فرهنگها انتقال و ترجمه
منتقد و مترجم كوثري ، عبدالله استاد با وگو گفت در
كه اين نه است انساني تمدن از خاص دوره يك حاصل رمان*
اما.است آمده بهوجود غرب در البتهمحلي عنصر يك "صرفا
ما.است انساني تمدن از دورهاي بيان براي مناسب قالبي
و رنگ اينجا در قالب اين ولي گرفتهايم ، را قالب اين نيز
است گرفته خود به را ايراني فرهنگ روي
:درآمد
گوناگون ملل در فرهنگ صاحبان فكري دغدغههاي جمله از
اين در.است متفاوت ابعاد در اجتماع فرهنگي سطح ارتقاي
آن آشنايي فرهنگي هر غناي در مرسوم شيوههاي از يكي ميان
كه ميدانيم.ميباشد مختلف اقوام رسوم و آداب با
بر مبتني فرهنگ هر در مشاهده قابل و اساسي تغييرات
ميسر مهم اين و است ديگر فرهنگهاي با آن متقابل ارتباط
.قومي هر تاليفات در غور و مطالعه با مگر نميگردد
ارتباطي چنين برقراري براي واسطههايي عنوان به مترجمين
گشوده است دريچهاي ترجمه حقيقت در.ميكنند نقش ايفاي
منظر آن از كه ديگر ملل وانديشههاي تفكرات دنياي به
با آشنايي ضمن تا نگريست ، متفاوت جهان اين به ميتوان
غناي درنتيجه و فرهنگي تفاهم به ديگران فرهنگي ارزشهاي
.گماشت همت بشري جامعه فرهنگي
در شد ، برگزار مشهد در ادبي ترجمه همايش گذشته ماه بهمن
نقش مورد در"كوثري عبدالله" با همايش اين برگزاري حاشيه
پي از كه نشستيم وگو گفت به فرهنگها انتقال در ترجمه
تشكيل كتاب را 35 كوثري عبدالله علمي كارنامه.ميآيد
.ميدهد
عليزاده مهدي :از گفتوگو
را شرقي متون ترجمه كه اين عين در صاحبنظران برخي *
به اهتمام ميدانند ، شرق فرهنگ شناساندن راههاي از يكي
.ميكنند قلمداد شرقي متن از اعتبار سلب در اقدامي را آن
ميكنيد؟ توجيه چگونه را تعارض اين
به غرب كه باري اولين.نشدم اعتبار سلب اين متوجه من ، -
.بود رنسانس دوره در آورد ، روي شرق آثار ترجمه سمت
علوم و فلسفه زمينه دو در شرقي آثار ترجمه كه ميدانيم
با غربيها مجدد آشنايي سرچشمههاي از يكي پزشكي بخصوص
شرقي متون از برخي بعد به اين از و است يونان فلسفه
... و ابنرشد ابنسينا ، تدريسميكند پيدا خاصي جايگاه
يونان فلسفه مانند شرق فلسفه كه بود اين منزله به
سلب اينجا تا.است گرفته قرار تحولات براي سرمنشايي
.يافتند را خود اصلي جايگاه علوم بلكه است ، نشده اعتباري
آغاز قرن 19 بخصوص و قرن 18 در شرق آثار ترجمه كه زماني
غربيها كه بيشتري شناخت و روابط گسترش علت به ميشود ،
به غربي متفكران آوري روي ميكنند ، پيدا زمين مشرق از
در ميكنيم ، مشاهده را شرقي شاعران و متفكران از بسياري
رواج...و خيام حافظ ، شاهنامه ، ترجمه كه است دوره اين
راه غرب به ايراني عرفان شعر طريق از واقع در و مييابد
تنها نه كه ميشوند پيدا كساني نيز غرب در.مييابد
شرقي متون تصحيح بر علاقه با بلكه هستند زبردستي مترجمان
واقعي چهره حتي 19 و قرن 20 اوايل در و ميپردازند نيز
