...باخت نتوانست عشق جمالش به
نمك و قند مثل...
...باخت نتوانست عشق جمالش به
سالروز مناسبت به زاده اشرف دكتررضا با وگويي گفت
نيشابوري عطار بزرگداشت
مانند پرندهاي به را آدمي روح عرفاني ادبيات در
گرفتار تن قفس در و آمده فرو بالا عالم از كه ميكنند
درد بيدرد ، انسانهاي تن قفس در كه روح اين.است شده
قفسزادي قناري چونان است آرميده و برده ياد از را غربت
ياد از نيز را وپرواز كرده خو قفس تنگناي به كه است
است برده
عكس" يا "او جادوي غمزه" جلوه را جهان شيرازي ، حافظ اگر
آن نيشابوري عطار ميداند ، "ساقي رخ فروغ يك" يا "او روي
تاريك دل در كه ميداند "پر آن نقش" و "پرسيمرغ جلوه" را
نقش نمودار او" هستي همه و است شده ديده چين آسمان در شب
است "پر آن
مشهد در همشهري خبرنگار -عليزاده مهدي:از گفتوگو
از (539618)نيشابوري عطار ابراهيم محمدبن فريدالدين شيخ
سخن.است ايران عارف شاعران و شاعر عارفان برجستهترين
.ميكند گرم را مشتاقان جان كه است شعلهاي او
شتاب ، به را خوانندگان كه است سلوك اهل تازيانه او ، كلام
و مقصد به را آنها و ميگذراند عرفان خم و پرپيچ راه از
.ميرساند مقصود
به روزي نامگذاري براي اخير سال چند در كه حسنهاي سنت
است شده رايج زمين ايران هنر و ادب و علم بزرگان نام
تعليم و راهگشا آموز ، ادب جوانان براي و است تقدير قابل
.دهنده
مزين نيشابوري عطار پيراسرار ، نام به را فروردين 25
با است نشستي نتيجه ميآيد پي از كه جستاري.كردهاند
و مشهد دانشگاه ادبيات استاد اشرفزاده رضا دكتر
.ميگردد گرامي خوانندگان تقديم كه عطارشناس
مقاله و 32 كتاب شامل 26 اشرفزاده دكتر علمي كارنامه
.است علمي
مناسبي آغاز نيشابوري عطار زندگاني شرح از مختصري بيان *
.بود خواهد گفتوگو اين براي
از نيشابوري عطار ابراهيم محمدبن فريدالدين شيخ
و است هفتم قرن اوايل و ششم قرن شاعر عارفان بزرگترين
افسانه از هالهاي در او زندگي عارف ، بزرگان اكثر همچون
.است شده پيچيده و پوشيده
ولي است شده ارائه گوناگوني نظريات او تولد تاريخ درباره
نظر به صحيحتر سال 539 شده ، ذكر تاريخهاي همه بين از
عام قتل زمان در و مغولان دست به شهادتش تاريخ و ميرسد
.است سال 618 نيشابور ، شهر
به و داشته زياد دلبستگي عارفان سخنان ، به كودكي از
با و ميكرد ، آمد شد صوفيان مجلس به خويش پدر همراه
.است ميزده خويش دردمند دل آتش بر آبي ايشان سخنان شنيدن
طبيب خود عطاران گذشته ، در كه است بوده عطاري او شغل
تخلص -خلق جسماني و روحاني طبيب عطارانعارف ، بودهاندو
متولد نيشابور كدكن قريه در چون و است بابت همين از عطار
كنه بر چون و مينامند نيشابوري عطار را او است شده
.است يافته شهرت "اسرار پير" به بوده واقف الهي اسرار
كه ميگيرد قرار سلسلهاي در عرفان ، زنجيره جهت از عطار ،
اين.است سوم قرن عارف بسطامي بايزيد آن سلسلهجنبان
گردن و پا و دست به خود ، حيات طول در و پيوسته زنجيره ،
ابيالخير ، ابوسعيد شيخ حلاج ، منصور حسين چون عارفاني
عينالقضاه سهروردي ، شهابالدين شيخ غزالي ، احمد شيخ
