حق حكومت معناي
روحانيت انتقادي و سنتي نگرشهاي
فرهنگسازي منتهياليه در بنايي ;عاشورا
جاهلي
حق حكومت معناي
...عاشورا يوم كل از ششم مجلس
تعصب و تساهل -9
و خود مرگ حكم امام كه فشرد پاي باور اين بر ميتوان
امر را شهادت و بود فرموده صادر خداوند نام به را يارانش
كه هنگامي اما.بود كرده قلمداد خويش حركت غايت و محتوم
شب ، حجاب در و كشيد سر بر ردا غريب توسعي و تساهل با
براي بزرگ درسي كرد ، رفتن و ماندن به مخير را همرهان
و شريف مفهوم در تساهل مظهر امام.آورد ارمغان به تاريخ
از يزيد با بيعت برابر در نسبت همان به.بود آن ديني
نينوا عظماي مصيبت قيمت به و داد نشان سرسختي خويشتن
پس.نشد اموي فاسد و غاصب حكومت مشروعيت و پذيرش به حاضر
ميان طولاني جدلي امام ، ياران ميان در همواره شهادت ، از
افراط ظاهرگرايي در چنان گروهي.درگرفت تعصب و تساهل
عزاداري و شعائر نام به را عوامگرايي و تعصب و كردند
بر بدعت شائبه و تنگ پژوهش و عقل بر جاي كه بخشيدند تقدس
پس جدي تحقيقات موضوع ميتواند كه مسالهاي.شد جاري آن
است شعائر تاريخ باشد ، عاشورا تاريخي حقايق و واقعيات از
به و دارد چهارصدساله ريشهاي آنها صورت "غالبا كه
ساز دگرگون مرثيه و پاسداشت مقابل در بازميگردد ، صفويان
كه است منسوب (ص)رسول عهد كهنسال صحابيان از يكي به كه
گذر سرزمين بدان كربلا انقلاب از پس سالها و بود نابينا
مرثيه بستر بر (ع)حسين اهداف جاودانسازي شريف سنت و كرد
راستين گريندگان و پژوهندگان.نهاد بنياد را اندوه و
و سرخ تشيع به شريعتي مرحوم قول به و او حماسه به حسيني
بيرقداران آنكه حال ميانديشند ، او اصلاحگر و آفرين تحول
در را مصيبت و فاجعه كه انديشانياند مرگ صفوي ، تشيع
.ميبخشند استمرار عوامزده و سياه تشيع انديشه
اكثريت و اقليت تقابل -10
پاي خويش برحق برحق ، اقليتي عاشورا ، خونين ماجراي در
حق اين فريفته ، يا آزمند يا خموش اكثريتي اما.ميفشرد
حق مخالف و منتقد اقليت هيچ براي و ميانگاشت ناديده را
و نشدند قائل هم حيات حق است سهل.نبود قائل اظهارنظر
.رساندند ددمنشي مرزهاي نهاييترين به را شقاوت و دريدگي
-دارند متفاوت نظري كه اقليتهايي براي (ع)حسين پيروان آيا
و صاحبنظر تحليلگران بلكه -معاندان و بدعتگزاران نه
فتوايي مخالف ، نظري متفاوت ، تحليلي كه نكتهسنجي و مجتهد
نظر اظهار حق ميكنند ، بيان ديگرگون نكتهاي يا متعارض
هستند؟ قائل
براي (ص)پيامبر مدينتالنبي ، طلايي حكومت روزگار در
را امور و بود قائل احترام همواره منتقدان حتي و ياران
در.ميرساند عموم نظر به "بينهم شوري امرهم" حكم به
حصارهاي در دفاع براي (ص)پيامبر نظر احد ، جنگ ماجراي
يافتند اكثريت مهاجران و وانصار شد تبديل اقليت به مدينه
.كرد عزيمت شهر حصارهاي خارج به اكثريت همراه پيامبر و
سخنان خويش خلافت پنجساله دوران در نيز (ع)علي امام
.ميفرمود پاسخ احتجاج و احترام به را معاند حتي و مخالف
