انسان فروپاشي و تجدد
(سوم بخش) زمين مغرب وبنيادهاي نيچه
ميانمايه براي كوششي را دمكراسي شد ، اشاره كه همانطور
اروپا كردن دمكراتيك كه داشت باور و ميديد آدميان كردن
كردن دمكراتيك بهواقعجباران تربيت با است همزمان
نيچه.ميداد معنا اروپائيان همسانگرايي او نزد در اروپا
-دنيا تمامي در را مردم "اصولا و-مغربزمين مردم توده
كند ، حكومت آن بر مهتران طبقه ميبايد كه ميدانست گلهاي
اخلاق.گيرند قرار گله راي خدمت در برگزيدگان آنكه نه
اخلاق نيچه نزد در دو هر مسيحيت يا دمكراسي بر مبتني
گله حكومت غربي دمكراتيك حكومتهاي و بود گلهاي و رمهاي
.گله بر
روح -دمكراسي روح مبادا كه بود اين از نيچه نگراني و
بيرنگ را فرهنگ و شود چيره غرب بر -عوام روح گلهاي ،
و آموزش كردن مردمسالارانه كه بود همينرو از و سازد
عوام تفوق مايه و ميانمايه فرهنگي ايجاد او بهنظر پرورش
.ميانجامد برگزيدگان كردن له به كه امري ;بود غرب در
دمكراسي درهمآميختگي است توجه شايسته ميان اين در آنچه
دو هر نيچه كه بهطوري است ، نيچه نزد در مدرنيسم با
بهعنوان و ميدهد قرار انتقاد مورد يكسان را پديده
:مينويسد او ميشود ، شناخته مدرنيسم منتقد نخستين
چيز هيچ براي ديگر ما ، نهادهاي -نوگرايي از انتقاد"
عيب ولي.برآنند جملگي كه است قولي اين ، و نيستند مناسب
را غريزههايي همه كه درحاليماست در كه نيست نهادها در
دادهايم ، دست از ميگيرند سرچشمه آنها از نهادها اين كه
ديگر ما زيرا ميدهيم ، ازدست نيز را نهادها اين خود
قدرت انحطاطي شكل هميشه آزاديگرايي.نيستيم آنها درخور
بس انساني ، " كتاب در اين از پيش است ، بوده دادن سازمان
آن ، ناقص جلوههاي با همراه را جديد دمكراسي "انساني
.ساختهام مشخص دولت منحط شكل همچون ،"آلمان رايش" ازجمله
سرچشمه آن از نهادها كه را غريزههايي تمامي ، به غرب..
شايد:است داده دست از ميبالد ، آن از آينده و ميگيرند
(14)".نيست آن نوگرايي جوهر مخالف اين ، همانند چيز هيچ
:ميگويد قدرت به معطوف اراده كتاب پاره 45 در همچنين او
است ، مدرن و متجدد انسان از نشان كه چيزي هر در"
".ميشود ديده فروريزي و زوال از نشانهاي
حكومتهاي مورد در نيچه نظر مورد در كه آنجايي از
دولت مورد در نيچه ديدگاه از ناگزير گفتيم سخن دمكراتيك
را غربي دولتهاي نيچه.آوريم بهميان ذكري بايد نيز
از حاكم طبقه آن در كه مييابد مورچگان لانههاي چونان
مانند به نيچه رسيدهاند ، قدرت به مسخرگي و پستي راه
دولت و حكومت از -آنان از او بدگويي بهرغم -رمانتيكها
مذهب اوميدهد قرار آن مقابل در را فرهنگ و ميگويد بد
مهم نهادهاي از كه را ملي دولت كلي بهطور و دولت هگلي
سردترين" را ملي دولت و ميشمارد مردود است ، غرب سياسي
"است برجسته افراد پرورش بازدارنده كه سرد هيولاهاي همه
.مينامد
و ميداند اروپايي فرهنگ رشد مانع را ملي دولت وي
همه كه حكومتي واسطه به انسانيت است قرار اگر":ميگويد
پيش از بايد نشود ، نابود ميگيرد ، تحتنظر را چيز
فرهنگ ، شرايط درباره شناساييكنوني از بالاتر شناسايياي
(15)".شود پيدا اقتصادي هدفهاي براي علمي معيار بهعنوان
همه به ميداند هشداري دربردارنده را سخن اين ياسپرس
:ميگويد نيچه ديگر جايي در !كنوني زودرس آزمايشهاي
برخلاف -ندهيم فريب را خود ميان اين در -دولت و فرهنگ"
زوال دورههاي فرهنگي ، بزرگ دورههاي تمامي..يكديگرند
ناپلئون پديده با همراه گوته قلب...بودهاند سياسي
