!رفت بين از جاهلي فرهنگ
استاني تئاتر جشنواره يازدهمين برپايي
اراك و كرمان در
...گريستم تلخ ،"طلا دندون" با
!رفت بين از جاهلي فرهنگ
;اشاره
در همچنان ميرباقري داود كار و نوشته "طلا دندون" نمايش
به نزديك تاكنون و است صحنه روي بر شهر تئاتر اصلي سالن
تئاتر در رقم اين كه است داشته فروش تومان ميليون 90
رسيده خبرهاي.است نايافتني دست "تقريبا ركوردي ايران
در بماند ، صحنه روي بر اگر نمايش ، اين كه است حاكي نيز
نقد زير نوشته دو.آورد نخواهد كم استقبال و فروش
نمايش اين بر منفي و مثبت زاويه دو از كه است گونههايي
آن به را گرامي خوانندگان شما ، توجه كه است شده نوشته
.مينماييم جلب
.بروم طلا دندون نمايش تماشاي به كه كردم پيدا فرصتي
ميرباقري آقاي با راديويي مصاحبه شنيدن از بعد بخصوص
موفقي نمايش را آن كه (نمايشنامه نويسنده و كارگردان)
كه است ماه مدت 3 "تقريبا كه وجودي با.بودند كرده ذكر
بود ، توانسته فراوان تلاش با همسرم است ، صحنه روي نمايش
خريداري بالكن براي هم آن قبل ، روز چندين از را آن بليط
نمايش ديدن اميد به زايدالوصف ، شوق با بنابراين.كند
پيش نمايش هرچه ولي نشستم ، آن تماشاي به مطلوب و جاذب
.ميشدم دلتنگ بيشتر من ميرفت ،
و جاهلي فرهنگهاي ارائه از است ملغمهاي نمايش
تقليد آنها بر علاوه كه (حوضي تخته) سياهبازي
فردوسي شاهنامه سهراب و رستم داستان از هم ديگرگونهاي
بسيار نمايشنامه در جاهلي فرهنگ البته.دارد عليهالرحمه
به سخني مسلكي جاهل و جاهلي مورد در وقتي و است پررنگ
درشت كه ميكنيم تصوير را افرادي "معمولا ميآيد ، ميان
نمايش به را آن پيوسته و دارند زوربازو اندامند ،
نوع به و ميكنند صحبت خودشان خاص گونه به.ميگذارند
سلوك و ميروند راه است ، قشر اين مخصوص باز كه خاصي
بهكار آنها براي را مخملي كلاه اصطلاح "سابقا) ميكنند
ابعادي در جاهل ، كه است شده شنيده اوقات گاهي (ميبردند
بودن جوانمرد من اعتقاد به ولي است ، داشته هم جوانمردي
نه است ، بوده مردم منظر در زوربازويشان بر تاكيد آنها ،
كه ميكردند مبادرت كاري انجام به تفكر و تعقل با كه آن
"اتقافا اگر بنابراين ، .باشد بايد جوانمردي آن لازمه
در "حتما شود ، شنيده ندرت به هم آن گروه اين از تعريفي
.است ويژگي اين با ارتباط
نه است بهتر ندارد ، جايي ما فعلي جامعه در جاهلي ، فرهنگ
"كاملا بلكه باشد ، نداشته وجود هم نشانهاي آن از تنها
است نبوده موفقي آدم "اصولا مسلك جاهل چون.شود فراموش
در.بيايد ميان به سخني عنواني بههر او ، از "مجددا كه
.نيست هم جوانمرد جاهل طلا ، دندون نمايش
.و همت اصغر ارجمند ، داريوش آقاي نظير ارزندهاي هنرمندان
توانايي با و خوب بسيار را خود نقش الحق كه..
