تا تاريخ از و تاريخ تا اسطوره از
اسطوره
نوآور پژوهندهاي
تا تاريخ از و تاريخ تا اسطوره از
اسطوره
آستانه در بهار مهرداد دكتر فرزانه استاد از كردي ياد
گذشت در سالروز پنجمين
:جستارگشايي
از يكي از يادكرد به اختصاص معارف ، امروز صفحه
با است برابر فردا.دارد بوم و مرز اين فرهنگمردان
و دانشور مهردادبهار ، استاد گذشت در سالروز پنجمين
.اسلامي -ايراني فرهنگ شناخت پهنه در بزرگ پژوهشگري
استادان ;زمين ايران فرزانگان ديگر سان به استاد
.و زرينكوب تفضلي ، دهخدا ، قزويني ، علامه معين ، فروزانفر ،
را صرف دوستداري اين ولي ايرانداشت ، عشق گرو در دل..
بسنده اسلامي ايران فرهنگ از آگاهي و شناخت براي
بر زاري و مويه نه كه بود دريافته نيك استاد.نميدانست
نه و بود تواند كارساز باستان ، ايران گذشته در شكوه
در بي ايران فرهنگ در پژوهش نيز و سويي از بدان بيتوجهي
ره ديگر سويي از آن با آميختگي و اسلامي فرهنگ داشتن نظر
و تيزبين ديده استاد رو اين از.سپرد نخواهد جايي به
بزرگ ايرانشناسان دستاوردهاي بر را خويش علمي سنجشگرانه
باستاني فرهنگ شناخت فقط (Iranistik) ايرانشناسي از كه
پژوهشهاي به هم و داشته ميكردند ، مراد را ايران
كلي عنوان زير را اسلام از پس ايران كه انديشمنداني
دو اين استادميآورد روي برميرسيدند ، اسلامشناسي
-ايراني تمدن و فرهنگ شناخت در تنهايي رابه ديدگاه
فرهنگ او رو اين از ميدانست ، ناقص و ناكارا اسلامي
از پيش دورههاي از همبسته و يكپارچه كليتي را ايران
در.ميآورد شمار به امروز به تا و اسلام از پس تا اسلام
بزرگي اسلامشناسان و ايرانشناسان بررسيهاي وي ، ديدگاه
گرشويچ ، بنونيست ، اميل ميه ، آنتوان ويدنگرن ، چون
..و گلدتسيهر هنينگ ، كربن ، هانري گايگر ، گلدنر ، دارمستتر ،
او.ميآميزد هم به ايران نام فرهنگيبه جغرافياي در.
دستاوردهايي بزرگمردان اين چه اگر بود باور اين بر
پژوهش در نبايد اما گذاشتند جاي به ما براي از گرانسنگ
بنياد اين بر ببنديم ، خودمان روي بر را ايران فرهنگ در
شناسايي به غربيان علمي درخور و دقيق روششناسي با بايد
عنوان زير غربيان كه را آنچه.برآييم خودمان فرهنگ
روحيهاي با بايد آوردهاند ، اسلامشناسي و ايرانشناسي
برخلاف وي ديدگاه در رو اين از.نگريست در سنجشگرانه
از آميختهاي ايراني ، فرهنگ ايرانشناسان ، از بسياري نظر
فرهنگ و (رودان ميان و عيلام) غربي آسياي فرهنگ برخورد
بايد را ايران.است اسلامي بويژه و يوناني آريايي ، و هند
استاد نوآوري اما شناخت فرهنگي ميان دادوستدهاي اين در
ايراني اسطورههاي از وي سامانمند طرح در بايد را بهار
و روايات عنوان به نه اسطوره به كه استاد.دانست
درهم و بالنده پديداري چونان بلكه گذشتگان داستانهاي
به مينگريست ، فرهنگ هر آغازگاه و انسان هستي با تنيده
از كدام هر كه اسطورهشناختي دبستانهاي ديدگاههاي
.داشت توجه مينگريستند ، پديده اين به ويژه چشماندازي
با ژرف پيوند در را ايراني اساطير تحول پويه استاد
(بينالنهرين) رودان ميان بويژه و غربي آسياي اساطير
آيين تيشتر ، آناهيتا ، ميترا ، اسطورههاي ويميديد
سياوش ، داستان چون ايراني حماسههاي از بسياري و نوروز
با ايراني برخوردفرهنگ برآيند را...و ضحاك و كاوه
بهار ، استاد از پيش البته.ميدانست غربي آسياي فرهنگ
برخي و هينلز جان ژرژدمزيل ، چون اسطورهشناساني
اما و بودند كرده اشاره تاثيرات اين به روسي ايرانشناسان
جامع تحليل و دادن نسق و سامان گردآوري ، بهار استاد كار
در پژوهشي" جلد دو در وي رو اين از.بود آنها از وي
طرح در استادپرداخت طرح اين انجام به "ايران اساطير
انسانشناسي دبستان دو ديدگاههاي برپايه كه مجموعه ، اين
و (Diffusionism) اشاعهگرايي دبستان ;فرهنگي