بزرگ قدرتي چون آلمان كه زمان همان در...شد شكوفا
ديگرگونه اهميتي با فرهنگي قدرتي چون فرانسه سربرآورد ،
را نيچه كاپلستون كه است روي همين از (16)".ميشود پيروز
كه هرآنچه مقابل در نيچه زيرا ميخواند ، فرهنگ فيلسوف
.ميپردازد بهستيز ميكند ، محدود را فرهنگ
را اروپا فرهنگ كه خطراتي از ديگر يكي نيچه اعتقاد به
از حاصل تخصصگرايي و كور بهصورتي دانش ميكند ، تهديد
احساس نيز يكي نيچه پيامبرگونه پيشبينيهاي از.است آن
كه چيزي بگيرد ، پا زندگي عليه كه بود دانش از او خطر
و مرگ تكنولوژي و هستهاي سلاحهاي در غرب تمدن در اكنون
نشان را خود آن منفي پيامدهاي و ماشينيزم سرطاني رشد نيز
نه و باشد دانش بر مسلط بايد زندگي ميگفت نيچهميدهد
عليه هشداري بيانگر او "شادمانه دانش".زندگي بر دانش
بود آگاه او.بود دانش در بهداشت به دعوت و دانشي چنين
آنجايي تا ميتواند تكنولوژي و فن بهمعناي دانش كه
مايهاي همچنين و باشد خود نابودگر خود كه يابد ادامه
علمي تخصصگرايي خطر همچنين او !نيستانگاري رواج براي
يك كه حدودي دانش پيشرفت با ميدانست و بود دريافته را
تنگتر و كوچكتر روزه هر يابد احاطه آن بر بايد متخصص
در متخصص يك كه ميكشد جايي به كار سرانجام و ميشود
است آگاه بسيار ريز و محدود بسيار مقوله يك در كه حالي
و بيبهره و تهي خود تخصص از فراتر ديگري دانستني هر از
:ميگويد او است بيسواد عامي ، يك بهسان درست درنتيجه
كه نيست كارخانه ساده كارگر يك از بيشتر متخصص دانشور"
يا و ميكند بخصوصي مهره و پيچ چرخاندن صرف را عمرش تمام
شغل آن در و ميكند جابهجا را ويژهاي دستگاه يا ابزار
عمومي زمينه كه ميشود اين نتيجه.مييابد كامل تبحر
ميافتد ، روزنامهنويسها دست به بيشتر هرچه فرهنگ
و "ميگذارد فرهنگ جاي در پاي روزنامهنگاري
در پاي است روز آني مسائل خدمت در كه روزنامهنويس"
(17)".مينهد نوابغ جايگاه
غيرعادي كمي متخصص با روزنامهنويس دادن تطبيق شايد
و تخصصگرايي ;است سكه يك روي دو اين ولي بنمايد
بهرغم هردو كه ژورناليسم بيمايهپروري و سطحيگرايي
.سرچشمهاند يك از متفاوتشان ظاهر
كه را خطراتي جمله از (بوركهارت و) نيچه اثنا اين در
ميآورد ، پيش غرب معاصر بشر براي علمزدگي چنين
در و كند گم را خود آدمي اينكه خطر ميداند ، بيخويشتني
.درآيد ماشين يك بهصورت يا و شود حل جماعت گله
آرمان نمايش واپسين علم كه آنگاه":ميگويد نيچه
بزدلي ، هرگونه براي است پناهگاهي....نيست زاهدانه
كه آه..بد وجدان و خود خوارشمردن پشيماني ، بيباوري ،
و نميدهد؟ قرار خود پوشش زير كه را چيزها چه علم امروزه
پشتكار دهد؟ قرار زيرپوشش نميكوشد حال هر در كه كجا تا
فرسوده آنان ، بياحساس كوشندگي ما ، پژوهشگران بهترين
كارهاي در اندازهشان بيشاز چيرهدستي -مغزشان كردن
ديدن ادامه از را آنان چيزها اين يكبار وقت چند -دستي
:بيهوشكنندگي - خود همچون علم بازميدارد؟ معين چيزي
(18)"ميگويم؟ چه ميداني
مورد در را نيچه پيشبيني انديشمندان از بسياري امروزه
كاپلستون نمونه براي ميكنند ، بازگو كور علمزدگي خطرات
پيش را پرسش اين نيچه":مينويسد خود فلسفه تاريخ در
دانش يا باشد فرمانروا دانش بر بايد زندگي آيا كه ميكشد
چرا و بيچون و برتر قدرت كدامين دو اين از.زندگي بر
..چراست بيچون و برتر قدرت زندگي كه ندارد شك هيچكس است؟
آن ويژگي كه نوزدهم سده فرهنگ كه معناست بدان اين ".
