تضاد جامعهشناسي در انقلاب پديده
رزاقي حميد
و وقوع از خودآگاهي و وقوع از است عبارت تاريخ :مقدمه
وقوع عميق و بنيادين وجوه از يكي مثابه به انقلاب پديده
بيدارشدن با.است اجتماع و طبيعت خود ، از انسان خودآگاهي
اين.مييابد وقوف خود بر و ميشود بيدار هستي آدمي ،
كنش به منتهي آگاهي يعني (انقلاب) تاريخي عظيم پديده
جوهر و ذات تازه پديدارشدن درواقع زيست ، جهان در آدمي
اصالت با و قدمت با و كهن چنان حال عين در و است هستي
داشته احاطه آن تحولات سير و جهان تمام بر همواره كه است
حال در تاريخ بطن و متن در هميشه و همواره انسان.است
حركت ريشهايترين مثابه به انقلاب اما است بوده حركت
تداوم را آن و ميآفريند و سرشته نو از را تاريخ هستي ،
است تلاشي و انقراض به رو نظر ، به هستي كه آنجا.ميبخشد
نو از را آن بيدارشونده ، دگرگوني معناي به انقلاب
از و بهواسطه هستي چنين اين و ميكند خلق و ميزايد
انقلاب نظر ، به كه آنجا و مييابد استمرار انقلاب طريق
.ميشود نزديك خود پايان به هستي تاريخ نمينماياند رخ
ضربان با كه است تحولي وحدتي محمل و بستر تاريخ پس
و مييابد تازه جان و گرفته نيرو نو از دوباره انقلاب
گذشته از گسست و طرد معناي به هرگز انقلاب بدينترتيب
نوين و بديع قامتي بر آن تداوم و ادامه بلكه نيست
و هستي مايه درون حياتبخش سرچشمه انقلاب.ميباشد
كه آنچه همه كه چرا است آن يگانگي و وحدت اوج نشانگر
به را بالندگي و تازگي و زده كناري به بوده صلب و مانده
حركت و سير به هستي چنين اين و ميآورد ارمغان
.ميدهد ادامه خود وحدتآفرين
انقلاب پديده هستي وجوه ديگر همانند اجتماعي هستي در
تضمين را بشر تاريخي وحدت و حيات و ميپيوندد بهوقوع
به يافتن دست معناي به آن از شناخت بيترديد كه مينمايد
شده سعي مقاله اين در.است بشريت اجتماعي تكامل ژرفناي
از بخشي به جامعهشناسي در تضاد رويكرد از استعانت با
و يازيده دست انقلاب يعني هستيبخش پديده اين راز و رمز
ضعف نقاط درنهايت و داده قرار شناخت و بررسي مورد را آن
.شود تشريح انقلاب پديده فهم و تبيين در مزبور رويكرد
انديشه سرويس
جامعهشناسي در تضاد رويكرد اساسي اصول و انگارهها
.برميگردد ماركس كارل انديشه و افكار به ديدگاه اين ريشه
تطورات و تحولات اساس اجتماعي فيلسوف بهعنوان ماركس
آيينهاي را تاريخ و دانسته تاريخ حركت در را اجتماعي
(1).است اجتماعي دگرگوني و تغيير نمايانگر كه ميداند
.است حركت ميشود ديده آيينه آن در كه خصيصهاي مهمترين
و تند حركت اين زماني.است جاودانه حركت يك تاريخ
و ذات حركات ولي.است بطئي و كند زماني و شتابآلود
و كشاكش با تاريخي حركت ايشان نزد در.است تاريخ جوهره
(2).است تضاد حركت اين موتور ديگر بياني به است عجين تضاد
و تحول يا انقلاب پديده ماركس موردبحث موضوع اساسيترين
اين فهم و تبيين پيريزي براي وي (3).است اجتماعي تكامل
هگل با برخورد در كه بهطوري ميسازد و ميكند نقد پديده