(Diachronic) زماني در روش و (Evolutionism) تكاملگرايي
مهم فرهنگي كانونهاي كه بود ديدگاه اين بر بود ، استوار
به فرهنگي دادوستدهاي اثر بر خويش هستي از دوراني در
كانون پيدايي سبب و شده منتقل مجاور فرهنگي حوزههاي
ديگر فرهنگي حوزههاي آن گرد بر كه شده ديگر فرهنگي
فرهنگ هر چونان ايراني فرهنگ بنياد اين بر.پوييد خواهند
از تاثيرپذيري با و جسته شركت دهش و داد اين در ديگر
.است افزوده خود ذاتي پويايي و سرشاري بر ديگر فرهنگهاي
زردشت دوره چون شكوهمند عصري با يكباره به كه اينجاست و
پنجم تا هشتم سده از سپرس يا كارل گفته به و شده روبرو
جهان نقطه چهار در محوري كانون چهار با ميلاد از پيش
:هستيم روبرو
دوره فرهنگ -چين ، 2 در لائوتسه و كنفوسيوسي فرهنگ -1
افلاطون و سقراط از پيش باستان يونان فرزانگان -3-زردشت
ياد فرهنگي كانونهاي از يك هر كه هند در بودايي فرهنگ -4
.گرديدند دورانساز و ديرپا تمدني ساز سبب شده ،
وي.گشود جهان به چشم سال 1308 در بهار دكتر استاد
ادب بهار ملكالشعراي استاد فرزند شش از فرزند پنجمين
نخستين بهار استادبود ميهني آزاديخواه و پژوه
تحصيلات و گرفت فرا بزرگوارش پدر نزد را آموزشهايش
به فارسي ادبيات كارشناسي مقطع تا ايران در را دانشگاهي
كار كنار در استاد كه است يادآوري شايان.رساند پايان
و پرداخت ستمشاهي حكومت ضد بر مبارزه به مطالعه و پژوهش
در و رفت انگلستان به سال 1338 در.رفت هم زندان به حتي
گروه در آفريقايي ، و شرقي مطالعات مدرسه در لندن دانشگاه
تمام سال شش.كرد ثبتنام ايراني ميانه و كهن مطالعات
به بويس مري و بيلي بيوار ، هنينگ ، چون استاداني نزد
زير را خويش دكتراي پاياننامه بعدها.پرداخت تحصيل
صادق دكتر راهنمايي با "ايران اساطير در آفرينش" عنوان
در را اسطوره روي بر كار بهار استاد.رساند پايان به كيا
ناتل پرويز دكتر شادروان رياست به فارسي ادب فرهنگستان
خانمها با و بود اساطير گروه سرپرست وي.كرد آغاز خانلري
.پرداخت كار به صديقيان مهيندخت و مزداپور كتايون دكتر
مقالات و كتابها استاد پربار و خستگيناپذير كار حاصل
كتابهاي از برخي.است رسيده چاپ به كه است گوناگوني
-پهلوي) هشن بند واژهنامه -است1 زير قرار به استاد
ايران اساطير در پژوهشي -3-ايران اساطير -2-(فارسي
مقالات مجموعه) تاريخ تا اسطوره از -4(دوم و نخست پاره)
سپر زاد گزيدههاي واژهنامه -5(استاد با گفتوگوهايي و
مجموعه) ايران فرهنگ در چند جستاري -6(فارسي -پهلوي) م
-رسيد70 چاپ به وي گذشت در از پس كه استاد مقالات
(كودكان براي شده بازآفريني و بازنويسي) شاه جمشيد
از پس ماه 1373 آبان دوم و بيست در سرانجام بهار ، استاد
بر.گذشت در خوني بيماري اثر بر دانشوري و پژوهش عمري
.درود او روشن روان
مزداپور كتايون دكتر
ساحل بر زگما ، از نيرو همه با كراسوسم.پ سال 53 در"
ايراني سپاه رومي ، سپاه هزار چهل برابر در...گذشت فرات ،
...سورن فرماندهي به و شد مي محدود سوار هزار ده به تنها
...آورد تاخت مشرق سوي به..خود رومي سپاه همه با كراسوس
سپاه اشكاني سواران كه برآوردند فرياد نگهبانان ناگهان
اشكاني ، وران نيزه پي در...گرفتهاند محاصره در را روم
از اشكاني كمانهاي...رسيدند فرا سلاح سبك كمانداران
به بنا اشكاني سواران..داشت بيشتري برد رومي كمانهاي
تير روميان سوي به سر پشت از و مينشستند بازپس سنتشان ،
كه داشتند آن اميد روميان...ناچار روميان و ميافكندند
از قافلهاي ناگاه به ولي شود ، تمام ايرانيان تيرهاي
اشكاني ، سپاه و...ميآمد تير بار با كه ديدند را شتران
.ميزد حمله به دست پياپي بود ، روم سپاه چهارم يك كه باآن
بازگشتند ، سوريه به تن هزار ده تنها رومي هزار چهل از..
