ايدئولوژي و روشنفكران
ايران در روشنفكري زبان با فلسفي - علمي تفكر نسبت
(پاياني بخش)
ظاهر به كتاب يك بر مقدمهاي در پيش ، سال صد به نزديك
كه "هندي شخص با ايراني سياح مكالمه" عنوان تحت ادبي ،
نشريه مدير موءيداسلام قلم به ميرود زياد احتمال
اما مختصر اشاره قياس راه از نويسنده باشد ، حبلالمتين
را ما ترجمه كار وي.ميكند ترجمه پديده به جالبي بسيار
هنگامي ميگويد و كرده مقايسه اروپاييان ترجمه شيوه با
خيلي نظر ميكنند ، ترجمه ما از را متني اروپاييان كه
مشخص اطلاعات اخذ آنها هدف واقع در دارند ، مشخصي
و ترجمه پروژه يعني است ، ...و فرهنگي سياسي ، جغرافيايي ،
شده تعريف روشني به باشد اطلاعات كسب از عبارت كه آن هدف
از يكي از "مثلا را متني ميخواهيم ما وقتي ولي است ،
حال عين در كه هستيم مايل بكنيم ، ترجمه اروپايي زبانهاي
"صرفا ما كار اين بنابر بگيريم ، هم اخلاقي تهذيب درس يك
وراي انگيزهاي و نيت يك بلكه نيست موضوع آن به راجع
پيام يك كه است اين آن و ماست مدنظر در متن مشخص موضوع
"فرضا عنوان به يا سوغات يا هديه عنوان به را آگاهي يا
همين به هم ما ميبرد ، جاهلين ميان در پرومته كه آتشي
داريم ، روشنسازي وظيفه يا مشعلداري وظيفه احساس ترتيب
كه هنگامي.ميدانيم اخلاقي مسئوليت و نياز يك را اين و
شاهدي اين كه درمييابيد ميرويد مساله اين بطن در شما
و كردم ، اشاره كه روانشناسانه نامتعادل رابطه آن بر است
و غرب سنن درآوردن تجربه به ساخت و سبك و نحوه ضمن در
كه داشت اذعان بايد حال عين در.ميدهد نشان هم را شرق
غربي فرهنگ و سنن به ما آگاهي و خودمان سنن به ما دسترسي
و شده تعيين پيش از و استاندارد و ثابت مشخص ، حالاتي
اين تاريخي زمان لحظه و آن هر در بلكه نيستند ، شده تعريف
به "اصطلاحا ما كه چيزي و ميشود تجربه و انديشيده قضيه
زمان در سنت ، از ما تلقي واقع در و ميكنيم تعبير سنت
ارث به قبل از كه نيست موجوديتي سنت.ميگيرد صورت حال
ما نظر هم ترتيب همين به.باشد داشته ثابت حالي و رسيده
تقوم تاريخي ، ممتد و مستمر تجربيات متن در غرب به نسبت
نتيجه اين به ميخواهم من.ميشود ساخته بر و مييابد
يعني هستيم مواجه متكثر واقعيت يك با واقع در ما كه برسم
"فرضا كه ترتيب اين به.نيست واحد واقعيت واقعيت ، اينكه
همين به و نيستيم ، مواجه وقت تمام سنتي فرد يك با ما
پيچيدهتر سناريو.نداريم هم وقت تمام متجدد آدم اعتبار
يا سنتي عادت روي از ما كه افرادي غالب.است اين از
صورت به بيشتر تصور اين لواي تحت ميكنيم ، تلقي متجدد
در حتي. وقت تمام و دربست تا ميكنند عمل وقت نيمه
صورت به نيز دارند خودشان از اينان كه تصويري يا استنباط
لحظه يك در "مثلا آنكه توضيح.نميكنند عمل وقت تمام
و تصوير ميان راحتي به داريم ، خودمان از ما كه تصوري
داريم ، تجدد از كه تصوري و تصوير و سنت از كه تصوري
استنباط در را همزيستي همين و بوده همزيستي ايجاد خواهان
زندگي و ميدهيم جا خوبي به لحظه آن هويت از خودمان
و كاربردي "صرفا تعبير اين اين ، بنابر.ميكنيم
عده و سنتي بالفطره عده يك كه هويت از فونكسيوناليستي ،
و بودهاند سنتي زماني حتي يا و هستند متجدد دربست ديگر
به...قبيل اين از و كردهاند عوض رنگ و شده متجدد اكنون
دچار و بكشد بيراهه به را ما ميتواند زيادي مقدار
سنخ ، اين از برداشتهايي ميكنم فكر من.گرداند سوءتفاهم
از را انساني علوم و بوده پيشداوري بر مبتني تحليلهايي
.مياندازد مشكل به و كرده جدا خودش علمي مسير
