بزرگ انديشهاي براي كوچك كالبدي
چهاردهمين برپايي روز دومين گزارش
نوجوان و كودك فيلم جشنواره

بزرگ انديشهاي براي كوچك كالبدي
ايران در سرايي دوبيتي به نگاهي
جرياني هنر ، اصحاب سوي از عوام ، هنر گنجينه از بهرهگيري
اما تدريجي ، حركت اين در.است نشده قطع هيچگاه كه است
جابهجايي و ادبي سبكهاي و مكتبها تكوين كه پيوسته ،
به را نويسندگان نثر و شاعران شعر در محلي واژههاي
شاهد ما است ، داشته همراه به گريزناپذير ضرورت يك مثابه
ساز و ساخت در عامه فرهنگ و هنر عناصر سازنده و فعال نقش
بهطور ادبيات قلمرو در كه هستيم ، گوناگون هنري سبكهاي
سبك.كرد اشاره "هندي" به معروف سبك به ميتوان مشخص
مفردات و تركيبات واژهها ، خود ويژه ساختار بنابر هندي
.كرد شعر وارد وسيعي حد در را عامه
قانونمندي از دور و تصادفي نبايد را گرايش اين
.كرد ارزيابي اجتماعي و تاريخي پيوسته بههم جريانهاي
شاهد ايران ، فرهنگي -سياسي تاريخ در مشخص دوره يك از
و ملي فرهنگ عناصر به ادب و شعر اصحاب پيگيرانه رويكرد
چهارم قرنهستيم بومي گويشهاي و زبانها به آن كنار در
.بود بومي زبانهاي احياي نهضت يافتن شدت با مصادف هجري
زبان تنها ابتدا كه دري لهجه پرشتاب غلبه با همراه
مذكور قرن اوايل از و بود ماوراءالنهر و خراسان گويندگان
بسطام و شاهرود دامغان ، سمنان ، ) قومس نواحي به تدريج به
قرن اواخر در و آذربايجان به بعد چندي و ري و (امروزي
گسترش ايران نقاط ديگر و فارس به آنگاه و اصفهان به ششم
شد ، حكومتي حوزههاي ادبي و رسمي زبان كم و بيش و يافت
از "غالبا شده ، برشمرده نواحي نويسندگان و شاعران
اين.كردند استفاده شعر سرودن براي هم خود محلي لهجههاي
و شعر قلمرو در لهجهها رفت و آمد و ادبي -تاريخي حركت
ايران ، ادبي و فرهنگي حيات در را مهمي فرصتهاي ادب ،
اصطلاحات و واژهها از نويسندگان و گويندگان.كرد فراهم
احساسهاي بيان براي خود بومي و مادري زبان تعبيرات و
را عناصر آن ناخودآگاه و خودآگاه و جستند سود شاعرانه
فراوان كمك آن غناي به و كردند ادبي و رسمي زبان وارد
.رسانيدند
و الزامات.شد اشاره چنانكه ادبي و تاريخي حركت اين
ايرانيان.داشت پشتوانه هم را اجتماعي - سياسي ضرورتهاي
آغاز از پس بهويژه اعراب ، با آميزش و اسلام قبول از پس
سوي از كه غيرعرب ، ملل شماري كوچك و تحقير انحرافي روند
سخت شيوههايي با و پايهگذاري عباسي و اموي حكومتگران
به عادلانه و منطقي واكنشي در شد ، دنبال آزاردهنده
.پرداختند خود گذشته مفاخر و ارزشها برشماري
كه زماني خاصه بعدي اجتماعي -سياسي احوال و اوضاع در
نه كه آورد وجود به وضعي خلفا با تركان اتئلاف و توافق
ارزشهاي بلكه قومي ، و ملي كهن دستاوردهاي و مواريث تنها
يك ضرورت گرفت ، قرار نابودي معرض در نيز اسلام متعالي
به را انديشمندان و نويسندگان و گويندگان همگاني ، حركت
در.برانگيخت خود ديني و قومي و ملي گوهر از پاسداري
جنگنامهها ، از توجهي قابل شمار كه بود تلاشها اين رهگذر
