يونان سياسي تفكر در مسئوليت و سرنوشت
ابزاري دموكراسي و دموكراسيآرماني
( پاياني بخش )
يونان سياسي تفكر در مسئوليت و سرنوشت
ميلاد از قبل و 5 سدههاي 6
اشاره
سياسي تفكر از اجمالي شناختي تا ميكوشد مقاله اين
سدههاي در آنان فكري و فرهنگي شكوفايي اوج در يونانيان
اين در يونانيان سياسي نگرش تفاوت.دهد دست به م.ق 6و 5
از امروز تا آن از پس سدههاي سياسي نگرشهاي با سده دو
ديدگاه دو مقاله اين در.است برخوردار بنيادي اهميتي
شكلگيري بر موءثر عوامل و دوره آن سياسي تفكر بر مسلط
.ميشود رسيده بر آنها
انديشه گروه
با ميتوان را يونانيان سياسي تفكر با اجمالي آشنايي
و دانسته خويش مصلح را او يونانيان كه كرد ، آغاز سولون
.دانستهاند "آتنيان سياسي تربيت مبدع" را او نيز بسياري
يا بخت" "ميان تعادل" را يونانيان سياسي تربيت بنياد اگر
بدانيم ، (عدالت انديشه) "شخصي مسئوليت" و (moira) "سرنوشت
"بخت" سولون.است نگرشي چنين بنيادگذار سولون بيگمان
"عدالت" آن بهتبع و متعادلكننده نيروي را "سرنوشت" يا
نخست كه ميداند عاملي را بخت او.ميداند سياست محور را
تعادل... و مظلوم و ظالم ندار ، و دارا قوي ، و ضعيف ميان
(Dike) عدالت از سرپيچي با كه عاملي دوم ميسازد ، برقرار
از اعم)جامعه يا شهر درون آدميان همه بر كيفري همچون
فرود (باشند نكرده يا كرده رفتار عادلانه كه كساني
بيواسطه و مستقيم نسبتي فضيلت با ديدگاه دو هرميآيد
" عدالت نظريه" مكمل كه ديگر عاملي دوم نگرش در.دارند
خود جاي در كه ميشود ، پديدار (aidos) شرم يعني است ،
و است شاعر نخست سولون كه نبريم ياد از.شد خواهد بررسي
به فضيلت آموزگاران شاعران يونان در اماقانونگذار سپس
دگر نيز روزگار شاعران ، نگرش دگرگوني با و ميرفتند شمار
سنخ هم را شاعر و قانونگذار آنان.است ميشده
سوي به مردم راهنمايي نيز را دو هر وظيفه و ميپنداشته
هم و شاعر جايگاه در هم سولون.ميدانستهاند فضيلت
ميان وي ، تفكر در.است بوده ژرف تحولي منشا قانونگذار ،
اينوميا اواست برقرار تعادل مسئوليت و (بخت)موئيرا
.ميدانست عدالت خواهر را (قانون بر مبتني اجتماعي نظم)
نظر مورد "عدالت انديشه" ذيل را او تفكر از بخش اين اگر
به معطوف عدالت" نظريه به ميتوانيم بهتر كنيم ، بررسي او
ببريم ، پي است ، وي شخصيت از بخشي راستي به كه سولون ، "عمل
او.دارد آشكار نمودي نيز سولون فردي منش در عدالت زيرا
از و شهر -دولت انديشه در است قانونگذاري و شاعر سو يك
در همواره انسانها.است عمل اهل و "سياسي مرد" سو ديگر
به باورمندي نخست.بودهاند متمايز يكديگر از نگرش دو
ميان در كه است ، انسانها زندگي در آن نقش پذيرش و بخت
ميتوان را آمورگوس اهل شاعر "سيمونيدس" يونانيان
فاني آدميان" كه بود آن بر او.دانست نگرشي چنين نماينده
رنج به را خود دستنيافتني ، هدفهاي به دستيابي براي
كه اين جاي به و ميكنند تلف را خود نيروي و ميافكنند
نكوشند ، خود تباهي در و گيرند پيش در را رضا و تسليم راه
براي را راه و ميسپارند كوري اميد دست به را خود اختيار
به انسانها دوم نگرش در "ميسازند هموار خود بدبختي