و خود وقت من اعتقاد به ميكنند ، ايفا فوقالعادهاي
.كردهاند تلف را تماشاچي
بكشند ، تصوير به را نقشها گونه اين پذيرفتهاند كه آنها
عالي بازي با ميخواهند بدهند؟ ما به پيامي چه ميخواهند
درد بهچه فرهنگ اين كنند؟ زنده را جاهلي فرهنگ خود ،
ميخورد؟ ما جامعه
ولي ناداني ، با را اموراتش و ندارد خرد كه است كسي جاهل
پول ، و قدرت و زور امروز ، جامعه در.ميگذراند زور با
.است دانايي دارد ، اهميت كه آنچه.نيست نظر مطمح هيچكدام
و معلومات افزايش و معنويات كسب با كه.است معرفت
الوين.باشد زندگي راهگشاي ميتواند تجربيات اندوختن
قرن 21 ، كه ميكند ذكر قدرت در جابجايي كتاب در هم تافلر
.است دانايي قرن
يك ارائه جاي به هنرمندان ، گروه كه است اين در من تاسف
هم آن را شده منسوخ و قديمي فرهنگ بههنگام ، و قوي فرهنگ
براي متاسفانه كه ميكنند تصوير تمامتر ، هرچه قوت با
اين از صحبت جا همه كه حالي در دارد بدآموزي هم جوانان
هنرمندان كه سخناني از بعضي بداريم ، پاس را فارسي كه است
نداشت مفهوم من براي ميكردند ، بدل و رد هم با صحنه روي
چون بودند چه واژهها اين كه بدانم نميخواستم حتي من و
كاربردي هيچگونه زيرا.نداند هيچكس است بهتر را آنها
.ندارند ما معمولي زندگي در حتي
اين ديالوگ در جاهلي مطالب بيان براي كه ميكنم اضافه
-بود شده استفاده بهوفور ركيك بسيار واژههاي از نمايش ،
هيچيك باز بشود ، حضار خنديدن باعث آنها شنيدن اگر حتي
.نميكنم تائيد را آنها از
جدا بايد جاهلي نوع از را آن كه بازي سياه فرهنگ اما و
نوع اين در ولي -نيست پذيرفته هم آن چند هر -كرد
و خنده با سياه ، شخص بوسيله حقايق و پيامها نمايشها ،
دلخوش ميتوان حداقل و ميشود بيان نمايش طول در شوخي
.برسد تلويح به ولو مسئولي گوش به مطلبي كه اين به داشت
صورت به و نبود ، بارز زياد نمايش در نقش اين كه حالي در
.داشت قرار جاهل يعني اصلي نقش كنار در چاشني
تقليد سهراب و رستم داستان روي از نمايش كل كه اين ولي
بيادبي كنار در را ادب كه بصورتي هم آن باشد ، شده
بخشايش قابل "اصلا بيخردي ، كنار در را خرد و بگذاريم
.نيست
فريفته ، را او كه زني به را خود گردنبند قصه ، جاهل
و -ميدهد تهمينه به رستم كه بازوبندي مثل "عينا -ميدهد
بيخبر پسرانشان سرنوشت از مردان اين دوي هر بعد
در جاهل.ميكشند را فرزند ندانسته كه آنجا تا ميمانند
نبرد ، بين از قتاله آلت با را فرزندش تنها نه نمايش ، قصه
حيز از را فرزند اعتياد ، بهسوي او دادن سوق با بلكه
.بود كرده ساقط انتفاع
ميتوانستم كاش كه است شده مطرح سئوال چندين من براي حال
:كنم دريافت ميرباقري ازآقاي را آنها جواب
سريال كه ميرباقري جناب مثل ارزندهاي كارگردان:اول
پا پيش نمايش چرا ميفرمايند ، تهيه را "علي امام" عظيم
ميدهند؟ ارائه را طلا دندون افتاده
ميخواهند پيامي چه نمايش اين بوسيله ميرباقري آقاي:دوم
آنقدر جاهلي فرهنگ من ، اعتقاد به چون بدهند؟ تماشاگر به
به راه آن ، طريق از اقدامي هر انجام كه است بيمحتوا