شيعيان ، از بسياري اخير ، چهارصدساله تاريخ شهادت به اما
متفاوتالراي روحانيون حتي و پژوهشگران و روشنفكران نظر
.كشاندهاند تهاجم و تكفير به را كار حتي و برنتابيده را
و هجمه به را حاشيه و نقادي فرهنگ و سوزانده را كتابها
فرهنگ و صفوي تشيع عوارض از هم اين.ساختهاند بدل تحاشي
.است بوده قشريون و ظاهرگرايان عوامزده
حكومت مردمي مشروعيت و امام قدسيت -11
اجماع ، به نه است نص به امامتش و بوده امام همواره امام ،
دو اين تفكيكحكومت نه و است هدايت مرتبه در اين اما
فلسفه و سياسي تاريخ براي بزرگ مشكلهاي همواره امر
فرق و كمياب و محدود بسيار آن جمع.است بوده شيعه سياسي
امام خلافت كه است آن حقيقت.است شده ملاحظه همواره آن
طلب و اجماع هنگام در تنها حضرت آن شخص نص به (ع)علي
امري را مردم مشروعيت امام.شد محقق قوم اكثريت و سران
امامت مقام در اما است لازم شرط كه ميدانست حكومت مقوم
را لازم شرط اين ايشان بود قرار اگر.نباشد هم لازم شايد
و سرميپيچيد ابوبكر حكومت ابتداي از بايد انگارد ناديده
كوفه سوي به (ع)حسين امام حركت.ميفرمود متغاير اقدامي
مشروعيت با امروزيان بهقول و) اجماعي حجت باقطعيت نيز
به كه بود مهم چنان مشروعيت اين.شد آغاز (دموكراتيك
آنكه شگفت و) كند تعطيل را حج واجب تا داد اجازه امام
(!نميكنند درك را مردم راي ديني اهميت بزرگان برخي امروز
نخستين به نبودند ، پايبند خويش عهد بر كه مردماني اما
افسد با را امت اصلح حكومت لذا و نشستند كنار ترديدها
به خويش سرنوشت در كه مردمي سرنوشت.كردند معاوضه امت
و راي با را صلحا حكومت و نشوند وارد مسئولانه صورت
سرنوشت از بهتر هيچگاه نسازند ، محقق خود ، استقامت
سرها.است نبوده (ع)حسين از پس -كوفيان بويژه -تازيان
مردمان آن با امويان.بيجنايت و بيجرم بيني بريده
و بردند و كشتند.بودند لايق كه كردند همان عهدشكن
جزيه.ساختند مفلوك را ايشان مدام ، تحقيري در و سوزاندند
سال يكصد (ع)حسين چون امامي و فتيان مفتي به كردن پشت
آسمان به را كوفيان فرياد كه بود درد و شكنجه و خونريزي
تاريخ ابدي ضربالمثل را ايشان ناجوانمردي واشتهار برد
.كرد
و اولاد علي و عليبنالحسين علي و عليالحسين السلام
...الانصارالحسين
رضوي مسعود
روحانيت انتقادي و سنتي نگرشهاي
(2) عاشورا و معاصر نخبگان
كيفيتهاي و نگرشها مقاله ، اين نخست دربخش :گشايي جستار
وارد و قرارگرفت موردتوجه عاشورا با عالمان برخورد مختلف
.شديم سنتي ديدگاههاي در بحث
نگرش ديگري و بود قمي محدث مرحوم اي ادعيه ديدگاه يكي
توانا خطيب نظرو به اشاراتي وسپس نوري مرحوم انتقادي
.داشتيم راشد حسينعلي
برجسته روحانيون از ديگر تن چند متفاوت نظرات بخش اين در
موضوعات و تاريخي مسائل و سنن با مواجهه در را معاصر
.دهيم مي قرار مدنظر عاشورا به مربوط
معارف گروه
رضوي مسعود
بزرگ دانشور و استاد استادراشد ، بجزمرحوم
سخنرانيهايش مجموعه كه داشت حضور نيز آيتي محمدابراهيم
و مخاطبان به نسبت بزرگ عالمي تعهد از ارزشمندي سند
