اوگاندا در مستند فيلم يك ساخت با
ميرود آفريقايي كودكان كمك به كيارستمي
آرام حافظيه در سروستاني رضوي استاد
گرفت
تهران سينماهاي پرده بر
روءيا و كابوس مرز بر شده رها
اوگاندا در مستند فيلم يك ساخت با
ميرود آفريقايي كودكان كمك به كيارستمي
صندوق دعوت ايراني فيلمساز "كيارستمي عباس":هنري گروه
فيلم يك ساخت جهت را كشاورزي توسعه براي بينالمللي
.پذيرفت آفريقا در ايدز قربانيان از مستند
موسسه يك كه كشاورزي توسعه براي بينالمللي صندوق
كارگردان كيارستمي عباس از است ، ملل سازمان به وابسته
زنان كوشش از فيلممستند يك ساخت خواست ايراني مشهور
ياهر يك كه كودكاني جان نجات براي اوگاندا روستايي
دست از ايدز بيماري به ابتلا اثر در را خود دووالدين
براي كيارستمي كه باراست نخستين اين.بپذيرد را دادهاند
ازطرف كيارستمي.ايرانميرود از خارج به فيلم ساختن
حساس براي جهان سراسر تماشاگران و فيلم منتقدان
تمجيد و تشويق مورد فيلمهايش در كودكان حقوق بودندرباره
.است گرفته قرار
آرام حافظيه در سروستاني رضوي استاد
گرفت
سروستاني رضوي سيدنورالدين مرحوم پاك پيكر :هنري گروه
نمازي بيمارستان از ديروز صبح ايراني ، سنتي آواز استاد
فارس اسلامي ارشاد و فرهنگ كل اداره مقابل به شيراز
به آنجا در و تشييع شيراز حافظيه سمت به سپس و انتقال
.شد سپرده خاك
گسترده حضور با سروستاني رضوي مرحوم پيكر تشييع مراسم
وزارت موسيقي مركز هنري امور معاون فارس ، استان مقامات
اين ارزشيابي و نظارت گروه رئيس و اسلامي ارشاد و فرهنگ
.شد انجام هنر دوستداران و عرصهموسيقي هنرمندان مركز ،
در شيراز مردم نماينده سازگارنژاد مهندس مراسم ، اين در
دكتر پيام و گفت سخن استاد هنري شخصيت درباره ششم مجلس
.كرد قرائت را مهاجراني عطاالله
تهران سينماهاي پرده بر
شوكران
فريبرز تهراني ، هديه:بازيگران افخمي ، بهروز:كارگردان
عربنيا
شهر پيروزي ، بهمن 2 ، استقلال ، :دهنده نمايش سينماهاي
سايه ، صحرا ، بلوار ، كارون ، فرهنگ ، شاهد ، آستارا ، قشنگ ،
.دهكده قيام ، تهران 2 ، ميلاد ، گلريز ، تيسفون ، عصرجديد1 ،
انتظار دختران
پارسا كريمي ، نيكي:بازيگران رضايي ، رحمان:كارگردان
پيروزفر
جي2 ، ملت ، مركزي ، قدس ، افريقا ، :دهنده نمايش سينماهاي
ماندانا ، مراد ، سروش ، المپيا ، جديد2 ، عصر سپيده ، جم ، جام
.جوان سعدي ، حافظ ، توسكا ، ستاره ،
رنجر
يوسف هاشمپور ، جمشيد:بازيگران -احمدمرادپور:كارگردان
.مراديان
ناهيد ، بهاران ، اروپا ، تماشا ، شهر:نمايشدهنده سينماهاي
.تمدن جي3 ، شيرين ، سارا ، پيوند ، شباهنگ ، تهران ،
فارگو
آمريكا محصول 1996 كوئن ، جوئل:كارگردان
.فرخ كريستال ، فلسطين ، :دهنده نمايش سينماهاي
روءيا و كابوس مرز بر شده رها
به كوندرا ميلان شده ترجمه رمان آخرين "هويت" به نگاهي
فارسي
از ترس.است بيمارگونه هراسي و ترس شرح "هويت" رمان *
هويت شدن گم از هراس و دادن دست
زندگي كه كساني تمام براي است آشنايي نام كوندرا ميلان
ادبيات هرچند.كردهاند تزيين ادبيات با را خويش معنوي
و سادهپسند ذهنهاي كه است گونهاي به كوندرا خاص
را آن متناقض مفاهيم در تعمق و تامل سطحيطلب ،
را زندگي آهنين پرده پس كه كساني براي اما برنميتابند ،
نامي پرسشبرانگيزش آثار با كوندرا ميكاوند ، ميلان