از" كتاب صص 7476) "...شدند اسير ديگر تن هزار ده
(چشمه ، 1377 نشر "تاريخ تا اسطوره
حد چه تا بودهاند ، بهار كار منبع كه متنهايي نميدانم
كه داستان ، اين نقل در استاد عبارات و جملات شكلگيري بر
از خانداني بزرگ سورن ، سركردگي به را ايراني سپاه غلبه
رومي ، جاهطلب و حريص سردار كراسوس ، بر سيستان ، آزادگان
و زيبايي است ، روشن آنچه اما.است داشته نقش ميدهد ، شرح
اين بيان در بهار كه است جانداري و زنده نثر دلپذيري
ميرسد نظر به جمله اين نقل در.است آورده تاريخي ماجراي
مخصوص حرارت و شور با و است زدن حرف حال در خودش بهار كه
فاتح بر را اشكاني دلاور سواران شدن چيره داستان خودش ،
غلامان سردار اسپارتاكوس ، قدرت كوبنده درهم و بردگان جنگ
رنگ كه نشاط ، و شور همين در.ميكند نقل روم ، شورشي
تاريخ بهار دارد ، انساني شرف حال ، عين در و ملي و ميهني
باز نو از را آن و ميكرد بازسرايي را كهن اساطير و
.ميآفريد
پيروزي بهار كه است كلام در جلوهگري و سرزندگي همين با
جرار لشكر بر را اشكانيان روزگار سيستاني سردار سورن ،
كوچكي رساله در را آن گرچه و ميزند داستاني رنگي دشمن
شيريني است ، آورده (صص 65133) اشكانيان تاريخ درباره
مقاله دنباله در خود بهارديد ميشود آن در را قصه
صص) "ايران ملي حماسه تشكيل در كوشانها حكومت تاثير"
بزرگ ، ايرانشناس هرتسفلد ، نظر با را خود مخالفت (225251
-صص 247) ميكند ابراز ميپندارد ، يكي رستم با را سورن كه
داستان نقل هنگام را كهن پيروزي اين اين ، وجود با.(248
چون يلي و زابلي رستم پيروزي گويي كه ميگويد باز چنان
بودن يكي كه بيآن كه است چنين.سيستان از است رستم
تاريخ ديرين سرايندگان همانند بپذيرد ، را رستم و سورن
اين.ميآميزد هم در را حماسه و تاريخ ايران ، داستاني
از ناشي نوشتن و سخنوري در دادن يكتايي و آميختن درهم
و ميديد زنده را اسطوره و تاريخ كه بود بهار طبيعت
.ميكرد وارد اجتماعي حيات زنده متن به را اسطوره بويژه
از "مجموعه در را بهار مقالههاي دليل ، همين به درست
و راحت و ميپذيرند آسان و خوش مردم" تاريخ تا اسطوره
براي نشرياتي در "قبلا مقالهها اينميخوانند آسان
كه است مقالاتي يا و است رسيده چاپ به مردم همگان خواندن
همچنين.است آمده ديگر آثاري و كتابها از بخشي صورت به
و ميدهند تشكيل را آن از مهمي بخش بويژه مصاحبهها
نه و شنيدناند براي روان و ساده و زنده گفتگوهايي
سهلتر را آنها خواندن رواني ، و سادگي اين.خواندن
.ميدمد كلام در را بهار شيرين سخنان و زنده روح و ميكند
به تاريخ تا اسطوره از مقالههايي نثر نزديكي تنها اين
كرده نافذ و خوشخوان اينچنين را آن كه نيست گفتاري زبان
راهگشاي انديشه و جستجوگر روح از بهري حلول بلكه است ،
براي بود جوشان چشمهاي همواره او با گفتگو كه است استاد
در نو آثاري خلق و فرهنگي پژوهشهاي در نو الهامي
.تازه زمينههايي
به شاگردانش و دوستان تحريض در بهار ذاتي و غريب توانايي
وتازه مستقل كاري وكردن نو اثري درآفريدن تلاش و تكاپو
احساس بنياد بر اول مرتبه در خصيصه اين.است بينظير
و بود آن خلق به قادر بهار كه ميآمد پديد شيرين صميميتي
سپس و دانشگستردهاش و ابتكار و تيزبيني ديگر مرتبه در
.اصيل و درويشانه بلندنظري و درخشان سعهصدر و خيرخواهي
و محبوب و يگانه چنين را بهار كه ديگري صفت هر يا اينها
فرهنگي حركتهاي سرآغاز گرمش دم كه است گردانيده موءثر
كه ميآورد پديد خصيصهاي او در باشد ، جامعه در بسياري
و ديرين دوست تعبير بهبود شناخته و آشنا دوستانش براي
;داشت ايزدي فره بهار" سلطاني ، اديب دكتر آقاي گرانقدرش ،
منظور."چيست كه كنيم معني را ايزدي فره و بياييم حالا و
و قدرت و "كاريزما" بهاصطلاح نوعي سلطاني اديب استاد
با و داشت بهره آن از بهار كه است خداداد و طبيعي جاذبه
از كساني با آسان و ساده بهصورتي ميتوانست آن مدد
دوستي و صميمي ارتباطي مختلف و متفاوت "كاملا گروههايي
