قرآن در شك مفهوم
يونس تفسيريسوره جمه تر
قرآن در شك مفهوم
خرمشاهي بهاءالدين دكتر :نوشته
مجيد ، قرآن مسائل و مفاهيم در موضوعي بررسي :جستارگشايي
از بيش معاصر ، قرآنپژوهي در كه است زمينههايي از يكي
شيوه ، اين با.است گرفته قرار توجه مورد سنتي شيوههاي
بسياري درباره الهي آيات نظرگاه تبيين و طبقهبندي امكان
سهلتر آن درك حتي و ميسر مجيد قرآن مفاهيم و موضوعات از
تحت متنوعي آثار راستا همين در.بود خواهد دقيقتر و
و "توصيفي واژهنامههاي" ،"قرآن موضوعي تفسير" عناوين
اهميت از است عرصه اين در اثر آخرين كه "قرآني دانشنامه"
خرمشاهي استاد خامه به زير مقاله.است برخوردار ويژهاي
شده شناخته كمتر موضوعات از يكي درباره معاصر ، قرآنپژوه
و معتدل اما كلي نگرهاي و شده نگاشته كريم ، قرآن در
.است كرده ارائه خداوند كلام در را شك مفهوم از دقيق
معارف گروه
يا امر ، دو در بيقرارياش و ذهن نوسان از است عبارت شك
تعليق از است عبارت شك ديگر بهعبارت.امر يك از حالت دو
شك.("شك" ذيل جرجاني ، تعريفات) امرين بين توقف يا حكم
سلوك در و است ايمان همجوار "غالبا و نيست شيطاني همواره
ايمان و علم در رسوخ با موءمن يا سالك ديني ، يا عرفاني
و ميشود افزوده ايمانش به و ميشود كاسته شكش از همواره
و كاهش ايمان و كفر كه معناست اين به ناطق هم كريم قرآن
.شد خواهد اشاره آن به مقاله همين در كه ميپذيرد افزايش
طمع و حرص از ناشي و خواسته خود كه است شكي شك ، بدترين
شك بهترين.است آن عين يا نفاق با همجوار و ودنيازدگي
در كه دستوري و گذري است شكي ،(باشد روا تعبير اين اگر)
دادهاند نشان را آن بصيرتآور ارزش دكارت و غزالي تاريخ
و است (ع)ابراهيم حضرت سلوك در آن اعلاي اوج قرآن در و
نيكانجام و سازنده و مهم شك دو كه است قابلتوجه بسيار
ابراهيم حضرت به ميگردد ، مطرح كريم قرآن در كه
.است مربوط (ع)خليلالرحمن
از كه ابوالانبيا (ع)ابراهيم حضرت سلوك در
مجيد قرآن نص به است ، الهي پيامبران عظيمالشانترين
داشت ، تاملي مردگان اخروي نشر و حشر در چون كه است آمده
من به پروردگارا":گفت و آورد خداوند درگاه به روي
:فرمود خداوند ميكني؟ زنده را مردگان چگونه كه بنمايان
آنكه براي ولي چرا ، گفت ابراهيم نداري؟ ايمان مگر آيا
مرغ چهار فرمود خداوند.[قلبي ليطمئن] گيرد آرام دلم
را آنها [استخوان و پر و گوشت و بكش و] بگير گوناگون
آنگاه بگذار ، آن از بخشي كوهي هر سر بر سپس بياميز ، درهم
الهي اراده به بلافاصله] بخوان خود سوي به را مرغان اين
كه بدان و ميكنند پرواز تو سوي به شتابان [شده زنده
.(آيه 161 بقره ، )."است حكيم و عزيز خداوند
سبب گفتند مفسران":مينويسد آيه اين تفسير در ميبدي
مرداري به كه بود آن الله از كرد سوءال اين ابراهيم آنكه
كه ديد را بيابان ددان.طبريه بحر ساحل بر برگذشت
.جوكجوك هوا مرغان همچنين و ميخوردند و ميآمدند
كه ميدانم رب يا گفت بماند ، شگفت ديد آنچنان كه ابراهيم
با.مرغان حواصل و ددان شكمهاي از آري هم با همه را اين
آنچه ببينم ، معاينه تا را آن ميكني زنده چون كه نماي من
اولم:گفت الله.كالمعاينه الخبر فليس ميدانم ، خبر به
