كانت بزرگ دستاورد
كانت مشترك اصول
فرهنگي نابسامانيهاي پيرامون تاملاتي
(2) !فرهنگي تهاجم -كشور

كانت بزرگ دستاورد
جمعي روابط اصالت حوزه از انسان كانت ، فكري دستاورد با
گذاشت پاي فرد اصالت روابط حوزه به
چه و تجربي هاي آموزه در چه بار نخستين براي كانت
فعال عقل با او نهاد ، بنياد را فعال عقل (نظري) انساني
ساخت بدل فعال موجودي به منفصل موجودي از را انسان
نخعي آصف فروزان
حال گذشته ، فهم براي كه است مدعي خود انديشه وصف در كانت
دقت با را او انديشه ناچارند متفكران بشريت ، آينده و
بستر از نيز كانت بيترديد بگذرانند ، نظر از زايدالوصفي
تا ميشود باعث عاملي چه ولي نيست جدا خود مكاني و زماني
روشنگري عصر تاريخ و سو يك در انديشه تاريخ سال دوهزار
استاد.بگيرد قرار ديگر سوي در كانت تفكرات بويژه و
و حكما سلسله در است معتقد اروپا در حكمت سير در فروغي
با ميتوان را كانت تنها انديشه متكلمان و فيلسوفان
زيرا كرد ، مقايسه ارسطويي و افلاطوني فلسفه ربالنوعهاي
است اصولي همان تكميلكننده و مكمل منطق بخش در بويژه وي
بزرگترين بيترديد.است آن واضع منطق در ارسطو كه
تحليل بر "تركيب" ذهني روش افزايش كانت ، فكري دستاورد
تدوين و نظريهپردازي زمينهساز "تركيب" است ، دكارتي
اين به زايدالوصفي دقت با اواست جديد عصر در دكترين
وجودي ابتناي و ماده درباره هيوم آنچه كه آمد نايل مهم
را استقرا روش تنها.است صحيح ميخواند بشر ذهن بر آن
قياس به رو اين از نميدانست ، درستي مصالح فهم اين براي
نئوكانتيها در كه موضوعي همان آورد ، روي تجربه بر مبتني
اين اساس بر شد ، مشهور نورافكن تئوري به پوپر ، همچون
را راه كليات ، دادن پيوند با كه است انسان عقل اين تئوري
تخيلات ، همكاري با عقل و ميسازد آشكار جزئيات كشف بر
را خود راه غيرعلمي ، و علمي فرضيههاي و پرسشها توهمات ،
.ميسازد هموار جهان ساختن براي
چه و تجربي درآموزههاي چه بار نخستين براي كانت
فعال عقل با او نهاد ، بنياد را فعال عقل (نظري)انساني
بدل اكتيو و فعال موجودي به منفعل موجودي از را انسان
مبناي بر آنچه و داد قرار عقل دسترس در را تركيبساخت
به ميشد متافيزيك به مربوط مسائل و اخلاقيات وجدانيات ،
اين از.نمود واگذار حكم يا داوري وقوه اخلاقي قوه و فرد
سوژه بشر تاريخحيات در بار نخستين براي كه است رو
شد تبديل (شناسايي قابل عينيت) ابژه به (شناسنده ذهنيت)
ميسر انتقادي تفكر مسير از را علمي انفجار اومانيسم و
به دست نيز جذابي بسيار نقصانهاي با كه ، هرچند كرد
اصالت حوزه از انسان كانت ، فكري دستاورد با.بود گريبان
و مدنيت.گذاشت پاي فرد اصالت روابط حوزه به جمعي روابط
قرون كهن انديشههاي گرفت ، خود به ديگر مفهومي "قرارداد"
.داد ديگري راسامان منجمد حقوقي نظام و پاشيد هم از ميانه
و "هست" ميان تمايز يك ايجاد از ناشي دستاوردها اين همه
نياز حيات ، يافتن براي كه "بايدي" و "هست".بود "بايد"
افزايش و كننده تركيب فعال ، عقل يعني بشريت بزرگ كشف به
(اخلاق) عملي عقل با نظري عقل ميان كه كشفيداشت دهنده
همان ميكشيد ، مرزهايتعيينكننده حكم يا داوري قوه و
آنها به دقيق ازپرداختن آن به اشاره ضمن ارسطو كه كاري
علمي تكامل سال هزاران به نياز امر اين شايد بود ، ناتوان
.يازد دست بدان بشر تا داشت
و فرد صورت به را انسان كه كرد ارائه متدلوژياي كانت
مغز ، جهان سه به آن از پوپر كه جهان ايجادكننده و سازنده
روشن را آنان ميان علي رابطه و كرده ياد طبيعت و كتاب
جهان در و بخشيد رهايي خود قبل ما آموزههاي از ساخت
مرجعي ديگر جاي به مرجعي خود با آن اساسي موءلفه كه نويني
اشرافي جايگاه از عقل بدينسان.ساخت رها مييافت سامان
شد ، توزيع نسبت يك به آدميان همه ميان و كشيده زير به خود