را خود منظور و بفهمد را آنها زبان و كند برقرار نزديكي
.آورد بهشوق كردن كار براي را آنها و بفهماند آنان به
در اغلب خواننده را بهار با آسان و سهل ارتباط اين
چون را آن و ميكند احساس تاريخ تا اسطوره از مقالههايي
.مييابد گرامي مهربان و خردمند معلمي از پيامي
براي بهار دانش و كلام از كه پژوهندگاني و هنرمندان
و واقف بهخوبي گرفتهاند ، الهام تازه كارهايي اجراي
و بود زنده همواره اسطوره و تاريخ او براي كه آگاهاند
چند سنگي صورتهاي با همانند جامعه ، كنوني آيينهاي بويژه
و ميديد حيات از سرشار و معاصر و جاندار را هزارساله
بررسي براي غني مايههايي خود شيرين نقل در را اينهمه
داستان و عكس و فيلم و تصوير قالب در ريختن نيز و توصيف
متن در اسطوره يافتن و كردن وارددرميآورد بهنمايش
آيينهاي مطالعه و ضبط براي شوق آفريدن و زندگاني ساده
كار از بهار دربرداشت جدي نظرگاه خودمان روزگار زنده
تاريخ در خود وي ايستار ، اين كنار در البته.بود علمي
باستاني دورانهاي به متعلق حوادثي برايش و ميزيست
از خبر گرفتن كه بود حساس و آشنا و زنده همانقدر
يك قرائت بودكه جهت اين از.خويشان و دوستان و همسايگان
او ميتوانست "مثلا پهلوي متن از مبهم و ناخوانده واژه
به ساعتها آن درباره كه بياورد هيجان و شوق به چندان را
و احساسات ابراز "بزرگ كشف" اين براي و بپردازد گفتگو
.بگويد آفرين صميمانه و كند تحسين
كلام كس همه براي كه بود اسطوره ديدن زنده خصيصه همين
من.ميساخت شيرين و پرجاذبه را او درس كلاس و بهار
و جدي آشنايي آيين ، و اسطوره از برداشت طرز اين با بويژه
هم من خود مادر كه زيرا.بودم زيسته آن با و داشتم ذهني
و روشن صراحتي با بود ، برده ارث به كه را كهن شيوه همين
.داد رسوخ و ميكرد اعمال ما همه و خود زندگاني در كامل
بود ، ما ميان در هنوز من مادر اگر كه ندارم ترديد من
بيان اخير خورشيدگرفتگي درباره را حكم و تفسير هزاران
و اساطيري تخيل و اصرار با را قضيه اين پي و ميكرد
آخر" به و است كيهاني واقعهاي اين كه ميگرفت اصيلي
مبتني تفاوتي:بيستم قرن آخر فقط نه بازميگردد ، "هزاره
ميان ديريني سنت و جمعي باورهاي و كهن اسطورههاي بر
و مدرن را دومي كه هست "بيستم قرن" معناي و "هزاره آخر"
متعلق و قديمي مفهومي را اولي و ميآورد نظر به امروزي
"هزاره آخر" كه نكته اينكهنسال عقايد باستاني دنياي به
همه و دارد خود در آخرالزمان نشانههاي و غريب حوادث
بهشمار قطعي امري من مادر براي بود ، خواهند آن شاهد
هرگز بنابراين.بود جمله آن از هم خورشيدگرفتگي و ميرفت
كسوف آخرين" به نميشد او نظر به را هزاره آخر نشانه اين
قديمي و طبيعي ذهن براي البته.كرد تعبير "بيستم قرن
يكي برايش ايراني و مسيحي و بود هزاره هزاره ، من مادر
بيگمان بود ، نرفته اگر هم بهار !نميكرد فرقي و بود
آخرين" به بدل دوم هزاره آخر خورشيدگرفتگي نميگذاشت
خبر اين او بيشمار دوستان "قطعا و شود "بيستم قرن كسوف
با طبيعي حادثه اين و ميرساندند گروهي رسانههاي به را
قاطع پيوندي ايراني كهن باورهاي و باستاني اساطير
:ميكرد پيدا جذاب و جهاني انعكاسي كه بسا چه و ميگرفت
ميكشيدند شعر به را عادي حوادثي كه بودند شاعراني اينان
.ميآفريدند روءيا و افسانه مكانيكي و ساده دنياي از و
بازشناخت و آنها در حيات دميدن و كهن رسمهاي نگاهداشتن
جدي ايماني و باور به نيازمند نهتنها آنها ارزش و اصالت
صريحي راي استقلال و شعور و ادراك بلكه است ، صادقانه و
از شدن مرعوب و غربزدگي روزگار اين در كه ميطلبد را
و بهايي ،"تجدد" و فرنگ تازههاي و فرهنگ و تمدن تجلي
ژرف توان و قدرت آن بايد راه اين در.دارد متمايز قيمتي
با مدرن ، تكنيك و ابزار از هراس كه گرفت كار به را حياتي
دل از را آن فراگير توانمندي و رنگها و جاذبهها همه
و انديشه در را وحدت كه هراسناك ، سلطه آن بهرغم و براند
توسل با.بزدايد خاطر از را پراكندگي ميبرد ، ازدست تفكر
وحدتي به جامعه و آدمي فرد كه است حبلمتين آن به جستن