سئوال زير را آن ايدهآليسم ولي ميپذيرد را او ديالكتيك
(4).ميبرد
او نظر به (5).است ايده و ذهن با اصالت كه بود معتقد هگل
بوده اوليه خودآگاه و انتزاعي مجرد ، امر يك نخستين ايده
اين.است داشته وجود اوليه ايده اين آغاز در كه بهطوري
و رساند ظهور به را خود اينكه براي ابتدايي ساده ايده
را خودش مادي شكل در و طبيعت صورت به كند پيدا تكامل
بيگانه خود از و گرفته خود به مادي رنگ يعني ميدهد تجلي
و زيستي فيزيكي ، نظام يعني طبيعت قالب در و ميشود
و فرايند در كه بهطوري مييابد تكامل و تبلور اجتماعي
مطلق يافته تكامل ايده به تبديل "مجددا تاريخي صيرورت
هستي تكاملي ، نزولي در نخستين ايده بياني به (6).ميشود
در درنهايت و مييابد تحول مادي شكل در و كرده پيدا مادي
و ميشود بدل (مطلق ايده) كل عقل به "مجددا تكاملي عروجي
(7).بازمييابد را خويش رفته دست از خودآگاهي بدينترتيب
ميپذيرد انجام ديالكتيكي طريق به هگل بهزعم حركت اين
برايند از و آنتيتز تز ، معروف اصل سه براساس كه بهطوري
مقابلش ، در ايدهاي هر بياني بهميگردد متحقق سنتز آنها
يك دو اين برايند و تلفيق از و ميآيد پديد مخالف ايده
(8).ميشود حاصل جامع امر
تز ، اين است تز همان ابتدايي و نخستين ايده هگل نظر به
ايده برايند از و است آنتيتز كه ميشود نفي طبيعت توسط
اين.ميكند پيدا وجود (كل عقل) سنتز طبيعت ، و نخستين
پس.است طبيعت و نخستين ايده جامع (مطلق عقل) كل عقل
.باشد جامعتر كه است چيزي آن با حقيقت
آن ايدهآليسم ولي ميپذيرد را هگل ديالكتيكي منطق ماركس
ميگويد كه را هگل ايده اين وي بياني به ميكند نفي را
(ماده) عين به تبديل ايده اين و است تضاد منشا ايده
ميبيند واقعيت در را تضاد ايشاننميپذيرد را ميشود
روابط و توليد نيروهاي بين روبنا ، و زيربنا بين يعني
ايشان زعم به.اجتماعي طبقات و نيروها بين و توليد
از را تضادها اين ;ميكنند زندگي واقعيت در كه انسانها
شرايط در را تضاد منشا پس.ميكنند منتقل ذهن به واقعيت
جاي به ماركس كه اينجاست در.ذهن نه و ميبيند مادي
.مينشاند را ديالكتيك ماترياليسم ديالكتيك ، ايدهآليسم
طرز زندگي مادي شرايط يا اجتماعي هستي ماركس نظر به (9)
(10).ميكند تعيين را انسانها فكر
ماترياليسم و ديالكتيك ماترياليسم در را اصل چندين ماركس
(11):ميپذيرد تاريخي
توليد ، روابط با مولد نيروهاي بين تضاد:تضاد اصل.1
.جامعه روبناي و زيربنا بين تضاد
تضاد ، منبع حركت و است حركت منبع تضاد:حركت اصل2
تضاد توليد روابط با مولد نيروهاي وقتي كه بهطوري
كل دگرگوني باعث سرانجام تضاد اين كنند پيدا فزاينده
كل و شده روبنا دگرگوني موجب درنهايت و توليد شيوه
اجتماعي -اقتصادي فرماسيون و شده متحول جامعه ساختار
.ميشود پديدار نويني
در كه معني بدين:خاص به عام و عام به خاص تبديل اصل.3
ميگيرد شكل خاص صورت به ضدخودش (عام) پديدهاي هر درون
عام جاي شده تبديل عام به خاص اين ريخي تا فرايند در و