مصداق اينها كه گردد تلقي اينگونه نبايد مساله اين
مصاديق برعكس درست بلكه نكردهاند ، پيدا صوري و زباني
در "دقيقا هم كلام جان و داشتهايم بسياري زباني و صوري
.جاست همين
و تامل شايان شما سخنان در كه ديگري مهم نكته:همشهري *
و ملي و فرهنگي چيستي و كيستي پرسمان است ، ژرفنگري
مساله دو اين پيرامون بحث ميرسد نظر به.است آنها بحران
ايران روشنفكري گفتمان در تاكنون (فرهنگي ماهيت و هويت)
گرايشهاي بنيان بر و گرديده بيراهه و كژانديشي دچار
دو هر نفي يا و ايراني ضد آن مقابل نقطه و آرياييگرايي
مفهوم دو ميان من نظر به ديگر بياني بوده ، به استوار
داده رخ خلطي ملي و فرهنگي (ماهيت)چيستي و (هويت)كيستي
چه بر فرهنگي چيستي و كيستي مفهوم از شما طرحاست
است؟ استوار مبنايي
برداشتهاي به معطوف "معمولا هويت موضوع:قيصري دكتر
.است (ماهيت) گذشته از ما خيالي "بعضا و واقعي "بعضا
آن پرتو در را خويش فعلي حال "غالبا افراد اينكه "مثلا
را آن و نموده متصور بودند ، سابق در ميپندارند كه چيزي
آن از كه چيزي مورد در بخصوص گرايش اينمينامند هويت
در قضيه.است صادق ميكنيم ، تعبير ملي يا قومي هويت به
ما به گذشته از كه نيست ثابتي چيز هويت كه است اين واقع
تحويل نخورده دست را آن تا باشيم ناچار ما و باشد رسيده
تجارب طي در كه پوياست و سيال روندي هويتبدهيم آيندگان
هم آن.ميكند پيدا قوام و مييابد شكل ملت يك يا شخص يك
و عايقبندي راه از نه و سالم ارتباط و گفتوگو راه از
جهان تقابل و ماندن بومي و بودن بومي وسواس اين.انزوا
و فرهنگي مطلوب يك تا است رواني عارضه يك بيشتر خارج ،
جداسازي انفصال ، ترتيب آن ديگر معاصر جهان در چه تاريخي ،
مساله راستا همين در.مطلوب نه و است ميسر نه جداماني و
يك از وتاريخي نظري كليت يك عنوان به غرب ، از ما استنباط
كالا مقام تا گرفته فرد يك تصور از غرب تمدن اجزاي و طرف
است ، زده تكيه نادرست نگرش همين بر ديگر ، طرف از تكنيك و
كليت يعني) غرب تمدن رويه دو اين حساب گاه كه بهطوري
مخلوط هم با را (آن يافته عينيت و محقق اجزاي و نظري
داريم ، خودمان از كه تصويري آن كه است اين مساله.ميكنيم
غرب از كه تصويري بهواقع پس. ميكنيم تطبيق غرب بر
تصوير فرافكني و بازتاب زيادي ميزان تا ميدهيم ، ارائه
.است خودمان هويتي
تا تمدنها يا فرهنگها وگوي گفت طرح شما نظر به: همشهري *
افتد؟ موءثر ما دگرشناسي و خودشناسي در تواند مي اندازه چه
موضوع طرح زمينه در را ايران ابتكار:قيصري دكتر
حال عين در اماگرفت نيك فال به بايد تمدنها ، گفتوگوي
گفتوگو منظور شايد جريان ، اين در مطروحه تعابير نظر از
كه چراكلمه اخص معناي به تمدن تا باشد فرهنگي سنن ميان
است بينالمللي و صنعتي تمدن يك بنيان بر فعلي جهان تمدن
.است كرده تعيين حدودي تا را آينده و حال اصولي نظر از كه
احترام حس است مهم كه آنچه فرهنگها ، گفتوگوي در اما
.است افكار تعاطي و تساهل و فرهنگي مداراي متقابل ،
روشنفكريايران ، گفتمانهاي از بحث در:همشهري *
به ژرفابخشي و گسترش در روشنفكران اهميت به خواهناخواه
شما بهنظر.هستيم واقف فرهنگي و سياسي و اجتماعي تحولات
و باليده اجتماعي طبقات چه با پيوند در ايراني روشنفكران
جامعهشناختي و تاريخي خاستگاههاي چه كلي بهطور
داشتهاند؟
كه نميكنم فكر معرفت ، جامعهشناسي نظر از:قيصري دكتر
چندان كار روشنفكران ، از صرف طبقاتي تحليل يك ارائه
تعبير به يا) جهانبيني تكوين در كه زيرا باشد ، مطلوبي
