افكار ترجمان در فرهنگها مشترك وجه
بشري وعقايد
،"بوستان" شدن گذاشته حراج به حاشيه در
جهان شگفتانگيز فرش
افكار ترجمان در فرهنگها مشترك وجه
بشري وعقايد
مكزيك سفارت در معاصر هنرمندان آثار نمايش
:اشاره
دكوراسيون و پيكرهسازي نقاشي ، زمينههاي در نمايشگاهي
در كشورمان جوان هنرمندان از چند تني شركت با داخلي
همت به كه نمايشگاه اين برپايي.شد برگزار مكزيك سفارت
وبخش برگ نگارخانه همكاري با و تهران در مكزيك سفير
و ارتباط راستاي در گرفت ، صورت مكزيك سفارت فرهنگي
همين به.است شده عنوان ملت دو ميان فرهنگي دادوستد
پي در كه شده تهيه مذكور نمايشگاه درباره مطلبي مناسبت
.ميآيد
نمايشگاه در شده ارائه آثار بررسي به كه آن از پيش
"اصولا.باشيم داشته اشاره نكاتي به است لازم بپردازيم
از قبل ظاهريشان تفاوت همه با مختلف فرهنگهاي و هنرها
حساب به هم مكمل باشند يكديگر با تضاد جهت در كه آن
واحساسات افكاروعقايد ترجمان در همگي واقع به و ميآيند
زبان عنوان به هنر سخن ديگر بهدارند مشترك وجه بشري
نشات انسانها روح عمق از كه آن بهواسطه شمول جهان
اقوام ميان در مفاهيم انتقال جهت ابزار بهترين ميگيرد
.ميرود شمار به جهان گوناگون
هر فرهنگي آفرينشهاي و اساطير رازها ، و رمزها نمادها ،
به ميتواند كه است متقابل تبادلات سايه در تنها ملت
.شود نائل ملل ساير ميان در شناسايي چون مهمي دستاورد
تقدير شايسته نمايشگاههايي چنين برگزاري نفس اين بنابر
در اينكه است زيادي واجداهميت كه نكتهاي اما.است
تا آيد عمل به دقت بايستي "حتما نمايشگاهها اين برگزاري
شود ، گذاشته نمايش به كشور هنرمندان حرفهايترين آثار
و هنر و فرهنگ از عميقي و واقعي شناخت آن واسطه به تا
.گردد عرضه مخاطبان به كشور آئينهاي
هنرمند جوانان به نهادن ارزش كه نيست اين در ترديدي
به توجه عدم "متعاقبا اما گيرد قرار اولويت در بايستي
ضربات ميتواند هنري مختلف زمينههاي در بزرگ هنرمندان
همانا كه شده تعيين پيش از اهداف بر ناپذيري جبران
وارد است ، جهانيان به ملت هنر و فرهنگ واقعي شناسايي
آثار بر مروري به ميپردازيم كوتاه مقدمه اين با.سازد
.درنمايشگاه شده ارائه
از بشر كه ميپردازد ماسكهايي ارائه به الفتمنش لبخند
از را خود واقعي چهره تا است جسته سود آنها از ديرباز
از برخي در همچنان كه ماسكها اين.سازد پنهان ديگران نظر
قرار استفاده مورد جنوبي امريكاي و آفريقايي قبائل
دست از را خود كارآئي ظاهر به مدرن درجوامع ميگيرند ،
امروز انسان كه برد پي ميتوان دقت كمي با اما.دادهاند
در و است كرده تبديل دروني ماسكهاي به را ظاهري ماسكهاي
ارائه با نميكند استفاده ماسك از ظاهر به كه حال عين
در ديگران ، با مواجهه در متضاد گاه و متفاوت شخصيتهاي
سود عجيب ترفند اين از ديگر زمان هر از بيشتر واقع
به ميان اين در را حقيقياش خود كه آنجا تا ميجويد
هنرمند كه داشت اذعان بايد وصف اين با.ميسپارد فراموشي
اساس بر كه ماسكهايياست داده نشان توجه مهمي نكته به
دروني ذهنيات بيانگر بيشتر گرفتهاند شكل ديو اسطوره
اين به بخشيدن عيني تجسم با تا ميشوند محسوب هنرمند
بي حالت از را آن (ديوآسا اضطراب و ترس) نامشخص هيئت
بار از آن ، ساختن مرئي با بدينگونه و ساخته خارج شكلي
.نمايد پيريزي را درون آرامش كاسته ، دلهره و وحشت
مدرن بازسازي به عشايري دستي صنايع تاثير تحت طاهري حميد
اگر كه است پرداخته منزل دكوراسيون و لوازم پوشش در آن
نظر به زيبا رنگي جلوههاي جذابيت و بصري لحاظ به چه
عشايري دستساختهاي احساس و روح فاقد "اساسا اما ميرسند
