ابنسينا الهيات بر ديگر نگرشي
تساهل عقلي دلايل
ابنسينا الهيات بر ديگر نگرشي
اگرچه اسلام ، جهان بزرگ فيلسوف ابنسينا :جستارگشايي
، است برخوردار معروفيت از او فلسفي انديشههاي بيشتر ،
گونهاي وي فلسفي تاملات و نوشتهها لاي لابه در ولي
خور در ژرفايي با لطافت و ظرافت درعين عرفاني ، بينش
ابنسينا.ميخورد بهچشم ابوعليسينا ، چون انديشمندي
قرآني انديشههاي و اسلام معرفتي سنت به اتكاء از گذشته
يونان فيلسوفان آراي و انديشهها زيرتاثير ايراني ، و
شارحان از يكي را وي اينرو از.داشت قرار ارسطو بهويژه
همتاي كه همانگونه دانستهاند اسلام جهان شرق در ارسطو
شارح و شناسا ديگر ابنرشد ;اسلام جهان غرب در وي ديگر
با نويسنده ميآيد ، پي از كه نوشتاري در.بود ارسطو
درباره فارسي و عربي منابع و ابنسينا آثار به احاطه
ابنسينا نزد در الهيات مبحث بررسي به وي انديشههاي
.است پرداخته
معارف گروه
شادروان حسن دكتر :نوشته
خود ، عصر عاليعلمي مدارج و فضائل تمامي با ابنسينا
مدرن ، آزمايشگاهي تجهيزات و تجزيه وسايل فقدان بهدليل
در چنانكه.است بوده تجربي اطلاعات فاقد روزگار ، آن در
،"حدود" رساله در وي."بسيط جوهر ، ":است آورده آب تعريف
:مينويسد نموده تعريف (بسيط جوهري) را آب
"متحركا "مشفا "رطبا "باردا يكون ان طباعه بسيط ، جوهر"
آب ، يعني "فوقالارض الهواو كره تحت اليالمكانالذي
ميباشد شفاف و مرطوب و سرد طبيعتش كه است سادهاي گوهر
بالاي و هوا كره زير كه مكاني بهسوي طبيعي بهطور و
.دارد جريان است ، زمين
بسيطي و ساده عنصر آب كه ميدانيم امروزه ما حاليكه در
.(هيدروژن و اكسيژن از) است مركب بلكه نيست
به آن حرارت بلكه گرم نه و است سرد نه بالطبع آب "ضمنا و
نسبي امري و داشته بستگي حرارت منبع از نزديكيش و دوري
.ماهي و انسان لامسه حس به است
با رابطه در "المعاد و المبدا" كتاب در ابنسينا نيز
:ميگويد آسماني كرات نفوس با انساني نفوس پيوستگي
الانسانيه النفس اتصال و الكائنات فيمعرفه السبب واما"
انها سلف فيما لنا بان التي السماويه الاجرام بنفوس
".العنصري فيالعالم يجري بما عالمه
سبب و ميشود هستي عالم شناسايي موجب آنچه اما ;يعني
در كه ميگردد آسماني كرات نفوس با انساني نفوس پيوند
عنصري جهان در آنچه از مزبور كرات شد روشن ما براي گذشته
.آگاهند ميگذرد ،
بلكه نيستند نفوس داراي آسماني اجرام ميدانيم ، چنانكه
در معيني مدارهاي در طبيعي بهطور كه هستند كراتي
است ، مطرح تكويني هدايت در كه خاصي نظم تحت و گردشاند
.قانونمندند
اغماض قابل گذشته مسئله دو در را ابنسينا اشتباهات
و (قبح و حسن) عقلي امور در وي افاضات ليكن ميدانيم
نسل كه ميطلبد و است شگفتي بسي مايه دين ، اصول اعتقادات
در بهويژه) نشويم رجالزده و نبوده سلف صرف مقلد كنوني ،
.(دين مباني و اعتقادي امور
لايصدرعنه الواحد) قاعده در بوعلي لغزش موارد از يكي
برهان او از (وي شاگرد) بهمنيار وقتي.است (الاالواحد
:نوشت چنين بهايشان شيخ ميطلبد ، را (الواحد) قاعده صحت
و الف مانند شود صادر امر دو "مثلا حقيقي ، واحد از اگر"
و مصدر هم و الف منشاء و مصدر هم واحد آن آنصورت در ب ،
