(ع)امامعلي خلافت عصر در تحولات ريشههاي
هرزگي و خويشتنباني
(ع)امامعلي خلافت عصر در تحولات ريشههاي
فقيه رضوي سعيد دكتر با گفتوگو در
رحلت از پس بفرمائيد پرسش نخستين بهعنوان *
عدم موجب عواملي چه هجري دهم سال در (ص)پيامبراكرم
را خود ايشان كه آن با شد خلافت به (ع)حضرتعلي انتخاب
روزگار خطبههاي در و ميدانستند امر اين به اولي و احق
اشاره اولويت اين به گاهبهگاه نيز خويش ساله پنج خلافت
كردهاند؟
هميشه (ع)اميرالموءمنين اگرچه كه كنم عرض بايد "مقدمتا *
مسلمين امور ولايت و (ص)اكرم پيامبر خلافت به را خود
برمبناي را شايستگي اين هيچگاه اما ميدانست شايستهتر
.نميكرد ادعا پيامبر با نسبي يا سببي قرابت
جناب و بود پيامبر عموي نيز عباسبنعبدالمطلب
شرف به متشرف بار دو نيز (غفراللهله) عثمانابنعفان
و سببي قرابتهاي اين از هيچكدام اما شد نبياكرم دامادي
و امارت زيرا نميگردد جانشيني حق ادعاي مبناي نسبي
و اموال همچون و بود مسلمين خود حق مسلمين امر ولايت
نسبياش و سببي خويشاوندان به بالوراثه پيامبر مايملك
زيرا است ديگر مقولهاي از فدك البته.نميگرديد منتقل
موءمنان از ديگر كس هر مانند نيز پيامبر و بود پيامبر ملك
حق اسلامي تشريح درنظام ارث مخصص غير و عام طبققانون بر
وراثت حق طبقه بعد "طبقتا بازماندگانش و داشت توريث
از (غفراللهله) اول خليفه جناب كه نيز روايتي.داشتند
يعني لانورث معاشرالانبياء سخن كه نمود نقل اكرم پيامبر
كه است واحدي خبر نميگذاريم باقي ارث پيامبران جماعت ما
ارث قوانين تقنين در را الله كتاب عموم تخصيص قابليت
.ندارد
شايستگي ادعاي مبناي اميرالموءمنين هيچگاه صورت هر در
.نداد قرار خويشاونديها پيامبر بلافصل خلافت بر را خود
و حضرت آن براي بزرگ افتخاري خويشاوندي نزديك نسبت اگرچه
كه آن بر علاوه عليبود نيز معنوي و روحي قرابت زمينه
نيز وي معنوي فرزند و برادر بود ، پيامبر پسرعموي و داماد
خود چنانكه و بود (س)خديجه و (ص)محمد خانه شده بزرگ.بود
هرجا بچه شتر چونان كودكي از ميفرمايد نهجالبلاغه در
رها را وي و بود او پي در ميرفت گرامي پيامبر كه
اگرچه اينها اما.نيست كمي افتخار نسبتها اين و نميكرد
حق مبناي اما بود خلافت حق پيدايش براي مناسب زمينهاي
"صرفا اميرالموءمنين نهجالبلاغه هيچجاي در.نبود خلافت
استناد خلافت حق براي سببي و نسبي قرابت به "مستقيما و
مورد كه خود ذاتي شايستگيهاي بر تنها ايشان بلكه نفرموده
ايشان.است فرموده تكيه بود نيز رقبا شناسايي و اعتراف
حالي در ودوم اول خليفه ميگويد شقشقيه معروفه خطبه در
و مقام ميدانستند كه گرفتند بهدست را خلافت زمام
.است اساسي و محوري نسبت امر اين به من نسبت و جايگاه
برهان ايشان كمالات و اوصاف كه است همين نيز امر واقع
درجمله زيرا است اولويت و حقانيت بر ساطع دليل و قاطع
اشجع و اعدل و احكم و اعلم و اقضي ايشان فريقين منابع
حق كه است طبيعي و شدهاند معرفي (ص)پيامبر از پس مردم
چنين جهت به بلكه مال و مقام يا سال و سن به نه خلافت
