مدرنيسم از پس...
آخر بخش - مدرنيسم و اسلام جهان
روز به روز آن به اعتراض در نه و مدرنيسم سبب به اسلام
دارد را خود خاص شكل فرهنگي هر "طبعا.ميشود گستردهتر
.نيست آن گرفتن ناديده خواهان هيچكس و
تصوف و فلسفه عرصههاي در اسلامي بزرگ سنتهاي اينجا در
اينجا دريافت ادامه شيعه مذهب از تاثير با و كلام و
نيز و بود دكارت معاصر كه ميرداماد همانند شخصي
جريانهايي و مكتبها و شدند پديدار ملاصدرايشيرازي
ژرفش اينشدند شكوفا شيخيه مكتب و اصفهان مكتب همانند
عناصري با آنجا در و كرد نفوذ هند شمال به اسلامي فكري
عرصههاي در سترگي فكري پتانسيل و شد آميخته هندوئيسم از
وليالله زمان تا كه آورد پديد هستيشناسي و فلسفي تصوف
بر وييافت ادامه اسلامي متكلمان واپسين دهلوي ،
فرآوردههاي از بسا كه -اقبال محمد فلسفي انديشههاي
-بيشتربود فرانسوياش همعصران از عمق نظر از حتي و عربي
"فرهنگ" انحطاط كه چه آن به اينجا در.گذاشت تاثير
هفدهم يا شانزدهم سده از كه ميپردازم ناميدهام اسلامي
درست (اسلامي فرهنگ انحطاط) مساله اين اگر و شد آغاز
اسلامي تمدن مناطق همه و فرهنگي توليد همه شامل باشد ،
بود ، متمايز فراواني حد تا دوره آن در ايران و نميشد
به "تاريخي شدن" اما كردم مطرح را عمومي جمود مساله نيز
ادامه -اندازهاي تا - تغيير و نميشود متوقف وجه هيچ
و بسازد را خود شود موفق وقت هر تمدني هر اما.مييابد
تمايل بخش آرامش ثبات از نوعي به كند تغذيه را انسان
خاطر به را اسلامي ملتهاي نميتوان البته.ميكند پيدا
نوزدهم تا هفدهم قرن يا شانزدهم سده در كه عظيمي انقلاب
و تصادف نتيجه اينها زيرا دهيم ، قرار سئوال مورد داد رخ
تاريخ به آن ورود و سال هزار مدت به اروپا ضعف نتيجه
در ميلادي يازدهم -دهم قرن آغاز از آن وجود تثبيت و بشري
آنان ، از پس و آنان عهد در و روميان از پيش كه است فضايي
را آنچه اما هستند متعدد مدرنيسم ، علل.بود بزرگي خلاء
گونه آن - مدرنيسم كه است آن كنيم تاكيد آن بر مايلم كه
آشكار 1600- سالهاي 1900 فاصله در -ميناميم اكنون كه
و رشد و پيدايش مساله فقط نه مدرنيسم.رسيد ثمر به و
و زد كنار را تمدنها ديگر كه است نوين تمدن يك شكوفايي
همانندي هيچ كه است سترگي بلكهجهش گرديد ، چيره آنها بر
طي كه پيش سال هزار ده در نوسنگي انقلاب جهش مگر ندارد
داد پرورش را جانوران و كرد اختراع را كشاورزي انسان آن ،
به دستيابي تا امر اين.شد مستقر و ساخت را روستاها و
ادامه مسيح ميلاد از قبل چهارم هزاره در گسترده كشاورزي
مصر و سومر در پيش سال هزار شش به مساله اين تاريخ.يافت
به حيوانيت از انسان تكامل با اگر -البته -اين.ميرسد
.است نزديكتر ما به -زماني نظر از -شود مقايسه انسانيت
اطراف مصري و سومري آبياري تمدن همانند ديگري تمدنهاي
ميان و چين در آبي و رودخانههايزرد و هندو رودخانه
.شد ساخته آنها
از مرحله اين بويژه و مدرنيسم دوره حدود تا تاريخ معناي
ابداع انتشار و ابداع و ستد و داد جز نيست چيزي مدرنيسم
بالاخره و حياتي گسترههاي عرصه در انسان جستجوي و
شدن جانشين و آنها فروپاشي و دولتها برپايي و فتوحات
اين همهفرهنگي تكامل و دينها آمدن بر و ديگر دولتهاي
نوسنگي انقلاب براساس ميناميم تاريخش كه پيوسته پويش
و كشاورزي همانا پايههاي لذا.است شده پايهريزي
