دين به بيروني نگاه
پرعشق هزار سيمرغ
دين به بيروني نگاه
(پاياني بخش )چيست؟ دين جامعهشناسي
رضوي مسعود :نوشته
طور به فارسي زبان در دين شناسي جامعه به مربوط بحثهاي
و شده منتقل شناسي جامعه عمومي آثار ترجمه راه از عمده
مورد ضمني صورت به آثار اين از فصلي يا بخشي عنوان به
دين پژوهشهاي گسترش با اما.است ميگرفته قرار توجه
در مهمي علمي آثار ترجمه و اخير سالهاي در شناسانه
و دين "دين و روانكاوي" ،"دين فلسفه" نظير نوين عرصههاي
نوع اين دامنه تدريج به ،"دين شناسي جامعه" بالاخره
آثار تا شد ، سبب فكري مهم نيازهاي.يافت گسترش مباحث
انجام نيز خوبي پژوهشهاي و ترجمه زمينه اين در مستقلي
توسط نيز توجه قابل آثار معدودي و مقالهها حتي.گيرد
تاليف دين فلسفه و شناسي جامعه عرصه در ايراني پژوهشگران
.است ارزشمند و توجه قابل خود نوع در كه گرديده
براي آن از گرفتن فاصله و دين به فراديني و بيروني نگاه
است ممكن چه اگر آن ، با علمي و پديدارشناسانه برخورد
داراي مجموع در اما برسد ، نظر به دشوار مسلمان يك براي
اين در كه ارزشي نخستين.است پرشماري ارزشهاي و فوايد
از دقيق اطلاع و تازه سوءالات طرح ميزند ، جوانه بستر
و دين ميان ملازمه و برخورد در كه است شكهايي و شبهات
به اگر حتي ملازمه ، اين.ميگشايد چهره جديد انساني علوم
تاملات و سازد تحول دستخوش را ديني علوم جبر ، و اكراه
بسيار نمايد ، تازهاي مرحله وارد را دين درباب نظري
گر دين شناسي جامعه به مربوط بحثهاي.است ميمون و مبارك
نوع به توجه با اما است متعدد ايرادات و نقايص داراي چه
زمينه اين در است ، مباحث اينگونه در كه روشي و نگاه
.كارگشاست و راهگشا
ترجمه به كه هميلتون ملكم اثر "دين شناسي جامعه" كتاب
و مراجع از است ، يكي درآمده فارسي به ثلاثي ، محسن استاد
كتاب اين هميلتون.ميشود محسوب موضوع اين در مهم آثار
دانشگاه در شناسي جامعه تدريس سال بيست رهگذر از را
سال چاپ نيز ترجمه ماخذ و درآورده تحرير رشته به ايدينگ
اعتبار و تازگي و نشاندهندهتر كه است اثر اين 1995
و مباحث گستردگي و اهميت به اذعان با وي.است كتاب
و برفعاليتها رويكردها نوع اين تاثير و ديني رويكردهاي
ديني داشتهاي باور ظرفيت كه است معتقد اجتماعي ، نهادهاي
شناسان ، جامعه رو اين از و است نامحدود "تقريبا انسان
در ديگر ، اجتماعي دانشمندان و شناسان روان شناسان ، انسان
و حلناشدني ظاهر به مسائل چنين با ديگري عرصه هيچ
نشان ما به شناسان انسان.نيستند روبهرو سرگيجهآوري
الگوهاي و خويشاوندي نظامهاي چون چيزهايي كه دادهاند
اما.ميپذيرند تنوع چقدر مختلف جوامع در خانوادگي
انواع بسيار ، تنوع عليرغم خويشاوندي و خانواده نظامهاي
و باورداشتها" كه حالي در دارند ، محدودي "كاملا و مشخص
آنها فراواني و ندارند صورتي چنين مذهبي فعاليتهاي
را آنها بتواند واحد محقق يك كه است آن از بيشتر بسيار
ضمن ميآيند ، پديد پيوسته تازه ، مذاهب و اديانكند درك
پيدا تحول و تغيير پيوسته كهنه و نو دينهاي كه آن
".ميكنند
دگرگون و نامحدود و سيال پديده چنين بررسي براي هميلتون
سپس و ميكند آغاز "دين جامعهشناسي" چيستي از شوندهاي