دوام قابل و خويش بهذات قائم و اصيل هويت با ذاتي
.ميرسد
و تيزبين ادراكي و صادق اصالتي و بلند طبعي راه اين در
دلاوري و شجاعت اينها ، همه بر افزون مييابد ، ضرورت ژرف ،
اعتماد آن با كه است لازم و بايسته زيستن و انديشيدن در
زيرا ;شود انگشتنما كه نترسد شخص و نرود ميان از نفس به
راهي پيمودن و آب جهت خلاف است كردن شنا بيگفتگو اين كه
و عادي زني عنوان به من مادر.صعب و تنها و يكه است
بهار و داشت خود معمولي و طبيعي زيستن در را آن باهوش ،
بازانديشي امكان صديق دانشمندي و جدي متفكري عنوان به
فراهم تا ميكوشيد را ايراني كهن و اصيل فرهنگ درباره
راستا اين در ديرين گذشته تا را ما مردم حال زمان و آورد
مجدد وارزيابي شناخت و ادراك بابت ، اين از.ميداد بسط
انديشه در تعيينگر و حياتي امري بهار نظر در ملي فرهنگ
وجهي داشتن منظور با و ميرفت شمار به اجتماعي تفكر و
آن بايستگي نيز و ميگماشت همت آن بر همواره بشري ، جهاني
.ميآورد ديگران ياد فرا را
را تاريخ تا اسطوره از كتاب از مهمي بخش كه نيست اتفاقي
مثل كوتاه قطعههايي اگر.ميدهد تشكيل بهار مصاحبههاي
و است وتاريخ داستان نوسازي كراسوس ، بر سورن پيروزي وصف
(صص 553557) "بارانآور پرشكوه فرشته تيشتر ، " در "مثلا
در ميشود ، ديده كلام نوگردانيدن همان از ديگر وجهي
استاد جامع و فراگير نظرگاه (صص 578587) "دستي صنايع"
"نيران" و ايران صنعتگران كه ميبينيم نقشهايي درباره را
آن از نمونههايي بيگمان و گرفتهاند كار به را آن
دارد ، وجود نشستهايم آن در اينك كه اتاقي همين در نقشها
شده ، حساب و سنجيده ظرافتي و ساله هزار چندين تداومي با
زمان و ماضي هنرمندان ضمير كاركردن مظهر و يادگار خود كه
.آن مسائل و حيات با آنان درگيري و است حال
دادهاند ترتيب اغلب دوستاني واقع در را مصاحبهها اين
شنيده بهار از معين موضوعي درباره شنيدني نكتههايي كه
.افتد فراموشي دست به كه است ميآمده دريغشان و بودهاند
از كمتر را نوشتن توان و امكان بيماري سپس و گرفتاريها
عبارت اينميرفت اميد و ميبايست كه داد استاد به آن
ميرفت جهان از كه زمان هر كه":حقيقتاست بيضائي بهرام
زودتر خيلي او كه است اين راستش اما(ص 539) "بود زود
كلك در او مصاحبه در بويژه.نباشد زود خيلي كه رفت آن از
صص ايران ، اساطير در پژوهشي) است آمده نكته اين صراحت به
ماندن ناگفته از او وحشت "اصلا) كه آن فزونتر و (56
انجام دليل بگويد ، همه به تا بود مشتاق و بود يافته آنچه
گونه وصيت فهرست را قول اين.است بوده مصاحبه اين گرفتن
اسطوره" ايران اساطير در پژوهشي از دوم پاره پايان در وي
،(هنر اسطوره ويژه) ماه كتاب نگارنده ، از "بهار يادمان و
.ميكند گواهي (ص 23 آبان 1377 ، دوم ، شماره اول ، سال
رشته به نتوانست ميخواست كه چنان را خويش نظريات او اگر
و دريغ جاي البته كند ، اثبات كامل صورتي به و بكشد تحرير
دلداري را خود بايد دريغ ، و درد اين وجود با.است افسوس
متعالي و ممتاز بلندنظري و درويشي با هم همين حتي كه داد
چشم خطاها بر وي بلند طبع:است همسازي و هماهنگي در بهار
و آدمي سست طبع بر را كلان و خرد ضعفهاي و ميپوشيد
هم خود نوشتههاي و حيات در ;ميبخشود همواره ناقص دانش
همواره او بيگمان كه است درست.نداشت كمال ادعاي هرگز
نيرومند ، حافظه و تيز وقادو ذهني با و وميخواند ميخواند
هم كامل دقت با و بود فهميدن و يافتن صدد در پيوسته
است ، حقيقت اين بر گواه بازماندهاش كارهاي و مينوشت
آيندگان پس ميديد جايزالخطا را همگان كه هست هم اين ولي
او گرچه !كنند تصحيح و تكميل را او كار توانست خواهند
يادداشتهايي و نوشتهها انتشار به كه نداشت نيت هرگز
چنين اين جستجوگري و پيگيري با او ، از پس ما كه بپردازد
در خودش شيرين قول به را همه تا آنيم دنبال به حادي
(ص 10 روز ، فكر (1373 ، ايران فرهنگ در چند جستاري مقدمه
بخوبي مردم توجه و اقبال اما !بياراييم "طبع زيور به"