عارفي گردن به حتي اواخر اين در و پيچيده...و همداني
سلسله سلسله ، ايناست شده انداخته نيز كرماني مشتاق چون
آجين شمع و شدن سنگسار و رفتن برسردار و شهادت و است خون
:معتقدند سلسله اين عارفان.گشتن
است سرانداختن عشق ، از قدم اول
است ساختن بلا با و است باختن جان
عارفان كه است گونهاي به عطار زبان شوقانگيزي و گرمي *
حالت ايندانستهاند "سلوك اهل تازيانه"را او سخن بزرگ
ميبينيد؟ چگونه عطار كلام در را
اصلي ركن سه نيشابوري عطار سخن:ميگويد ماسينيون لويي
اصلي ركن درد ركن ، سه اين از و درد و عشق و زيبايي دارد ،
:است
را ديندار دين ، و را كافر كفر ،
را عطار دل دردست ذرهاي
ميكنند مانند پرندهاي به را آدمي روح عرفاني ادبيات در
.است شده گرفتار تن قفس در و آمده فرو بالا عالم از كه
از را غربت درد بيدرد ، انسانهاي تن قفس در كه روح اين
به كه است قفسزادي قناري چونان است ، آرميده و برده ياد
فراموش را خود اصلي دنياي تنها نه و كرده خو قفس تنگناي
و آب به او است ، دلخوشي برده ياد از نيز را پرواز كه كرده
آماده قفس همان در او براي چندگاه هر كه است دانهاي
آسمان اوج در پيوسته كه صحرا ، آزاد كبوتران اما.ميكنند
را قفس اين تحمل تاب كردهاند ، پرباز كهكشان سينه در و
ياد به خفتگي ، و آسودگي همه آن از خسته كه وقتي ندارند ،
كه ياراني ياد بهميكردند پرواز آن ، در كه آزادي هواي
آنها با كه ياري ياد به و بودند يكسو و دل يك هم با همه
از را هستي و خود يكباره ميافتند ، .است بوده پرواز هم
ميكوبند قفس ديوار سربر شگفت اضطرابي با و ميبرند ياد
.سازند رها را خود و شكنند هم در را آن شايد تا
يا كند وجود اظهار كه ندارد وجود "خودي" عطار آثار در
و "مايي و من" "اصلا كند ، سوءالي "او" از تا باشد گستاخ
كه است دليل اين به.اوست هم بلكه نيست ، "اويي و من"
به را خوانندگان و است "سلوك اهل تازيانه" عطار كلام
به را آنها و ميگذراند عرفان خم و پرپيچ راه از شتاب
.ميرساند مقصود و مقصد
"تاخورشيد سايه از" عنوان با مقالهاي در عالي حضرت *
كه ميكنيد معرفي سرگردان مسافري نامه ، مصيبت در را عطار
او سرانجام ولي ميزند دري هر به تن قفس از رهايي براي
كه "نيست چيزي تو از بيرون" كه ميدهند حوالت خود به را
در اما.نيست عرفاني آموختههاي با بيگانه البته
و دوش بر طريقت حله كه ميدانيد هدهدي را او منطقالطير
بد و خوب از آشنايي با كه دارد ، "برسر حقيقت افسر"
در را عطار شخصيت ميپردازد ، مرغان هدايت به روزگار
.دهيد توضيح بيشتر منطقالطير
است راهشناس و دان راه هدهدي منطقالطير ، در عطار بله ،
ميشناسد ، را سيمرغ راز.دارد خبر عالم اسرار همه از كه
از.است خبر با هستي جهان آفرينش اسرار از كه طوري همان
راز" ميرود سخن آن از منطقالطير ، در كه مهمي اسرار
.است "باقي جان خورشيد" آن نظر مورد كه است "پاك سايه
عيان او پر نقش گرنگشتي
جهان در نبودي غوغا همه اين
اشعار ضمن در نيز شيرازي حافظ كه است مطلبي همان اين
اشارتي ، و كنايتي به و پرداخته بدان گاه كه خويش آسماني
:كه است كرده سند