نيروهاي كينخواهي خطر در است ، علم و دانش فرمانروايي
خواهد پديد تازهاي بربريت تركيدنآنها كه است حياتياي
را حياتياي نيروهاي مدرن زندگاني كار زير در نيچهآورد
آدمي چشمبيرحماند يكسره و ابتدايي و وحشي"كه ميبيند
بر گويي چنانكه ميماند ، خيره آن بر ترسآلود انتظاري با
چشم ميبايد قرن يك براي...جادوگر يك آشپزخانه جوش ديگ
(19)"....ميلرزاند را جهان كه باشيم پيچوتابهايي بهراه
از يافت تحقق پيشبينياش و بود دلنگران حق به نيچه
بمب بعد ، قرن يك مغربزمين دانش آشپزخانه ديگجوش
.آمد بيرون هستهاي
***
از نيچه انتقاد پرداختيم بدان آنچه هر جا بدين تا
هنگام آيا اكنون اما بود ، غرب فرهنگي بنيانهاي و نهادها
چگونه نيچه نظر در غرب خود بپرسيم كه است نرسيده آن
يك بهعنوان غرب از نيچه كه داشتيم اشارهاي مينمود؟
سرزمينهاي مورد در.ميگويد سخن كمتر واحد كليت
ميتوان ذهني تفكيك يك به او نزد نيز غرب تشكيلدهنده
و شمال و جنوب.ميكند تقسيم پاره دو به را غرب او.رسيد
كه است آشكار.ميكند ابراز متفاوت نظري كدام هر مورد در
ژرمني سرزمينهاي و فرهنگها زبانها ، همان او براي شمال
زبانها ، نيز جنوب و اسكانديناوي و انگلستان آلمان ، :است
اسپانيا ، ايتاليا ، فرانسه ، :لاتين سرزمينهاي و فرهنگها
!يونان
ميشوند ، تقسيم دسته دو بر نيچه نزد نيز اروپايي ملتهاي
بالاندن و روياندن هدف و آبستنپذير نبوغي كه ملتهايي
باوركننده ملل و فرانسويان باستان ، يونانيان مانند دارند
شيفته نيچه !آلمانيان ترديد و شك با و يهوديان مانند
"غالبا و است غربي فرهنگ لاتيني وجه و جنوبي سرزمينهاي
آنچه هر او.ميگويد بد غرب فرهنگ ژرمني صورت و شكل از
تحمل غيرقابل و سرد تاريك ، شمالي ، سنگين ، غربي فرهنگ از
تاريك همهچيز او براي شمال در.ميخواند ژرمني مييابد ،
ولو بمانيد ، باقي جنوبي":ميگويد و است غمناك و سرد و
پاك ، گفتار به جنوب ، به شده قيمتي هر به" و "ايمان به
(20)".نيازمنديم شيرين و دلپذير شاد ، بيآلايش ،
ضربآهنگ مثال براي.بود لاتيني زبانهاي شيفته او
خود نوشتههاي در بارها و ميستود را شتابش و ايتاليايي
و ميگفت سخن ايتاليايي بويژه لاتيني زبانهاي مزاياي از
.ميگرفت سخره به را آلماني زبان زمختي و سنگيني و وقار
خود ژرمني پوسته از را نيچه اروپا ، جنوب "كلا و ايتاليا
دور اندكي شمالي اخلاق و مسيحيت از را او و بهدرميآورد
كه است آنرو از جنوب به نيچه دلبستگي بيشك.ميساخت
است سبب بههمين شايد و است ، اروپايي كمتر اروپا ، جنوب
.ميستود نيز را سنپترزبورگ او كه
كلايست ، گوته ، مانند به آلمانيها از بسياري بيشك البته
اروپا جنوبي سرزمينهاي شيفته و وامدار نيز...و هولدرلين
بود چيزي بند در گوته همچون آنان از برخي اما بودهاند ،
معماري باستاني ، هنرهاي ميشد ، يافت زمينجنوب در كه
داشت ، نظر جنوب آسمان به بيشتر نيچه گويا اما...و جنوبي
كه آنجا اما.جنوب موسيقي نيز و هوا نور ، آفتاب ، به
برترين و نخستين بيشك بگوييم سخن فرهنگ درباره بخواهيم
فرهنگ مغربزمين ، فرهنگهاي تمامي ميان از نيچه انتخاب
:مينويسد نيچه.بود خواهد فرانسوي
پرداختهترين و معنويترين كرسي فرانسه نيز هماكنون"
(21)"ذوق عالي مدرسه و اروپاست فرهنگ
در و معنا هر به والايي -اروپا والاييهاي ميگويد نيچه
كه است فرانسهاست فرانسه پرداخته و دستاورد -چيز هر