و كشور و ثروتمندان و بزرگان براي صنعت و تجارت بالاخره
كار "شدن" يعني شالودهها اين بر تاريخ و است جنگ و دين
.گرفت شكل وناپويا ، پويا جدل و انساني
را آنان كه را ويژهاي تكامل اهميت آغاز ، در اروپاييان
با مادي علم پيدايش منظور ، درنيافتند بود گرفته فرا
.است دكارت با نوين فلسفه و گاليله
(16601713) چهاردهم لويي دوره در فرانسه همانند كشوري
جنگهاي به آگاهانه فراواني ميزان به هجدهم سده تمامي تا
و كشاورزي كهن تمدنهاي همانند و مييازيد دست دامنهدار
در و ميافزود خود وسعت بر ميكرد ، اشغال را كشورها شهري
.ميداد خرج به تفنن مدني شيوههاي و معماري
كه ممالكي و مطلقه پادشاهيهاي همانند مدرن و نو چيزهاي
يك از ميشدند متمايز هم از ذهنيات و احساسات و زبان با
مردم همه خشنودي و آسايش سويي از و نبودند خودآگاهانه سو
.نداشتند دنبال به را
چرا بدانيم كه ندارد زيادي اهميت ما براي نهايت در
زيرا داد ، رخ -جهان ديگر جاي در نه و - اروپا در مدرنيسم
مهم ما براي همچنين.است بيفايده و ساده مسالهاي كه
نه و -خاورميانه در نوسنگي انقلاب چرا كنيم كشف كه نيست
مصلحان كه است آن معناي به اينداد رخ -ديگر جاي در
خود پرسش ديگران و ارسلان شكيب يا عبده محمد نظير مسلمان
پرسشي بلكه نكردند مطرح درست شايد و بايد كه گونه آن را
مانديم؟ عقب ما و كردند پيشرفت ديگران چرا:همانند
در گرچه -عبده محمد پاسخ -پاسخ كه همچنان ;نابجاست
.نيست كننده قانع خود خودي به داشت معنا او روزگار
عبده كه اروپايياني و شد فرانسهپايهريزي در مدرنيسم
بلكه نبودند مسيحيت دين نمايندگان شد آشنا آنان با
با كه بودند ويژهاي ملتهاي و اروپايي تمدن نمايندگان
كه ; داشت نام شهرنشيني هنگام آن در كه داشتند تفوق چيزي
تحول ايناست مدرنيسم همان البته و -بيمعناست مفهومي
انديشه و مادي دنياي در -پنهان شكلي به - هفدهم قرن از
كشفهاي و فنآوري و صنعتي انقلاب كه شد آغاز سياسي نوين
(نوزدهم سده پايان) اخير دوره در فقط و آمد آن پي در علمي
.شود چيره زمين سياره تمامي بر تا كوشيد انسان كه بود
سال از اروپاييان طلبي گسترش كه است درست حال ، هر به
كه - تمدن نويدگر چون اما داشت خام و سنتي شكلي 1850
و سلطهطلبانه رفتاري بود ، -است مدرنيسم همان ما منظور
به كهن بزرگ تمدنهاي رهبران را اين داشت كشانه بهره
ژاپن استثناي به و كردند حس را خطر آنان.دريافتند خوبي
.زدند واكنش به دست
هيچ حياتش تاريخ در.داشت درون به نسبت شديدي احساس ژاپن
خاصي تمدن حال همان در و نكرد اشغال را كشور اين قدرتي
بود ژاپن همين.گرفت چين از را چيز همه بلكه نكرد ايجاد
هويت و استقلال حفظ براي گرفت تصميم "ميجي" انقلاب در كه
ابزارهاي كه اين يعني.بگيرد اروپا از را چيز همه خود
.بگيرد را كننده تهديد طرف
موفقيتآميز حمايتي سياستهاي بيشمار ، علل به و دراينجا
نام "توغوكا" دوره (10001867) ميجي از پيش دوران.بود
كرد اتكا خود به اجتماعي نظر از ژاپن ميجي دوره در.داشت
اتكا زمينداران بر چون و زد بزرگي ابداعهاي به دست و
كلان ثروتهاي به تا گشود را بازرگان طبقه مهار داشت ،
در.آمد پديد ژاپني سرمايهداري نتيجه در و يابند دست
به -اروپاييان روي به را دروازههايش ژاپن ، كه حالي
.كرد اتكا برخود امور سياست در و بست -هلنديان استثناي
