
كينهور شود چون ميكند سياست
(نظامي) ظفر يابد كه آنگه ببخشايد
*
كائنات قضاي بر قهرش سياستگاه در
(بدرچاجي) است دختر سه سر بر جنازه دايم ، را لطف
تدبير ، و خير سرچشمه نه ما تاريخ در سياست بنابراين ،
كه آن جاي به و كردن ، نيست سربه شكنجه ، عقوبت ، منشا بلكه
اينروست از و ;است بوده خشونت عنصر باشد ، مسالمت مايه
در."براست تيغش":ميگويند حاكمي نفوذ از ستايش در كه
سرشت اين ، كه چرا نبوده ، مردم بر گناهي منفي ، برداشت اين
اين سخن ديگر به.است بوده سياسي قدرت صاحبان غالب واقعي
;دارد ايرانيان واقعگرايي و واقعبيني از حكايت برداشت ،
درازي ساليان به شود اصلاح منفي برداشت اين آنكه براي و
نياز خود ، سرنوشت در مردم دخالت حق و مردمسالاري تجربه
سياسي فرهنگ اصلاح بايستههاي از يكي امر اين و ;است
.ماست
ملك بر بيگانگان تهاجم دراز پيشينه گذشت ، آنچه بر افزون
اميران ، و پادشاهان سوي از مردم آزار و سركوب و مردم و
:كه است داده سوق ديرپا باور اين سوي به را ايرانيان
قدرت صاحبان.ببينند سلامت و مخاطره ميان بازي را سياست
قابل و قاعدهمند رفتاري -اميران و پادشاهان -سياسي
تقرب":است گفته سعدي ، چنانكه ;نداشتهاند پيشبيني
;"نان اميد و ميرود جان بيم ماند ، دريا سفر به پادشاهان ،
بايد برحذر پادشاهان طبع تلون از":كه است گفته او هم و
."دهند خلعت دشنامي ، به گاه و برنجند سلامي به گاه كه بود
و دور عرصه وارد را آدمي سياسي ، قدرت اهل با همنشيني
گذارد ، گود بدين پا چون فرد ميكندو ملالتآوري و دراز
هركس ، ":كه چرا كند ، شكوه راه اين درازي و دور از نبايد
اهل از."!برود قندهار سفر بايد ميبندد ، لوك به را دمش
يك":كه چرا دارد سنگيني تاوان رسيدن ، نوايي به حكومت
"است همراهش هم سگش ميآيد ، بيرون كدخدا خانه از كه نان
".است همراهش هم سگش است ، رئيس خانه نان":گفتهاند و
بودن ، آنان حواشي از و قدرت اهل پشتيباني از برخورداري
بر بخواهند هرچه تا است ميگذاشته افراد دراختيار قدرتي
قدرت صاحبان -خليفه و امير و شاه فرمان.روادارند مردم
رشته آن با ميتوانستهاند كه است ، بوده تيزي تيغ -سياسي
چرخ داد دستت به گر تيزي تيغ) ببرند را مردم روزي و حيات
فرمان.("كسي نان مبر اما ببر ، ميخواهي هرچه/ روزگار
به") است ميساخته "مايشاء فعال" را فرد داشتن ، خليفه
سلطان ، كه بيضه پنج به ;دادند خليفه فرمان هم دزد گربه
زباغ اگر سيخ ، به مرغ هزار لشكريانش ، كشند /دارد روا ستم
"بيخ از را درخت او غلامان برآورند /سيبي خورد ملك رعيت
را خود كه كساني قدرت ، اهل از نبودهاند كم.("سعدي"
زمامداري صلاحيت ;ميدانستهاند اتباع مال و جان مالك
را مردم و بودهاند خودسر و لجوج خودكامه ، ;نداشتهاند
ناخورده ، ميبايست كه ميدانستهاند خدمتگزاراني و بندگان
...قاجار ، شاهان".باشند نعيم ناگرفته ، و شكرگزار
زندگي ، در الرعايا ، حافظ و الهي فاتح ظلالله ، بهعنوان
.ميكردند زيادي قدرت اعمال و دخالت مردم ثروت و مقام
به "قبلا كه ميدانستند زمينهايي همه مالك را خود آنان
در آب":گفتهاند همچنانكه."بودند نكرده واگذار كسي
;است خليفه مال است ، بغداد در هرچه ;است افتاده يزيد دست
صد به دارم شرف ياغي من /ماه در شاه چاهم به من اگرچه
از باج مردم ، بهر بگيرم /مردم اموال خود ، بهر بگيرد شاه ،
.(ناصرالدينشاه به خطاب اسلام سالار حسين پهلوان) شاه
و ;نگهداشتهاند را خلق جانب كمتر حاكمان ، و پادشاهان
ناياب متاعي از سخن ما ، تاريخ در حاكمان ، مشروعيت از سخن
، چه است شده مسلط مردم بر داشته ، نظامي قدرت هركه.است
را "مشروعيت" ،"تغلب".نخواستهاند يا خواسته آنها
زند ، شمشير هركه":كه چرا است ، داده قرار تحتالشعاع
گيرد كنار در آن مملكت عروس" و ;"خوانند نامش به خطبه
.(فاريابي ظهير) زند آبدار شمشير لب بر بوسه كه /تنگ
مردم و است ميشده ميسر كمتر قدرت ، اهل به دسترسي
به تا ميگذراندهاند را ، "رستم هفتخوان" ميبايست
/!برو گو خواهد كه هر و گوبيا خواهد هركه":برسند حاكمان
."(حافظ) نيست درگاه اين در دربان و حاجب گيرودار
حميدي محمدمحسن
دارد ادامه
|