از را سولون آنچه اما.باورمندند اختيار و شخصي مسئوليت
"بخت" وي باور به كه است آن ميكند ، متمايز اينها دوي هر
از پيش.است آدمي اختيار روي از عمل متعادلكننده عامل
گفته بختسخن و شخصي مسئوليت عدالت ، از هم "هزيود" وي
.است نهفته بسيار ابهاماتي هزيود ، نگرش در اما بود ،
سياسي ، بيروني تعينات با زيادهروي عنصر پيوند به هزيود
بيرون "كاملا عنصري را بخت اواست نداشته آگاهي چندان
مستقيم گونهاي به خدايان او نظر از.ميبيند جامعه از
ميان سولون اما.دهند مي كيفر را ظالم و داشته نقش آن در
تلاشگر موجودي آدمي.بيند نمي تناقضي شخصي مسئوليت و بخت
"قانون" را شخصي مسئوليت و بخت ميان فاصل حد سولون:است
چنگال از را آن و متعادل را آدمي تلاش قانون.داند مي
ميآيد ، فرود آدمي بر "الهي كيفر" قالب در كه "بخت"
كه است حاكم كه جايي در تنها بخت سخن ، ديگر به.ميرهاند
بخت.نپذيرد را خود اعمال مسئوليت و كند طلبي زياده آدمي
فراتر قانون دايره از را پا اگر.است كمين در همواره
او لذا.كردهايم دچار بخت استيلاي به را جامعه گذاريم ،
و ناتواني غنا ، و فقر.دارد بدبينانه نگرشي بخت به
در جامعهاي چنين.است آدميان زيادهروي برآيند توانايي ،
در كيفر اين اما.ميپروراند را الهي كيفر خود متن
روي جباران تسلط ويژه به و نظمي بي اغتشاش ، قالبهاي
.است آسماني هزيود ، نظر از كيفر و بخت منشا.مينمايد
تا ميدهد سولون به را امكان اين جامعه كاوي ژرف اما
جا اين در.بداند زيادهروي از ناشي را بخت استيلاي
شخص اگر:ميگويد ميبرد پي انسان شخصي مسئوليت به سولون
مسئول را خود آنها برابر در و ببيند را اعمالش نتايج
چنين علتيافت خواهد بخترهايي كيفر از جامعه بداند ،
جامعهاش در را عظيم تحولاتي او.است قانون همانا كيفيتي
قانون تدوين به ميتوان آنها جلمه از كه ميآورد وجود به
.كرد اشاره اشراف برابر در ضعيفان حق احقاق راستاي در
را آتن قبيلهاي نظام او" كه باشد درست هم ارسطو سخن اگر
اساس بر و "تزهاوس" طرح بنياد بر را جامعه و ريخت هم به
بنياد را او ميتوان رو اين از" كرد سازماندهي طبقات
(ملت -دولت)nation-stateپيشگام نيز و "دولت نظام" گذار
فرآوردههاي فراواني در را عدالت اثر هزيود.دانست
پيوند او برايميدانست قحطي قالب در را كيفر و كشاورزي
فلاكت و ظلم ميان پيوند همانگونه و موهبت و عدالت ميان
زمين به آسمان از را عدالت" سولون مقابل در.است مبهم
مراد.است فاصله قانون "شدن دروني" تا هنوز اما ".آورد
كيفيت" كه است (1)شرم يا آيدوس "دروني قانون" از
و عفت معناي به "عمدتا و عدالت به نسبت پيچيدهتري
چنداني فاصله اخلاقي وجدان با و است ديگران به احترام
.است سوفسطائيان و دموكريت دستآورد جديد انديشه."ندارد
كه ميگويد داستاني سوفسطايي پروتاگوراس زبان از افلاطون
در.است برگرفته پروتاگوراس خود كتاب از را آن "احتمالا
"شرم" و "عدالت" به مجهز را "هرمس" ،"زئوس" داستان اين
به نتوانند بدينوسيله تا ميفرستد آدميان سراغ به
اين (2)سازند برقرار را اجتماعي نظم و كنند ظلم يكديگر