.ميكنند روشن شرقيها خود براي را شرقي متفكران
اشراق شيخ درباره كربن آقاي كه كاري مثال بهعنوان
دادن نشان و ما خود به او مجدد معرفي نوعي به ميكند
سنتي ديد متاسفانه.است شرق در شخصيت اين جايگاه و اهميت
كه بود بهگونهاي متفكران و شعرا به زمان آن تا ما
ضمن كه ميداديم قرار شيشهاي حفاظ يك پشت را آنها
شد باعث جديد آشنايي اين.كنيم ستايش را آنها فقط تماشا
اين واقعيت من نظر به.بپردازيم اينها تحليل به ما كه
اتفاق غربيها طريق از متون اين به جديد نگرش كه است
زاييده كهن متون در ژرفكاوي نحوه حقيقت در.افتاد
اعتباري سلب نميكنم فكر من بنابرايناست غربي مطالعات
يافته ، را خود جايگاه متون اين بلكه باشد شده متون اين از
.بودهاند كسان بسياري بخش الهام
كه است محققان برخي نظريه بيان اعتبار سلب از من منظور *
نظرات اصطلاح به و ميكنند سير گذشته در بيشتر
و فرهنگ كه كشوري معتقدند آنان.دارند واپسگرايانه
غرب جديد اكتشافات به نيازي ديگر دارد ديرپاي تمدني
علمي جديد نظرات برخي ريشه كه است جايي تا اين.ندارد
دارند اعتقاد و ميجويند گذشته متفكران آثار در را غرب
رسيده ، آن به غرب امروز كه را نظريه فلان "مثلا كه
.است كرده اشاره آن به ما گذشته قرون در متفكري
است گرايانهاي واپس نگاه همان به مربوط نگرش نحوه اين -
همراه تعصب با واپسگرايي نوع اين "اصولا.داريم ما كه
ما ونويسندگان شعرا به جهان تمام ميكنيم فكر ما.است
ديگري انسان هيچ مخيله در آنان گفتههاي و است شده ختم
اين خود "اولا.نيست طور اين كه حالي در.نميگيرد جاي
!بودند؟ كي مگر هستند ، محترم بسيار ما براي كه افراد
زمان تا كه فرهنگ چند آميزه با كه بودند كساني اينها
را ايراني فرهنگ نام به فرهنگي است داشته وجود خودشان
و پيش فرهنگ به اشاراتي آنان آثار در.آوردهاند بوجود
و قرن 3 از ايرانيان زمان همان در.است شده اسلام از بعد
اسم به ما آنچه بنابراين.شدند آشنا يونان فلسفه با 4
است آميزهاي نيست ، نابي فلسفه ميشناسيم اسلامي فلسفه
گرفته خاصي هيئت متفكر مسلمانان نزد كه يوناني نگرش از
مخيله در كه است چيزي گفتهاند اينها آنچه پس است ،
اما نيست ، عظيمي چيز نميگويم گرفت ، خواهد جاي هم ديگران
بيخبر خود پيرامون جهان از بزرگواران آن كه است مسلم
هومر 2500 از ميتوانم اكنون ايراني من چرا.نبودهاند
انساني مشتركات وجود نشانگر اين آيا ببرم ، لذت پيش سال
و بحث اين من نظر به بنابراين نيست؟ تفاوتها از پيش
.است بيهوده ادعا
ارائه براي شايستهاي و پخته آثار ما هم امروز البته
پيدايش با اخير سده نيم اين در كه چنان داريم ، كردن
ميكنند فعاليت آكادميك حوزه در كه غربياني جديد ، ادبيات
اگر كه ميدهد نشان اينشدهاند متمايل كشورمان سوي به
آماده جهان باشد داشته وجود ارائهاي قابل و باارزش مطلب
.است آن پذيرش
تحولات و رمان مثل ادبي جديد گونههاي كه ميدانيم *