دردي به و بوده سودمند همه نوشتهها اين كه ميدهد نشان
جدي گفتگوي يا پهلوي از ترجمه در اگر مردم.است ميخورده
در را او ميبينند ، خشن و دشوار را بهار اساطير درباره
تا اسطوره از در بويژه و ايران فرهنگ در چند جستاري
.مييابند مهربان و آسان و خودماني تاريخ ،
و ميآيد در به خود نوشتاري نقش از بهار كه است اينجا در
پديدار شيرين و سهل وجهي با زنده ، و گفتاري رنگ در
او و ميگيرد را جستجوگر دست سرزندگي و نشاط با و ميشود
يا و سنگي نقشهاي "مثلا كردن ضبط و يافتن سوي به را
تا ميكشاند عادي مردم زندگاني سنتي روش و زنده آيينهاي
رنگين يافتههاي آن در را كهنسال فرهنگي نقش مگر كه باشد
در و ميماند زنده بهار كه است چنين.بنماياند مردم به
آنها رهگذر از و ميخوانند را او آثار كه نازنيناني نقش
ميبرند ، راهي آفريدن و نوشتن و خواندن و ديدن سوي به
.مييابد تداوم وجودش
فقط مرگ از پس بهار ماندن زنده و زنده حضور از غرض البته
دوستان كه نيست آن معناي به نيز و معني اين به منحصر
نگاه او از تازه كارهايي تعليق و انتظار در را ما هنوز
مثل آثاري هنوز استاد خاموشي از پس سال پنج و داشتهاند
اثر يااست نشده منتشر كلك در او مصاحبه دوم بخش
همچنان مانوي ادبيات نام به وي ، چاپ زير در جاودانه
از جستن سود با تا است مانده انتظار و تعليق روش مشمول
سالگي ، هفتاد تا نوجواني از ادب عروس اين داستاني ، شيوه
جهيزيه با و باشد پيرايش و آرايش كار در خداوند ، اميد به
انتظار بيگمان !بفرستند بخت خانه به را او كافي كامل
.ميكند خاطرنشان ما ميان در را بهار حضور اينها انتشار
زنده را او شفاهي كلام در هم بگذريم ، كه شوخي اين از ولي
كه ارجي و بزرگواري و او سوگواري و درد در هم و مييابيم
.ميكنند و كردهاند ابراز او بدرقه در مردم
ماريا دكتر خانم او ، درگذشت سالروز نخستين در "مثلا
و كوتاه نوشته پنج و بيست تا بيست به نزديك آيوازيان
صورت به را آن از گلچيني و يافت بهار رثاي در را بلند
فرهنگي مطالعات و انساني علوم پژوهشگاه در محدود ، تكثير
اين "طبعا امروزه.رساند دوستان دست به و آورد فراهم
ياد به بازهم بهار ارادتمندان و است گرفته فزوني شماره
و خردمند معلمي براي را اينها.نوشتهاند بسيار او
كه نگاشتهاند دانش و فرهنگ در اشتياق از سرشار و مهربان
به خود زندگاني در" سلطاني ، اديب دكتر آقاي قول به باز
كه است بهار نافذ و حاضر زندگاني اين "!پيوست اسطوره
را تفكر و است لمس قابل سادهاش و صميمي كلام در هنوز
وادار آفرينش و تكاپو و جستجو به را ذهن و برميانگيزد
و رمزها و رازها اسطورهها ، :337- ص 336) ميكند
:(كوير شگفتيهاي
با مبارزه فرهنگ ، اين در..نشويم روبهرو شايد خشكي با"
من...نميكنند تصوير را خشكي خود والا است مطرح خشكي
كه اين از پس "واقعا كه ميگويم را استنباطهايم فقط
بايد بعد.چه يعني خشكي كه كنيم تفهيم مردم به بتوانيم
هر دردهيم شرح است ، خشكي اين برضد كه را مردم مبارزه
نقشي چه ميسازيم ، برضدش بنايي چه داريم ، آييني چه گوشه
كه اين براي..ميخوانيم شعري چه ميآوريم ، تزييني و
كار طور اين "دقيقا ما مردم...ببريم بين از را خشكي
در ولي خشكياند ، از وحشتزده خشكي ، به واقف كه كردند
ميسازند كه آبانبارهايي.نشوند تسليم خشكي برابر
اين داخل نورهاي اين چقدر و...است شگفتآور "واقعا
آب.است خورشيد يك سوراخش هر.زيباست "واقعا آبانبارها
ما "مقدمتا كه ميكنم فكر من...آبها اين در خورشيد و
.برويم موزه به "حتما بار يك
سفر؟ اين از قبل يعني -
در كه آنچه از كنيم ، شروع موزه از برويم بار يك بله ، -
.كنيم پيدا را اصيلش ميتوانيم تهران
.برويم هم فرش موزه به بدانيد صلاح كه اينگونه پس -
نداشته خبر هيچ من كه باشد ديدني جاهاي شايد "واقعا -
"...ديدني خيلي منطقه يك ميكنم فكر من باشم ،
معلم ايستار و نظرگاه اينك "ديدني خيلي منطقه" اين و
گسترده و دقيق بينش و روشن دانش با است مهربان و خردمند
فرزندان به شاگردانش و دوستان را آن از يادگارهايي كه