تخصصي هنرها ديگر مانند" شرم ، و عدالت يعني دوكيفيت ،
اگر و باشند بهرهمند آنها از بايستي همگان و نيستند
پابرجا شهرها باشند ، بهرهمند آن از عدهاي تنها
.است بيرون و درون عرصه در تكاملي اين و"نميمانند
"دروني شرم" وجود بدون كه است معتقد يوناني تفكر اكنون
ساختن برپا به قادر هرگز است ، "عدالت" همپايه كه
انديشه سولون اگر.بود نخواهد پايدار و منظم جامعهاي
"شرم" جديد انديشه ميدانست ، سياسي جامعه محور را "عدالت"
"صرفا را "شرم" اگر است اشتباه.ميافزايد بدان نيز را
.كنيم اخلاقيات مبحث وارد را آن و بپنداريم اخلاقي قانوني
تمايزي "اخلاق" و "قانون" ميان يونانيان براي كه چرا
.دارد هم اخلاقي بار "نوموس" واقع در.است نداشته وجود
در "اصولا.است جديد عصر خصوصيات از دو اين ميان تمايز
سياسي و اخلاقي مفاهيم نميتوان يونان ، شهري -دولت نظام
.بررسيد خود حوزه در را كدام هر و كرد جدا يكديگر از را
.است معطوف بدان و ميگيرد مايه شهر -دولت از چيز همه
تربيت به آدميان آن در كه است جايي (Agora) عمومي عرصه
به موظف شهر -دولت مقابل ، در.ميپردازند نيز خويش دروني
تعبير به آتن ، در.است مردمان روح نيز و ومال جان حفظ
راز و رمز از دور به و "شيشهاي خانهها ، " كوندرا ، ميلان
.گونهاند همين نيز آدمها.هستند
اين در ".است گري سوفسطايي جنبش دوره خاص" آگاهي اين
نظر از تمام جديت با انساني فضيلت ماهيت مسئله دوره
باشد ، بايد كه چنان آدميميگيرد قرار توجه مورد تربيتي
سوفسطاييان كوششهاي همه هدف و روز بحث موضوع مهمترين
قانون امتداد در دروني است قانوني "شرم" كه آن حاصلاست
(3).شهر - دولت بيروني
خطوط ديگر تعبيري به يا سرمشقها ،"قوانين" بنابراين
جايز آنها از تخطي نوشتن ، براي كه هستند دفتري موازي
در.است فضيلت به معطوف خود ، سياست لحاظ بدين.نيست
با يونانيان سياسي نگرشي تفاوت بر موءثر عامل دو اينجا
قوانين به ابتدا يونانيان كه آن نخست.ميشود بررسي شرق
پذيرفتند ، رو آن از و پيبردند پديدهها بر حاكم بيروني
.باشد قوانيني تابع بايستي نيز انسان روح و جسم كه
روح قوانين و بدن سلامت به معطوف جسم به مربوط قوانين
يونانيان(4).است (arete) "فضيلت" و "روح سلامت" به معطوف
نهفرمانبرداران و قانونند پيروان كه ميباليدند خود به
پس و است "طبيعت فلسفه" پيرو نفس امافلسفه جبار پادشاه
و طبيعت عالم از نخست شناخت يعني.ميشود پديدار آن از
نفس حوزه به آنگاه و ميشود آغاز آن به مربوط قوانين
روح ، راه" كه است هگل سخن يادآور مسئله اين.مييابد تسري
نه و است ميسر درون به بيرون راه از شناخت ".است بيراهه
تفكر بر آن تاثير شدت و دستاورد اين اهميت در.برعكس
.است كم آيد ، گفته هرچه ميآيد نظر به يونانيان سياسي
اين در فلسفي و ديني نگرش تقابل به ديگر تاثيرگذار عامل
در دوباره بعدها كه نخست نگرش در.است وابسته دوره
"انسان هبوط" و "گناه" مفاهيم ميشود ، پديدار مسيحيت
را خويش روزگار كه است هزيود تفكر آن نمونه.است برجسته
معتقد و ناميده طلايي اعصار را پيشين روزگار و آهنين عصر
نگرش ، اين مقابل درميروند فلاكت به رو انسانها كه است