.ميباشند
از تاثير با نمايشگاه اين در شركتكننده ديگر بيگدلي آرش
-اينكاها و ماياها آستكها ، مكزيك اصيل قوم سه فرهنگ
و روسي چوبهاي از استفاده با را خود ذهني برداشتهاي
سمبل:گوزن) مجسمهها قالب در سنگ و گل نيز و جنگلي
نمايش به سفالينهها و (توتمها ايران ، :قوچ مكزيك ،
بر نگرشي با كه زنده توتمهاي تنديساست گذاشته
واجد است گرفته شكل بدوي اقوام ديگر و مكزيك اسطورههاي
را هنرمند پوياي ذهنيت كه است خاصي استتيك شاخصههاي
نشانههاي و نمادها از آثارش در كه بيگدلي.ميسازد عيان
ژرفتر تعمق و تلاش صورت در ميبرد بهره آئيني اساطيري ،
دست مناسبي جايگاه به حيطه اين در كه دارد را آن توان
.يابد
طراحي به مدرن ذهنيتي با او.است آرشيتكت يك توكلي سهيل
است كرده سعي و است پرداخته داخلي معماري اجزاء ساخت و
به مبلها و صندليها ميزها ، شكل در را خود عقايد تا
يكي در عمدي اشتباه يك آوردن بوجود با او.گذارد نمايش
به را موضوع اين تا دارد قصد شده ، ساخته لوازم اجزاء از
صورت اشكال و ايراد بدون كاري هيچ كه شود يادآور آدمها
صورت آگاهانه اشتباهات كه است آن مهم و گرفت نخواهد
سراغ به (ساختارشكني) ديكانستراكشن نگرش با او.گيرند
در شالودهشكني با تا ميرود داخلي معماري سازهاي و ساخت
قرار معاصر انسان فراروي را تازهاي افقهاي عرصه ، اين
به صندلي و ميز ساختن تنها او هدف ديگر عبارت بهبدهد
اما كنيم ، اشتباه:است اين او تئوري نيست ، متعارف شكل
اما ميدهند خبر هنرمند مهارت از توكلي آثار.آگاهانه
مدرنيسم با نتوانستهاند هنوز ما مردم كه نماند ناگفته
نخواهد عجيب چندان بنابراين و كنند برقرار مناسبي ارتباط
قرار مردم عامه پذيرش مورد سادگي به آثار اين اگر بود
به را هنرمند جسمي و روحي خستگي البته اين و نگيرند
شكست سرآغاز نااميدي كه حال عين در.داشت خواهد دنبال
ساختن پيشه ضمن بايستي وضعيت اين بر غلبه براي و است
.بست بكار نيز را مضاعفي تلاش اميد ،
خداي -مكزيكي اسطورههاي از برداشتي با مصباح پيمان
ذهني انگارههاي است آستك قوم آئين به متعلق كه -خورشيد
در.است كرده نقاشيثبت بوم بر روغن و رنگ با را خود
كورتزهاي با نبرد در بودندكه قومي آخرين آستكها واقع
هداياي با آستكها ابتدا دردرآمدند پاي از اسپانيايي
زيرا رفتند كورتزي مهاجمين استقبال به فراوان
.شدهاند فرستاده خورشيد خداي سوي از آنها كه ميپنداشتند
شده دير بسيار ديگر كه پيبردند خود اشتباه به زماني اما
انسان كردن قرباني براساس هنرمند تابلوهاي از يكي.بود
معبد سه آستكها.است گرفته شكل خورشيد خداي پيشگاه در
آنگاه و ماه ، بعدي معبد خورشيد ، اصلي معبد:داشتند
فرهنگ در.ميشدند ساخته هرم شكل به معابد اين.ژوپيتر
عدهاي خورشيدگرفتگي ، روزهاي در كه است آمده قوم اين
بالاي بر شهادت پذيرش با تا ميشدند انتخاب داوطلبانه
نخستين حال به را خورشيد بدينسان و شوند قرباني معابد
.بازگردانند
نويسنده همينگوي ارنست جمله اين از تاثير با ديگر تابلوي
و ميآيند نسلها":است شده كشيده تصوير به امريكايي
در مصباح پيمان ".ميدرخشد همچنان خورشيد اما ميروند
برقرار حسي ارتباط مكزيك اسطورههاي با تا است بوده تلاش
عين در شده ارائه آثار اما است ، ارزش واجد اين و كند
لحاظ به هستند برخوردار مناسب مايهاي درون از اينكه
.ميبرند رنج رنگ و فرم در كاستيهايي از اجراء
شيوه به را ذهنياش دنياي تا است كرده سعي بهبهاني بهار
منتقل نقاشي بوم بر روغن و رنگ از استفاده با و آبستره
رنگهاي گرفتن قرار هم كنار در تابلوها از برخي در.سازد