فصل ، هفده اين در.ميرسد خود خاص نتايج به فصل هفده طي
گرفته قرار توجه مورد دين و عاطفه نيز و دين و عقل رابطه
عنوانيك به جادو از دين نخستينتمايز فصول همان در و
فصل در.است گرفته قرار توجه مورد پايهاي و اساسي بحث
مسئله اين و داده نشان "بوديسم" به خاص توجهي وي پنجم ،
خدانشناسانه دين يك بودا دين" اگر كه ميكند مطرح را مهم
ايمان اساسي اصول از خدايان يا خدا به اعتقاد" و "است
طبقهبندي در آن جايگاه پس ،"نميآيد شمار به بودايي
اصول ، تحليل از پس هميلتون كجاست؟ دين شناسي جامعه
حيرت كه ميدهد نشان سرانجام بودا آيين تاريخچه و مفاهيم
و است هماهنگ اديان ساير با نيز دين اين در تقدس از ناشي
هر اصيل ، گونه به چه و عاميانه صورت به چه "گري بودايي"
پرستش و جادو اما.دارند تعلق مقدس امر قلمروي به دو
عاميانه بوداييگري.وابستهاند نامقدس قلمروي به خدايان
جز جادويي عرفهاي كه آن حال دارد ، كار و سر فضيلت كسب با
.نميپردازند ديگر هدفهاي به دنيوي و فوري علمي ، هدفهاي
عاميانه تفسيرهاي حتي تراوادايي ، بوداييگري مفاهيم..
كه ميسازند ، فراهم مردم براي را ارجاعي چارچوب آنها ،
چارچوب اين در زندگي بنياديتر و عميقتر واقعيتهاي
.ميشوند فهميده
با آنگاه بگذريم ، ديني و تاريخي ارجاع اين از اگر اما
روبهرو جديد دانشمندان موضوعات و مسائل عظيم مجموعه
جامعه و روانكاوي زمينه دو در ماركس و فرويد.ميشويم
را دين دو ، هر اين".برداشتهاند را گامها نخستين شناسي
نظر در بخش آسودگي و كننده جبران توهم يك عنوان به
از را توهم به نياز انسانها كه زماني سرانجام كه گرفتند
و فرويد ".ميروند بين از نيز توهمها اين ميدهند ، دست
ذات يا بشري جامعه اساسي بخش را دين هيچكدام" ماركس ،
"...نميدانند زندگي
در و ميدانست طبقاتي جامعه يك محصول را دين ماركس ،
به بيگانگي خود از درباره وي عمومي نظريه از بخشي حقيقت
ديدگاه اين تفصيل به هميلتون.داشت اختصاص مبحث اين
قرار نقد و تحليل و بررسي مورد را مشخص و شده شناخته
دوركهيم ، مهم ديدگاههاي به باآن و ميدهد
اخلاق" كتاب فصل 13 ، در.رسد مي وبر ماكس و كاركردگرايان
عطف نقطه يك عنوان به را "سرمايهداري روح و پروتستاني
جديد ديني پژوهشهاي نيز و شناسي جامعه مطالعات در مهم
.ميگيرد نظر در
و مذهبي وابستگيهاي برخي" "غالبا كه است معتقد وبر
داشته وجود سرمايه ، منابع مالكيت و كار و كسب در توفيق
مبناي عنوان به را لازم اخلاقي زمينههاي امر ، اين "است
اقتصادي نظام يك در كار و كسب رفتار با متناسب زندگي
عملي علائق" با و كرد فراهم عقلاني و سرمايهدارانه
متوسط طبقه به وابسته پيشهوران و بازرگانان و صنعتگران
و مسلك يك كه پروتستانتيسم ".بود سازگار "كاملا پايين
آيد دست به نتيجه اين تا شد سبب بود ، رياضتجويانه آيين
و نبوده روزمره جهان از جدا چيزي ديگر مذهبي ، زندگي" كه
".بود گرفته قرار جهان همين چارچوب در
مفهوم با تقابل در كه نيز بشر معنوي هدف و معني مسئله
مورد مبسوط نحو به دارد قرار دنياگرايي و سكولاريزاسيون
موضوعات اين از فراغت از پس وي.قراردارد هميلتون توجه
نظير متاخر شناسان جامعه ديدگاههاي مهم ، و نفسگير