از حماسي و ديني اساطير و روايات كهن ، اساطير و روايات
تدوين و تنظيم فارسي ادبيات ظهور تا تاريخي ايام دورترين
(1).شد
مجموعه در زادگاهي و بومي زبانهاي به گويندگان رويكرد
يك حركت ، اين اگر است اشتباه و است گنجاندني تلاشها اين
اين در.شود ارزيابي باستانگرايانه و تعصبآميز جنبش
انديشهورزان ، و عارفان مشهورترين از شماري رويكرد
اين كه است جالب.سرودهاند محلي لهجههاي به ترانههايي
روحاني حالات و احساسها لطيفترين از پارهاي گويندگان
نظم به مادري زبان در را خود جذبههاي و شورها و
روزبهان] شيخ چون كه است منقول معتبران از":كشيدهاند
كعبه در پس رسيد ، كعبه به [ق.-ه شيرازي 523606 بقلي
نيريزي زبان به و بگرفت كعبه حلقه گشت ، خوش وقتش و بگرفت
(2).فرمود [ترانهاي]
تفنن سر از هم اگر -بومي زبانهاي به بزرگان اين گرايش
هم فرهنگي جسارت گونهاي خود ، نوع و زمان در -باشد
عربينويسي و عربگرايي رغم به آنها.است ميشده ارزيابي
حمايت و پسند مورد جريان) دانشمندان غالب افراطي
چراي و بيچون سلطه و (زمانه قدرتمداران و قدرتمندان
بومي گويشهاي به دري ، پارچه يك زبان بعدها و عربي زبان
آنهم و شعر ابزار از جز كه خاصه.ماندند وفادار خود
حال در گويشهاي كه نبود ميسر ديگري راه هيچ از ترانه ،
.است داشته مشخصي سهم و جاي ترانه كرد؟ حفظ را نابودي
دست يا مهم بخشهاي حفظ به موثري كمك هوشمندانه تلاش اين
نابودي ، حال در زبانهاي از محدود و معدود نمونههاي كم
.كرد ايراني زبانهاي خانواده در
نقش و سهم بيتي دو رويكرد اين در شعري ، قالبهاي ميان از
.دارد دلكش و دراز داستاني خود اين و است داشته بيشتري
خود ، مشخص بديعي و عروضي تعريفهاي از جدا كه بيتي ، دو
گوناگوني ، نامهاي ايران پرشمار شهرهاي و روستاها در
فرياد ، كله بيت ، چهارگاني ، چهارخانه ، بيتو ، دو:همچون
نزد در دارد ، ...و چهاردانه عاشقي ، فراقي ، شروه ، سيتك ،
و دوبيتي به و است داشته را "ترانه" كلي عنوان قدما ،
.است ميشده اطلاق رباعي
لايههاي ميان شگفتانگيزي نفوذ و جايگاه شعري قالب اين
شمس.است بوده چنين همواره وگويا داشته جامعه گوناگون
شگفتزده مردم ميان در دوبيتي فراگير نفوذ از رازي قيس
و گشته شعر اين مشعوف عامي و عالم كه اين از و است شده
رغبت بدان را طالح و صالح و نصيب آن در را فاسق و زاهد
مينمايد ، ناروا كه خشمي اما است آمده خشم به است
و نشده مطلق ايران عرفان و شعر بزرگان نزد در هيچگاه
از جا همه رباعي ، آن همزاد و دوبيتي.است نيافته تعميم
غمانگيز خلوت و صوفيان روحاني محفل تا پادشاهان بزم
چنگ دلها بر شبانان ، آرزومندانه آواز و تهيدستان
نغمه با كه آنگاه و ميشده جاري لبها بر و ميانداخته
مينهاده جاي بر شگفتانگيز تاثيري ميشده ، همراه موسيقي
شعر نازپرورده اما كوچك ، قالب اين كه نيست بيهوده.است
چون بزرگاني دل "مقبول كالبد" و "دماغ مطبوع" فارسي
و غزلها در بارها او و است شده مولوي جلالالدين