مطرح كه مسائلي تقوم و روشنفكران (جهاننمايي ديگر ،
بسي كه دارد وجود فراطبقاتي عوامل بسياري ميسازند ،
خاستگاه بلاواسطه و آني تاثيرات از است پيچيدهتر
.باشد ميخواهد هرچه طبقاتي خاستگاه حالآن طبقاتيشان ،
هيچ آينه پس در را اجتماع افراد از هيچيك بنابراين
آنچه از) آنان متغيرهاي تا ننشاندهاند طوطيصفت طبقهاي
از باشد بازتابي "صرفا (ميانديشند و ميكنند و ميگويند
زبان و ذهنيت تكوين در وجود اين با.طبقاتي ثوابت يكسري
مهمي عوامل گذشته سال پنجاه و يكصد اين روشنفكراندر
پيدا آنها در تغييراتي نيز بهتدريج كه داشتهاند دخالت
گذشته سده در "مثلا.است آمده پيش نويني عوامل و شده
علمي ، مكتوبات به او دسترسي و فرد بودن باسواد مسئله
روشنفكر در بود مشوقي جديد ادبي و جغرافيايي سياسي ،
كردهام ، اشاره هم ديگري جاي در كه آنطور و فرد ساختن
اجتماعي گروه يا سنخ يك بهعنوان جديد روشنفكران درباره
باشد ، تعيينكننده عامل ميتواند "مشخصا كه چيزي جديد ،
يا پديده به يعني نو ، جهان عيني روح به نسبت آنهاست نگرش
در و اجتنابناپذير مقوله يك بهعنوان تغيير مقوله
يا) پديده اجتماعي و سياسي ترجمان.مطلوب عينحال
عنصر بسط پشتيبان كه است اينترتيب به تغيير (پيشفرض
جامعه محروم اكثريت مشاركت و باشد مدني جامعه در آزادي
.دهد افزايش مدني حقوق و اجتماعي امكانات و ثروت در را
و محروميت علت به محروم طبقات كه است آن ديگر پيشفرض
معتبرتري اخلاقي پايگاه و ارزش يك از تاريخيشان رنج
يعني.مرفه و مصرفكننده طبقات با قياس در برخوردارند
روشنفكر ياجهانبيني پرسپكتيو در هم ارزشي داوري يكچنين
به معتقد و فكري پايبندي تغيير پديده لزوم به كه جديد
اين درواقع.وجوددارد است ، آن لزوم و اجتنابناپذيري
و سياسي ارزشگذاري مبناي اين.است اخلاقي پوپوليسم نوعي
پايگاه "صرفا اينكه ولي است بوده روشنفكران فرهنگي
كلي نگرش بر فرع درواقع باشد ، چه آنها اجتماعي و طبقاتي
.آنهاست جهانبيني و سياسي
رهاورد كرديد ، بيان شما كه روشنفكر از تعبير اين *
پيوند در روشنفكري گفتمانهاي و بوده مدرن جهان و انديشه
جهت اين از باليده ، سياسي نهادهاي و قدرت مسئله با
. مييابند ايدئولوژيك خصلتي روشنفكري جريانات
تعبير يك بهعنوان را روشنفكر اصطلاح ما كه است وقت يك
در.خاص تعبير يك بهصورت گاهي و ميبريم كار به عام
هيچكس و هستند تفكر داراي "مسلما افراد همه عام تعبير
بلكه نميداند فكر تاريك را خود "عامدا و "عالما هم
اشاره كه همانگونه آن ، خاص معناي ولي ميداند ، روشنفكر
كه است پديدهاي درواقع شديد ، يادآور هم شما و كردم
جديد جهان توابع و پديدهها جمله از متعارف بهصورت
تغيير روند مولود درواقع هم روشنفكر قشر و شده دانسته
بايد ولي است ، آن از برخاسته آزاديهاي و سياسي و اجتماعي
-غلط يا درست چه حالا -خاص معناي اين در كه بود متوجه
روبهرو روشنفكري شكلبنديهاي و جريانات با كه وقتي
گذارد ، انديشه تاريخ حساب به دربست را آنها نبايد هستيم ،
چه و ايران در چه روشنفكري جريانات عمومي خصيصه يك بلكه
جنبه گذشته سال يكصدوپنجاه در كشورها ، ساير در
و محض تفكر "صرفا نه بوده آنها سياسي و ايدئولوژيك
كه موقعي "اتفاقا كه است همين براي فلسفهنظري ، و تجريدي
اين با كنم ، بررسي را فكري شكلبندي اين ميخواستم بنده
ميتوان اندازه چه تا كه بودم روبهرو روششناسانه مسئله
و گذارد فكر تاريخ حساب پاي بست در را روشنفكران تاريخ
.نبودهاند هم بر منطبق "الزاما دو اين