و "باور پيشرفت" نگرش "تراژدي عصر" و م.ق پنجم سده در
انسانهاي ديدگاه اين از.ميكند رشد "مثبت تاريخگرايي"
و داشتهاند حيواني كمابيش زندگي و بوده نامتمدن اوليه
به را تمدن كه بود "پرومتهئوس" اين اسطورهاي بيان با
و كسنوفانس ديدگاه اين متفكران مهمترين.كرد هديه آنها
خدايان":ميگفت كسنوفانسهستند سوفسطايي پروتاگوراس
بلكه.نميسازند معلوم انسانها براي اول از را امور همه
بهتري شناخت به جستوجو و تحقيق با و زمان طول در آنها
بعدها "هبوط" يا "اوليه گناه" مفهوم ".مييابند دست
نيچه سخن ياد بهميگردد برجسته مسيحيت در دوباره
خويش بزرگ كتابهاي وقتي يونانيان":ميگويد كه ميافتيم
آنچه ".بگيرند دست را انجيل توانستند كردند ، فراموش را
رشد شد ، حاصل پيشرفت و قانون بر مبتني سياسي نگرش از
كه سوفوكلس سخن اين يادآور و بود فرهنگي پيشرفت و عقلاني
عالم معجزه خويش دستاوردهاي با كه است انسان خود"
بهترين به شده ياد عامل دو با فضيلت پيوند "ميگردد
سده اواخر) گمنام يامبيليخوس از منقول عبارت اين در وجهي
بهترين فضيلت" كه است آمده ميان به (م.ق سده 4 اوايل 5 ،
".است سياست
گيوي صادق فاطمه
پانوشتها
:به بنگريد ترس و شرم ميان تفاوت از آگاهي براي -1
.پاره 465 لطفي ، محمدحسن ترجمه جمهور ، افلاطون ،
از "واقعا داستان اين ;پاره 322 پروتاگوراس ، افلاطون ، -2
.است شده بيان پروتاگوراس زبان
آگاهي براي مستقيم پيوندي فضيلت مبحث با مبحث اين -3
;تا 436 پارههاي 426 افلاطون ، جمهور ، به بنگريد بيشتر
.يكم جلد لطفي ، حسن محمد لطفي ، ترجمه پايديا ، ورنريگر
تفكر زوال درباره.ميبازد رنگ باوري چنين بعد نسل يك -4
و سقراط مجادله:به بنگريد فضيلت بر مبتني شهري -دولت
ورنريگر ، :نيز و افلاطون اثر گوركياس ، رساله در كاليكلس
و آتنيان روح و ذهن بحران به مربوط فصل يكم ، جلد پايديا ،
و 11 جلدهاي 10 گاتري ، نوشته "يونان فلسفه تاريخ" نيز
.(سوفسطاييان)
ابزاري دموكراسي و آرماني دموكراسي
( پاياني بخش )
از بسياري ميدهند نشان انتخاباتي كنشهاي بررسي و تحليل
و گنگ تفسيرهاي از صرفنظر انتخابات در شركتكنندگان
مساله يك در دستكم ميدهند ارائه موارد برخي كه مبهمي
صريح مساله كه اين آن و متفقاند آشكار و صريح بسيار
تاكنون كه است تحكمي از عاري خواهانه ، آزادي خواستههاي
تاثير تحت را مردم زندگي فرهنگي و اجتماعي ابعاد تمامي
يا و نشوند تهديد كه پيآنند در مردم.است درآورده خود
كنار را ترس شده نهادي احساس كه دستيابند وضعيتي به
قرار توجه مورد دقت به بايد تحليلگران كه آنچه.نهند
و آزادانه خواستههاي كشوري هر در كه است اين دهند
كهن استبدادي ساختار سلطه از متاثر ملت ، آزاديخواهانه
حالت اين در.است كرده پيدا شفافيت و صراحت بهندرت
مذكور سلطه فشار از كه خاصي لحظات در كه كنشهايي تحليل
گونهاي به عمومي هنجارهاي و ميشود كاسته دلايلي به بنا
تمهيد صورت در كه است آن نشانگر مييابند صراحت ناخواسته
بهنحوي را ملت خواستههاي ميتوان تهديد از عاري شرايطي
از بسياري نيز تاكنون كه آنچه.كرد استنباط دقيقتر