چيز ، دو اين اينصورت ، در است شده نيست الف آنچه منشاء
(است محال كه) نقيضين اجتماع كه هستند هم غير "ماهيتا
(2)".ميآيد پيش
عدم الف ، صدور نقيض:گفته رازي فخر امام كه همانطور
.ب صدور يعني نيست الف كه چيزي صدور نه.است الف صدور
سياه.را سياه رنگ نيز و كند حركت قبول جسم چون چنانكه
است منوجه خصوص و عموم آندو بين بلكه نيست حركت ضد كه
.نقيض نه
يخفي ان من اظهر فيالسقوط هذاالكلام مثل":قالالرازي
يدعون عليالذين اشتبه كيف ادري فلا العقول ضعقاء علي
تعلمه و المنطق تعليم في عمره يقني عمن والعجب الكياسه
الي لماجاء ثم عنالغلط لذهنه "عاصمه "آله له ليكون
حتي الاله تلك استعمال عن اعرض (الهيات) الاشرف المطلوب
".منهالصبيان يضحك الذي فيالغلط وقع
ما تا نكردهاند عصمت ادعاي فنون و علوم ارباب البته
.بدانيم معصوم را بوعلي
:مينويسد چنين فصولالاعتقاد كتاب در طوسي نصير خواجه
واحد ، الاعقل بلاواسطه تعالي عنالباري لايصدو قالوا"
و مكانالذاتي الا بالغيرو هيالوجوب و كثره فيه والعقل
"آخر عقل عنه صدر لذلك و ذاته تعقل و الواجب تعقل
بدون (است حقيقي واحد) كه باريتعالي از گويند:يعني
هم واحد عقل آن و نميشود صادر چيزي عقل ، يك جز واسطه
بالغيرو وجوب از باشد عبارت كه است كثرت مقام داراي
به و خود ذات تعقل و واجبالوجود تعقل و ذاتي امكان
.ميشود صادر اول عقل از ديگري عقل مقام ، چهار اين اعتبار
.است صورت و هيولي داراي كه فلكي و نفس بههمراه
تعقل و خود ذات تعقل بهاعتبار را اول عقل فلاسفه ،
از پيش غزاليميشمارند كثرت صدور منشاء واجبالوجود ،
تهافت در كه كرده وارد را اعتراض همين فلاسفه بر خواجه
نوشته علائي دانشنامه در بوعلي نيز و است آمده الفلاسفه
وجود يك جز وجود باول واجبالوجود از كه نشايد)
(3)(آيد حاصل
و مينمايد آغاز متعال مبداء از را موجودات سلسله سپس
.ميرسد...و دوم عقل و اول بهعقل
اعداد از هيچيك با عدد 100 كه همانطوري آنكه پاسخ
.بردارد در را آنها همه ولي نيست برابر خود از پائينتر
الهي ، ذات در مختلف متعلقات داشتن با قدرت ، و علم چنانكه
يعني عينيت برطبق بلكه غيريت بهنحو نه اما.دارند وحدت
مصدري ، مقام دو هر.فرموده تاسيس او خود كه قاعدهاي همان
(4).كلالاشياء الحقيقه بسيط.جمعاند حق ذات در
من يخرج لا الحقيقه ، تام الذات ، فرداني الوجود واجب ان
(5)منالاشياء شيء حقيقه
نبوت تفسير در است وارد سينا بوعلي بر كه ديگري اعتراض
در خود آنكه چه انبياء و وحي ضرورت اصل در نه البته.است
:مينويسد نجات كتاب
يتحصل و الانسان نوع يبقي ان في هذالانسان فالحاجتالي
و عليالاشفار اليالنباتالشعر الحاجه من اشد وجوده
(6)....عليالحاجبين
معجزات و وحي معناي و تفسير در اشكال ، و اعتراض ولي
وي.دارد آن از نادرستي تاويل شيخالرئيس كه است انبياء
الاول و غيرناطق او ناطق اما الحيوان طبقهبندي از پس
و افضل ملكهوالاول بغير او بملكه اما الناطق و افضل
الاول و خارج غير او التام الفعل الي خارج اما ذوالملكه
و افضل الاول و بواسطه او واسطه بغير اما الخارج و افضل
....التفاضل انتهي واليه بالنبي هوالمسمي
القوتالمقبوله هذه هو الملك و الافاضه هذه والوحي
(7).المفيضه