آن همچنانكه.مييابد تعيين شخص يك در واوصافي خصوصيات
به استناد با حتي را خود اولويت جا هيچ در همام امام
از نشان اينهانكرده اثبات پيامبر فرمايش و غدير حديث
اينكه بر دليل روشنترين حضرت آن خود نزد در كه دارد آن
فضايل و عملي و نظري كمالات همان بوده اولي و احق ايشان
.بس و است بوده ذاتي و اكتسابي
حضرت آن شايستگي و اولويت همه با كه اينست ديگر نكته
عهد در و سقيفه واقعه وقوع از پس ايشان امر ولايت براي
نكرد ، قيام حكومت نظام عليه سوم و دوم و اول خلفاي خلافت
ايشان به نيز شايان كمكهاي امور اجراي حسن در است سهل
عليلهلك لولا" گفت كه دوم خليفه از منقوله عبارت.نمود
منابع گواهي و بهشهادت) مختلف مواضع در بار دهها "عمر
كمكهاي.است شده صادر عمر جناب از (جماعت و سنت اهل
بهترين از فتنه ايام در سوم خليفه به حضرت آن صادقانه
و اختلافنظر همه با ايشان.است اخلاقي فضايل نمونههاي
نسبت كه بدبيني همه با و داشتند عثمان جناب با كه سليقه
در اسلامي امت سرنوشت بر اميه آل افسارگسيخته سيطره به
و برده بهره وقت از كه آن بهجاي داشتند ساله چند آن
كيان از "مشفقا و "صادقا نمايند تحكيم را خود موقعيت
ضبط و ثبت تاريخ در حكايتش كه كردند محافظت خلافت دستگاه
به اولويت و خلافت حق ايشان براي كه است آشكار پس.شده
وسيلهاي "صرفا بلكه ندارد ذاتي اعتبار و ارج يك ولايت
هدفگرايانه ديدگاه از باطل ، ابطال و حق احقاق براي بوده
ولو ابزار هر از حق هدف اين به رسيدن براي اميرالموءمنين
.جست بهره نميتوان نامشروع
شايستگي مدعي كه آن با اميرالموءمنين كه ميشود معلوم پس
اين "اولا اما است (ص)پيامبر جانشيني براي اول رتبه
نميداند خوني قرابت و نسبي حق يك از ناشي را شايستگي
ياران بيعت به ازتوصيه شهادت بستر در نيز خود همچنانكه
و كرده خودداري عليهالسلام حسن امام اكبر سبط با
عدم به سفارش نه و ميكنم بيعت به سفارش نه من فرمودند
.واميگذارم شما خود به را كار اين من از پس و بيعت
به توسل خود براي حق اين بودن قائل عليرغم ايشان "ثانيا
مجاز را پيامبر امت بين اختلاف و خلاف ايجاد و وسيله هر
.نميشمردند
تركيب آمد پديد اكرم پيامبر رحلت از پس كه شرايطي اما
ريشههاي و سياسي و اجتماعي اوضاع از است پيچيدهاي
و خلقي و روحي پديدههاي و ظواهر بروز و تاريخي
و داده هم دست به دست همه كه روانشناختي بهاصطلاح
تراژدي يك كه موقعيتي.است داده شكل را بغرنجي موقعيت
برابر در (ع)علي امام زيرا ميكند ، ترسيم را عيار تمام
او عالي فضائل و روحي عظمتهاي كه ميگيرد قرار تقديري
تحليل در.ميشود حوادث كنترل غيرقابل فرايند قرباني
از مورخان "معمولا پيامبر رحلت از پس اسلامي جامعه شرايط
به برخي.ميپردازند تعليل و تحليل به مختلف ديدگاههاي
عدناني عرب يا جنوب و شمال اعراب اختلافات و قوميت عنصر
توجه عطف مستعربه عرب و عاربه عرب يا قحطاني عرب و
و مهم بسيار است نكتهاي خود جاي در البته كه مينمايند
حوادث از بسياري در را مورخ تحليل قدرت و توجه درخور
