شگرف نظمي با پريشان كتابي
مدرنيستي پست شگردهاي و كشي عشق
سينماتك در فرانسه مستند فيلم هفته
شگرف نظمي با پريشان كتابي
عباس دكتر با گو و گفت در مثنوي هاي قصه شناسي شكل
(آخر بخش) خيرآبادي
خصيصههاي از آشفته ظاهر و ريختگي درهم پريشان ، نظم *
آن شناسي شكل به چگونه حال اين با است مثنوي قصههاي
.ميپردازيد
در اما است ، پريشان كتابي مثنوي هم من گمان به بله ، *
را آن ميتوان كه طوري به.دارد شگرف نظم پريشاني عين
مولانا چرا كه اين.دانست عالم پريشان كتاب منظمترين
خود البته است ، سروده پريشانوار بدينگونه را قصهها
آنكه نخست:ميكنم اشاره مواردي به كه است مفصل بحث
معاني گنجايش -ديگري زبان هيچ و -فارسي زبان واژگان
مجبور او و نداشتهاند را او عارفانه انديشههاي پرحجم
راهي تا كند خرد زبان خورد در را معاني بدين تا است بوده
:بيابد آن بيان براي
نارسان هميشه معني در لفظ
لسان كل قد:گفت پيمبر زان
آسماني معاني خوانندگان ، و مستمعان فهم كه اين ديگر
حجم خورد در است ناچار او و نميتابد بر را مولانا
نگفته مطالب بسياري از و فشرد هم در را سخن آنان ، دريافت
.درگذرد
تست فهم قدر به ميگويم آنچه
درست فهم حسرت اندر مردم
او كار در مولانا ، متعصب و قشري معاصران كه اين همچنين
خود تكفيرمينگريستهاند و عناد به گاهي و حسادت به
را آنان رعايت حدودي تا بايد مولانا كه است مسئلهاي
خود مثنوي قصههاي طرازنده ديگر مساله و است ميكرده
بلكه كند ، رعايت را نظم و باشد حساب اهل كه نيست مولانا
انوار.است ولااباليگري پريشاني آن لازمه كه اوست "عشق"
گويي كه ميتابد مولانا بر چنان ازديگري پس يكي تجلي
.كند تمام را كلامي تا بگذارد منتظر را يكي نميتواند
و ميچيند گلي بستان اين از شاخهاي هر از كه است چنين
مولانا تداعيگر ذهن اينكه آخر نكته.است سرگردان بازهم
به توجه بدون ميكشاند ديگر داستان به داستاني از را او
.است مانده ناتمام هنوز اول داستان كه اين
قصهها شناسي شكل براي كه است طبيعي مقدمه اين با خوب
هم وكنار جست را آن افتاده دور هم از اجزاي بايد اول
كرد تقسيم خود متشكله اجزاي به را آن دوباره بعد و گذاشت
و بديع خود جاي در كدام هر كه ديگر كلام هر درباره و
.تاملاند قابل
و گياهان حتي و جانوران انسانها ، بر علاوه مولانا
از و گرفته كار به خود ، داستانهاي در نيز ، را جمادات
در كه بطوريماست ادبي آثار مهمترين از يكي هم حيث اين
دمنه و كليله از پس شايد "فابل" جانوران داستانهاي
.باشد ايران ادبي كتاب معتبرترين
مثنوي ، قصه چهل و سيصد كل از داستان هفتاد حدود در
مخصوص مثنوي داستان يك و بيست و دارند نقشهايي جانوران
شخصيتهاي داراي نيز مثنوي قصه حدود 12.است جانوران
عمل ميگويند ، سخن جانوران همچون خود كه جمادياند ،
.هستند داستان دهنده شكل اصلي پديدههاي از و ميكنند
است ، گفتوگو و ديالوگ داستاننويسي روشهاي جمله از *
.ميكنيد تحليل چگونه را مثنوي قصههاي گفتوگوهاي
حتي.است گفتار بيترديد مثنوي ، قصههاي در كار اساس *
از كه ميبينيم پرارزش كتاب اين در را بسياري قصههاي
ميان گفتوشنود بيان فقط داستان و است تهي كردار
خود به هم آنها معرفي براي مولانا كه است قهرماناني
(ص)پيامبر داستان به ميتوان دست اين از.نميدهد زحمتي
و دوم دفتر در گوسالهپرست و موسي اول ، دفتر در زيد و
و كرد اشاره سوم دفتر در را درويش آن بهلول كردن سئوال
.ديگر داستان دهها
و دارد چشمگيري تنوع داستان در گفتار از مولانا استفاده
را داستان نتيجه "غالبا كه وپرباري فراوان گفتوشنودهاي
ميتوان كه است گنجانده خويش قصههاي در بردارد در نيز
قبيل اين از انواعي به گفتوشنود طرفين لحاظ به را آن
.كرد تقسيم
گفتوگوي باهم ، نفر چند گفتوگوي انسان ، دو گفتوگوي