نداشت هيچ خبر عشق شر و شور از عالم
بود تو جادوي غمزه جهان ، فتنهانگيز
عكس" يا "او جادوي غمزه" جلوه را جهان شيرازي ، حافظ اگر
آن نيشابوري عطار ميداند ، "ساقي رخ فروغ يك" يا "او روي
تاريك دل در كه ميداند "پر آن نقش" و "پرسيمرغ جلوه" را
نقش نمودار او" هستي همه و است شده ديده چين آسمان در شب
از "سايهاي" و "نقشي" هستي ، كل اين بنابر.است "پر آن
"سيمرغ" با را خود نسبت هدهد ، از مرغي.است پر آن
هدهد و "بازگوي؟ او با چيست ما نسبت" كه ميپرسد
:ميگويد جواب چنين راه داناي و راهشناس
نقاب از خورشيد كه كانگه بدان ، تو
(...)آفتاب چون رخ ، كرد آشكارا
شود پيدا سايهاي جا اين چ هر
شود آنجا آشكار چيز آن اول
وجود است ، حق آفتاب آن از سايهاي عالم ، همه اين ، بنابر
اوييم ، پاك سايه كه ما و است خورشيد به وابسته سايه ،
.محوشدني است سايهاي و "نما هستيها" است "عدمي" وجودمان
است ثبوت امكان كه حضرت آن در
است عنكبوت باف دست چون فلك
روي در باري حضرت وجود از سايهاي آدمي ، حقيقت ، در *
.است زمين
بيش سايهاي "صنع آثار همه" همچون كه چند هر انسان بله ،
،"پاك" آن نظر مورد و است پاك سايهاي سايه اين اما نيست ،
را او و بشناسد را "خورشيد" ميخواهد كه است سايهاي
آيينهاي او براي جهت همين به.شود محو او در و ببيند
:ببيند آن در را دوست جمال بتواند كه ساختهاند اختصاصي
جمال آن چشم نيست را كسي چون
لامحال صبر هست وزجمالش
باخت نتوانست عشق جمالش با
ساخت آيينه خود لطف كمال از
آيينهاي چه و ببيند را خويش جمال ميخواهد نيز او زيرا
.او آيينهسان دل و "آدم" از زيباتر
اگر و است الهي جمال آينهدار "پاك سايه" اين نتيجه ، در
نماي تمام آيينه ميتواند شود پاك زنگارها و كدورات از
در مرغان سلوك و راهروي نتيجه و حاصل.گردد الهي ذات
بدانجا آنها حركت نهايت كه.است همين نيز منطقالطير
به و ميتابد سيمرغ درگاه از قربت آفتاب كه ميانجامد
و ميبيند جهان آينه در را سيمرغ مجال نور ، همان وسيله
.مينگرد عالم آينه در را او جمال عكس
نمك و قند مثل...
مرحوم تحقيقي شده منتشر اثر آخرين نمك و قند به نگاهي
شهري جعفر
قرن در تهران قديم ، تهران با بيشتر شهري جعفر مرحوم
هر هم "انصافا و ميشود شناخته تلخ شكر و گزنه سيزدهم ،
را نويسندهاي كه آن براي تنهايي به كتابها اين از كدام
.است كافي بنماياند دقت و فهم اهل را پژوهشگري و چيرهدست
شيريني به شهري مرحوم را شد كتاب اين نوشتن انگيزه آنچه
چند تاليف از پساست آورده مقدمه در داستانهايش تمامي
گفتني سخن و كردن فرنگ به سفري استراحت براي و مهم كتاب
فهم در اما ميدانست فارسي كه فرنگي عروس با
كه بكر فكر اين و ميشد تامل به ضربالمثلها
كند معنا و جمعآوري خاص طور به را تهراني ضربالمثلهاي
بخش اين نصيب كه فراموشي و است تغيير در روزگار احوال كه
.ميشود فرهنگ از پويا
تعطيلات در را كتاب بگذريم ، "موقتا كه تاليف ماجراي از
نگارنده براي.بودم برده سفر به خود همراه امسال نوروز
جز و است مرجع "معمولا كه فرهنگ ، يك كه بود تعجب بسي جاي