بود ، مردم توده برابر در برجسته روحانياي مسئوليت احساس
مفصل مجلد چندين در "اعياد و وفيات"نام به مجموعه اين
بعدها - گردد منتشر دوباره كاش اي و -شد چاپ قبل سالها
انتشار سهامي شركت سوي از مجموعههايي ضمن در نيز
و جالب كتابي كه "عاشورا گفتار" در ازجمله شد ، تجديدچاپ
مسائل به تام توجهي نيز عصار مرحوم !است خواندني بسيار
منسجمتر آيتي.نبود منبر اهل اما داشت خرافات نقد و عقلي
يا شعر با را خود سخن "معمولا و ميگفت سخن راشد از
(ع)حسين امام قيام او نظر از.ميكرد آغاز زيبا استشهادي
ميبايد امام انصار و اصحاب و داشت اصلاحگرانه ماهيتي
حقيرانه تعلقات فقد و حريت ازنظر مردم رفتاري الگوهاي
ميپرداخت كلامي بحثهاي به گفتن ، سخن ضمن آيتي.باشند
تربيتي مباحث به رسيدن براي بلكه فضل اظهار براي نه اما
و راشد استادان مرحومان روش ميتوان بنابراين.تعليمي و
از بهرهگيري با تربيتي -تعليمي -ارشاد روشي را آيتي
.كرد قلمداد خطابي مستندات
فقيد استاد كتابهاي و مقالهها و خطابهها در روش همين
ژرف و كوچك كتاب در او.ميشود ديده نيز شريعتي محمدتقي
در فلسفهاي كوشيد "كرد؟ قيام (ع)حسين چرا" نام به خود
را آن و دهد ارائه عاشورا ماجراي از مردم عموم فهم خور
براي روشي به سوزناك و انگيزنده ماجراهاي سلسلهاي از
بيپيرايه زندگيش و روح مانند او نثرسازد متحول زندگي
او.بود تاريخي اول درجه منابع به مستند اطلاعاتش و
متون به مستند كه هنگامي تا اما ميشمرد محترم را سنتها
منابع يا "روضتالشهداء" ونه باشد اول دست منابع و
.متاخر نامطمئن
ارجمند و موءثر روش اين از نمونه آخرين بهعنوان شايد
به نيز را كرماني صالحي محمدرضا استاد شادروان ذكر بتوان
در برجسته قرآنپژوهي و الهيات دكتر او.آورد ميان
بسيار عالمانهاش و استادانه منبرهاي اما بود دانشگاه
دانشگاهي ، درسهاي و خطابهها سواي.بود روشنگر و ارزشمند
خوانندگاني و فراوان توفيقي كه نگاشت شباب ايام در كتابي
اگرچه "(ع)امامحسين فكري الفباي".داشت دنبال به پرشمار
از خود متمايز عنوان همان از اما است ساده متني ظاهر در
جستجوي در كرماني صالحي.ميشود ممتاز كتابها ساير
و آزادگي.بود آزادگي تفكر و (ع)امامحسين متعالي انديشه
روايتي به عنايت با كه بود لغزنده و متوسع مفهومي حريت
آن.ميشد تفسير "دائما زيبا بسيار اما موثق ، چندان نه
نوحهها و زبانها بر و ميشد نقش بيرقها بر كه روايت
اين از صالحي اما.است "الجهاد الحيوهعقيدهو ان" جاري
قيام او.ميرود فراتر مفاهيم ژرفاي در رسوخ لطف به لغزش
ممتد تفكري پروسه در بلكه كربلا لحظههاي در نه را امام
چيز چه دنبال به امام.ميگيرد دنبال پيامبر دوران از
جد دين اصلاح -منكر 2 از نهي و معروف به امر -بود1
خطابهاي به كه است آن از مهمتر موضوع دو اينبزرگوارش
"(ع)حسين امام فكري الفباي" كتاب در.گذشت آن از ساده
و معروف به امر بناي آجرهاي و ميشود دنبال ذرهذره
.است شده نمايانده خواننده به اصلاح