اهل و عراق اهل جنگهاي نظير اسلام تاريخ پيچيده و غامض
شبهجزيره اقتصادي تحولات به ديگر برخي.ميبرد بالا شام
توجه اسلام گسترش و رشد از پس مفتوحه سرزمينهاي و
اسلامي دولت در نوين اقتصادي سامان يك اينكه و ميكنند
شبهجزيره اعراب ابتدايي تجارت و بردهداري نظام بهجاي
پيشفرضهاي بر مبتني تحليلهاي با نيز عدهاي.آمد پديد
برخي رفاه به تمايل و ثروتاندوزي طبقاتي و ايدئولوژيك
پيامبر از پس اسلامي جامعه تباهي و فساد عامل را صحابه
جامعه كل انحراف منشا را خواص انحراف و گرفته درنظر
در و درستند كمابيش ديدگاهها اين همه.ميشمارند اسلامي
از اما.گيرند قرار توجه مورد بايست قضايا و حوادث تحليل
يعني مدينه و مكه عمده شهر دو بخصوص و عرب جامعه كه آنجا
و روابط ساختار و قبيلگي نظام بر اسلامي دولت پايتخت دو
در كه ميرسد بهنظر است بوده استوار خانوادگي پيوندهاي
به ميبايست هرچيز از پيش سياسي و اجتماعي حوادث تحليل
.كرد توجه قبيلهاي دستهبنديهاي و قشربندي تركيب
ميان در پرقدرتي معنوي نفوذ بود بنيهاشم از كه پيامبر
به ايشان انتساب از روي هيچ به نفوذ اين.يافت مردم
وحي به اتصال محصول يكسره و نميشد ناشي عشيره و خاندان
مكي نهضت عصر در چه ايشان فرهمند شخصيت و پيامبري مقام و
و هاشم بني خاندان "اساسا.بود مدني نظام عصر در چه و
اعتبار و ارج صاحب كه آن جز قريش ميان در بنيعبدالمطلب
قدرت و نفوذ بودهاند كرامات و فضايل به مشتهر و معنوي
پشت بر شرافت كه جامعهاي در.نداشتهاند كنندهاي تعيين
براي ميشده حمل بالعكس و شام به يمن از شتران قطار
و اعتبار تجاري كلان سرمايههاي از عادي و متوسط تاجران
تاريخ در كه همين.گرفت نظر در نميتوان چنداني نفوذ
به امداد براي (ص)پيامبر شخص و حمزه و عباس كه است آمده
تامين و (ع)علي و جعفر و عقيل سرپرستي ترتيب به ابوطالب
عهد عظمت از كه است آن نشانگر شدند متكفل را ايشان معاش
باقي زيادي مادي و عيني آثار هاشم حتي يا كلاب قصيابن
ديگر عداد در حداكثر ايشان نيز دارالندوه در.است نمانده
يعني مكه مهم مناصب.بودهاند قريش مهم خانوادههاي
ميان كه نيز پردهداري و رفادت و سقايت و كليدداري
كه تصوري چنين بنابراين بوده منقسم مختلف خانوادههاي
خيلي مكه برتر قدرت بنيهاشم يا بود قريش رئيس عبدالمطلب
عرضه را اسلام آيين پيامبر كه هنگامي.نيست واقعبينانه
را دنيا و دين بخواهند كه بود گران بسيار قريش براي كرد
اميه بني براي خصوص به كنند واگذار بنيهاشم از كسي به
است طبيعي اين بنابر.داشتند بنيهاشم با ديرينه كينه كه
در حكومت ماندن قريش براي (ص)پيامبر رحلت از پس كه
كه جواني دست به هم آن باشد ، نامطلوب بنيهاشم خاندان
نظام در هم "واقعا.گذشته عمرش از دهه سه از بيش كمي
كه قبيله شيخ شاب يك كه بود مستحدثي امر اعراب قبيلهاي
بسياري مبغوض (ع)علي كه عليالخصوص شود امت شيخ است سهل
عزيزان و بزرگان زيرا بود قريش و عرب مهم خانوادههاي از
دفاع در را آنها خون و افكنده خاك به را خانوادهها اين