از عبارتست فرشته ، يا ملك و است افاضه مقوله از وحي يعني
.خارجي موجود نه است درون از شده افاضه فيض و مقبوله قوه
پس نمود؟ انكار اينطور را فرشتگان وجود ميتوان آيا
دارد؟ مفهومي چه است مجيد قرآن در كه ملائك عروج و نزول
من ربهم باذن فيها الروح و تنزلالملائكه مباركه آيه پس
تاويلات با (قدر سوره) الفجر مطلع حتي هي سلام امر كل
است؟ سازگاري قابل چگونه شيخالرئيس
:آورده عيونالحكمه كتاب طبيعيات بخش در بوعلي
ان عن و منالمكان عال وجودهم منالملائكه والروحانيون
مكان داراي ملائكه يعني (8)خارج او داخل في يكونوا
.خارجي چه و داخلي چه نيستند
دارد ادامه
:پانوشتها
و الحكمه في رسائل تسع" مجموعه از فيالحدود رساله -1
الاربعه ، اسفار -2/ ص 91 مصر ، چاپ "الطبيعيات
دارالمعارف) تهران چاپ السفرالاول ، من الجزءالثاني
(الهيات بخش) علايي دانشنامه -3/ ص 206 (الاسلاميه
"الاربعه الاسفار" كتاب -4/ ص 156 و ص 111 -تهران چاپ
ص ثاني جزء اسفار -5/ ص 368 اول سفر از ثاني جزء
فياثبات رساله و ص 304 مصر ، طبع نجات ، -6/ 368
رساله -7/ ص 123 امثالهم و رموزهم تاويل و النبوات
الحكمه عيون -8/ هم رموز تاويل و النبوات اثبات في
ص 20 الفرنسي ، المهد منثورات من
تساهل عقلي دلايل
(بخش واپسين) اسلام در ديني تسامح
از احتجاج با نويسنده مقاله اين نخست بخش در :جستارگشايي
كرده توصيف مثبت را تسامح به اسلام رويكرد قرآني آيات
هرگز را اسلام آيين اساسي اصول كه است نوشته و است
و دانست ، تسامح و پيشرفت با مغاير و مخالف نميتوان
حقوقي اخلاقي ، معيارهاي و ضوابط ولي" كه كرد نتيجهگيري
و جامعه تحرك در اسلامي ، تمدن به وابسته اقتصادي و
"نقشداشتهاند "احيانا آن ، پيشرفت
.ميگيريم پي هم با را نوشتار ادامه
معارف گروه
ثقفي محمد سيد استاد
ديني نحلههاي و اسلامي مذاهب درباره تسامح
پيامبر ، دوران در مسلمانان ، اسلام ، تاريخ نقطهنظر از
است طبيعي لذا و ميكردند پيروي را شريعت و مذهب يك فقط
مذاهب رفتار و تعامل با رابطه در خاصي نص قرآن ، در كه
در اختلاف مسلمانان ، ميان در اگر و ندارد وجود اسلامي ،
بوده اسلام مباني تطبيق مورد در تنها داشت ، وجود اجتهاد ،
كه باشد داشته وجود زيادي فرعي جزئيات اينكه نه است ،
.كرد تلقي "مذهب" عنوان به آنرا بتوان
كه است مانده يادگار به نامههايي اسلام ، پيامبر از آري ،
از را قرآن پيروان و مسلمانان با رفتار و تعامل ميتوان
بحرين عامل هوذتبنعلي به پيامبر ، كرد استنباط آنها ،
ذبيحتنا اكل و قبلتنا استقبل و صلوتنا صلي من":نوشت
(9)"رسوله ذمه و اليه ذمه له الذي فذلكالمسلم
به و بگزارد نماز مسلمانان قبله به ما ، همانند كه هركس"
و جان و مال بوده ، مسلمان نشود ، او ، معتقد اسلام دين غير
حريم به جسارتي و تعرض حق هيچكس و است محترم او ناموس
".ندارد او ناموس و مذهب
دارند ، كه گوناگوني مذاهب همه با مسلمانان ، كه وقتي آري
دارند ، قبول را واحدي قرآن و داشته اعتقاد واحدي اصول به
در بايد "كاشفالغطاء" تعبير به و بوده مسلمان آنان
و تعرض هرگونه از و باشند آزاد خود مذهب و اظهارنظر
نظرات تفاهم ، و محبت با و شوند امان در تباغض و دشمني