ممتاز شاگردي و استاد معاصر نامدار و بزرگ روحاني دو
تشيع پرهيزگارانه و عقلي حيات تارك بر آنها نام كه بودند
طباطبايي محمدحسين سيد علامه.است شده ماندگار ما عصر در
فرهنگ و كلام به رجوع و ارجاع با مطهري مرتضي استاد و
قيام موضوع به نسبت انتقادي و متكلمانه نگرشي شيعه فلسفي
رساله در طباطبايي علامه.نمودند اتخاذ (ع)حسين امام
برخي تا است كوشيده "سيدالشهداء نهضت و امام علم"
قيام مسئله در را شهادت موضوع پارادوكسهاي و تعارضات
شبهه بهعنوان گهگاه مسائل اين.كند حل (ع)حسين امام
الي بايديكم ولاتلقو حكم به "مثلا بوده ، مطرح كلامي
تقدير از خارج -خود را مرگ ميتواند كسي آيا التهلكه ،
ممكن صورت ژرفترين و بهترين در علامه برگزيند؟ -خداوند
خواجه سبك به شيعه ، كلامي سنت مبناي بر و وارد موضوع به
وارد رساله اين در بروي متاخر متكلمان -فيلسوف و نصير
بر علاوه مطهري استاد وي نامدار شاگرد.است شده بحث
با و رفت نيز را نكوبيدهاي راههاي كلامي ، دغدغههاي
.رسيد تازهاي مرزهاي به فوق گانه سه نگرشهاي تلفيق
خطيبي بود ، منصف و دقيق پژوهشگري آنكه بر علاوه مطهري
كه ميگفت سخن پرشور چنانميشد محسوب نيز كمنظير
كلامي اصالت اما.ميكند غوغا ضميرها در هنوز سخنش حلاوت
و فيلسوف روحاني يك او.نمينهاد فرو هيچگاه را عقلي
به انضمام و عقل محك به را نقليات حتي و بود خردگرا
اجازت روحانيش كسوت آنكه ضمن ميبخشيد ، غنا كلامي مباحث
كلامي مباحث.نميكرد صادر -"مطلقا -را محض عقل استغناي
در او هميشگي دغدغههاي و اصلي محور دو تا بود بستري
ميكوشيد مطهري يابد ، ظهور مجال "زمان مقتضيات" به پاسخ
جدل با بود معاصر مقتضيات از "حقيقتا كه را محور دو اين
به ويژه گرايشي آنكه ضمن.بگذارد بحث به احسن
خاص تمايلي و تاريخي اول دست منابع از دقيق گرتهبرداري
موضوعي هر در فكري مدلوارههاي ارائه و سازي دستگاه به
تا -..و تاريخ و جامعه و جهانبيني نظير -كليات از
.داشت -..و الهي عدل و حجاب و امامت نظير -خاصتر موضوعات
تربيت -از 1 بود عبارت وي نظر از معاصر مسئله دو اين
در بدعت و تحريف نقد -و 2 ديني ، الگوهاي اساس بر معاصران
.شيعه سنن و تاريخ
براي حتي كه رفت پيش آنجا تا اول موضوع مورد در
برمبناي "راستان داستان" نام به كتابي نوجوانان
امام به وي ويژه توجه اما.نگاشت اسلام تاريخ آموزههاي
تعليمي ، وجه بر علاوه ايشان ، انصار و اصحاب و (ع)حسين
حماسه" و بود همراه "عاشورا تحريفات" نقد با "عمدتا
عنايت و توجه مورد عناوين همين به كتابهايي در را "حسيني
به مربوط سنتهاي كه بود معتقد مطهري.ميداد قرار ويژه
روح نگاهدارنده و حافظ وجه يكي دارد ، وجه دو عاشورا
بر اشتحان و عوامزدگي و عامه انحراف دوم و شيعه در مذهبي
نظر به اخير مسئله.سند بدون روايات و مجعولات و خرافات
حيات و شيعه مذهب تصفيه و پالايش كه بود مهم آنقدر او
رساله صاحب از ستايش با وي.ميگرديد بدان موكول آن آتي
و خرافي جنبههاي تا كرد بسيار كوششهاي مرجان ، لوءلوء