جنگهاي خون سر بر كه عرب براي بود ريخته اسلام كيان از
.نبود آسان خونها اين از گذشتن است ميكرده ساله ده چند
آن و داشت دور نظر از نبايد نيز را ديگري نكته البته
ايشان غير و پيامبر اصحاب از برخي كه است خاصي احساس
گفته (ع)علي شهادت باب در.داشتند اميرالموءمنين به نسبت
كشته عدالتش شدت جهت به يعني "عدالته لشده قتل" كه شده
به علي "فضائله لكثره قتل" كنم عرض ميخواهم بنده.شد
همه در (ع)علي امام.شد كشته فضايلش فراواني و كثرت جهت
.ربود قدرت چوگان به را سبقت گوي عرصهها
دارد ادامه
هرزگي و خويشتنباني
غدير نوش جرعه رمضان ، سفره بر
معاديخواه المجيد عبد
فرود و فراز هر در را ما جامعه كه كاستيهايي از
گناه را آن كه هرزگيهاييست ;است كرده آسيبپذير
هر در آنچه:كه است باور اين بر نگارنده.نميدانيم
نوعي حال هر به ;ميزند آسيب جامعه و فرد به زمينه
است ، انسان آسيبپذيري مانع كه چارچوبي كه چنان.هرزگيست
به ميتوان -فارسي ادبيات در -آن از كه تقواست همان
.كرد تعبير خويشتنباني
اصولي به پايبندي با و تقواست دژ در كه گاه آن تا انسان
از كه موجها از نه ;ميكند حركت باورها در ريشهدار
به انسان ، بودن آسيبپذير.نميبيند آسيب نيز توفانها
كه است دليل بههمين.خويشتنبانيست در سهلانگاري دليل
و ;ميبينيم زيان چيز هر از بيش "كوچكها بينهايت" از
سخن اينبهراسيم بايد بيشتر نميآيد ، چشم به چه آن از
:كه ست(ع)امامعلي از
(1).صاحبه به استهان ما الذنوب اشد
.شود شمرده ناچيز كه است همان گناه ، سهمگينترين
در -آن ابعاد با -را تقوا شرح ميتوان نه تنگنا ، اين در
طبقهبندي به ميتوان نه و ;زد قلم (ع)امامعلي انديشه
جايگاه باشيم ، يادآور بايد چه آن (2).پرداخت هرزگيها
:اساسي نكته دو در انديشه با بويژه ;روزه فلسفه در تقواست
نخستين در كه چنان كريم قرآن فهم در تقوا كليدي نقش -1
.است مطرح صراحت با بقره ، سوره آيههاي
.تقوا به يافتن دست در روزه نقش -2
نقش و فرود گراميداشت رمضان ، ماه در روزه وجوب گويي
پاداش.(ص)خاتم پيامبر قلب بر است كريم قرآن نازله گرفتن
عنوان به را آن كه ;تقوا از مرتبهايست نيز روزهدار
طواف براي كه چنان.ميبرد نصيب قرآني پيامهاي فهم كليد
فهم كليد گرفتن دراختيار براي ;است شده واجب احرام كعبه
همانندي چه و.است خورده رقم ما بر روزه نيز قرآن
مكان مقدسترين چون رمضان ، و كعبه ميان شگفتيانگيزيست
!زمان و
درگير روزهدار هر ميشود ، سپري رمضان رفته رفته اينك
است؟ برده نصيب را تقوا از مرتبه كدامين كه است پرسش اين
شايد ;بشناسيم تقوا از را خويش سهم كه شويم آن بر اگر
;ديگر تعبير به.گرفت كمك تقواست دربرابر آنچه از بتوان
.تقواست از ما بهره روشنگر هرزگيها ، از دوري ميزان
دينباوران -دامن و شكم هرزگي چون -را هرزگيها از شماري
مورد كمتر يا -است شناخته كمتر چه آن.ميشناسند نيك ما
آسيبهاي زمينهساز بسا كه هرزگيهاييست -است اهتمام
.باشد سهمگينتري
و انديشه هرزگي دل ، هرزگي قلم ، هرزگي زبان ، هرزگي مثل در
.باور هرزگي