بازار واقعهاي ، چنين بدنبال آنكه مهمتر همه از و
گذاشت كسادي به رو سخت كليسا ارباب ميان در فروشان حقيقت
پرتو را شمعي نور آدميان جوي حقيقت عقول در متكثر حق و
.شد آن محصول روشنگري عصر كه نمود افشاني
كانت مشترك اصول
(آخر بخش)محمدضيمران دكتر وگوبا گفت
كه مشتركي اصول معدود از يكي ميكنم فكر دكتر ، آقاي *
است اصل همين است ، مشترك فرهنگها و اديان همه بين شايد
كه را آنچه اينكه بر مبني ميورزد تاكيد آن روي كانت كه
يك اين اما.نپسند هم ديگران براي نميپسندي ، خود براي
آن به "اصلا آدمها خيلي است ممكن يعني است ، شخصي قاعده
پرسش اين هيچگاه زندگي در خيليها و باشند نداشته باور
عام را قاعده اين اگر ميكنم فكر.باشد نرسيده ذهنشان به
.كردهايم ايجاد خود فراروي را فراواني مشكلات كنيم ،
از را طفل يك زندگي طرفدارانش و پياژه:ضيمران دكتر
اين همه در دادند ، قرار توجه مورد مرگش تا تولد دوران
.ديدهاند اخلاقي تطور گوناگون مراحل در را اخلاق اطفال
دنيا و خودش بين پيوسته سالگي يك سن در بچه اينكه يعني
آن از را دنيا چيز همه بنابراين.ميبيند وحدت گونهاي
فرض خودش وجودي ملكيت در را هستي همه و ميداند خودش
خودمداري يا ego-centeric مرحله از وقتي اما ميكند ،
ارزشياش نظام و اخلاق نظام رشد دوم مرحله و ميشود خارج
.ميداند قضيه اصل را دادوستد گونهاي ميكند ، شروع را
ميزند و برميگردد بلافاصله گوشش توي زد كسي اگر يعني
من كه است طور اين ارزشياش نظام واقع در.زننده گوش توي
است ، كرده من حق در او كه بكنم را كاري ديگري با بايد
قوانين رعايت كه سومش مرحله به ارزشي نظام اين وقتي اما
شهروند به تدريج به ميرسد است جامعه بر حاكم مقررات و
نظر از مرحله اين اماميشود تبديل قانونمدار و مقيد
مرحله بلكه نيست ، ايدهآل كانتمرحله حتي يا و پياژه
قانوني ، مقولات انسان كه مرحلهاي از است عبارت بعدي
آنها چرايي و ميدهد قرار پرسش مورد را ارزشي و اخلاقي
به وفادار شهروند يك هيچوجه به.ميدهد قرار ملاك را
ضوابط عقلي ، توجيه دليل به بلكه نباشد ، دليل بدون قانون
.بپذيرد را اخلاقي
تمامي در كه است اين كرده كار خيلي آن روي پياژه كه چيزي
.ميكند طي را مراتب اين اخلاق سير آدميان
.برسد آخر مرحله به كه است پيشرفته جامعهاي واقع در
را ارزشي و اخلاقي قوانين و معيارها و موازين اينكه يعني
پس و كند چرامطرح و چون آنها در بلكه نپذيرند ، بدوندليل
آن محرزند ، برايشان ارزشي سيستم آن درستي اگر پرسش از
طرفداران و كانت نظر از بنابراين.كنند رعايت را آن وقت
درميآيد قطعي امر و وظيفه شكل به چيزي (پياژه) امروزش
طي دارد ذهني برهانهاي در ريشه كه استدلال آخر مرحله كه
.بود خواهد پيشرو جامعه نيز ، جامعهاي چنين و شود
اين مرادش ميكند ، وظيفه از صحبت كانت وقتي بنابراين
.است تفكر از مرحله
را اخلاق و دين رابطه ميخواستم سئوال آخرين عنوان به *
با چطور حوزه دو اين اينكه و.بدانم كانت انديشههاي در
زندگي در كانت كه ميدانيم.ميكنند برقرار ارتباط هم
حساب به موحد و بود مسيحي فردي بود ، دينمدار شخصياش
و دينپژوهي با او اخلاقي ديدگاه اين.ميآمد
ميكند؟ پيدا نسبتي چه ديندارياش
حوزه كه بود اين كانت پروژه كلي طور به:ضيمران دكتر
نظري عقل يعني اول حوزه از اخص طور به را دين و اخلاق
حقيقت در و كند روشن را نظري حوزه تكليف و كند جدا
نظام چارچوب در را مابعدالطبيعه و متافيزيك مثل مسائلي
تحت كانت ميكنم فكر.كند ملحوظ دارد فردي جنبه كه ارزشي
در و كرد تدوين را نظر اين كه بود پروتستان الهيات تاثير
نظام ملاك را كانت نظرات پروتستان متكلمان از خيلي واقع
.دادند قرار ارزشيشان
فرهنگي نابسامانيهاي پيرامون تاملاتي
(2) !فرهنگي تهاجم -كشور