گفتن سخن خود با بالعكس ، يا نفر چند و تن يك ميان
با انسان گفتوگوي خداوند ، با گفتوگوي انسانها ،
...و هم با جانوران گفتوگوي جانوران ،
:ميگويد كه فرزندش با نوح گفتوگوي مثال عنوان به
نشين بابا كشتي در بيا هي
(...)مهين اي طوفان غرق نگردي تا
:ميگويد كه خدا با شبان زيباي گفتوگوي ويا
چاكرت من شوم كه كجايي تو
(...) سرت شانه كنم دوزم چارقت
دارد حضور مثنوي سوم دفتر در كه شخصيتهايي از يكي *
معاني به يافتن دست در شخصيت اين شناخت است ، "دقوقي"
نيزنظرات تاكنون است ، اهميت حايز بسيار مولانا ذهن ظريف
به صايب چندان است شده مطرح دقوقي مورد در كه گوناگوني
.ميكنيد معرفي چگونه را شخصيت اين شما نميرسد ، نظر
صوفيه آثار از يك هيچ در ميفرماييد ، كه همانطور بله ، *
داستان مثنوي سوم دفتر در مولانا.نيست "دقوقي" از نامي
.ميگذرد "دقوقي" به كه دارد وقايعي و احوال شرح در مفصلي
و صحيح اطلاع بسيار تتبع و تفحص از پس فروزانفر شادروان
علامه از ناچار به و نياورده بدست شخص اين از دقيقي
.خواسته مدد -است نوشته ايشان به كه مكتوبي در -قزويني
دقوقي عبدالمنعم شخص اين كه ميدهد احتمال قزويني مرحوم
هم زرينكوب دكتر شادروان باشد ، بوده (سال 645 به متوفي)
من گمان به امامولاناست خود دقوقي كه است داده احتمال
است ، مولانا خاص مريد چلبي حسامالدين همان "دقوقي"
:ميگويد چنانكه
مامضي قوم مدح كردم چند
زاقتضا بودي تو آنها ز من قصد
را ابهام آن راند ماهي و مرغ (...)
را نام خوش اين مجمل ستودم كه
وزد كم حسودان آه او بر تا
گزد كم دندان به را خيالش تا
كرده اشاره نكته اين به بارها ششگانه دفاتر در مولانا
وصف زخم ، چشم ترس و روزگار حوادث ازبيم كه است
:بگويد هست كه چنان آن نميتواند را حسامالدين
راد حسامالدين الحق ضياء اي
اوستاد را صفا اوستادان
كثيف و محجوب خلق نبودي گر
وضعيف تنگ خلقها ورنبودي
دادمي معني دام مديحت در
(...)بگشادمي لبي منطق اين غير
:ميگويد ديگر جايي در
ديگران حال ذكر رمز به جز
بيان در مينيارم حالت شرح
در البته و ميدهند تشكيل هزليات را ادبيات از بخشي *
تفكرات بيان براي مناسبي گونه تاريخ ، از دورههايي
ازاينگونه نيز مولانا مثنوي.است بوده شعرا و نويسندگان
.دهيد توضيح خصوص اين در.نيست عاري
عفت به ملزم را خود البته ، داستان ، بيان در مولانا *
آوردن از هم جدي داستانهاي خلال در حتي و نميداند كلام
در كه است شيوهاي خود اين و ندارد ابايي ركيك واژههاي
بر علاوه اما.است نبوده اخلاقي غير هم زياد مولانا عصر
دارد وجود مثنوي در داستان حدود 10 الفاظ اين بردن بكار
در قصههايي چنين "طبعا.ميگيرد قرار هزليات زمره در كه
بعضي ذهن به شايد و ندارد وزني اخلاقي نقد ترازوي
هزل گنجاندن در الزامي چه كه كند خطور ازخوانندگان
قصههايي چنين بيان ميكنم گمان است؟ بوده درمثنوي
نقش مثنوي در مولانا كه آنجا از و نيست بيهدف درمثنوي
صفات كه حال عين در است بايسته داراست را خلق مرشد و پير
كند بيان نيز را سيئات ميكشد ، تصوير به را انساني نيك
بگويد ميخواهد او حقيقت در.بگيرد مثبت نتيجه آن از و
و مفيد نتيجهاي ميتوان نيز چنين قصههايي از حتي
:ميفرمايد كه چنان.گرفت ارزنده
شنو جد را آن و است تعليم هزل
گرو هزلش ظاهر در مشو تو
هازلان پيش است هزل جدي هر
عاقلان پيش است هاجد هزل
مدرنيستي پست شگردهاي و كشي عشق
در و فصل سه در است رماني بهارلو ، محمد نوشته ،"كشي عشق"
كه است راوي دست شكستن شرح رمان نخست فصل.صفحه 126
پژوهش و تحقيق هدايت صادق آثار روي و هست نيز نويسنده
و نمادها حضور رمان ، صفحات نخستين همان ازميكند
متن در و (نويسنده) راوي ذهن در هدايت آثار نشانههاي
