آيهها نبض در جاري ...
آخر بخش -قرآن و مثنوي
مورد كه آيهاي نص در شعر وزن ضرورت به مولانا گاه
را آيه از بخشي گاه و ميكند تصرفي اندك اوست استشهاد
در او استغراق گاه.ميگنجاند شعر در تصرفي بيهيچ
عربي يا فارسي بيت يك مضمون كه ميشود باعث قرآن مفاهيم
.گردد آميخته آيه چند يا دو از بهبيش
اما نميآيد شعر در آيه نص از چيزي نيز بسياري موارد در
فحواي و داشته نظر شريفه آيهاي مفهوم و معني به مولانا
نيز موارد اينگونه در.ميآورد خود منطق در را آن
:درمييابد را آيه بلافاصله آشنا خواننده
پس درد ميفزايد دوايت چون"
عبس برخوان بگو طالب با قصه
آمدست حق طالب اعمي چونك
خست سينه نشايد را او فقر بهر
مهتران رشاد بر حريصي تو
سروران از عام بياموزند تا
ملوك از قومي كه ديدي احمدا
بوك كه خوش گشتي گشتند مستمع
خوش گردند دين يار رئيسان اين
حبش بر و سرند اينها عرب بر
مهتدي ضرير از تو سبب زين
"آمدي تنگ و روبگردانيدي
سوره آيات 1تا3 ياد به "فورا قرآن با آشنا خواننده كه
مايدريك و.الاعمي و جاءه انتولي و عبس":ميافتد عبس
عرفاني نتيجهگيري هميشه مانند آن از پس و."يزكي لعله
:ميشود مطرح مولانا خاص
ضرير يك اين خدا نزد احمدا"
وزير صد و قيصرست صد از بهتر
بيار هين معادن الناس ياد
هزار صد از فزون باشد معدني
سود مال ندارد اينجا احمدا
دود و درد و عشق ز پر بايد سينه
مبند در آمد روشندل اعميي
"پند اوست حق كه را او ده پند
:يا
نيست بيكار او شاهست او آنك"
"نيست بيمار كو طرفه وي از ناله
.(رحمان ، 29)"شان في هو يوم كل" آيه به است اشاره كه
:يا
والضحي در حق فرمود سبب زين"
"برگدا محمد اي زن كم بانگ
السائل اما و":است ضحي سوره آيه از مقتبس مضمون اين
عرفاني نتيجهگيري آن از پس و.(والضحي ، 10)."فلاتنهر
:مولانا
هان دست جو آيينه گدا چون"
زيان آيينه برروي بود دم
شود زيبا آينه ز خوبان روي
"شود پيدا گدا از احسان روي
كريمه آيه از بخشي كه است طوري موارد از بسياري در
بيتي از مصرعي و شده نقل "عينا تصرفي بيهيچ "تقريبا
:ميشود
سلام اي ميگفت كه ابليسي همچو"
(اعراف ، 1416) "القيام يوم الي انظرني رب
دعا در آمد ساخت دل از قبله"
(نجم ، 39) "ماسعي الا للانسان ليس
او سرده باشد چو ماند كي عقل
(قصص ، 88) "وجهه الا هالك شيء كل
وفا اشجار ز پرهاست فلك بر"
(ابراهيم ، 24) (فيالسماء فرعه و ثابت اصلها
در كه ميشود باعث ضرورتوزن ديگر موارد از بسياري در
:بگيرد صورت كوچكي تصرف آيه متن
لايشتهي من القوم مولي انت"
"ينته لم لئن كلا ردي قد
.(علق ، 15)"بالناصي "لنسفعا ينته لم لئن كلا":آيه
جزئي و اول مصرع در آيه لفظ از جزئي موارد از شماري در
:است آمده ديگر مصرعي در آيه آن از ديگر بخشي معناي از
فيالساهره نورنا اتمم يارب"
"قاهره مفضحات من انجنا و
."واغفرلنا لنانورنا اتمم ربنا يقولون":آيه به اشاره
دو در را متوالي آيه دو از اجزايي گاهي نيز.(تحريم ، 8)