كرده اشاره ترانه و دوبيتي به خود شورانگيز رباعيهاي
:است
نوايي همگي جاني ، نواي كه كرانه ، از بجه ترانه ، اي خمش
كاربردهاي و آفات و حالات مطلوب قالب را دوبيتي مولانا
:است شمرده احساسي متنوع
ميگو بيتي دو فرزند مشفق اي
ميگو دوبيتي پند ، جهت دم هر
ميگو دوبيتي پيوند و فرقت در
ميگو دوبيتي چند غزل ، بين در
(رباعيات كبير ، ديوان)
عرفان و شعر نامدار مشايخ ميان آن از و انديشه ، صاحبان
خود عرفاني اندرزهاي و رهنمودها كليديترين و مهمترين
قامت و قد كم قالب اين در و كردهاند صافي و فشرده را
را دوبيتيها اين آنها ، مريدان و بازگفتهاند ، شعري
ملكوتي و مقدس كلمات ، همان ارزش و بهاعتبار
(4).ميانگاشتهاند
از دوبيتيهايي گذشتههايدور ، در كه سادهدلاني آن شايد
آنها با و ميكردهاند تن و حرزجان و تعويذ را جنس اين
آنها از عافيت و گرهگشايي اميد و ميزدهاند تفال
اين فراگير محبوبيت و مقبوليت فريفته خود ميجستهاند ،
بزرگان سوي از ويژه توجه اين پسبودهاند شعري چهارچوب
دوبيتي گسترده نفوذ از تابعي ميتوان را عرفان و شعر
براي آنرا انتخاب و كرد ارزيابي هم مردم عامه ميان
.شمرد هوشمندانه تمهيدي عرفاني ، انديشههاي انتقال
بومي لهجه با كوتاه شعر يك قالب در كه پيامي واقع ، به
كه ;مردمي لايههاي عميقترين ميان ميشد ، فرستاده
الفتي و سروكار چندان ادبي و رسمي زبان با "احتمالا
پايدار خاطرهها و يادها در و ميگرفت جاي نداشتند ،
.مينمود رخ دوبيتي كوچك كالبد در اگر بهويژه ميماند ،
امير دوبيتيهاي كه شاهديم قرنها از پس امروز ما
چهاردانههاي طبرستان ، و مازندران گويش جوامع در پازواري
رباعيهاي گيلان ، سرسبز سرزمين در دولابي شرفشاه
صفيالدين شيخ دوبيتيهاي سمنان ، در سمناني ميرزايغماي
در كشفي مهان و تبريزي عصمت ماما مغربي ، شمس اردبيلي ،
بر بنا يا) لري گويش در همداني باباطاهر آذري ، قديم لهجه
اورامي تبريز دايه ،(راجي يا رازي لهجه در ديگر اقوال
در "يارسان" آئين پيروان درميان (كردزبان عارف بانوي)
قديم گويش در داعي شاه رباعيات كردنشين ، سرزمينهاي
و لرنشين مناطق در پشتكوهي ميرنوروز تكبيتهاي شيراز ،
هنوز ديگر نامشهور و مشهور گوينده و سراينده هزاران
زيبا ملوديهاي آنها زمينه بر و دارد گرمي بازار
.ميدهند سر شورانگيز نغمههاي و ميسازند
محلي گويشهاي در دوبيتي چند
گيلاني:دولابي شرفشاه *
سير؟ كني چندي عشقا و دريا !دل مي يا
دير ني كار عالم ، به عشق غيردوستي
شير جا چند پلنگ ، جا چند نر ، بزي چند
دير اني من و گرفتار دردي به همه
ميكني سير را عشق درياي چند تا !من دل اي
نيست جهان در كاري دوست ، عشق غير
شيرها و پلنگها كوهساران ، بزهاي
او گرفتار نيز من و گرفتارند عشق درد به همه
آذري اردبيلي ، صفيالدين شيخ *
درد بوجينم از ژران درد بنه
گرد چون و خاك چون برم پاشان رند
دردمندان ميان به ژيوم و مرگ
برد شرم همراهي به اويان به ره
باشم دردمندان درد خريدار جان به بگذار
باشم پايشان خاك و غبار چونان و