طول در طنز ارائه نويسنده قصد اگر ولي.است تركستان
آن شود ، فراهم بيننده خاطر انبساط كه است ، بوده نمايش
شديد جنون و نير مرگ نظير محزون ، ديالوگهاي وجود وقت
را او مرگ و بلبل اعتياد يا و او مرگ بهخاطر سياه شخص
كنيم؟ توجيه چگونه
با كه داشت آن بر را نويسنده انگيزهاي چه:سوم
در بيادبي با را ادب شاهنامه ، داستان از الگوبرداري
بگذارند؟ هم كنار
بعد كه ميكنم تعجب ارجمند داريوش آقاي از كه آن آخر سخن
پرونده علي ، امام سريال در اشتر مالك نقش ايفاي از
.كردند خدشهدار جاهل قهوهچي قنبر نقش در را خود بازيگري
بگوييد اگر حتي كرد ، نقش ايفاي نبايد رلي هر قالب در
آن من كند ، بازي خوب را نقشها همه كه است آن خوب هنرمند
رل در كه به همان ايشان معتقدم چون نميكنم ، تائيد هم را
اين با شوند ، ظاهر بخير پا و دست و موءمن متين ، محكم ، مرد
.كرد خواهند نفوذ بهتر مردم افكار روي شخصيت
گوهري فاطمه *
استاني تئاتر جشنواره يازدهمين برپايي
اراك و كرمان در
پنج مدت به كرمان استان استاني تئاتر جشنواره يازدهمين
.شد برگزار كرمان شهر در روز
جشنواره ، اين در كرمان ، در همشهري خبرنگار گزارش به
استان شهرستانهاي تئاتر جشنواره در كه برگزيده كار سيزده
جشنواره ، اين در.پرداختند رقابت به بودند ، شده انتخاب
از ديگر كار نه و كرمان از برگزيده نمايش چهار
در برگزيده ، تئاتر و درآمدند نمايش به استان شهرستانهاي
.كرد خواهد شركت فجر تئاتر سراسري جشنواره
جمعي حضور با مركزي استان تئاتر جشنواره يازدهمين همچنين
دانشگاهها ، اساتيد فرهنگي ، مسئولان و مديران از
در استان هنري رشتههاي ساير هنرجويان و دانشجويان
.يافت گشايش اراك آئينه فرهنگسراي
اين افتتاح مراسم در اراك در همشهري خبرنگار گزارش به
و فرهنگ كل اداره هنري و فرهنگي معاون آقابابا جشنواره ،
و طرح بين 63 از:مركزيگفت استان اسلامي ارشاد
سوي از مختلف موضوعات و مضامين با ارسالي نمايشنامه
محلات و دليجان ساوه ، خمين ، اراك ، شهرستانهاي هنرمندان
به طرح استان 38 تئاتر جشنواره يازدهمين دبيرخانه به
براي نيز نمايشي اثر و 13 است يافته راه بازبيني مرحله
جهت برتر اثر كه 2 شدهاند انتخاب مسابقه بخش در شركت
.شد خواهند معرفي منطقهاي جشنواره در شركت
...گريستم تلخ ،"طلا دندون" با
افسانهاي مثنوي همان ديگر حال ديارمان ، تئاتر حكايت
و پويا مقدس ، هنر اين از شگفتا.است كاغذ من هفتاد
لب زمين ، ايران هنرخيز سرزمين چون گسترهاي در كه پيكاو
روزگاري تصور حتي گذر ، اين از و بهشتآلوده گندم به
دورنماي كه دريغا و !است ساخته ناممكن برخود را شيرين
نه راز اين در پرده عيبيابي ، چشمانداز از تئاترمان
گردن به بار اين بيبي ، گناه كه است مهر به سر چندان
با پيشگان تئاتر ناخواسته پخيدن حديث آري ، .نيست كنيزك
كه هر از بيش خود كه است ، نورستهاي بالندگي و سبزي
چند هر را ناله ;من و.نشستهاند انتظار به را بهارش
آمدم ، تنگ من كه ميگويد سينه كنم پنهانش كه ميخواهم
.كن فرياد