لاري انصاري ابراهيم محمد
و سرد بادهاي وزيدن جلوي كه است اين حساستر نكته اما -2
بالاپوشي با ميتوان اما گرفت نميتوان را مسموم و خشن
ضد تهاجم طوفانكرد جلوگيري استخوان مغز به آن تاثير از
تفكر عليه و اعم نحو به شرق عليه غرب مسموم ارزشهاي
ما ايران و شده آغاز كه است دراز ساليان اخص بهنحو ديني
گرفته قرار طوفان اين جدي معرض در پيش سال شصت از حداقل
تعبيري به كه رسيد پيروزي به شرايطي در اسلامي انقلاب و
بود ، شده فتح هم ما ارزشي و دومفرهنگي و اول خاكريزهاي
پرشتاب رشد و (ره)امام حضرت بينظير شخصيت ظهور اما
اسلامي انقلاب وقوع مقطع در مردم سياسي-فرهنگي آگاهيهاي
تا كه مردمي و كرد ايجاد تهاجم اين راه سر بر جدي مانعي
آنسو و اينسو به ضدارزشها طوفان وزش در آن از پيش
و پرداختند مقاومت به استوار و محكم ناگهان ميرفتند ،
آتشي.آوردند هجوم غرب تجدد دروغين و پوچ مظاهر به حتي
بر آن گرماي و نور و كشيد شعله سرزمين اين در مقدس
اعتقادات.آمد فائق طوفان خشونت و سرما و جهل تاريكي
اوج.يافتند دوباره حياتي يخزده باورهاي و شده فراموش
اوج قهري نتيجه بيگانه ضدارزشهاي به نسبت كينه و نفرت
.بود خودي فرهنگ و ارزشها به نسبت باور و اعتقاد
نگرفت ، گر خيليها جان و دل در آتش اين كه افسوس اما
و سردي كرد فروكش رفته رفته كه انقلاب حرارت و هيجان
راستين اعتقادات شد ، عارض خيليها جان بر دوباره هم رخوت
.گرائيد سردي به باورها و شد سپرده فراموشي به
كرد تقويت را مردم اعتقادات و باورها بايد اكنون باري -3
مقابل در تا كرد استوار را جانشان و قوي را آنها روح و
بود خواهد هم باز و است بوده هميشه كه طوفان اين هجوم
.باشند داشته مقاومت توان
ضعف عوامل و دلائلكجاست ضدارزشها نشر پايگاه ديد بايد
همان از كدامند؟ مردم اعتقادات و باورها سستي و ايمان
كه گردد منتشر هدايت بايد مييابد انتشار ضلالت كه موضعي
انتشر حيث من الا الهدي لاينتشر":فرمود (ع)صادق امام
و فكر با بايد است فرهنگ و فكر موضع از هجوم اگر "الضلال
فرهنگ و علم پايگاه از و پرداخت آن با مقابله به فرهنگ
نميتوان را فرهنگي اصطلاح به هجوم.كرد منتشر را هدايت
را ضدارزشها.داد پاسخ غيرفرهنگي روشهاي و ابزارها با
.كرد بهدر ميدان از ارزش با بايد
و فكر عرصه در ممنوعيتها و تحريمها حذفي ، برخوردهاي
اشاعه و ورود از نهتنها و است نداشته ثمري هيچوقت فرهنگ
كرد نخواهد جلوگيري بيگانه فرهنگي و فكري مواد و محصولات
و قاچاق رواج نوعي به عمل در روش اين اتخاذ بلكه
هويت دوگانگي و نفاق و دورويي روحيه القاء و پنهانكاري
خطر ميتواند آينده نسل براي بهخصوص كه ميگردد منجر
.باشد مهلكي
را حرصها و ولعها ممنوعيتها ، و تحريمها
مقوله هر و شده تحريم پديده هر و برميانگيزاند
الانسان كه ميبخشد بيشتري عمق و وسعت نهان در را ممنوعه
وضع تاسف كمال با ما جامعه در اكنون.منع ما علي حريص
با مردم از بسياري بيروني و رسمي چهره كه بهگونهايست
.مغاير بلكه و است متفاوت آنها خصوصي و دروني چهره
همه "اولا كه داشت توجه نيز نكته اين به بايد -4
بيگانه به منسوب و وارداتي مبتذل ، و ضدفرهنگي پديدههاي
جهل از زمينهاي تا نيز بيگانه ضدارزش هر "ثانيا نيستند ،
بايد جهت اين از.يافت نخواهد مقبوليت نيابد بيفرهنگي و
در و دارد خودي جامعه درون در ريشه كه ديگري متنوع عوامل
ميگذارد بجاي ويرانگر تاثيري مردم باورهاي و اعتقادات
ناباوري و گمراهي نشر موضع تا كه كرد شناسايي دقت به را
بسياري نگيرد صورت موضع همان از هدايت تا و نشود شناسايي
.ماند خواهند بيجبران خسارات از
به هنر و فرهنگ متولي دستگاههاي كه بوده اين رسم تاكنون
اخص بهطور اسلامي ارشاد و فرهنگ وزارت و اعم معناي
.شدهاند قلمداد هجوم اين علتالعلل
|