كريم قرآن شريفه آيه دو از كه چنان ميآورد بيت يك مصراع
عربي بيت يك مصراع دو از يك هر در چند جزئي (محمد ، 12)
:هست او
اعمالهم اصل امهالكفران"
"بالهم اصلح امهالايمان
استفاده مورد آيه يك از بيش بيت يك طي در موارد برخي در
:ميگويد كه آنجا ميگيرد قرار مولانا
مصطفي پيش به كن قربان عقل"
"كفي ام الله كه گو حسبيالله
.است قرآني آيه يك فحواي به اشاره اول مصرع بيت اين در
فقل تولوا فان" آيه درج 2 آن دوم مصرع و (زمر ، 38)
آيه از چند جزئي و (توبه 129)."لاالهالاهو حسبيالله
يا تعبيري مولانا گاه.(نساء 81).""وكيلا بالله وكفي"
استفاده او منظور اما ;ميآورد شعر در را قرآني كلمهاي
اشاره مناسبت به وقتي نمونه براي.است تعبير آن از مجازي
در نميگيرد حياتي شيره خود ريشه از چون كه خشك شاخ به
ديگر كه ميكند خاطرنشان نميكند ، حركت درخت جنبش هنگام
اينجا.كشيد سو هر به و درآورد اهتزاز به را آن نميتوان
اين احوال توصيف در را آيه يك از جزئي قرآن به بااشاره
:ميكند تضمين و درج آن بيحركتي و شاخه
نبي از كسالي قاموا بخوان پس"
"طبي بيخش از شاخ نيابد چون
در كرده استفاده آن از بيت اين در مولانا كه آيهاي اصل
بيان در را آن مولانا اينجا اما است منافقان احوال باب
از و داشته را منافق حال همان كه ميبرد كار به خشك شاخه
قاموا اذا و":بدارد زندگي اميد نميتواند خويش خشك ريشه
.(نساء ، 142)."كسالي اليالصلاهقاموا
مكرر استفاده "مثنوي" در قرآني آيات از بسياري از مولانا
در كه ميآيد آن از مانع او خلاقيت و ذوق اما ميكند
تكرار شده مفهوم يك و آيه يك از كه برداشتها اين تمامي
برداشت آيات از خود استفاده هر در مولانا.بخورد چشم به
با كه ميآورد سالك چشم پيش كرده مطرح را جديدي نظر و
.نيست يكسان آيه همان از پيشين تفسير
نميآيد ملالانگيز تكرار بوي مثنوي تمامي در رو اين از
، است روبهرو جديدي مرآي و منظره با لحظه هر انسان و
ابراهيم ، )"مايشاء الله يفعل" شريفه آيه در مثال براي
حق عنايت بر اعتماد لزوم به اشارهاي را آن يكجا ،(27
او سببسوزي و سببسازي از نبايد كه اين و مييابد
از را گشودنش بايد شود بسته كه را گرهي هر و شد نااميد
:طلبيد وي
عقدهگشا دمي خوش كن طلب هين"
"مايشاء الله يفعل دان راز
و زشت كه ميداند نكته اين متضمن را آن ديگر جاي در
و دارد خريداري حق تقدير و مشيت بازار در هست هرچه زيبا
:بازنميدارد تقديرش از را او امري هيچ
جدا را يك هر خريدارست پس"
"مايشاء يفعل بازار اندرين
بيفتد چاه به نابينا مانند نيز بينا است ممكن رو اين از
يشابودن ما يفعلالله يا الهي قضاي از را او بيناييش و
:نرهاند حق
تعريفهاست گونهگون را قضا اين"
"مايشاست يفعلالله بندش چشم
متنوع استفادههاي "مثنوي" در ترتيب همين به كه آياتي
موارد اين تمامي در مولانا هدف اما.بسيارند شده آنان از
اينرو از.است طريق سالكان اخلاقي يا و عرفاني تعليم