بر الله از است گواهي كلمت اين آوردهاي؟ ايمان نه توءمن
نحن:گفت كه صلعم مصطفي از است خبر در و ابراهيم ايمان
.ابراهيم از سزاتريم گمان به ما.ابراهيم من اولي بالشك
اين و.او يقين بر را ابراهيم مصطفي از است گواهي هم اين
پس خلق و است ابراهيم ملت امام كه گفت را آن گفت كه اولي
گمان به پيشوا كه وياند ، اتباع همه رستاخيز به تا وي از
گفت ابراهيم بلي ، قال...باشند گمان به همه روان پس بود
چشم به كه ميخواهد دلم لكن بريقينم ، و آوردهام ايمان
علماليقين و نگرم ، در تو قدرت بدايع و صنع عجايب در سر
شود ، بدل حسي ايمان به استدلالي ايمان و گردد عيناليقين
و.نه عيان و حس در و آيد خبر و استدلال راه در وساوس كه
و...شود ايمن هواجس و وساوس از كه گيرد آرام گه آن دل
.ميخواست غايتيقين كرد كه سوءال اين در ابراهيم گفتهاند
عيناليقين ، پس علماليقين ، اول:است سهرتبت را يقين و
پيغامبران زبان از كه است آن علماليقين.حقاليقين پس
به هدايت نور كه است آن عيناليقين ورسد خدا بندگان به
هم بود هدايت نور به هم كه است آن حقاليقين.رسد ايشان
را او رتبت ، سه هر تا خواست ابراهيم.سنت و وحي آثار به
"...نرسد وي خاطر به نيز شبهه هيچ تا شود ، جمع
جمله از.ميكند نقل مختلفي وجوه آيه اين تفسير در طبري
خبر در آيه تاويل در اقوال اين بهترين و":مينويسد
من بالشك احق نحن:فرمود كه (ص)رسولالله از است صحيحي
گفت كه [ ابراهيم از شك به سزاوارتريم ما] ابراهيم
و ميكني زنده را مردگان چگونه بنمايان من به پروردگارا
اينكه و [آيه پايان تا] نداري ايمان آيا فرمود خداوند
بود ي[وسواس خاطر ، ] عارض سبب به پروردگار از او درخواست
او به خداوند ميخواست و بود افكنده او قلب در شيطان كه
كه قولي با است موافق اين وبنماياند را مردگان احياي
(ع)ابراهيم چون ميگفت كه كرديم نقل زيد ابن از پيشتر كمي
دريا در بخشي و خشكي در بدنش از بخشي كه ديد را ماهياي
ميخوردند ، آن از هوا مرغان و دريا و خشكي جانوران و بود
و كي خداوند كه مضمون اين به كرد القايي او دل در شيطان
.ميآورد گرد نو از جانوران آن شكم از را ماهي اين چگونه
بنماياند او به كه خواست خداوند از ابراهيم كه بود اينجا
مشاهده خويش چشم به تا ميكند زنده را مردگان چگونه كه
القاي گذشته مانند او دل در نتواند ديگر شيطان و كند
نداري ، ايمان مگر آيا فرمود بدو پروردگار وكند وسواس
قادرم؟ كار اين بر من كه نميكني امر اين به تصديق يعني
به كه كردم درخواستي چنين ليكن پروردگارا ، چرا داد پاسخ
نتواند شيطان و گيرد آرام دلم تا بنماياني را امر اين من
."كند [شبهه ي]القا ديدم را ماهي آن كه هنگامي همانند
.(آيه همين تفسير ذيل طبري تفسير)
با تا":مينويسد "قلبي ليطمئن ولكن" تفسير در زمخشري
طمانينهاش و سكون استدلالي ، علم به ضروري علم پيوستن
و ميبخشد آرامش دل به بيشتر ادله همپتشي و يابد افزايش
علم با تشكيك چه.ميآورد بار به يقينبيشتري و بصيرت
از مراد و.ضروري علم خلاف بر است ، جمع قابل استدلالي
."باشد نداشته تشكيك مجال كه است علمي قلب طمانينه
(.آيه همين تفسير ذيل كشاف ، تفسير)