.تقدير قابل و آشنا نامي.آشناست
فضاي و صحنهآرايي اما چكسلواكياست متولد كوندرا
رمانهاي فرانسوي فضاي.است فرانسوي حد از بيش قضههايش
داستان قهرمانان كوبنده و بدبينانه لحن با كه زماني او
خود تلخي كه طعمي.ميسازد گس طعم با معجوني ميآميزد ،
شور و است برده ارث به آلماني عبوس و بدبين فلاسفه از را
به كوندرا تبعيداست نويسنده تبعيدگاه مديون آن شيرين
را او كه بود ناگزير گريزي حقيقت در سال 1975 در فرانسه
جسارت و شجاعت با او.ميكرد جدا چك كمونيستي جامعه از
كه نمايشي.مينامد "بزرگ دروغ نمايش" را "سوسياليسم"
.دارد اروپا شرق وسعت به صحنهاي
كه ميداند دلفريب و چشمنواز ايدهآلي را سوسياليسم او
ويژگي همين و است ناممكن جامعه كنوني شرايط با آن تحقق
مبدل را آن دادن جلوه حقيقي سوسياليسم ، بودن تحققناپذير
سوسياليسم كه اندازه همان به.است كرده مسخره كمدي يك به
آن ، درآمدن فعليت به آرمانياست ، و باشكوه زيبا ، بالقوه
-نويسنده نظر عليرغم "شوخي" رمان و است احمقانه و مضحك
تيزي و تند هجويه -مينامد عاشقانه "صرفا رماني را آن كه
.كوندرا زادگاه كمونيستي جنبش عليه است
كوندرا ، ميلان شده برگردانده فارسي به رمان تازهترين
و ترين"ساده" ميتوان را "هويت".دارد نام "هويت"
ميتوان كه همانگونه ;كوندرادانست رمان ترين"كملايه"
او اثر ترين"چندلايه" و ترين"پيچيده" را "جاودانگي" رمان
و حال گذشته ، ميان زمان "جاودانگي" در.آورد حساب به
رمان ، اين در داستانپردازي ويژه سبك.است نوسان در آينده
شخصيتها كثرت و تنوعاست نشده تكرار ديگر رمانهاي در
آنها از بعضي كه است حدي به كوندرا قصه پيچيدهترين در
بدون و باشند داشته شخصيتها ديگر با ارتباطي بيآنكه
سرعت به و ميشوند آفريده داستان كل بر تاثيري هيچگونه
.نميماند برجا آنها از اثري و ميشوند ناپديد و محو
و كوتاه داستاني خط يك "جاودانگي" با قياس در "هويت"
روزمره آرزوهاي و خواستها كه قهرمان دو با دارد مستقيم
همه مثل آنها.ندارد ناشدهاي درك و پيچيده ابعاد آنها
در و متقابلاند درك و زيبايي عشق ، جستجوي در انسانها ،
و فرار حس دنبال به و مفاهيم اين كردن جاودانه روءياي
غافل ميكنند طي را زندگي كوتاه مسافت خوشبختي ، گريزپاي
تصوير جلو ، سمت به گام هر با كه تاريخي حقيقت اين از
كوشش و كشش.ميلغزد دورتر چشماندازي به خوشبختي
معنوي سفر دستاورد.نميماند بينتيجه كوندرا قهرمانان
.ميگريختند آن از گذشته در كه است حقايقي به رسيدن آنها
واقعيت از و ميشوند حقيقت تسليم متواضعانه آنها
اين.ميگيرند فاصله خود زندگي ناموزون و ناخواسته
قصههاي قهرمانان همه مشترك ويژگي كه گريزي واقعيت
واقعيت از بعضي.نميشود ختم مشترك فرجامي به كوندراست
برميگزينند را عشق پناهگاه گروهي.ميبرند پناه مرگ به
;ميشوند رها روءيا و كابوس ميان خلا در آنها از عدهاي و
و نااميد قهرمانان پاي پيش كوندرا كه گستردهاي خلا
به كه وهمآلود فضاي اين.است كرده گسترده خود سرخورده
ي آدمها است ، شده تعبيه قصه پايان در استادانه شكلي
خواننده كه جايي تا ميكند جذب خود درون به را داستان
و روءيا.ميكند گم را واقعيت و تخيل ميان مرز رمان ،
يكديگر از آنها تشخيص و تميز و ميآميزند هم در واقعيت
.است مخاطب پوياي و خلاق ذهن عهده به
دست از ترس.است بيمارگونه هراسي و ترس شرح "هويت" رمان