(10)".نمايند تفاهم و كرده استماع را يكديگر
دليلها
و است مشهور رواياتي ،"احيانا و جملاتي زمينه ، اين در
اسلامي مذاهب ميان ديني تسامح آنها ، محتواي از ميتوان
:ميشود اشاره "ذيلا نمونه چند به كه كرد استنباط را
رحمت من ، امت آراء اختلاف "رحمه امتي اختلاف":روايت -1
.ميباشد بينش تفاوت و اختلافنظر از نشان كه است
هستيم ، دليل پيرو ما ، "مال حيث نميل ابناءالدليل نحن" -2
به و پذيرفته را آن باشد ، داشته افهام دليل آن كه طور هر
علماي زبان از بيشتر جمله اين.ميباشيم ملتزم آن نتايج
.است معروف شيعه
مذهبي":ميگويد شافعي مذهب امام شافعي ، ادريس محمدبن -3
مذهب "يحتملالصواب خطاء غيري مذهب و يحتملالخطاء صواب
غيرمن ، مذهب چنانچه دارد ، خطا احتمال ولي است ، درست من ،
(11)دارد نيز ، درستي احتمال ولي است خطا
"القبله لايكفراهل":ميگويند سنت اهل علماي از بسياري -4
صفحه ج 8 المواقف) صاحب.نميشود تكفير قبله اهل از كسي
"الاسلاميين مقالات" خود كتاب در اشعري ابوالحسن از (339
:ميكند اضافه (اشعري) او سپس و كرده نقل را جمله اين
با موضوعاتي و مسائل در اسلام ، پيامبر از بعد مسلمانان ،
گمراه را ديگر بعض بعضي ، چنانكه كردند ، اختلاف همديگر
و فرقهها نتيجهبه در نمودند ، تبري او از و دانسته
و بوده مسلمان همگي اينكه جز.شدند تقسيم متضادي گروههاي
است اشعري ابوالحسن مذهب اين ، است آنها حال شامل اسلام
(12).دارند توافق ما ، اصحاب اكثر مذهب ، اين بر و
كرد استنباط چنين ميتوان نظريات ، و اقوال اين مجموع از
با اسلامي مذاهب دانشمندان جانب از اجتهادي اظهارنظر كه
هرگونه از و بوده علمي اظهارنظر ميتواند دليل بر تكيه
.باشد بدور دشمني و تباغض
اظهارنظرهاي چنين به نياز تطبيقي ، فقه در امروزه ،"اساسا
را ضرورتي چنين اسلامي ، جامعه و است مبرم نياز عالمانه ،
انديشه وسعت با دانشمندان و فقها كه ميداند لازم خود بر
در را علمي خلاء اين وصفناپذير ، تسامح و باز ديد و
ضرورت اين و سازند پر علمي ، حوزههاي و اسلامي دانشگاهي
.بخشند ابرام را
:ميگويد اسلامي مذاهب موقعيت باب در خويي آيتالله
است نجس و كافر آن ، منكر كه است اسلام از ضروري آنچه"
بجز كه است بيت مودتاهل و محبت معني به ولايت
نه نيست ، آن منكر اسلامي ، مذاهب از احدي خوارج و نواصب
يك (خلافت) ولايت بلكه ، امامت و خلافت معني به ولايت
نوعي به را آن اسلامي ، مذاهب از يك هر و است نظري مسئله
و آن دلايل و وصايت به شيعه) ميكنند استدلال بياني و
منكر هرگز و (عقد و حل اهل آراء و اجماع طريق از سنت اهل
مساله يك امامت البته.نيستند اسلام در امامت مساله اصل
(13)."اسلام ضروري نه و است مذهب ضروري
اخوت در و بوده مسلمان اسلامي مذاهب همه پيروان بنابراين
ششم جلد در جواهر صاحب.برابرند هم با آن احكام و اسلامي
به اقرار كه مسلماناني همه":ميگويد ارث ، باب در آن ،
احكام و بوده مسلمان همگي دارند ، رسالت و توحيد شهادت
شمول يكسان بطور آنها ، حق در مال و نفس احترام و اسلام
يكديگر وارث برده ، ارث همديگر از مرگ هنگام در و دارد
در صالح ، سلف مسلمانان رفتار علاوهبراينكه ميشوند ،