در تدريج ، به نشانهها ، و نمادها ايناست محسوس داستان
خود آحاد و اجزا صورت به و ميشوند ، تنيده رمان ساختار
از ملهم نشانههاي و نمادها واقع در ;ميآيند در رمان
در -"كور بوف" و "خون قطره سه" بويژه -هدايت آثار
.ميكنند پيدا ساختاري صورت "عشقكشي"
خود اجزاي و عناصر بر متكي رماني است كوشيده نويسنده
"كور بوف" با رمان بين كه تضادي و توازي و آورد پديد
به.است "شكني ساختار" گونهاي واقع در ميشود برقرار
گونهاي به را "كور بوف" ما "كشي عشق" در ديگر عبارت
نقاش با نويسنده ، عنوان به هدايت ، ميان.ميخوانيم ديگر
.ميآيد پديد وحدت نوعي ،"كور بوف" راوي عنوان به قلمدان ،
هدايت خود بديل گونهاي "كور بوف" قلمدان نقاش واقع در
مرگبار و شوم سرنوشتي "كور بوف" در كه نيز اثيري زن.است
عشق" در زنده صورت به او.ميكند پيدا تازهاي هويت دارد
ميگويد (نويسنده) راوي به هدايت زيرا ;ميشود ظاهر "كشي
نقاش دست به او كشتن و است ، نمرده اثيري زن "اصولا كه
اثيري زن نگهداشتن محفوظ براي از است بوده شگردي قلمدان
.او احتمالي عشاق دست از
"داستان در داستان" از جديدي شكل با ما ترتيب اين به
.دارد سابقه ما حكايتپردازي سنت در كه هستيم روبهرو
داستان گونهاي نيز سروانتس اثر "كيشوت دن" معروف رمان
يا نمادي را خودش واقع در كيشوت دن.است داستان در
داستانهاي قهرمانهاي و شواليهها از نمايندهاي
رابينسون" سرگذشت براساسميداند سلحشوري و پهلواني
است شده نوشته رمان و داستان تعدادي تاكنون نيز "كروزئه
بازنويسي) دوباره بازسازي نيز آنها از پارهاي و
(ژانر) گونه در چه آن اما.است گذشته آثار (خلاقانه
و (PO.V) ديد زاويه موضوع دارد اهميت داستان در داستان
تازگي ميبايست لاجرم ، اثري ، هر زيرا ;است داستان زبان
.دهد نشان پيشين آثار به نسبت را خود (خلاقانه شگردهاي و)
را خود زمانه روح نحوي ، به ميبايست ، اثري هر واقع در
.دهد بازتاب نيز
با و نويسنده يك منظر از است كوشيده "كشي عشق" در بهارلو
او ، رمان زبان.كند روايت را خود رمان او زبان و ذهن
اثيري ، زن) "كور بوف" آدمهاي و هدايت كه لحظاتي در بويژه
تداعي ميشوند ، حاضر رمان در (..و پنزري خزز پيرمرد
.است او مخلوق آدمهاي و هدايت خاص لحن و زبان كننده
طنزآميز زبان از الهام با دارد وجود زبان اين در كه طنزي
شكل شخصيتهايش و هدايت كلامهاي تكيه و اصطلاحات و
-لهجه و لحن و لفظ نظر از ويژه به -زبان اين و است ، گرفته
كه است نويسندهاي راوي زيرا ;دارد رمان در ساختاري نقش
.ميكند تحقيق هدايت آثار برروي دارد قضا از
به ما.است ما رماننويسي در تازهاي تجربه "كشي عشق"
اما.نيازمنديم سخت ، خلاقيت ، در جسارت و تجربهگري اين
هر و است ها"اصالت" براساس تجربهگري است مهم چه آن
كار به ادبي اثر يك در كه نو ، قدر چه هر ولو شگردي ،
تبديل اثر آن اصيل و ساختاري عنصر به ميبايست شود گرفته
ادبي ، صناعتهاي و شگردها كه كرد فراموش نبايدشود
صناعتي و شگرد هر ;باشند رمان خدمت در ميبايست ،"نهايتا
و زايد عنصر يك "طبعا شود تحميل اثر يك به بيرون از كه
و شگردها خدمت در رمان كه اين كلام ختم.بود خواهد مخل
.نيست صناعتها
ميرفندرسكي يحيي
سينماتك در فرانسه مستند فيلم هفته
ماه بهمن تا 3 دي از 27 فرانسه مستند و كوتاه فيلم هفته
.ميشود برگزار تهران معاصر هنرهاي موزه تك سينما در
اعلام با تهران معاصر هنرهاي موزه سينمائي ارتباطات واحد
آثاري فرانسه مستند و كوتاه فيلم هفته در:افزود خبر اين
روش ، ژان رنه ، آلن همچون فرانسوي برجسته فيلمسازان از
گدار ، لوك ژان لاموريس ، آلبر ماركر ، كريس دوراس ، مارگريت
...و ماريوراسپلي روسيف ، فردريك فرانژو ، ژرژ ميتري ، ژان
.شد خواهد داده نمايش
|