خود از بيش را آلماني نوابغ ديگر و شوپنهاور و هاينه
ديد از و اروپاست فرهنگي سرور فرانسه.پذيراست آلمان
اروپا و آلمان كه دارد خود ويژه فرهنگي سنن بسياري نيچه
.است بيبهره آن از
شمال از جاافتاده تركيبي فرانسوي ذات در نيچه آنكه مهمتر
كه درمييابد چيزهايي آن بهياري كه ميدهد تشخيص جنوب و
خون در عنصرجنوبي اين.سردرنميآورد آن از هرگز انگليس
و مليگرايي يعني آلمانيها بيماري از را آنان فرانسويان
يك به.ميدارد برحذر نظاميگري و سياست در زيادهروي
ميدانند" كه هستند كساني نيچه براي فرانسويان كلام
...جنوب در را شمال و بدارند دوست شمال در را جنوب چگونه
(22)".جنوب اروپاييان...مديترانه زادگان
و معتقدم فرانسوي فرهنگ به فقط من":ميگويد همچنين او
سوء يك مينامد فرهنگ را خود كه اروپا در ديگر هرچيز
.ندارم توجهي آلماني فرهنگ به حتي من ميانگارم ، تفاهم
در ديدهام آلمان در كه والاتر فرهنگهاي از نمونه چند
پناهگاه فرانسه امروز حتي" ،"بودهاند فرانسوي اصل
(23)".اروپاست در فرهنگها پاكترين و روشنفكرانهترين
از ميستايد را فرانسه كه حدتي و شدت همان با نيچه
نژاد اين":مينويسد او مثال براي ميگويد ، بد آلمانيها
دولتهاي همان بازگشت يعني است "رايش" انديشه در اكنون
لحظهاي در درست هم آن فرهنگ شدن ذره ذره و ناچيز و حقير
(24)".است مطرح ارزشها بزرگ مسئله بار نخستين كه
هيچ ديگر من":مينويسد دوستانش از يكي به نامهاي در او
كشور اين هرچند نيستم ، قائل امروز آلمان براي احترامي
نماينده [آلمان].است سلاح غرق خارپشتوار اكنون
"آلماني روح" شكل كذابترين و فاسدترين و احمقانهترين
(25)".است داشته وجود تاكنون كه است
سطحيتر و خشنتر دم به دم آلماني روح نيچه گمان به
.ميرود افول روبه روزبهروز آلماني ژرفانديشي ميشود ،
بزرگ سياست و نظاميگري و رايش بنياد ميپنداشت او
گفته نيچه.است برده زوال به را آلمان فرهنگ بيسمارك ،
.ميسازد ابله قدرت.دارد گزاف بهايي رسيدن قدرت به":است
-ميشدند ناميده "انديشمند ملت" روزگاري آنان -آلمانيها
از آلمانيها اينك ميانديشند؟ نيز امروزه كلي طور به آيا
.ندارند اعتمادي خود به آلمانيها اينك گشتهاند ، كسل خرد
معنوي راستين كارهاي براي كه را جديتهايي تمامي سياست
"همه از بهتر آلمان آلمان ، " [شعار] ميترسم -ميبلعد است ،
(26)".باشد آلمان فلسفه پايان
دارد وجود نيز ديگري فرهنگ و سرزمين اروپا شمال در اما
.است نمانده امان در نيچه بيرحمانه حملات از نيز آن كه
!"تجربه اصالت" و "سودگرايي" مكتب آن همراه به و انگلستان
نجفي رضا
:پانوشتها
قطعه 39 - خدايان شامگاه -14
(ص 245) ياسپرس كارل - تاريخ انجام و آغاز از نقل به -15
كف از آلمانيها آنچه -خدايان شامگاه -16
Gotterdammerung - was deutschen abgeht ميدهند
ص) كاپلستون.ف -فرهنگ فيلسوف نيچه فردريك از نقل به -17
(83
(ص 44) اگزيستانسياليست متفكر شش از نقل به -18
(ص 389) نيچه تا ...از - كاپلستون فلسفه تاريخ -19
و ص 122) تسوايك استفان -"اهريمن با نبرد" از نقل به -20
(109
پاره 254 -بد و نيك فراسوي -21
همان -22
كاپلستون.ف -"فرهنگ فيلسوف نيچه فردريك" از نقل به -23
(ص 127)
(ص 60) استرن.پ.ج -"نيچه" از نقل به -24
(ص 58) همان -25
ميدهند كف از آلمانيها آنچه -خدايان شامگاه -26
|