هنگام به مصلحان كه است آن ميجي اصلاحات در جديد چيز
نهاد پيرامون و برانداختند را كهن نظام نزديك ، خطر احساس
چيزهاي از و آمدند گرد بود ديده ضربه پيشتر كه امپراتوري
.كردند استفاده خود ذات بنيادي نوگرايي براي كهن و قديم
سود به كه را چه آن فرهنگي ميراث از آنان واقع در
و شينتوئيسم احياي همانند ;كردند انتخاب بود اصلاحات
ايدئولوژي ظاهري ترويج و امپراتور پرستش با آن پيوند
فعاليت تبديل و طبقه اين ويراني حال همان در و سامورايي
را كار همين آنان.صنعتي و اقتصادي فعاليت به زمينداران
.دادند انجام نيز بازرگانان طبقه با
از شكلگراست ، "كاملا ذهنيت يك ژاپني ذهنيت كه آنجا از
دستكم و "ظاهرا بلكه نگرفتند را فنآوري فقط غربيان
خجالت بدون را معماري و ادبيات موسيقي ، افتخاري ، لقبهاي
اقتباس بهراسند ، خود ذات و درون نابودي از كه آن بدون و
.كردند
هستند بزرگي مقلدان -بودند گذشته در كه همانگونه -آنان
شدند موفق فرآيند اين در نوين و مدرن نام با سرانجام كه
كه صحيح فرهنگي ميراث به بازگشت نام با كار اين البته كه
.شد انجام است برگزيده ميراثي
كه زماني تا اما بازگردند اصول به تا كوشيدند نيز چينيان
نه و -سياست و انديشه حوزه فقط اسلام جهان در اصلاحات
ايجاد برميگيرد ، در را -جامعه فعاليت حوزههاي ديگر
قلب كه ميكرد احساس چين.ميشود ناممكن بنيادي نوگرايي
آسيب تمدن دو اين به فراوان شدت با اروپا. است جهان
آن طمع و اسلام جهان به اروپا نزديكي آن علت كه رساند ،
.بود چين در
ملتي كه رسيدند باور اين به جديد چين انديشمندان واقع در
كرد پيدا تطور كنفوسيوس از آنان تصور و ديگرند ملل سواي
كهن متون صحت در مصلحان و بخشيدند او به پيامبري ويژگي و
.دادند خرج به ترديد و شك
هواداران به جامعه و داد رخ چين در ضدغربي انقلابهاي
نهادهاي اصلاح انديشه و شدند تبديل سنت طرفداران و غرب
ژاپن برخلاف چين در امپراتوري اما.كرد پيدا رواج سياسي
نوع هر برابر در.يافت دوباره وجودي و بود استوار
شكست به كامل طور به امر اين كه شد مقاومت اصلاحاتي
و انقلاب جريان مگر نماند گشوده دري هيچ و انجاميد
نهاد مقاومت سبب به چين در بدينسان.انقلابيگري
استواري علت به اسلام جهان در و بوروكراتيك امپراتوري
سياسي نهادهاي جمود و پيشين سده دو پسماندگي و قشريان
كوششهاي (اميران و شاهان خرده شاه ، سلطان ، )
.ماند ناكام اصلاحطلبانه
بسيار مساله ژاپن ، در حتي مدرنيسم ، به ورود واقع در
با و كشيد طول قرن چند اروپا در امر اين و بود دشواري
رويكرد -"مثلا -ژاپن در.بود همراه شديدي تكانهاي
از كشور اين.بود جنگي صنايع و صنعت به "اساسا كوششها
اما بود مانده عقب اجتماعي روابط عرصه در و علمي نظر
پس و گرفت غرب از را اساسي قوانين و سالاري مردم نمودهاي
.داد رخ بازگشت مرحله آن از
استعمار از نيم و قرن يك گذشت از پس كه شاهديم ما اكنون
كشورهاي از نيروهايش خروج از قرن نيم گذشت و اروپايي
جهان مدرنيسم ، مساله طرح از قرن چهارم سه گذشت و اسلامي
جهان نظامي و تكنيكي علمي ، اقتصادي ، سطح از همچنان اسلام
از بسياري گرفتن كار به رغم به و است پايينتر غرب
اين.است بزرگ هنوز شكاف ما ، توسط مدرنيسم ابزارهاي
بهداشت ، پيشرفت آموزش ، گسترش:از عبارتند ابزارها
در نهادن گام و كشاورزي جديد وسايل نوين ، رسانههاي