و سازد برجسته خود مخاطبان و جوان طلاب براي را آن شواهد
.دهد نشان عقايد و اذهان بر را آن مهار غيرقابل اضرار
نيز روحانيت براي روحانياي دغدغههاي مطهري ، حساسيتهاي
كه ساخت مطرح ديگر رسالهاي در و داشت بيم او.بود
وابستگي اما مستحسن امري دولتها از شيعه روحانيت استقلال
مقلدان مقلد آنها از برخي از مقلدان ، و عوام به ايشان
سخن توجه و اشك طلب و مخاطب رضاي براي جز كه ساخته
و مخاطب انديشه ميبايد روحاني او نظر به.نميگويند
عاشورا حقايق و نهد بنا استوارتري برمبناي را او ايمان
نگرش ايناست قصص و افسانهها و تحريفات از موءثرتر بسا
در.بود اقليت در انقلاب پيروزي از پيش تا بدبختانه
دورترين واعظانتا از وبرخي كافي احمد شيخ كه روزگاري
دست در را عوام ضمير نقطههاي صعبترين و كشور نقاط
ويژهاي نگرش خود ، پرشنونده و پرشور منبرهاي با و گرفته
حرفهاي مداحان با همراه مذهبي ، احساسات غليان در را
نبرد به بخشيدن وسعت از پس نيز مينمودندوگروهي القا
به و كردند اختيار نيز تازهاي مواضع يكباره بهائيت ، با
ناموجهي كتابهاي و شريعتي نظير بدعتگزاراني با خود زعم
تكفيرگرانه و يكسويه معارضهاي وارد "جاويد شهيد" همچون
يزيديه" ،"ارشاد حسينيه" از عوام برآشفتن با و شدند
كه شد آغاز تازه فصلي پس اين از.ساختند "اضلال
اين تا و داشتند آن در اولي درجه نقش مسلمان روشنفكران
اما كنيم ، آغاز شريعتي از بايد.است داشته تداوم زمان
نيز ديگر موءثر ديدگاه و نگرش چند به است لازم او از پيش
.باشيم داشته اشارتها
فرهنگسازي منتهياليه در بنايي ;عاشورا
جاهلي
سياسي تبليغات و فرهنگ نظرگاه از شناسي عاشورا
كوفه حاكم بنزياد ، عبيداللهاست هجري سال 61 عاشوراي
و طاعتائمتكم و بطاعهالله اعتصموا":ميگويد مردم به
(1)."تقتلوا و تذلوا و فتهلكوا لاتفرقوا و لاتختلفوا
نكنيد اختلاف.جوييد تمسك خود امامان و خدا از اطاعت به
قتل به و ميشويد خوار و هلاك كه نشويد تفرقه دچار و
عمربن سپاهيان ميان از عاشورا ، بحبوحه همان در و ميرسيد
بن عبدالله ميآورند ، يورش (ع)حسين امام طرف به كه سعد
بشارت" كه برميآورد بانگ (ع)حسين امام روبهسوي حوزه
اني":ميگويد پاسخ (ع)حسين و"دوزخ آتش به را تو باد
پروردگارم سوي به من."مطاع شفيع و رحيم ربي علي اقدم
(2).پذيرفته شفاعتش و است مهربان كه ميروم
سپاه فرماندهان از زيدي ، حجاج عمربن روز همين در
گرو در دل او سپاه از افرادي كه ميبيند وقتي بنياميه ،
:ميگويد و ميرود آنان ميان به دارند ، (ع)حسين سپاهيان
.مكنيد ترديد است ، شده خارج خدا دين از كه كسي كشتن در"
عناد يزيد اميرالموءمنين با -(ع)حسين امام -فرد اين
(3)".است ورزيده
داريم ياد به نيز بحبوحه اين درگذشته و روز اين از پيش
(ع)حسين فرستاده مسلم ، بنزياد ، عبيدالله ماموران وقتي كه
چه او بر ميكنند ، دستگير زخمي و خسته كوفه ، در را
آب مسلمبنعمروباهلي از كه گاه همان مسلم ميرود ،