سوق نادرست تفسيرهايي به را اصلاحات مخالف تحليلگران
ابزارهايي و روشها به آنان اعتماد دليل به بخشي ميدهد
و مردم پيرامون اطلاعات جمعآوري به آنها طريق از كه است
كه پاسخهايي گروه ، اين زعم به.ميپردازند خواستههايشان
آنها شده مطرح گزينههاي و سوءالها به جوامع پرسششوندگان
ذهن در كه است فرضياتي تمامي تاييدكننده ميدهند
به بيتوجهي كه ميرسد نظر به.مييابد تدوين طراحانشان
شخصيتي ويژگيهاي اساسيترين از كه تهديد احساس مساله
"عميقا را فوق روشهاي اعتبار است زده استبداد جوامع
دمكرات نيروهاي از بسياري نادرست استنباط.ميكند مخدوش
مخالفين و محافظهكاران از سوم جهان در ابزاري روش با
و ضروري موضوعي محافظهكار گروههاي وجود كه است اين خود
و پيشرفته جوامع در كه همانگونه زيرااست لازم
طلب اصلاح گروه دو از يك هر ميشود مشاهده نيز دموكراتيك
و ميكنند فعاليت يكديگر كنار در "مشتركا كار محافظه و
نقادانه ديده از كه نكتهاي.ميپردازند يكديگر نقد به
سنت متفاوت "اساسا بنيانهاي ميماند پنهان فوق گروه
با استبدادزده سوم جهان كشورهاي فرهنگ دو در محافظهكاري
متمايز كه آنچه ديگر تعبيري به.است مدرن اروپاي
و سنتي جوامع محافظهكاران از غرب كنندهمحافظهكاران
محافظهكارانه سنت پذيرش كه است موضوع اين است سومي جهان
غرب شهري و مدرن ساختار با مغايرتي وجه هيچ به غربي نوع
.ندارد
و كهن اجتماعي ساختار احياء در نه آنها بودن كار محافظه
در بايد كه است شيوههايي گزينش در بلكه شده منسوخ
از مقصود كه حالي درگرفت خدمت به توسعه فرايند
در وضعيت در و سوم جهان سياسي فرهنگ در بودن محافظهكار
آن در توسعه و تحول ضرورت سو هر از كه جامعهاي حالگذار
به نيز را مدرنيسم تجربه هنوز حال عين در و ميشود احساس
كهني و سنتي ساختار حفظ و بازگشت نكرده درك كاملي شكل
در خود فرهنگي و اجتماعي ابعاد از بسياري در كه است
آنها بيكفايتي و گرفته قرار توسعه با آشكار تعارضي
سومي جهان محافظهكاران است ممكن.است شده احساس "عميقا
اين توسعه براي ديگري شيوههاي كه كنند استدلال چنين
چارچوب در كه كرد ارائه ميتوان كشورها از دسته
باقي كه پرسشي.ندارد وجود متداول مدرنيستي برنامههاي
آيا كدامند؟ آنها نظر مورد بديلهاي كه است اين ميماند
نشان را آن تجربي و عيني مصاديق از نمونههايي ميتوان
كار محافظه و اصلاحطلب طيف دو از يك هر كه تازماني داد؟
تكليف خود تبليغاتي شعارهاي و برنامهها در سوم جهان
به نميتوان نسازند عنوان "صراحتا را فوق كليدي پرسشهاي
اميد انتخاباتيشان شعارهاي و فوق دوپارادايم از هيچيك
گام مهمترين و اولين ديگر عبارت به.داشت مبذول چنداني
شناسي جامعه موضع كه است اين اصلاحطلبي مفهوم تفسير در
مشخص "دقيقا را دموكراتيك توسعه و اصلاحات پديده فلسفي و
باقي هنوز مساله اين خوانندگان ، از بسياري براي.كنيم
در خود عقايد برتري و صحت به تنها كه جامعهاي در كه است
ديگر تمدنهاي و گروهها در رايج اعتقادات تمامي برابر
و فراگير توسعهاي راستاي در ميتواند چگونه ميانديشد
.گيرد قرار تفاهمي رابطهاي
|