در مدرنيسم كه شد منكر نميتوان.شدن صنعتي فرآيند
جا مدني گسترههاي همه در خود جنبههاي از بسياري
و است طولاني و دشوار و سخت روند ، اين اما.است بازكرده
تاريخ كه بدانيم بايد و ميكشد درازا به نسل چهار يا سه
.ميرود پيش سرعت به
ماندگي عقب خود بيستم قرن واپسيني مرحله اين در و امروزه
حمايت مدرنيسم بلاياي واپسين از را ما جنبهها برخي در
در نوين دنياي ابداع كه بگوييم بايد همچنين.ميكند
رفتارهاي بقاياي و بزرگ گسيختگيهاي و درد بدون اروپا ،
نمونه عنوان به.است نبوده جنگ ، نظير كهن دورانهاي
ابزارهاي از نوين ، آرمانهاي و عقلانيت بدون انسانهايي
اروپا در نتيجه در و كردند استفاده مدرنيسم مادي
خود تاريخ در بشريت كه جنگي بيرحمانهترين و بزرگترين
.داد رخ بود ديده
جريان ما چشم جلوي در اكنون كه احمقانهاي و كور نبردهاي
نشانگر امر اين آيا.ميكند مطرح را سترگي مشكلات دارد ،
كه است آن معناي به يا است هويت بحران و مدرنيسم نقص
برنكنده ريشه از را جوامع و انسان تباهي نيروهاي مدرنيسم
برانگيزاننده برابري و آزادي ارزشهاي چون "احتمالا.است
و خشونت با است رشكآميزي و آرمانگرايي مخالفت ، غليان ،
.ميدهد رخ آن عكس يا ميشود روبهرو كشتار و شكنجه
داشت وجود سكون و ثبات از نوعي مدرنيسم از پيش بشريت در
رضايتبخش جمود البته كه ناميد جمود را آن ميتوان كه
.بود
با بشريت خود ، ابعاد و مراحل همه در مدرنيسم بدينسان
در بشريت اين بلكه است نكرده ايجاد آرامش با و ثبات
فقر و نااميدي و انزوا در غرب خود در و است هميشگي غليان
.ميبرد سر به
از انسانها اغلب اكنون كه است آن گذشته با تفاوت اما
طول از و رفته فراتر بيماري و شديد فقر و گرسنگي مرحله
روي به "تقريبا درها ، و شدهاند برخوردار آموزش و عمر
.نداشت سابقه پيشتر كه است چيزي اين و است باز همهكس
رفتارها ارزشها ، عرصه در تاكنون مدرنيسم كه بگويم بايد
اين كه است آشكار من براي است نداده نشان را خود سياست و
به را جهان اين اگر ميكند صدق اسلام جهان مورد در امر
در دموكراسي.نيست چنين كه كنيم تصور واحد جهان نوعي
و نداشته -مرحلهاي شكل به ولو -چنداني پيشرفت اينجا
نداشته چنداني پيشرفت نيز آگاه خود انساني نوين ارزشهاي
"كاملا مجهول ، آينده مرزهاي تا فنآوري و علم امااست
.ميآيد نظر به ناممكن
يا چيني يا اسلامي مدرنيسم يا غربي مدرنيسم هيچگونه
يك خود ابعاد همه در اين و ندارد وجود آفريقايي و هندي
ارزشهاي رد براي ويژگيها از گفتن سخن.است واحد مقوله
.است بزرگي گمراهي و سترگ نفاقي مدرنيسم ،
و ديني زباني ، نژادي ، هويتهاي مدرنيسم ، در چيز هيچ
عنوان به.است درست آن عكس و نميكند تهديد را فرهنگي
به روز آن به اعتراض در نه و مدرنيسم سبب به اسلام نمونه
را خود خاص شكل فرهنگي هر "طبعا.ميشود گستردهتر روز
.نيست آن گرفتن ناديده خواهان هيچكس و دارد
استعمار دوران از كه است اروپاييان قديمي مقوله يك اين
كشف با جوامع و ندارد توجيهي و معنا هيچ و مانده جاي به
كه -نو جهان با هماهنگي ميان چگونه كه ميفهمند شهود و
تعادل خود با هماهنگي و -هستند اختراعاتش و آن شيفته
.نمايند ايجاد
در شدن ، و زمان قانون چهارچوب در همگان كه است بديهي
در مگر ندارد وجود جاودانگياي هيچ و پيوستهاند تكامل
.آخرت جهان يا عدم
الزمان :منبع
|