منوال اين بر زمانها ، همه در همديگر از مسلمين توارث
".است بوده
توحيد شهادت به اقرار هركس":ميگويد همداني رضا آقا حاج
صورت مسلماني و اسلامي رفتار او ، با باشد داشته رسالت و
با نكاح و ازدواج (مخالطه) آمد و رفت قبيل از ميگيرد
در كه شود دانسته حتي گرچه ثروت ، تقسيم و توارث همديگر ،
(14)".است بياعتقاد يا و داشته نفاق نوعي خود دل
همديگر با مسلمانان كه است كافي بودن مسلمان تنها آري ،
باشند داشته انساني تسامح و مذهبي تفاهم و فرهنگي تبادل
كه است مسالمتآميزي همزيستي روح و تسامح بزرگترين اين و
اسلامي ، وجود فرقههاي ديگر به نسبت امامي ، شيعه مذهب در
در ميتواند اسلامي ، امت مجموع كه ميدهد نويد و دارد
كافي تسامح و تسالم و تعايش از اسلامي حكومت پرتو
.شوند بهرهمند
از غير) خوارج:بمانند اسلامي فرق از بعضي ميان اين در
سابقه تاريخي لحاظ از كه دارند وجود نواصب و (اباظيه
روي به شمشير و داشته پيامبر بيت اهل با دشمني و عداوت
علني را خود عداوت و دشمني و كشيده عصمت بيت اهل
اهل گمراه ، فرقهاي شيعه ، نظر از گروه ، اين.ساختهاند
از ضرورتي انكار جهت به هم آن.ميباشند پليد و آتش
و عصمت بيت اهل محبت و مودت از عبارت كه قرآن ضروريات
.آنان با عداوت و دشمني اظهار و است طهارت
احترام رعايت و بيت اهل محبت و مودت قرآن ، صريح نص به
مسلماني هر بر كه است اسلامي ضروريات بديهيترين از آنان
"اجرا عليه لااسئلكم قل".نمايد رعايت آنرا است لازم
شاخه جز به) خوارج فرقه 23-شوري "الاالمودتفيالقربي
حلال را خونشان و ميكنند تكفير را مسلمانان همه (اباظيه
تحكيم قضيه و خوارج جريان":كه گفت ميتوان و ميدانند
گرفته سرچشمه نفاق ريشههاي از كه بوده سياسي جريان يك
درآمده ديني صبغه و رنگ به نژادي -سياسي جريان اين و بود
جنگهاي و وقايع نيستند كم اسلام تاريخ در 15البته ،".است
و آشوبها سبب و نگرفته خود به ديني رنگ كه سياسياي
و صليبي جنگهاي وقوع.است نگشته مسلمانان ميان فتنهها ،
آنها ، اقتصادي و سياسي ريشههاي در بايد را صفوي و عثماني
تسلط جهت به مذهب ، عامل از علاوه اولي كه كرد جستجو
قسطنطنيه بر دوم سياسي سلطه نيز و بازرگانان اقتصادي
.است بوده مطرح
وجود صليبي جنگهاي براي هم ديگري دلايل":مينويسد نهرو
را خود رياست و اولويت يكباره ميخواست روم كليساي.داشت
قسطنطنيه ، كليساي با روم كليسايسازد مسلم قسطنطنيه ، بر
از و ميدانستند "ارتدكس" را خود آنان ، .داشت اختلاف
و.بود "بدعتگذار" يك پاپ و نميآمد روم ، خوششان كليساي
و دهد پايان قسطنطنيه خودبيني اين به ميخواست دوم ، پاپ
آورد خوددر تابعان و پيروان زمره در را قسطنطنيه حتي
تمام و سياستمداران روش.بخشد تحقق را پاپها آرزوي و
.است چنين هميشه ميشمارند ، سياسي رجال را خود كه كساني
.بود بازرگاني جهات صليبي ، جنگهاي ديگر علل از و
كه "جنوا" و "ونيز" بنادر بازرگانان "مخصوصا و بازرگانان
زيرا.ميخواستند را جنگها اين بودند ، رشد حال در
.بود شده دچار ناگواري وضع به ايشان ، دادوستد و بازرگاني
با را ايشان بازرگاني راههاي از بسياري سلجوقي ، تركهاي
(16).بستهاند شرق ،
بشر حقوق و تمدن در پيشروي ادعاي اروپا ، كه حاضر عصر در