و ;سياسيست توسعه از سخن آن در كه كنوني مقطع در بويژه
بازار گرمي در بتوان شايد را سياسي توسعه نمود روشنترين
دستآورد قلم آزادي و بيان آزادي حال هر به.ديد مطبوعات
سوي از.است شده فراهم گزافي بهاي به كه ارزشمنديست
مسئوليت -ميزان همان به -بزرگ نعمتهاي سپاس ديگر
.سنگينيست
حد چه تا قلم هرزگي از:كه نميكنم جسارت قلمداران به
و -حرمتشكني در انتخابات فصل در بويژه و ميكنيم؟ پرهيز
بهطور اگر و ميرويم؟ پيش كجا تا -خدمتها لگدكوبي گاه
ماهها انتخابات هر در و باشد انتخاباتي سال هر متوسط
چگونه باشيم ، رقيب حذف در قلم خشونت شاهد آن از پس و پيش
كنيم؟ ستايش دموكراسي از ميتوانيم
بياموزد خويشتنباني چنان را ما مردم رمضان روزه كه اميد
تهمتآلود قلمهاي آسيب از هرزباوري از مصونيت با كه
.نبينند گزندي
.ميبرم بهپايان (ع)متقين امام از سخني با را نوشتار اين
.تقوا و خردورزي با هرزباوريست درمان آن پيام كه سخني
و جوسازيها شاهد كه امامي و دردمند دلي از سخني
و ;ميآلود بدبيني به را جامعه كه بود شايعهپردازيهايي
.ميكرد بياعتبار را عزيزي هرازگاه
جوسازيها آن جنبان سلسله كه ميدانست نيك (ع)علي امام
سهمگين جنابت اين از را او نميتوان و است سبز كاخ در
دهد هشدار را خويش پيروان تا ميكوشيد ناگزيربازداشت
سياستافزار آسان چنين و بپرهيزيد هرزباوري گرداب از كه
كه را كلمههايي حضرت ، آن كه آن شگفتيانگيز.نشويد دشمن
گلولههايي با -امروز بهاصطلاح- ;جوسازيست ابزار
با.ميگيرد قرار آن آماج در انساني كه ديدهاند همانند
:كه تفاوت اين
توفيق كه است ممكن ميگيرد ، هدف را انساني كه تيراندازي
جوسازيها داستان كه حالي در.رود خطا به تيرش و نيابد
.نميرود خطا به كه تيريست مسموم كلمههاي و ;نيست چنين
اينك.ميبازد رنگ دروغ شايعههاي درازمدت ، در چند هر
غدير نوشان جرعه به فارسي برگردان با را گفتار آن متن
:ميكنم تقديم
راه درستي و ديانت استواري به را خويش برادر كه هر !مردم
هرزهگوييهاي او ، با پيوند در كه آن بايسته ;است شناخته
تيراندازي ، گاه كه !زنهار.بگيرد ناشنيده را آن و اين
هر به كه است مسموم كلمههاي تير اين.رود خطا به تيرش
روند در باطل سخن تاثير كه هرچند ;نباشد بياثر حال
.ميشنود و است گواه خدا كه باشد تباهي
!نباشد انگشت چهار جز باطل و حق مرز كه باشيد هوش به
را سخن اين معني امام ، مخاطبهاي از يكي هنگام اين در]
نهاد چشم و گوش ميان را خويش انگشت چهار حضرت آنپرسيد
كه آن حقيقت و ;شنيدهام بگويي كه است آن باطل:[فرمود و
(3).ديدهام چشم به بگويي
-غدير خم از جرعههايي نوش با سرزمين ، اين مردم كه اميد
;باشند بهرهمند خردورزي و تقوا از چنان -رمضان سفره بر
دروغآلود جوسازيهاي از عواطفشان ، و انديشه هرگز كه
.نباشد آسيبپذير
حكمت 477 -شماره 1047 نهجالبلاغه ، بيغروب خورشيد -1
-نگارنده اثر -آفتاب فرهنگ به مراجعه زمينه ، اين در -2
.است سودمند هرزگي و تقوا واژه و 9 ، جلدهاي 2
خطبه /14 - شماره 342 همان ، -3
|