بود ، گسترده و عام اوليه كمون زماني.ميگيرد را قديمي
سپس ميكند رشد اوليه كمون بطن در خاص بهصورت بردهداري
فرآيند اين.نمود خاص را اوليه كمون و شده عام بردهداري
.مييابد ادامه بعدي اجتماعي فرماسيونهاي تحقق پي در
رشد.است كيفيت به كميت تبديل منظور:انقلاب اصل.4
و رشد از حدي به وقتي و است كمي امري مولد نيروهاي
.ميگردد توليد روابط در كيفي تحولي به منجر برسد پيشرفت
كه داده تغيير را روبنا كل نهايت در زيربنا در تحول اين
جديد اجتماعي -اقتصادي نظام ظهور با انقلاب صورت آن در
.ميشود متحقق
سازمانهاي كه اوليه كمونهاي بطن در:نفي در نفي اصل5
گرفته شكل طبقاتي نظامهاي بودهاند ، غيرطبقاتي اجتماعي
نوين نظام طبقاتي ، نظامهاي درون از.(نفي) شدند مسلط و
را آنها جاي و يافته شكل متكاملتر سطحي در بيطبقه
.(نفي در نفي) ميگيرد
امري پديدهاي هر:آينده و حال گذشته ، وحدت اصل.6
دوره يك آغاز ، و پيدايش دوره يك كه طوري به است تاريخي
.دارد زوال و انقراض دوره يك نهايت در و پيشرفت و توسعه
اثر با توليد روابط و مولد نيروهاي متقابل روابط اصل.7
مولد نيروهاي:توليد روابط بر مولد نيروهاي تعيينكنندگي
روابط و است كار ابزار و كار موضوع كار ، نيروي شامل
طبقاتي روابط و ثروت توزيع نحوه مالكيت ، شكل شامل توليد
در آن توسعه درجه و مولد نيروهاي ماركس نظر به.است
.ميكند تعيين را توليد روابط ماهيت و شكل نوع ، نهايت
دولت ، )روبنا و (توليد شيوه) زيربنا متقابل روابط اصل.8
:روبنا بر زيربنا تعيينكننده اثر با (فرهنگ و ايدئولوژي
است توليد روابط و مولد نيروهاي برآيند و مجموعه زيربنا
توليد شيوه كيف و كم.ميشود اطلاق توليد شيوه آن به كه
و ايدئولوژي دولت ، يعني جامعه روبناي كيف و كم جامعه ،
.ميكند تعيين را فرهنگ
-اقتصادي فرماسيون هر:اجتماعي حيات تكامل اصل.9
از پيشرفتهتر غيرمادي و مادي لحاظ به اجتماعي
.است خود قبل ما فرماسيونهاي
انقلاب پديده درباره تضاد جامعهشناسي ديدگاه
و تشريح در اقتصادي رويكرد همان كلاسيك ماركسيسم ديدگاه
به عنايت با كه ميباشد اجتماعي تحولات و تغيير تبيين
و شناخت مورد را انقلاب پديده فوق انگارشهاي و اصول
.ميدهد قرار بررسي
ديالكتيكي روابط به بشري جامعه تشكيل تبيين در نظريه اين
-ب بدني سازمان -الف.دارد تاكيد اساسي عنصر سه متقابل و
سه.سخنگويي و مفهومسازي انديشهورزي ، نقش -ج كار نقش
انسان شدهاند موجب هم با كه يكديگرند مكمل مزبور عنصر
كه اجتماعي تكامل قوانين در پاي جمعي موجود عنوان به
.بگذارد شده تحميل وي بر و اوست خواست و اراده از خارج
بنا اجتماعي توليد و مادي ارزشهاي بر كه قوانيني (12)
توليد ، تاريخ بشري ، تاريخ ترتيب بدين و است شده نهاده
ماترياليسم همان اين.است مادي ارزشهاي گسترش و خلق
وجود جامعه در مادي ارزشهاي توليد براي.است تاريخي
نيروهاي مجموع در كه كار وسايل و كار موضوع كار ، نيروهاي
نيروهاي توسعه و تكامل سطح.است ضروري ميسازند را مولد