نه و است ساخته استوار "علم" برپايه را زندگي و دارد
چنين هرگز و است بدور "ديني تسامح" از فرسخ عاطفه ، هزاران
دنيا ، روزي آنكه اميد به.است نبخشيده تحقق را ادعاها
رعايت همه حقوق و بگذارد احترام انسانها همه به "واقعا
.بگيرد بخود واقع صورت الاذهان بين تفاهم و گردد
:منابع
صفحه 392 -منبع همان -9
بينالمذاهب دارالتقريب "رسالتالاسلام" مجله -10
صفحه 269 شماره 3 سال 2 -الاسلاميه
صفحه 245 منبع همان -11
-صفحه 125 والتشيع الشيعه:مقيسه جواد محمد -12
بيروت -اللبناني دارالكتاب
في التنقيح -تبريزي غروي آيتالله شهيد -13
-خويي آيتالله تقريرات صفحه 86 ج 2 شرحالعروتالوثقي
النجفالاشرف -مطبعهالاداب
چاپ -سوم جزء -مصباحالفقيه -همداني رضا آقا حاج -14
صفحه 49 سنگي
فرهنگ نشر دفتر -تاريخ در خوارج -يعقوب -جعفري.رك -15
صفحه 22 -تهران 1370 -اسلامي
محمود ترجمه -جهان تاريخ به نگاهي -لعل جواهر -نهرو -16
صفحه 422 -ج 1 دوم 1343 چاپ -اميركبير مطبوعاتي -تفضلي
معارف كتابخانه
|
الانصاف
الاشراف (ص)محمد آل من عشر الاثني عليالائمه فيالنص
امام دوازده درباره حديث بيست و سيصد از بيش مشتملبر
سنت اهل و شيعه طريق از السلام عليهم
توبلي سيدهاشم مرحوم شهيد و مقام عالي محدث :تاليف
نشر دفتر /محلاتي رسولي هاشم سيد:تحقيق و ترجمه /بحراني
546/سلوفاني گالينگور وزيري قطع /دوم چاپ /اسلامي فرهنگ
تومان 1750/صفحه
جواد عبدبن اسماعيل بن سليمان بن سيدهاشم بزرگوار ، محدث
البحراني التوبلي الحسيني ناصر بن سليمان بن علي بن
برجسته مشايخ جمله از (است بحرين در منطقهاي "توبل")
علامه مرحوم مانند بزرگي استادان از كه است شيعه حديث
مدتي و كرده دريافت حديث نقل اجازه طريحي شيخفخرالدين
جمع و اجازات كسب براي و داشته سكونت مقدس مشهد در نيز
زعامت وي.است كرده سفرها خود زمان علمي مراكز به احاديث
مرجع و قاضي و داشته خود زمان در را بحرين نواحي ديني
علامه پرتعداد و كمنظير تاليفات.است بوده ايشان تقليد
منابع بر عالي جامعيتي و احاطه وي كه ميدهد نشان بحراني
:گويد وي درباره عاملي حر شيخ.است داشته شيعه حديثي
و تفسير به عارف فقيهي و مدقق ماهر ، دانشمند ، فاضلي"
من كه دارد تفسير در بزرگي كتاب بوده ، رجال و عربيت علوم
قريب بحراني علامه از".كردهام روايت آن از و ديده را آن
و آنهاست از يكي حاضر كتاب كه شده نقل اثر پنجاه به
ائمه رباني حكمت و الهي فضل از سرشار روايات از گلچيني
و طولاني "نوعا كه احاديث اين از برخي.است عظام
در روان ترجمه و الفبايي باتوالي هستند ، نيز استدلالي
يك را آن كلي بطور ميتوان كه شدهاند نقل صفحات ذيل
.كرد قلمداد ائمه مستقيم نصوص برمبناي شيعي حكمت دوره
در ق.-ه تا 1107 سالهاي 1105 حدود در بحراني علامه
شد منتقل "توبل" به كه يافت وفات "نعيم" نام به قريهاي
شيعيان و بيت اهل ارادتمندان زيارتگاه مزارش ، اينك هم و
از يكي بيگمان الانصاف كتاب.است بلاد ساير و بحرين
كه است متاخر محدثان از شيعه حديثي آثار توجهترين قابل
و خوانندگان همه براي محلاتي رسولي هاشم سيد ترجمان با
.بود خواهد فوايد از سرشار شيعه معارف علاقهمندان
|
|