يك هر كه آثاري قالب در ميدارند ، تقديم بزرگ ملت اين
بهار دانايي.جهان از ما ديدار و انديشه بر دارد دلالت
محدود خويش دانستههاي بر وصادقانه دائمي ترديد به
او همواره تازه يافتههاي از شادي در شوق بلكه نميشد ،
.ميداشت متصف برتر ادراكي و شعور به را
يكي بهزودي كه بود خواهد آن اميد بزرگوار آن روان شادي
سورن پيروزي "مثلا كه يابد توفيق هم ما هنرمندان از
شهادت به اشكاني ارد دست به هم خودش كه را ، فاتح و دلاور
در كه درآورد چنان جلوه پر و امروزين تصويري به رسيد ،
فيلم اشتهار و عظمت به جاذبه و هنري بهاي و ارزش
و ظالم كراسوس كه باشد كوبريك استانلي اثر اسپارتاكوس ،
فرنگان هنري آفرينش قدرت و كشيد نمايش به را رومي طماع
!نشستند نظاره به ، عالميان آن در را
نوآور پژوهندهاي
قريب بدرالزمان دكتر استاد:نوشته
.بود خستگيناپذير و نوآور پژوهندهاي بهار مهرداد دكتر
استادي فروتن ، دانشمندي توانا ، نويسندهاي حال عين در
انساني او.بود خوب دوستي و مهربان همكاري و دلسوز
.بود وارسته
او تعلق شايد بود ، سويه چند تحقيق و پژوهش به بهار توجه
ذهنيت اين خلق در دانشپرور و اديب خانوادهاي به
فارسي ادب و شعر در كه بود كسي فرزند او.نبود بيتاثير
.گذاشت يادگار به خود از جاودان آثار
به.كرد آغاز فارسي ادبيات و زبان با بهار مهرداد
.شد علاقهمند آن پربار ادبيات و زبان اين ريشهيابي
اديان و مانوي و زردشتي بهويژه باستاني متون در تحقيق
كشاند اسطورهشناسي خم و پرپيچ راه به را او باستاني ملل
.شد پيشگام (ايران در لااقل) راستا ، اين ودر
حماسه و اسطوره دقيق تعريف كه است كساني معدود از يكي او
در را ديگري و خدايان قلمرو در را يكي كرد ، بيان را
هم.كرد تعيين را آنها مشخص مرز و دانست انسانها قلمرو
روايت و حماسه قصه ، و حماسه تاريخ ، و حماسه مرز او
داستان بهار نمونه بهطور.نمود مشخص را عاميانه پهلواني
پهلواني روايات از را عيار سمك قصه و حماسه يك را رستم
.ميدانست عاميانه
باستاني فرهنگهاي تلفيق به راسخ اعتقاد بهار مهرداد
را ايراني اسطورههاي و حماسهها از بسياري ريشه و داشت
نجد بومي مردم فرهنگ در نيز و بينالنهريني فرهنگ در
فرهنگ واقع در -ميكند فرض آرياييها آمدن از قبل ايران
و ماوراءالنهر تا سند رود ميان از كه پهناوري سرزمين كهن
مردم و ميشد ايران نجد شامل و بود گسترده بينالنهرين
پيشرفتهتري مدني فرهنگ آريايي اقوام از سرزمين اين
آريايي اقوام و اقوام اين باورهاي و فرهنگ تلفيق -داشتند
از بسياري جوشان سرچشمه او.داد اسطورهها به جديد غنايي
حماسي شكل شاهنامه در بهويژه كه -را ايراني اسطورههاي
.ميديد تمدني و فرهنگي ميان تبادلات اين در -گرفتهاند
فرهنگها تاثيرپذيري و تاثيرگذاري عامل به بهار مهرداد
والاتر فرهنگي جهشهاي انگيزه را آن و ميداد اهميت
يعني) (سوگنامه) تراژدي(مايه بن) تم "مثلا ميدانست ،
يكي كه بيگناه و شايسته خوب ، انسان دو نهادن دربرابر
ادبيات از گرفته الهام را (شود كشته ديگري دست به بايد
.ميشمرد يونان
سلسله و كوشانيان سلسله درباره او تحقيقات از نظر اين
و ايران شرق در كوشانيان از قبل كه بلخ مستقل يونانيان
.ميگيرد سرچشمه ميكردند حكومت هند قاره شبه شمال
تمدن بر يوناني هنر و مجسمهسازي و معماري سبك چنانچه
را يوناني خط حتي كه بهطوري گذاشته تاثير شرقي ايران
برگزيدند ، بلخي زبان به خود كتيبه نوشتن براي كوشانيان
اين مردم فرهنگ و مردم ذهن در هم يونان ادبيات "احتمالا
حماسههاي صحنه كه آنجا از و است نبوده بياثر سرزمين
ميتوانند حماسهها اين پس است ، شرق در بيشتر ايران
او -باشند داشته بر در يوناني فرهنگ از ردپايي
هومر ايلياد و اسفنديار و رستم داستان ميان شباهتهايي
براي را (آشيل پاي پاشنه و اسفنديار چشم پذيري آسيب)
كساني معدود از او شايد -ميكند گوشزد خود ديدگاه اثبات
ديدگاه.باشد پرداخته را ذهن از دور نظريه اين كه است