مورد چنين نميشود ، استفاده علم و فرهنگ اهل رجوع براي
شغلي گوناگون مراتب در "طبيعتا كه خانواده افراد استقبال
اين در ميكنم گمان.است گرفته قرار بودند تحصيلي و
فرهنگي و زباني نزديكي يكي.بود دخيل عامل چند اقبال
و معنا توضيح و تنظيم نحوه ديگري ،(تهران مردم فرهنگ)
همه از مهمتر و سوم و توضيحات خاص زبان مثل ، هر مفهوم
.است تهراني لهجه مطابق كه ضربالمثل نگارش نحوه
در آكادميكتر و مفصلتر "قبلا البته را رويكردي چنين
فقط "نمك و قند" اما.ديد خواهيم و ديده شاملو كوچه كتاب
هم مختصر و مفيد و ميپردازد تهرانيان ضربالمثلهاي به
.هست
هم ديگري نكته خود گونه داستان مقدمه در شهري مرحوم اما
ضربالمثلها اين از بخشي جمعآوري از بعد وي.است آورده
نامه ، ضربالمثل عوض ديدم":ميپردازد آنها مرور به
دريده همشان از كه بود مانده كم...ميكنم جمع هزلنامه
هر فرهنگ نه مگر گفتم آمده خود به كه افكنم دورشان به
كه بوده اعم طور به دوران آن مردم كليات نشاندهنده زمان
نيز اين كه بهتر چه پس ميباشد ، بيانشان طرز آنها از يكي
.بشود ثبت خود صورت به
زبان به كه است آنهايي زيبا و زشت از كتاب مطالب..
".ميآمد تهرانيان
كه آنها اول ميداند مثل قسم سه شامل را كتاب شهري
با اما آمده ازاطراف آنهاكه دوم است ، خالص تهراني
و علم اهالي توسط كه آنها سوم و گرفته تهراني سجل تناسب
.است ميشده استفاده تعزيه و منبر اهل و نقالها و كتاب
صفحه ، در 736 معين انتشارات را نمكين و شيرين كتاب اين
حداقل.است كرده منتشر تومان قيمت 3500 با و نسخه 2200
.نيست بد بخوانند تهرانيها
برگ نگارخانه
نمايشگاه يك ، شماره سالن در كامياب ژيلا نقاشي نمايشگاه
شماره سالن در ساداتنيا سعيد مهندس شهري معماري و طراحي
شماره 3 ، سالن در اكبري مانيا نقاشي نمايشگاه 2 ،
شماره 4 سالن در گلپايگاني فرزاد سوررئال نقاشي نمايشگاه
/تا 19 و 15 تا 12 ساعت 9 از / ارديبهشت تا 15 سوم از
پلاك افشار ، دامن ونك ، از بالاتر وليعصر ، خيابان:نشاني
.12
همايوني نگارخانه
از /ارديبهشت ششم تا /هدايتي ماندانا نقاشي نمايشگاه
مقدم ، فرشي خيابان شمالي ، اميرآباد:نشاني /تا 19 ساعت 16
.تلفن8008171 /پلاك 14
سيحون گالري
هشتم تا سوم از /آو فريدون آبرنگ نقاشي نمايشگاه
خيابان:نشاني / تا 18 ساعت 10 از / ارديبهشت
.تلفن8711305 /شماره 30 چهارم ، كوچه خالداسلامبولي ،
لاله نگارخانه
تا 8 از 4 /هنرمندان از گروهي سفال و عكس نمايشگاه
فاطمي ، دكتر خيابان:نشاني / تا 19 ساعت 9 از / ارديبهشت
.لاله پارك شمالي ضلع
گلستان گالري
/ ارديبهشت هشتم تا دوم از / فروهر پرستو نقاشي نمايشگاه
خيابان دروس ، :نشاني / تا 19 و 16 تا 12 ساعت 10 از
.تلفن2541589 / پلاك 41 كماسايي ،
مكزيك سفارت
تا سوم از / مكزيك سنگي چاپ و دستي صنايع آثار نمايشگاه
افريقا ، خيابان:نشاني / تا 20 ساعت 16 از / ارديبهشت ششم
.پلاك 41 گلفام ، كوچه
سبز نگارخانه
از / ارديبهشت تا 13 از 6 / اصولي شهرزاد نقاشي نمايشگاه
ساعي ، پارك مقابل وليعصر ، خيابان:نشاني / تا 20 ساعت 16
.شماره 1068
|
|