است ، آمده بوجود شعر مانند درحوزههايديگر كه تازهاي
در غربي نظرات با ما كشور بيشترفرهيختگان آشنايي نتيجه
نوعي به ما جديد ادبيات وقتي بنابراين است ، رشتهاي هر
دارد جايگاهيوجود ديگرچه است ، غرب ادبيات از متاثر
بپردازند؟ جديد ادبيات در غور به كهغربيان
شعر در كه تحولي است ، درست حدي تا ميفرماييد آنچه -
نيما خود است ، بوده غرب شعر با آشنايي نتيجه آمد بهوجود
بهاين بههرحال ميكند ، اعتراف مسئله اين به "رسما هم
ديگران ما ، شعر عروضي امكانات از جدا كه رسيديم نتيجه
نيز رمان.دستيافتهاند موفقيتهايي به وادي اين در نيز
بلكه ، نگرفتهايم ، را آن ما فقط اما ، است ، غربي قالب يك
يك حاصل رمان حقيقت در.پذيرفتهاند را آن جهان تمام
عنصر يك "صرفا كه اين نه است انساني تمدن از خاص دوره
مناسب قالبي اما است ، آمده بهوجود غرب در البته.محلي
قالب اين نيز ما.است انساني تمدن از دورهاي بيان براي
فرهنگ روي و رنگ اينجا در قالب اين ولي گرفتهايم ، را
آن نويسنده كه رماني يعني ، است ، گرفته خود به را ايراني
كه باشد موجهايي و قالب آن تحتتاثير اگرچه است ايراني
حال اما است ، آمده بهوجود غرب در اخير ساليان اين در
.ميكند حفظ را خود ايراني وهواي
ميكند ، وصف را ايراني زندگي كور بوف در هدايت صادق
مشترك قالب يك با كه ميشود جالب خارجي براي بنابراين
.بشناسد را گوناگون فرهنگهاي درنتيجه و متفاوت حرفهاي
آن شناساندن عوامل از ترجمه فرهنگها بين تعامل در *
و شرقي متون ترجمه كه را نظريه اين ميتوان آيا.است
فرهنگ بالطبع و آثار اين ماندگاري باعث پارسي بخصوص
كرد؟ قبول است ، شده آنها در مستتر
فرهنگ يك خوب مكتوبات و نشانهها هرچقدر ميكنم فكر من -
خواهد غني را فرهنگ آن كند ، پيدا راه ديگر فرهنگهاي به
.است شده غني آنها از ما فرهنگ كه همچنان كرد ،
شايد ماميشود يونان فرهنگ جذب فرهنگها اين از بخشي
يونان و غرب از تاريخ درطول كه را غربي عناصر نتوانيم
در همچنين.كنيم مشخص است شده جانشين ما فرهنگ در و آمده
و دروني يافته ، راه شرقي فرهنگ از بخشهايي نيز غرب
در كه واژههايي از بسياري مثال بهعنوان.است شده مرسوم
كرده پيدا كاربرد امروز رفته ، انگليسي به گذشته سال 150
بهكار ماركت غيراز معنايي در آنجا در بازار "مثلا.است
.ميرود
نبايد ديگر گرفت صورت فرهنگ آميزش وقتي ميكنم فكر من
اين واقعيت.ريختهايم دريا در كه باشيم قطرهاي نگران
از قطراتي هم ما فرهنگ و درياست يك جهان فرهنگ كه است
آن تشخيص ديگر شد دريا وارد وقتي قطره اين.مجموعه اين
به ما كه است اين اهميت حايز مسئله ولي.نيست ساده خيلي
اتفاق اين زيادي حد تا كه بپيونديم ، بزرگ درياي اين
.است افتاده
كه بلوغ اين به انساني جامعه رسيدن توضيحات اين با *
جهاني دهكده به تبديل شده متحد گستردهاي شكل به بتواند
ميدانيد؟ ممكن را شود