پيراموني؟ كشورهاي و شرق در بويژه:همشهري *
;بوده اينطور حدودي تا هم غرب در نه ، :قيصري دكتر
باريك فلسفي مسائل در چندان كه بودهاند خيليها
توجه مورد صحنه در هميشه روشنفكر بهعنوان اما نشدهاند
معقولات و فلسفي مسائل باب در خيلي كه كساني و بودهاند
قرار ايدئولوژيك جريانات تحتالشعاع رفتهاند ، گاهي
را قضيه دو اين پس.نشدهاند تلقي روشنفكر و گرفتهاند
تاريخ "الزاما روشنفكري تاريخ پنداشت ، يكي هم با نبايد
چيزي ولي بودهاند تفكر داراي روشنفكران گرچهنيست فكر
آنهاست ايدئولوژيك خصلت است ، مهم بسيار راستا اين در كه
قدرت با تقابل مسئله هم روشنفكري مهم مسائل از يكي و
.است بوده
روشنفكري كهگفتمانهاي پرسيد بايد رو اين از:همشهري *
و قدرت پرسمان با پيوند در -كنون تا آغاز از -ايران
و اشكال چه اقتدارجويانه ، و اجتماعي -سياسي نهادهاي
پيمودهاند؟ خود تحول راستاي در گونههايي
تاريخ طي در ما.است مهمي بسيار پرسش اين:قيصري دكتر
چندين با روشنفكريمان زبان ساله پنجاه و يكصد "تقريبا
مطرح گفتمان عنوان تحت شما كه آن ابراز نحوه و زباني سبك
سبكها اين اهم بهطورخلاصه ، .بودهايم روبهرو ساختيد ،
اصلاحات روشنفكري گفتمان آن ، گفتمانهاي نخستين از يكي يا
زمان در عثماني دولتي اصلاحگران زبان به حدي تا كه بود
بر تكيه با و كمتر پيچيدگي با البته داشت ، شباهت تنظيمات
نمونه.عثماني كشور با مقايسه در ضعيفتر اقتصادي بنيه
سپهسالار و اميركبير ميرزا ، عباس در ميتوان را آن مهم
به ناصري دوره اواخر از عدالتخواهي انديشه تبلور.ديد
به "عمدتا كه است روشنفكري گفتمان از ديگر نمونه يك بعد
مشروطه انديشه به سرانجام و برميگردد سياسي مطلقيت نفي
.ميانجامد آن متمم و ايران اساسي قانون تدوين و خواهي
بسيار حقوقي انقلاب در ميتوان را گفتمان اين بارز جلوه
تحول همان يعني ديد ، آمد پديد مشروطه عصر در كه مهمي
قانون طرح در فردي حقوق تدوين مسئله و شهروند به رعيت
به مشروطه زمان از كه حقوقي زبان ميرسد بهنظر.اساسي
در -محكم بسيار تركيب يك كرد ، پيدا تقوم ايران در بعد
يك از سنتي حقوق زبان و تفكر از بوده ، -آن مثبت معناي
جامعه اصول تدوين در كه جديد حقوقي سنن از استقبال و طرف
يكصد به نزديك گذشت از پس ما و شدند پيدا غرب در مدني
كه بتدريج البته.هستيم اصول آن تحقق تلاش در هنوز سال
از ناسيوناليسمدولتي ، گفتمان ميرسيم ، معاصر زمان به
.شد نمودار رضاشاه دوران در كه است روشنفكري عمده جريانات
روبهرو استبداد مجدد ظهور با اينها كه چندي از پس اما
حكومت با مقابله به قادر چون رسيدندكه نتيجه اين به شدند
كه چيزي و دولت نهادهاي تقويت جهت در بايد نيستند رضاشاه
(فرهنگي و اداري از اعم) دولت نهادهاي تشكل و تقوم جهت در
گفتمان دو شهريور 1320 ، از پس.بروند پيش به باشد ،
گفتمان يكي شد ، ظاهر ما روشنفكري تحولات صحنه در برجسته
طيف ميشدو ابراز نفت صنعت شدن ملي شعار تحت كه ملي نهضت
ايدئولوژي ديگر و بود آن نمايانگر ملي جبهه ايدئولوژيك
شمار به آن نماينده توده حزب و بود دولتي سوسياليسم
.نهاد چپ گفتمان بر زيادي تاثير و ميرفت
تغيير مسئله به كه تاجايي گفت ميتوان خلاصه طور به پس
روشنفكري گفتمان ميشد ، مربوط سياسي اصلاحات و اجتماعي
اجتماعي و ادبي سياسي ، گفتمان غالب وجه به تبديل ايران
متوسل گفتمان آن به خيليها عمل در كه بهطوري.گشت
به روشنفكر اجتماعي سنخيت نظر از كه حالي در ميشدند ،
.نميآمدند حساب
|