از كه است زني "شانتال".هويت شدن گم از هراس و دادن
پايههاي بر را خود آينده و حال تا است گريخته گذشته
.است آموختني نيست ، آمدني او عشق اما.كند بنا عشق استوار
در عشق.بشود عاشق تا ميكند اراده و ميگيرد تصميم او
.گذشته عادتهاي تكرار به نياز ;است نياز مولود "هويت"
بهدست براي پول همه اين با ":مشترك زندگي يك به نياز
داشت ، نياز هم مرد يك به او.نيست كافي استقلال آوردن
او ، اگرچه زيرا باشد ، ديگر زندگي يك زنده نمونه كه مردي
سازد ، رها گذشته زندگي از را خود ميخواست بسيار ، ولع با
(1)".درآورد تصور به نميتوانست را ديگري زندگي نوع هيچ
يك كه ميشود آغاز آنجا از "هويت" خطي يك و ساده داستان
ديگر كسي":ميگويد ژانمارك شوهرش به شانتال معمولي روز
لحن با جمله اين "سربرنميگرداند من ديدن براي
معاني از نظر صرف با -است پنهان آن در كه مايوسانهاي
ديدگاه از -ميكند متبادر ذهن به بلافاصله كه مبتذلي
زندگي پايان و رسيدن بنبست به معناي به زن ، روانشناسي
دارد ، را جمله اين تلخي درك توانايي كه شوهر.است زنانه
عاشقانه نامههايي ژانماركميزند شگفت كاري به دست
نامه صندوق به شانتال براي روز هر را آنها و مينويسد
با شده فرستاده نامههاي تداوم و تكرار.مياندازد
كه ثمرهاي نه اما ميدهد ثمر سرانجام ناشناس ، امضايي
خصوصيترين در را نامهها شانتال.است آن منتظر ژانمارك
پوشيدن لباس طرز و گفتار رفتار ، و ميكند پنهان ممكن جاي
تنظيم عاشقانه ، نامههاي ناشناس نگارنده سليقه با را خود
شانتال واكنشهاي بر نامهها لحن كه تاثيري.ميكند
سوءتفاهمي و برميانگيزد را ژانمارك حسادت ميگذارد ،
.ميشود سبب را بزرگ
در و ميبازند رنگ چهرهها سوءتفاهم ، اين سياه درسايه
احساس ژانمارك ناگهان.ميشوند محو ناشناختهها دنياي
دوست و ميشناخته اورا كه نيست زني همان اين" كه ميكند
ديگري زن به تبديل ژانمارك اوهام در شانتال."است داشته
از.است گريزان آن از و نميشناسد او كه زني.ميشود
.مينگرد خود عاشق همسر به سوءظن با نيز شانتال طرفي
متهم "رياكاري" و "جاسوسبازي" به را شوهرش شانتال
.بداند رياكاري اين انگيزه تنها را عشق بيآنكه ميكند ،
و ياس تا ميكند بازي را ناشناس عاشق يك نقش ژانمارك
ويروس اماشود سرزندگي و نشاط به مبدل همسرش نااميدي
را خود جاي تفاهم وقتي.درميآورد پا از را عشق سوءتفاهم
به تبديل آنان زندگي شيرين روءياي ميدهد ، تقابل به
كه نفرتانگيزي و زشت كابوسميشود وحشتناك كابوسي
.نميدهد تشخيص واقعيت از را آن مرز نيز داستان خواننده
بيگانه اشخاص ميان در شانتال واقعيتنما ، كابوس اين در
وي خويشتن" ميخواهند كه ميكند احساس و ميشود گرفتار
ژانمارك "!بربايند او از را سرنوشتش !بگيرند او از را
حالت از را او نميتواند شانتال جز به هيچكس" كه
شانتال دادن نجات و يافتن براي "برهاند بياعتنايي
ميان معلق فضايي در زجرآور كشاكش اين و ميافتد بهراه
فريادهاي طنين كه مييابد ادامه آنجا تا واقعيت و كابوس
عاشقانه و زيبا روءيايي به را كتاب فصل پنجاهمين ژانمارك
"!ندارد حقيقت اين !شو بيدار" فرياد با.ميكند مبدل
خود از نويسنده و ميگشايد چشم ژانمارك آغوش در شانتال
ماجرا اين روءياي كسي چه است؟ ديده روءيا كسي چه":ميپرسد
به مبدل آنان واقعي زندگي لحظه ، كدام از و است؟ راديده