نشان كه است آورده پديد را زيبايي هارموني خاكستري و سرد
تابلويي در اما.دارد سرد رنگهاي جهان از نقاش شناخت از
از مكزيكي نقاشان روش به تا است كرده سعي هنرمند كه ديگر
ريتم و هارموني از كند استفاده آور نشاط و گرم رنگهاي
نصيب موفقيتي و مينمايد رخ اجرا ضعف و نيست خبري مناسب
.نميشود نقاش
آبستره روش به را خاكستريش روياهاي نيز آريانپور پويا
با و تمام مهارتي با او.ميكشد تصوير به فيگوراتيو
از بستري در را انساني فيگورهاي اكريليك ، از استفاده
چيده هم كنار چشمنواز طرزي به كه خاكستري رنگهاي
فضايي در را خود حضور گونه بدين و ميدهد قرار شدهاند ،
جسارت.ميگذارد نمايش به توهمزا و شاعرانه سربيرنگ ،
خاكستري درياي دل در سياه لكهاي قراردادن در آريانپور
.است ستودني
،"بوستان" گذاشتهشدن بهحراج حاشيه در
جهان شگفتانگيز فرش
فرش تاريخ در اثر بينظيرترين و برجسته فرش "بوستان"
حراج به آن ، نگهداري و خريد در مسئولان عدمتوجه بهدليل
در اكنون كه فرش اين قيچيزني و بافتميشود گذاشته
و انجاميده بهطول سال هفت دارد قرار تاريخ تماشاگه موزه
،"قطر" ،"آلمان هانوور" نظير جهاني نمايشگاههاي در
برانگيخته را فرش مشتاقان و جهانيان اعجاز..و "ژاپن"
.است
و 30 متر دو در متر يكونيم قطع در كه فرش اين در
با و "اصفهان عباسي نارنجي لچك" سبك در و سانتيمتر
بهكار بالا غلظت با گياهي رنگ شده ، 24 بافته ابريشم
.است رفته
"جهان فرش نگين" نام با آن از كارشناسان كه اثر اين در
قرينهسازي ، و حجمي نسبتهاي رعايت بر علاوه ميكنند ياد
.است شده جسته سود فرش در منبت هنر از نخستينبار براي
موزه به آن تماشاي براي كه فرش متخصصان و علاقهمندان
نگارخانه ، پلههاي پيمودن با ميروند ، تاريخ تماشاگه
بدوزند فرشي بر چشم تا ميگردانند سر ذوقزده ، و مشتاق
.است رفته عرش به كه
بسيار فرش من":ميگويد بازديدكنندگان از يكي اردكاني
ولي بودهام ، هم من است ، بوده بنامي فرش هرجا ديدهام ،
كه دوخت و طرح بافت ، نهتنها است ، ديگري چيز اين
من باور به كار اين.است بينظير "مخصوصا آن ، قيچيزني
"!نيست شاهنامه از كم
تابلوهايي حضور بازديدكنندگان ، اشتياق و بوستان زيبايي
نقش صاحبنظران و مسئولان تعجب ، و تحسين آنها ، بر كه را
.است كرده كمرنگ بسته ،
حسين و ارشاد وزير رهبرانقلاب ، دستخط تا است لازم دقت
.شود ديده ديگران و قمشهاي الهي
آقاي فرش":است نوشته اسلامي ارشاد و فرهنگ وزير
است ، پركشيده آسمان بر و برخاسته زمين از "خدادادي"
بار هزار هزاران پرندهاند ، بالهاي مانند قيچي تيغههاي
تا زده پر و بال "خدادادي" خلاق و هنرمند دستان در قيچي
خطا امكان و فرصت "مطلقا هنرمند كه شگفت و بزرگ كار اين
".است آمده فراهم نداشته ،
زهي":ميكند خودنمايي الهيقمشهاي زيباي خط تر ، سوي آن
جمال جلوهگاه را عرش و پيوسته عرش به را فرش هنرمند
".است خدادادي عطيه اين و است كرده
غليان احساسات تقارن ، و طرح و رنگ زيبايي برابر در
اين براي قيمت تعيين است ، دل كار است ، بينظير":ميكند
".است بيمعني كار
"اوست همراه دل قافله صد" كه خود اثر پي در خدادادي علي
تعظيم همه اين برابر در او است ، آمده تهران به شهرضا از
تلخي واقعيتهاي ذهنش در بگويد ، چه است مانده تقديس و
شبانهروزي ، كار ساعت هشت با سال هفت.ميخورد خلجان
و آن حراج فرش ، نيمبهاي پرداخت در مسئولان بيتوجهي
...و كشور از بوستان شدن خارج
برابر در جملهاي به و فروميخورد را غصهها اين همه ولي
چنيناثريبيافريند بخواهد هركه":ميكند بسنده مشتاقان
".بود دلم شريك ، آن.داشتم شريك هم ومن دارد نياز شريك به
|