مضحك غمنامهاي و غمانگيز تمسخري ;ديدم را "طلا دندون"
نمايش به خنده ، عنصر از بهرهوري با تا ميكوشد كه
با.يابد توفيق زمانه ناسازگاريهاي از خلق دلنگرانيهاي
و معايب تاويل هرگز سطور ، اين نگارش عمده موجب حال ، اين
بر است شكوائيهاي بيان كه ;نيست نمايش اين محاسن تفسير
به "طلا دندون" اقبال قبال در خصمانه مواضع پارهاي
.گيشه تسخير
رستاخيز به را خود نمايش كه آن است خوشبين چه راستي به
صحنه تقدس بلنداي بر را آن كرده ، ختم ايراني نمايش
كه دارد دوستاني ما نمايش نميداند ، كه اين وگو.ميبيند
دقايق تمامي از شايد !ساختهاند بينيازش دشمني هر از
تفاوت فرسنگها كه بس ، پرمايه پايان همين ،"طلا دندون"
لالهزاري تئاتر عنوان زير را چه آن و اين ميان
و يكسونگري لطفي ، كم معهذا.باشد نشانگر ميشناسيم ،
گاه كه فرهيختگاني سوي از نمايش اجراي دشواريهاي فراموشي
ناموزون قياس با دارند ، آتش اين بر دستي نزديك از حتي
است مهم اين بيانگر ايراني ، نمايش از مجزا گونه دو اين
خود آرماني قله با و لنگ حشر ، به تا ما تئاتر قافله كه
.دارد آسمان تا زمين از فاصلهاي
مينهد ، فرا نزاكت محدوده از پا گاه چه اگر "طلا دندون"
هرگز -زندگي از برشي مثابه به -تئاتر رسالت لحاظ به اما
نيكي به ما همه چه نيست ، انحراف و ابتذال عناوين بايسته
رواجشان از و آگاه مرسوم ، ولي منحرف مبتذل ، الفاظ بر
شيوه تصحيح و فرهنگ اصلاح پسنديدهتر ، لذا.متاسفيم
تمامنمايي آئينه شكست است ، تا مردمان رفتاري و گفتاري
.تئاتر چون
ميتوان -نواقصاحتمالياش همه با -را "طلا دندون" نمايش
هنر با كشورمان مردم رويايي آشتي تحقق در موءثر گامي
دوستانه نفريدن نازيباست چه ميان ، اين دردانست تئاتر
دم به دستش و رها دشت ، كوري از تا ميرود كه را تئاتري
كه زيان چه و استبداد بر اصرار از سود چه !شود بند گاوي
!دهيم؟ نان خود سينماي اشتهاي به را تئاترمان گاه ،
ميآيند ، تئاتر چهرههاي ديدن به امروز كه مردمي بيگمان
طويل صفوف در ساعتها نمايش ، هنر مضامين درك براي فردا
رونق كه آن زيبندهتر لحاظ ، بدين.ايستاد خواهند تئاتر
مخرب ضديتهاي از گرفته ، نيك فال به را "طلا دندون"
نظر افتد ، بيهنر هركسي" ;كه نباشد اينگونه و بپرهيزيم
"!كند عيب به
هرگونه از مصون و خورتحسين در نمايشي "طلا دندون"
به بايد.است رشكآميز نظرات اظهار از ناشي مسموميت
اجراي با و "ميرباقري" پيشاهنگي به كه طلاياني دندون
به را ديگر بسياري و ستايش به را بسياري زبان نمايششان
ارائه در را تلاششان و گفت نباشيد خسته گشودهاند ، نكوهش
ايشان ، جديت كه نيست ترديديداشت پاس موفق ، نمايشي
رنگ پچپچها ، انبوه و مغرضانه انتقادات تقابل در هيچگاه
خداوند ، كه شنيدم پيري از !بودم كه كودكترباخت نخواهد
و كند كسي بزرگي قصد كه زمان آن يكي ;ميخندد دوگاه
...كه هنگامي وديگر خواهند آن غير كساني
خنديده مردم خنده با ،"طلا دندون" اجراي در كه من و...
!گريستم تلخ خدا ، خنده با بعد ، روزها بودم ،
حيدري يونس *
|