"كجاست؟ مرز..است؟ شده شوم خيال و وهم اين
همه هرازگاه كه است پنهاني ترسهاي تصويرگر "هويت" رمان
بيم اين اوج رمان ، نهايي فصلميكنيم تجربه را آن ما
مارك به كه ميكند بيان شانتال زبان از را شيرين و تلخ
بيوقفه و داشت برنخواهم تو از را نگاهم ديگر":ميگويد
چشمم كه وقتي":درنگي از پس و ".كرد خواهم نگاه تو به
در كه ميترسم اين از ;ميترسم ميزند ، مژه پياپي
ديگري مرد موشي ، ماري ، ميشود ، خاموش نگاهم كه لحظهاي
".بگيرد را تو جاي
آثار در شونده تكرار و اعتراضآميز مضامين از يكي
از بيزاري و نفرت -"جاودانگي" و "هويت" بويژه -كوندرا
:انسانهاست خصوصي زندگي بر بيرون جهان نظارت و دخالت
در است مقدس ميگويند كه مادرت شكم در حتي هستي ، متوجه"
را جاسوسيات برميدارند ، فيلم تو از.نيستي امان
از پيش حتي..ببينند را كارهايت همه ميخواهند ميكنند ،
از پس كه همچنان بگريزي ، دستشان از نميتواني هم تولدت
(2)".بود خواهي آنان چنگ در مرگت
با شوخي كوندرا ، ميلان آثار درونمايههاي از ديگر يكي
خود مطبوع و ظريف بيقيدي با او.است جدي مفاهيم
ميگيرد ، هزل و طنز باد به را سوسياليسم كه همانگونه
اتفاقي.ميداند اتفاق يك بازيچه را آدمي هستي حتي و عشق
اگنس زندگي در خواهر يك وجود":نيست گريزي آن از كه
نه اگنس.است تصادفي گوشهايش شكل كه است تصادفي همانقدر
ولي را ، گوشهايش شكل نه و است كرده انتخاب را خواهرش
".است مهمل و بيمعني تصادف اين گرفتار زندگي تمام براي
(3)
چيز همه با بينديشد ، ماجرا پايان به بيآنكه كوندرا
بازيهايي دست آن از كوندرا شوخي و "بازي".ميكند شوخي
در فاجعهساز بازي اين.است فاجعه يك آن سرانجام كه است
.دارد آشكار نمودي "هويت" و "خندهدار عشقهاي" رمان
اما ميشود آغاز عاشقانه و صادقانه انگيزهاي با بازي
خود مقابل طرف كه ميشوند حل خود نقش در چنان بازيكنان
ميشود سبب كه جنونآميز ترديدي.ميكنند ترديد دچار را
كه آمد نظرش به":بمانند ناتوان يكديگر هويت شناخت از
و خودش افكار خودش ، آرزوي آفريده ميداشت دوست كه دختري
مقابلش در اكنون كه واقعي دختر و بود خودش اعتقاد
(4)"...بود بيگانه كننده نااميد گونهاي به بود ايستاده
زندگي رويدادهاي و حوادث بودن اتفاقي جنبه در تصادف نقش
جهانبيني اصول از يكي فرد سرنوشت در تصادف نقش و آدمي
ممنوعه قلمرو به را او اصل اين بر پايفشردن و كوندراست
شخصيتهاي از يكي زبان از جايي در.است كشانده جبرگرايي
يك كه راهينمايانميشود همچون زندگي":ميگويد داستان
آن از كه همچونتونلي است ، شده تحميل برايهميشه بار
(5)".رفت بيرون نميتوان
در كه است مشترك مفهوم يك نويسنده يك آثار درونمايه
تازهترين "هويت" در اما.ميشود نمايان رمانهايش تمام
.ميكند پيريزي را جديد زيربنايي نويسنده كوندرا ، رمان
اما پنهان ترسي.است دادن دست از ترس "هويت" اصلي مضمون
روشن سايه در را ما خوشبختي روشن لحظات هرازگاه كه آشنا
مايوس صدايي ترديد تاريكي در و ميكند پنهان اميد ، و بيم
".ميپنداشتم كه نيست "او" اين نه ، ":ميكند زمزمه
***
،"هويت" رمانهاي در همايونپور پرويز شيواي ترجمه..
.است ستودني "هنررمان" و "هستي بار" ،"جاودانگي"
زرلكي شهلا
:زيرنويسها
هويت رمان -1
هويت رمان -2
جاودانگي رمان -3
اتواستاپ -خندهدار عشقهاي -4
هويت رمان -5
|