نيروهاي.ميباشد مادي ارزشهاي سطح تعيينكننده مولد
"دائما ذاتي خصلت كه است جامعه بخش زيربناييترين مولد
بر علاوه اجتماعي زيربناي در.دارد پويايي و رشد روبه
كه است مستقر ديگري تعيينكننده عامل مولد ، نيروهاي
توليد روابط وجودميباشد توليدي روابط و مناسبات همانا
شدن استفاده قابل امكان كه دارد اهميت نظر اين از
.مينمايد فراهم تاريخي مشخص مرحله هر در را مولد نيروهاي
بر مالكيت شكل و چگونگي از توليدي مناسبات و روابط
و طبقات روابط و توليدي محصولات توزيع طرز توليد ، ابزار
توليد روابط اينكه با.است يافته تشكيل اجتماعي گروههاي
رابطه يك اما ميسازد را جامعه زيربناي از بخشي نيز
روابط و مولد نيروهاي بين ديالكتيكي و تنگاتنگ متقابل ،
بدين.است برقرار توليد روابط تعيينكنندگي اثر با توليد
نوع و توليد روابط خصلت مولد ، نيروهاي تكامل سطح كه صورت
دو و متقابل روابطي ديگر بيان به.ميكند تعيين را آن
خصلت با توليد روابط و توليد نيروهاي بين سويه
.است حاكم جامعه زيربناي در توليد نيروهاي تعيينكنندگي
شيوه زيربنا ، در توليد روابط و مولد نيروهاي برآيند از
تشكيل است جامعه مادي و اقتصادي پايه كه توليدي معين
و ماندگاري بيان براي توليدي معين شيوه هر.مييابد
دولت ، همان كه ميطلبد را مناسبش روبناي خود ، تسلط توجيه
تاريخي دوره هر مشخص و معين غالب فرهنگ و ايدئولوژي
روابط جامعه روبناي و زيربنا بين اينكه باميباشد
(توليد شيوه) زيربنا كيف و كم و نوع اما دارد وجود متقابل
دولت ، يعني روبنا كيف و كم و نوع بر تعيينكننده اثري
(13).دارد غالب فرهنگ و ايدئولوژي
دارد ادامه
ماخذ و منابع فهرست
ترجمه ،"انقلاب تئوريهاي" آلوين ، كوهن ، استانفورد.1
و 69 ص 67 ، 68 پنجم ، 1375 ، چاپ قومس ، نشر:طيب عليرضا
:تهران ،"انقلاب نظريههاي در سيري" مصطفي ، ملكوتيان ، .2
ص38 39 قومس ، 1376 ، نشر
نجف ترجمه ،"غرب فلسفه تاريخ" برتراند ، راسل ، .3
سوم ، جلد جيبي ، كتابهاي سهامي شركت:تهران دريابندري ،
ص 511 سوم ، 1353 ، چاپ
،"غرب فلاسفه با آشنايي بزرگ فلاسفه" بريان ، مگي ، .4
اول ، 1372 ، چاپ خوارزمي ، :تهران فولادوند ، عزتالله ترجمه
و 334 ص 333
و 327 ص 326 ;همانجا.5
،"درجامعهشناسي جدالي سير يا ديالكتيك" ژرژ ، گورويچ ، .6
الي 97 ص 91 انتشار ، 1351 ، نشر:تهران حبيبي ، حسن ترجمه
الي 98 96;همانجا.7
و 101 100;همانجا.8
الي 75 ص 73 ;همانجا.9
انتشارات:تهران ،"جامعه تحولات علم" حميد ، حميد ، .10
و 245 ص 244 سوم ، 1356 ، چاپ سيمرغ ،
نسيم ، .ف ترجمه ،"ديالكتيك عام اصول" فريدريش ، انگلس ، .11
الي 52 ص 11 بيتا ، پويان ، نشر بيجا ،
بابايي ، پرويز ترجمه "اجتماعي تكامل قوانين" زرمان ، گله
و 182 ص 167 ، 169 ، 181 نگاه ، 1363:تهران
،"اجتماعي تكامل زمينه" ديگران و ك.د متروپولسكي ، 12
الي 20 ص 9 بيتا ، بينا ، بيجا ، بابايي ، پرويز ترجمه
و 20 و 19 ص 18 ;همانجا13
|