جهاني دهكده يك به تبديل زوديها اين به جهان كه اين در
فرهنگ ملي ، ريشههاي كه چرا نيست ، قبول قابل من براي شود
موجود تقسيمات ما كه است قوي آنقدر هنوز ملي منافع و ملي
كلي بهطور جهان كه نيست اين در شكي ولي ميپذيريم ، را
جدا ميرود ، پيش تفاهم بهسوي بيشتر اخير سال اين 150 در
.دارد وجود كه سياسي و نظامي اختلافات همه از
دنيا سوي از فرهنگها بين تفاهم كه معني اين به *
ميرود؟ بهكار فرهنگها بين تقابل جاي به و شده پذيرفته
وجود تقابل هم يعني دارد وجود حالت دو هر من نظر به -
ما كه جاست همين در "اتفاقا اصلي بحث تعامل ، هم و دارد
چون.بداريم عزيز را آنها و بپذيريم را تفاوتها اين
اميدوارم و ميآورد بهوجود ركود جامعه در مطلق يكنواختي
بايد مانيانجامد راكد جامعه به هيچوقت دنيا كه
كه بپذيرد نيز غربي و داريم را خود خاص فرهنگ كه بپذيريم
درك ضمن حال عين در.دارد خود به منحصر فرهنگي
بر وقتي.باشيم داشته آنها افزايش در سعي مشتركاتمان
پيدا زيادي مشتركات ميكنيم ، اطلاق انساني صفت جامعهاي
و تاريخي قدمت و سابقه اين با ايراني من كه اين.ميكند
حكايت خود ميبرم لذت انگليسي عاشقانه غزل يك از فرهنگي
نهايت در كه است درستدارد انساني اشتراكات وجود از
من موردنظر عشق با تفاوتهايي انگليسي براي عشق مفهوم
آدمي جوهر درواقع و است يكي عشق اين جوهر اما دارد ، شرقي
مشتركاتي همه..و لذت انتقام ، كين ، عشق ، بحث.است يكي
من بهنظر حال درعين اما دارد ، وجود انسانها در كه است
گرفتن ، دنبال به بايد ما.باشيم يكنواختي پي در نبايد ما
است عاملي خودش تفاوتها اين باشيم ، كردن ارائه و پذيرش
كه زيبايي شگفتيهاي يعني.ميآورد بهوجود را زيبايي كه
نبايداز ميكند ، پيدا بيگانه فرهنگ پديده برابر در انسان
آن به خودش فرهنگ فرهيخته شيوه بايدبه بلكه برود بين
منتها داشت ، خواهد وجود تقابل "حتما بنابراينبينديشد
تعامل به كه تقابلي بلكه باشد خصومتآميز كه تقابلي نه
.ميشود منجر
گفتوگوي در را ترجمه نقش سوءال آخرين بهعنوان *
ميدانيد؟ موءثر اندازه چه تا فرهنگها ،
كه است اين در فرهنگها يا تمدنها گفتوگوي عمده اهميت -
هم آن.است شده پيشنهاد فرهيخته سياستمدار يك سوي از
با تفاهم سر از چندان آن از پيش تا كشورش كه سياستمداري
تاريخي سير مطالعه با.است نميشده روبهرو دنيا
در گوناگون اقوام فرهنگي انتقالات و نقل به فرهنگها
واصولي رسمي شكل اين به منتها ميبريم ، پي مختلف ادوار
كاري عرصه اين در ترجمه.است شده مطرح بار اولين براي
اما.دهد انجام نميتواند است ، كرده تاكنون آنچه از بيش
ميبايست ، ما روزگار مترجمين مناسب شرايط آوردن فراهم با
تعامل و تفاهم بر مبتني كتابهايي گزينش و انتخاب در
كتابهاي اخير دوساله اين در كه اين كما بكوشند ، فرهنگي
قرار علاقهمندان اختيار در و شده ترجمه ارزشمندي و خوب
.است گرفته
|