در "جبران نوعي عنوان به را دين" كه را بينبريج و استارك
اين به نتيجهگيري در و ميكند مطرح ميگرفتند ، نظر
نظم كه ناگزيريم "ذاتا ما" كه ميپردازد مهم موضوع
از بسياري...كنيم تحميل واقعيت براي را معنيداري
معين ، صورت به نياز اين شدن برآورده بدون انسانها
ضعفهاي تمامي و مرگ برابر در ".كنند زندگي نميتوانند
ارائه جاودانه زندگي ما به ميتواند دين" انساني زندگي
نقطه اين و ".است مرگ شكست همان معنا ، يك به كه كند ،
.است ضروري بسيار انسان زندگي تداوم براي اتكا ،
پرعشق هزار سيمرغ
سمناني پناهي احمد :نوشته
به ايران سراسر در عرفان ، و عشق طريقتهاي :جستارگشايي
طريقتها دراين.است نموده تجلي مختلف زبانهاي و شكلها
عشق نام به مشتركي فصل به بازگشت و زندگي تلطيف بر سعي
وجهي در جهان و انسان و يكديگر با انسانها وحدت براي
عرفاني مكاتب اكابر اين از برخي.ميشود ملاحظه ديگر
محلي صبغه كه اردبيلي صفيالدين و عريان باباطاهر مانند
برخي اما شدهاند ، شناخته است ، مشخص كلامشان و انديشه در
شناخته بايد چنانكه هنوز دولايي شرفشاه نظير ديگر
تفكر زندگي ، به كوتاه نگرشي زير مقاله در.نيامدهاند
به مردمي و نهاد نيك عارف اين شاعرانه تراوشهاي و عرفاني
.است رسيده خوانندگان گرامي نظر
معارف گروه
فلسفي نگرش بيان در گفتاري ، و ادبي زبان و طرح شيوه
گونهاي به "نوعا ما ، ژرفانديش عارفان از انبوه شماري
قابل -ويژه بااهليتي -خاص مخاطبان براي تنها كه است
فاخر ، زبانيشان ساختار "غالبا كه رو آن از است ، دريافت
از بيرون آن ، درونه به يافتن ره و است رمزآلود و پيچيده
رويكردي در بزرگان ، اين از چند تني اما است ، عوام حوصله
اشرافي و فاخر ارزشهاي مرزهاي مردمگرا ، و هوشمندانه بس
راز و پررمز و بلند معناهاي و درنورديدهاند را رسمي ادب
زبان در تحسيني درخور توانايي با را ، فلسفي و عرفاني
.دادهاند بازتاب -زادخود بوم گويش در هم آن -گفتاري
انوار ، قاسم شاه اردبيلي ، صفيالدين همداني ، باباطاهر
دولايي شرفشاه و پازواري امير شيرازي ، داعي شاه
و هيجانها كه گروهاند ، اين از چند نمايندگاني
به سرودههايي در را خويش فلسفي -عاطفي مشترك دريافتهاي
هنر و ادب در ويژهاي جاي و كردهاند جاودانه مادري زبان
رنگين و متبلور بازتاب در ويژگي اين.يافتهاند مردمي
به باشد ، سرودهاشان بومي كه آنان ، هنري آفريدههاي
منزلت بلنداي از را تاثيرشان و نفوذ كه است گونهاي
قشرهاي پائينترين پاك و ساده دلهاي ژرفاي به عرفاني
.ميگستردند -هميشه تا طلوعشان آغاز از -اجتماع
خاطر و دل بر را داده كف از دل و سر شوريده بزرگان اين
سرودههاي تنها نه كه است اشراقي چنان تاريخي تودههاي
ميكنند ، نجوا لب بر و ميدارند پاس سينه در را آنان
دل افسانههاي و رنگآميز قصههاي آنان ، زندگي از بلكه
.ميپردازند انگيز
كه حال همان در گيلاني ، باخته پاك و رنجكش روستايي
چاي باغ در كار هنگام را دولايي پيرشرفشاه هاي"چهاردانه"
با را او عشق شگفت افسانه ميكند ، زمزمه شاليزار و
عشقي و عاطفي دلمشغوليهاي با ،"xurisu سو خوري" دلدارش
پردههاي" در شورانگيزي ملوديهاي و ميزند گره خود