درخواست توجيه براي وجوهي مجمعالبيان صاحب طبرسي شيخ
:مينويسد چهارم وجه در و ميكند ذكر (ع)ابراهيم حضرت
جهت از آنكه از پس امر اين كه داشت دوست [ابراهيم]او
تا بداند هم عيان علم به داشت ، علم بدان برهان و استدلال
"است وجوه قويترين اين و براند ، را شيطاني وساوس و خواطر
درخواست كه پيداست(آيه همين تفسير ذيل مجمعالبيان ، )
آن اجابت و دعا اين با و است نبوده تفنن محض معجزه اين
.ميگردد حاصل ابراهيم حال در تحولي
.دارد فرق معجزه از بعد با معجزه اين از قبل او حال يعني
اطمينان خودش گفته طبق دارد ، ايمان آنكه با بدايت در
قدرت خداوند و ميبرد التجا خداوند به لذا و ندارد قلبي
دل كه (ع)ابراهيم دل فقط نه آنكه براي -را خويش
و.مينماياند بدو -بگيرد آرام تاريخ سراسر ابراهيميان
بدانجا خويش عرفاني و ايماني سلوك و سير در (ع)ابراهيم
فرزند كردن قربان بر داير را عزمش روءيايي طبق كه ميرسد
ميخواهد و ميكند جزم (عليهماالسلام اسحاق يا اسماعيل)
ميگردد نازل او بر وحي فرشته كه بمالد او حلقوم بر كارد
او به الهي امتحان از را او برآمدن پيروز مژده و
(ع)اسماعيل فديه و ذبح جانشين را گوسفندي ذبح و ميرساند
.ميدهد قرار
فدا و ذبح آهنگ داستان قصص ارباب و مفسران از بعضي البته
مردگان احياي مشاهده درخواست از قبل را (ع)اسماعيل يافتن
كه است نشانگراين باشد ، بوده چنين هم اگر.كردهاند ياد
درخواستي چنين ايماني صلابت و رسوخ چنان با (ع)ابراهيم
.است داشته ازخداوند
عارفان احوال تفاوت و ايمان نوسان از دلنشين حكايتي سعدي
عرب ديار در او مقامات كه لبنان صلحاي از يكي":دارد
كنار بر و درآمد دمشق جامع به مشهور ، كرامات و بود مذكور
پايش ساخت ، همي طهارت ،[دمشق در موضعي] كلاسه بركه
خلاص آنجايگه از مشقت به و درافتاد حوض در و بلغزيد
.يافت
هست مشكلي مرا گفت اصحاب از يكي بپرداختند نماز از چون
شيخ كه دارم ياد گفت.چيست آن گفت است ، پرسيدن اجازت اگر
بود حالت چه امروز نشد قدمشتر و برفت مغرب درياي روي به
فكرت اندرين شيخ نماند؟ چيزي هلاك از آب قامتي اين در كه
كه نشنيدهاي گفت و سربرآورد بسيار تامل از پس و رفت فرو
فيه لايسعني وقت معالله لي:گفت عليهالسلام عالم خواجه
كه چنين وقتي.عليالدوام نگفت و مرسل ولانبي مقرب ملك
حفصه با وقت ديگر و نپرداختي ميكائيل و جبرئيل به فرمود
والاستتار التجلي بين الابرار مشاهده.ساختي در زينب و
."...ميربايند و مينمايند
فرزند كرده گم آن از پرسيد يكي
خردمند پير روشنگهر كهاي
شنيدي پيراهن بوي مصرش ز
نديدي كنعانش چاه در چرا
جهانست برق ما احوال بگفت
نهانست دم ديگر و پيدا دمي
نشينيم اعلي برطارم گهي
نبينيم خود پاي پشت بر گهي
بماندي حالي در درويش اگر
برفشاندي عالم دو از سردست
و شك خطور و انسان قلب حال تحول به بارها نبوي احاديث در
حديث چند ترجمه اينجا دراست شده اشاره او قلب به وسوسه
گنجشك مانند آدمي دل همانا":ميشود نقل كنزالعمال ، از
دلي هيچ" ".ميشود دگرگون (بارها)هفتبار روز هر و است
الهي[تصرف] انگشتان ، از انگشت دو ميان در اينكه مگر نيست
.بلغزاند خواهد اگر و دارد استوارش خواهد اگرخدا.است