فرونشاند ، را زخمي و خسته تن آن تشنگي تا ميخواهد
.است شگفتيانگيز سخت كه ميشنود عمرو مسلمبن از كلماتي
:ميگويد و ميدهد نشان عقيل بن مسلم به را آب ظرف او
آن از قطرهاي سوگند خدا به.گواراست و سرد چه ميبيني"
(4)."بنوشانندت حميم از جهنم ، در تا نوشيد نخواهي
سر بر كسي چه را كلمات اين است؟ گذشته چه اينان بر
ميانديشند؟ چنين حقيقت به آيا است؟ نهاده زبانهايشان
كه آنگاه نوجواني ، در كه نيست او هم (ع)حسين اين مگر
نهيب وي بر ميبيند ، منبر بالاي بر را عمر دوم ، خليفه
بالاي و بيا پايين من پدر منبر از":ميگويد و ميزند
مهرباني و مدارا با كه عمر از و "برو خودت پدر منبر
"!است نداشته منبري من پدر":ميشنود پاسخ ميزند ، لبخند
(5)
خود پيامبر سخن بياورند ياد به تا كجايند زمان اين مردم
اين بيشك."حسين من اءنا و مني حسين":فرمود كه را
شش روز هر و مينهادند نام پيامبر امت را خود كه مردمان
آيين به و ميدادند آواز منارهها به را پيامبر نام بار
ميراث و پيامبر از چيز هر از بيش ميگزاردند ، نماز او
سفارش ثقلين درحديث كه چنان -عترت و كتاب -او معنوي
ميشد؟ شروع كجا از غفلت اين اما.بودند غافل بود ، فرموده
پيش دهه چند از آن خيرهكننده و تدريجي علائم كه غفلتي
بر همه از پيش و است آشكار سخت (عاشورا) روز اين از
.پيدا شام ، اهل پيشاني
شام سپاه فرمانده معاويه ، صفين ، درجنگ وقتي كه قدرها آن
بر كس هيچ ميكند ، اقامه چهارشنبه روز در را جمعه نماز
در و ميدهند فرا گوش او خطبههاي به همه و نميآشوبد او
همين در وقتي كه قدرها آن (6).ميايستند نماز به سرش پشت
(ع)علي با چرا كه ميپرسد شام سپاهيان از مرقال هاشم جنگ ،
!نميخواند نماز علي زيرا":ميشنيد پاسخ چنين ميجنگيد ،
بالاي بر را (ع)علي كه ميبيند وقتي كه قدر آن و (7)"
ميپرسد ، (ع)علي درباره ازوي و ميكنند لعن و سب شام منبر
(8)"است فتنه سالهاي دزدان از يكي وي" كه ميشنود پاسخ
مردم از عدهاي چون كه غفلت اين بر آشكارتر گواهي چه و
مباحثه به معاويه و عمر و ابوبكر و (ع)علي درباره
الذهب مروج در مسعودي روايت به آنان از يكي مينشينند ،
:ميدهد توضيح چنين (ع)علي درباره
و (ص)پيامبر همسر فاطمه ، و است (س)فاطمه پدر (ع)علي"
و (ص)پيامبر زمان در علي اما ;معاويه خواهر و عايشه دختر
".است شده كشته حنين جنگ در
اين و نيست ترديدي شاميان وبويژه دوران اين مردم غفلت در
(ص)پيامبر رسالت تاريخ كه است سرزميني دوره اين در شام كه
بيرون و سترده خويش سياسي جغرافياي از را وي پيروان و
همچنان پرسش دو جاي اما ;ميماند روشن روز به است ، نهاده
:است باقي
است؟ يافته رواج و آمده پديد چگونه شرايطي چنين.1
است؟ انجاميده وكربلا عاشورا واقعه به چگونه شرايط اين.2
و تصميمگيري دستگاه در ريشه شام اهل غفلت بيترديد
دادن برتري انگيزه به كه معاويه حكومت.داشت حكومت تبليغ
كينه فرونشاندن و عقدهگشايي هاشم ، بني بر اميه بني
جامعه ، كرسي بر خود مشركانه نيات نشاندن سرانجام و نياكان