باشد دردمندان ميان زندگيم و مرگ بگذار
بر توانستم حق به ره ايشان ياري با آنكه از
قديم آذري مغربي ، شمس *
بشنير نوه اويان چو دلم مرده
ژير و بر به دلم جويان ببو
اديان چو ببو بو ژيونده كه هر
پير ونبو ويران كه تا نميره
شنيد حق نداي چون مردهام دل
برآمد او جستجوي به فرود و فراز از
پيوست حق با شد ، عشق به زنده كه هر
مرد نخواهد نشده ، ويران پير جهان تا و
قديم آذري اردبيلي ، يعقوب *
ته كري گلگون بلا دستت اشته
ته كري خون هزاران دستان به تا
بويني تا نظركن آيينه در
ته كري چون زندگاني وينم كه
ميكني گلگون !بلا اي را ، دستت
برپاكني خون هزاران دستان ، با تا
بهبيني را خويش جمال تا كن ، آينه در نگاهي
كرد خواهي زندگاني چگونه بينم به تا
كردي اورامي ، تبريز دايه *
پيالهم رازدن پيالهم ، رازهن
پيالهم رازهن بزم ، نه سرساميم
نالهم وه ، ياوا ، پيالهم ، ده با
م عاله نه بي رز ، به م ، كه ناله چيمكه
است شده هديه غيب از تحفهاي پيالهام
شگفتم در توحيد بزم از من و
رسيد نالهام داد به پيالهام ، درون باده
گرفت را جهان سراسر اندرونم ناله زانكه
لري عريان ، باباطاهر *
مكه پرتاب گيسوان مسلسل
مكه پرخواب نرگسان خمارين
بريني ما از مهر كه تا بريني
مكه اشتاب روزگار ، برينه
مكن پريشان را گيسوان سلسله
مكن پرخواب را چشمها نرگس
بگسلي ما از مهر كه آني سر بر
مكن شتاب ميگسلد ، خود روزگار
:يادداشتها
در ادبيات تاريخ صفا ، ذبيحالله دكتر:به كنيد نگاه -1
فردوس ، 1366 تهران ، ايران ،
اين از عاميانه ، لغات فرهنگ از نقل تحفهالعرفان ، -2
.است فراوان ايران صوفيانه و عارفانه ادب در نمونهها
مناقبالعارفين اسرارالتوحيد ، :مثل صوفيه ماخذ به بنگريد
...و
علامه تصحيح اشعارالعجم ، معايير في المعجم:به بنگريد -3
ديگر صفحههاي و ص 114 تهران ، دانشگاه قزويني ،
نيز ديگر پديدههاي به ميتواند حال عين در تقدس اين -4
خدا كلام اين با رباعي وزن اينكه جمله از شود ، داده ربط
.است يكي ولاقوهالابالله لاحول :كه
سمناني پناهي احمد -محمد :نوشته
چهاردهمين برپايي روز دومين گزارش
ونوجوان كودك فيلم جشنواره
فيلمهاي بينالمللي جشنواره چهاردهمين:هنر و ادب گروه
با را خود برگزاري روز دومين اصفهان نوجوانان و كودكان
و كودك سينماي علاقهمندان و منتقدان هنرمندان ، حضور
كتاني ، كفشهاي با دختري فيلمهاي.گذاشت پشتسر نوجوان
كودك سينماي جديد توليدهاي از مريم پسر و آينه خدا ، رنگ
نمايش به جشنواره سينماي چند در ديروز كه بودند نوجوان و
.شد روبهرو تماشاگران استقبال با و درآمد
برنامههاي جشنواره ، اين فيلمهاي نمايش برنامه كنار در
.ميشود برگزار عكاسي مسابقه اولين برگزاري چون جنبي
اصفهان هنري حوزه سوره تالار همت به كه مسابقه اين موضوع
عكاس به 14 و است جشنواره از عكاسي است ، شده ديده تدارك
موضوعات به نسبت را نگاه زاويه بهترين و عكس بهترين كه
.ميشود اهدا جوايزي باشند ، داشته جشنواره بر حاكم مختلف
|