پي در كه است يونان در علم پيشرفت توجيه درباره او ديگر
شرق در كه صورتي درشد پديدار اسطوره از فلسفه جدايي
عجين هميشه دين و علم شرق در.نپيوست ظهور به پديده اين
آيينهاي شكل به ابتدايي صورت از كم كم اسطورهها.بودند
جذب خود به را علمي پديده هر دين و آمدند در يكتاپرستي
و رياضيدان منجم ، دينميتوانست مرد يك طريق بدينكرد
ادامه ايران در مغول از قبل تا روال اين و باشد پزشك
.داشت
فرهنگي تلفيق كه بود اين بهار مهرداد ديگر جالب نظر
و آيند فرود زمين به آسمان از كهن خدايان كه شد باعث
و كنند خودنمايي حماسه قهرمان انسانهاي قالب در بعضي
داستان نمونه براي وي.شوند شررخيز و شر ديوان ديگر برخي
شهيد خداي و (راما) هندي اسطورههاي از تلفيقي را سياوش
خداي مختصات همچنينميدانست (تموز/دموزي)بينالنهرين
از بسياري در را (بهرام) ورثرغنه -ايندرا:هندي جنگجوي
بعضي كه اين.ميجست شاهنامه رستم با صفات و زندگي عناصر
ردپاي از نيز را شدند تبديل ديو به آريايي خدايان از
شر و خير خدايان هميشه كه ميدانست بينالنهريني فرهنگ
شاه را كيخسرو بهار شاهنامه ، پيرامون بحث درداشتند باهم
صلح سلطنتش دوران در كه كسي ميدانست فردوسي آرماني
نظر بهپيوست شاهي عدالت با الهي عدالت و گشت برقرار
فردوسي فكري اعتدال و خردگرايي نماد كيخسرو بهار ، استاد
.بود
به منتج اساطيري جغرافياي درباره بهار مهرداد تحقيقات
او نظر به كه شد گرد سياوش و دژ كنگ ميان رابطهاي يافتن
و كنگدژ شدن يكي اسطوره و است دومي آسماني نمونه اولي
ردپاي آن در كه است كيخسرو رستاخيز گردگوياي سياوش
.ميشود ديده سومري تموز اسطوره
به گاهنامه و درتقويم او كاوشهاي و پژوهش همچنين
نوروز ، عيد توجيه درباره جديدي نظريات و ريشهيابي
بيشتر را پديدهها اين باز كه شد منجر سده جشن و مهرگان
.ميدانست فرهنگها تلفيق از متاثر
و اجتماعي تاريخ به بهار مهرداد كه علاقهاي و دلبستگي
آيينهاي ريشهيابي به را او توجيه داشت ، اديان تاريخ
بلكه جنگجويان ، و اشراف طبقه در فقط نه پهلواني ، -حماسي
اصناف و بازرگان پيشهور ، شهري ، متوسط مردم طبقه در
تاريخ در پژوهش به را او راستا اين در و كرد معطوف
به جستارش در.نمود راهنمايي فتوت آيين و عياران
رومي مهري معبد و زورخانه ساختار ميان كه شباهتهايي
ميان در عياري آئين مقايسه با و برد پي دارد ، وجود
ميراث را دو هر (ميترائيسم) روميان مهري آئين و ايرانيان
او شايد.ميدانست شهرنشين مردم قشر در كهنتر آئين يك
.گفت سخن مقوله اين در كه باشد كسي نخستين
شناخت و طرفي از واژهها ريشهشناسي به بهار دكتر علاقه
واژه از جديد تعبيري كه شد باعث كهن آئينهاي از او
حماسههاي مكتوب روايت شاهنامه اينكه.دهد ارائه زنديق
توسط آن حماسي داستانهاي از بعضي و است ايران شرق
"قبلا ميشد خوانده آواز و موسيقي با خنياگران و گوسانان
علت به حماسهها اين كه ويژگي اين اما بود شده ذكر نيز
سامان آن جغرافيايي محيط تاثير تحت ايران شرق به تعلقشان
.بود يادآوري و توجه مورد كمتر است ، بوده
-هندي -ايراني فرهنگ با آميخته جغرافيايي محيط كه نيست شك
حماسهها اين آفرينش و پيدايش در تاثير بدون يوناني
.است نبوده
مهرداد نظريههاي بيشتر تحقيقات با كه است برآيندگان
يافتن در او اما دهند ، قرار ارزيابي و سنجش مورد را بهار
كه نزيست آنقدر او كه افسوس.بود پيشگامان از تاثيرات اين
تجديد را بعضي يا و تكميل را خود فرضيههاي و پژوهشها
حرف بسيار هنوز و رفت ما ميان از زود خيلي او.كند نظر
.داشت گفتن براي
و زبان (كارشناس) ليسانس همدورهاي يك عنوان به من
چند اين يكدوست و دانشگاهي همكار بعد و فارسي ادبيات
اما.نوشتم اوست پژوهشهاي از كمرنگي تصوير كه را فقره
تحليل به و خواند را آثارش بايد بهار مهرداد شناخت براي
و همكاران از بسياري شايد.پرداخت آنها جانبه همه
"مطمئنا و كنند بيان را آن بتوانند من از بهتر شاگردانش
زنده را بهار مهرداد نام و نوشت خواهند و گفت خواهند كه
.داشت خواهند نگاه
|