بود؟ چه هدف.بود كرده طراحي و محاسبه را شده ياد شرايط
دستگاه در سلطنت طرح انداختن در و امامت جريان بازداشتن
پيامبر سنت به تقيد از فرار لازمه كه اسلام حقوقي -سياسي
روزگار زندگاني و جاهلي سنتهاي به بازگشت سرانجام ، و بود
.امويان خاطرخواهي به مكه فتح از پيش
عمده تدبير سه به معاويه اهدافي چنين به يافتن دست براي
.برگيرد حاصل او كشته از نيز يزيد پسرش تا زد دست
:بودند قرار اين از تدابيراو
جاهلي فرهنگسازي.1
اهداف اين با متناسب ايدئولوژي وتهيه ساخت.2
حكومت رفتارهاي براي حقوقي زيرساخت ايجاد.3
احاديث و آيات تاويل و حديث جعل با او تدبير نخستين
كه حكمي و امثال ترويج و تنظيم با نيز افتادو كارگر
برانگيختن.ميبخشيد قوام را معاويه دلخواه جاهلي فرهنگ
جاهلي فرهنگ لازمه كه آن جز نيز قبيلهاي و قومي تعصبات
بهرهبرداري براي را زمينه و ميزد دامن تفرقه به بود ،
.ميساخت فراهم امويان
القاب بردن كار به با را عاص عمروبن مخالفت كه روايتي
و تاييد و ميدهد نشان معاويه حاجب توسط انصار و مهاجرين
اوس ، ) نسبشان به توجه با افراد خواندن بر معاويه تاكيد
(9).مدعاست همين بر گواهي (قبايل ساير و خزرج
و داشت دراز فاصلهاي كوفه و مكه و مدينه از كه شام در
صورت آساني به نيز حديث جعل بود ، خالي پيامبر صحابه از
عدالت و تقوا به را معاويه پيامبر كه حديثي از.ميگرفت
تا ميداد نويد او پادشاهي به و ميكرد توصيه پيشگي
اللهم" كه ميكرد دعا را معاويه آن ، در پيامبر كه حديثي
(10)"الحساب و الكتاب علمه
منظر در را معاويه حكومت مشروعيت كه آن جز حديث جعل
نيز جاهلي فرهنگ تكميل در ميكرد ، تامين عمومي فرهنگ
جداگانهاي فرهنگي سازماندهي اينجا در.داشت گسترده سهمي
فضل اصحاب و شاعران و قصهپردازان توسط تا بود لازم نيز
ديده در دادگر و پرهيزگار حاكمي مثابه به معاويه حكمت ، و
.كند جلوه روزگار آن و مردم آن فرهنگ
مغيرهبن و عمروبنعاص و معاويه كه عباراتي و آثار تمامي
حكمت در و ميشمارد عرب حكماي از را ابيه زيادبن و شعبه
طرح از بخشي همه ميزند ، مثل آنان به خردمندي و
.بودهاند معاويه "فرهنگسازي"
دست فرهنگسازي به نيز امامت جريان انهدام براي معاويه
ترويج "دقيقا شام منابر بر (ع)علي لعن و سب.بود زده
پوشش را معاويه حكومت تبليغي برنامه كه بود فرهنگي
از دسته آن بود لازم فرهنگي چنين ترويج براي.ميداد
نهي را مسلمان فرد به دشنامگويي كه پيامبر احاديث
.شود سپرده فراموشي به ميكرد ،
دارد ادامه
آيين پاك پدرام
:پانوشت
(بيتا الاعلمي ، موءسسه بيروت ، ) تاريخالطبري ، طبري ، 1
.ص275 ج4 ،
تحقيقات معهد) ،(ع)الحسين الامام موسوعهكلمات2
و ص435 ،(قم1373 الاسلامي ، منقلمتالاعلام باقرالعلوم
.436
.ص331 ج4 ، تاريخ ، طبري ، .3
.ص 281 همان ، .4
.ص127 ج7 ، عساكر ، ابن.5
.ص33 ج3 ، مروجالذهب ، .6
.و 290 ص122 ج10 ، الغدير ، 7
.همان.8
.ص32 ج3 ، مروجالذهب ، .9
.ص 33 همان ، .10
|