تعليم برپايه كرده نقل و اخذ مولانا كه مواردي بيشتر
بيشتر مولانا هدف كه مواردي در.است امثال و موعظه حكمت ،
منطق از استفاده است قرآني حكم تلقين و اخلاقي تعليم
از و كرده موجز را آن بخشيده ، خاصي لطف او كلام به قرآني
:بيت اين در مثال براي.است ساخته بينياز زياد بسط و شرح
باهولتر چهش ظالمتر هركه"
"بتر را بتر فرمودست عدل
سيئهسيئه جزاء و":باشد آيه اين از برگرفته بايد "ظاهرا
بين تجانس بيان در كه مضمون اين نيز.(شوري ، 40)."مثلها
:ميگويد او فعل و انسان
دلفروز اي ما جرم ببخشي گر"
"روز روز باشد كرده شبيها شب
."شاكلته علي يعمل كل" كريمه آيه فحواي به "ظاهرا
:ميگويد كه وقتي يا.(اسراء ، 84)
پسر اي مكافات را احسان چيست"
"معتبر ثواب و احسان و لطف
."الاحسان الا الاحسان جزاء هل" كريمه آيه به است ناظر
اگرچه كه هست بسياري قرآني تعابير مثنوي در(رحمان ، 60)
به را "مثنوي" زبان اما نرفته كار به قرآنياش معني در
مثال براي.مينماياند كريم قرآن از متاثر آشكاري نحو
،(حج ، 32)."القلوب تقوي":ميشود آورده نمونه چند فقط
اين به "ظاهرا ميبرد ، كار به خوب روي وصف در را آن كه
خود تقواي و پرهيز خوب روي تماشاي در تقوي اهل كه خاطر
:ميكنند مشاهده را حق جمال يا ميآزمايند را
خوب روي باشد آيينه عاشق"
"القلوب تقوي و آمد جان صيقل
عالم با كه كساني بيان در ،(اعراف ، 179)."لايفقهون"
:ندارند آشنايي درون
درون بيني دگر بخاراي تا"
"لايفقهون محفلش در دران صف
نشيمن و صادقان جايگاه كه ،(قمر ، 55)."صدق مقعد"
آب عالم وراي عالمي و سالكان راستين عشق پاداش را راستان
:ميداند گل و
شده حق جليسش و صدق مقعد"
"آتشكده و گل و آب زين رسته
تفصيل كه است آن براي قرآن به ارجاع موارد پارهاي در
بسياري در.نگردد ذكر جزئيات و شود حواله بدانجا قصه
كه است ترديدي رفع براي آيات به ارجاع اين نيز موارد
دفع باب از كه يا باشد آمده پيش علم مخاطب براي است ممكن
.باشد مقدر دخل
افكار تعيين در و مولانا زبان از استشهاد اين آنكه با
اين مثنوي داستانهاي جريان در اما است ، او خود اقوال و
آورده داستان اشخاص زبان از گاه احتجاجها و استدلالها
و اعرابي خليفه و اعرابي داستان در مثال براي.ميشود
در حتي.ميكنند استشهاد احاديث و آيات جاي به جاي زنش
شير داستان مانند هستند حيوانات آن قهرمان كه داستانهايي
ميشوند متمسك احاديث و آيات به آنان دوي هر نخجيران و
تمام در قرآني فضاي غلبه جز نيست چيزي نشاندهنده واين
.مولانا زبان و ذهن زواياي
و شده بسيار نيز انبيا داستانهاي به اشاره مثنوي در
غزوات و احوال و زندگي به فراوان اشارات و نكات بويژه
در مولانا.دارند قرآني منشا آنان همه كه (ص)رسول حضرت
به نسبت را قلبي تكريم و بزرگداشت نهايت احوال اين تمام
اين بر او كوشش تمام و ميدهد نشان وحياني عظيم نامه اين
قلمرو در تنها و تنها بايد را نجات و سعادت نشان كه است
.كرد جستجو مبين وحي اين
|