و رابرميكشد اقوام بعضي قيامت تا خداست دست به ميزان
و ميآيد شما سراغ به شيطان"."ميگذارد فرو را بعضي
را خدا ميگويد.خدا ميگويي است؟ آفريده كه ترا ميگويد
به بگويد شود مواجه حال چنين با كس هر است؟ آفريده كه
دور او از وسوسه اين بدينسان.دارم اوايمان رسول و خدا
.دارد وسواسي هرقلبي"."است ايمان محض وسوسه"."ميشود
بنده شود ، جاري زبان بر آنگاه بدرد ، را دل پرده اگروسوسه
زبان بر و ندرد را دل پرده اگر اما.است معاقب و ماخوذ
مگراينكه نيست شما از كس هيچ"."نيست باكي نگردد ، جاري
الله؟ رسول يا هم شما و گفتنددارد شياطين از همنشيني
."شد تسليم و كرد چيره آن بر مرا خداوند ولي.آري فرمود
دارد ادامه
يونس تفسيريسوره جمه تر
سيد دكتر وحي ، با ارتباط در حكمتآموز آيات يا يونس سوره
نشر دفتر شيرازي ، بيآزار عبدالكريم دكتر و محمدباقرحجتي
باروكش زركوب وزيري ، قطع يكم ، 1378 ، چاپ اسلامي ، فرهنگ
كاشف تفسير ويژگيهاي
روابط و قرآن سور موزون چهره از است تفسيرترسيمي اين
:زير ويژگيهاي با آيات
.سورهها گوناگون موضوعات و آيات روابط كاشف -1
.قرآن ارتباطي و اساسي محورهاي كاشف -2
محكمات از متشابهات كاشف -3
.قرآني آيات خلال در الهي تاويلات كاشف -4
.كلمات ساير با آنها روابط و قرآن كليدي كلمات كاشف -5
.قرآن جديد اعجاز كاشف -6
.مفسرين نظريات بهترين فشرده و تفسيري ترجمه با همراه -7
بهرهگيري و نوين نگارش روش و مناسب تصاوير و جالب اشعار
.اول دست منابع و معتبر تفاسير اغلب از
يونس سوره از نمايي
سوره از بعد آيه با 109 سوره اين:سوره تاريخي فضاي -1
(ص)اكرم پيامبر بر مكرمه مكه در هود سوره از قبل و اسراء
.است شده نازل
يونس قوم داستان از كه عبرتي درس مناسبت به:سوره نام -2
را سوره اين است ، شده گرفته سوره اين موضوع با ارتباط در
.مينامند "يونس سوره"
تعليم اكرم ، پيامبر وظايف از يكي:سوره محور و موضوع -3
.ل.ا:ميخوانيم سوره مطلع در چنانكه است حكمتآموز آيات
الحكيم الكتاب آيات تلك.را
:سوره بخشهاي فصول -4
آفرينش و وحي مورد در قرآن حكمت -1
وحي ناباوران مورد در الهي سنن و حكمت -2
وحي مورد در قرآن حكمت -3
قرآن شفاي و حكمت -4
وحي ناباوران عاقبت و تاويل -5
اثبات براي الهي ، حكمتهاي بيان سوره هدف:سوره هدف -5
قرآن به نسبت اعتقادي مباني تحكيم و گوناگون جهات از وحي
عجبا للناس اكان:است كفرپيشگان تعجب مورد كه است حكيم
ان:وحي ناباوران به هشدار ومنهم رجل الي اوحينا ان
و:وحي به آورندگان ايمان به بشارت و الناس انذر
.است آمنوا بشرالذين
اثبات براي آمادهسازي جنبه بيشتر سوره دوم و اول بخشهاي
سوره بههدف "مستقيما چهارم و سوم بخشهاي و دارد وحي
بخش و ميپردازد روان شفاي و وحي مورد در قرآن حكمت يعني
نوح حضرت عصر در وحي ناباوران از داستانهايي ذكر با پنجم
عصر و هارون و موسي حضرت عصر و نوح حضرت از بعد عصر و
پيامبر عصر وحي ناباوران به عبرتي درسهاي ،(ع)يونس حضرت
آغاز وحي مساله با سوره كه همانطور و ميآموزد (ص)اكرم
از پيروي به فرمان با منهم ، رجل الي اوحينا ان:ميشود
اليك يوحي ما واتبع:مييابد پايان وحي
|