موسيقي مالامال و خودجوش گنجينه بر و ميآفريند "شرفشاهي
.ميكند هديه بومي ،
پيرشرفشاه ، زبان ، گيلكي سراي دوبيتي و مشهور عارف
.است جاري سامان آن مردم افواه در كه دارد دوبيتيهايي
با و عاشقانهاند و عارفانه شرفشاه بيتيهاي دو
نامدار سراي بومي اميرپازواري ، سرودههاي شعري ويژگيهاي
دكتر كه چنان آن و دارند همساني ارزشي مشخصه مازندراني ،
عروضي وزن داراي هيچكدام:است كرده اشاره شميسا سيروس
برخي در نيز آنها قافيه چند هر دارد ، قافيه اما نيست ،
.ندارد همخواني عروض قوانين با موارد
جاي به او ، سرودههاي دولايي ، شرفشاه ديوان مقدمه در
جالب اصطلاح اين.است شده ناميده "چهاردانه" دوبيتي ،
قيد اما است ، نشده ديده ديگري ، ماخذ هيچ در دوبيتي ، براي
شرفشاه زندگي از.نيست بيسابقه دوبيتي ، بر "چهار" كمي
ديوان كه ;حاكي عباس.نيست دست در چنداني مستند آگاهي
است ، يافته تازهاي سامان سال 1372 در وي كوشش به شرفشاه
است داده احتمال تاريخي اشارات و دادهها برخي بررسي با
حالي در) است زيسته هشتم قرن در ترانهسرا عارف اين كه
ميلادي سال 1861 در كه روسي شرقشناس ،"دورن برنهارد" كه
قبر سنگ از و ميكرده جستجو را خزر درياي جنوبي مناطق
وعهد ق.-ه را 577 وي مرگ سال كرده ، قالببرداري شرفشاه
زندگي هست ، چه هر (.است دانسته هجري ششم قرن را او زندگي
عباس.است افسانه و ترانه و حال و شور از سرشار شرفشاه
هاي "چهاردانه" به مراجعه با او ، ديوان كننده تدوين حاكي
وي اسرارآميز زندگي از جالبي دريافتهاي به پيرشرفشاه ،
.است رسيده
شرحي پيرشرفشاه ، ديوان خطي نسخههاي از نسخهاي درمقدمه
خاص لطفي و شيريني كه است آمده عجيب و روحاني عشق اين از
.دارد
از هالهاي در رسمي تاريخهاي در شرفشاه حيات اگر بدينسان
و زندگي او مردم ، افسانههاي در اما رفته ، فرو ابهام
تا ديرباز از كه روست اين از هم.دارد ساماني به سرگذشت
"دولاب طالش رضوانشهر دارسراي" در او آرامگاه امروز
زمانهاي از او ، خاكجاي حرمت حريم.است عمومي زيارتگاه
وحاكمان شاهان ستم از گزيدگان كه است بوده حدي به دور ،
به چنانكه.ميجستهاند پناه او ، مرقد حاشيه در صفوي ،
اول طهماسب شاه عهد در فومني عبدالفتاح روايت
دستگاه غفران مرقد به...مردود ميرآقاي"
."گشت ملتجي گسكر ، شرفشاه پير
در "چهاردانه" خودش قول به يا دوبيتي ، شرفشاه 793 پير از
جذبه و عشق و حال و شور سراسر كه است آمده فراهم ديوانش
و حول در هستي پديدههاي از گرفته الهام حال ، همان در و
.است شاعر زندگي حوش
بالا وجه مو با !من عزيز جان اي
وجهبالا آمو جهتو سربلندي اين
بالا چه زن لاف تو پيش سهو بلا
بالا هزار بوم كمتر خاك جه بيره نه
:برگردان
است كرده رشد برنج !من عزيز جان اي
است آمده بالا برنج كه تست از سربلندي اين
ميارزد؟ چه به زدن لاف تو پيش در
.بود خواهم كمتر خاك از بار هزار نباشي تو اگر
و غنايي مفاهيم بر غلبه چه اگر شرفشاه دانههاي چهار در
و عيني پديدههاي بر اشارات ، و نمادها اما است ، فلسفي
تضادها بر گاه كه چنان آن است ، متكي پيرامون زندگي ملموس
در.دارد توجه هم زندگي بر شده تحميل نابرابريهاي و
:ميكنيم مرور را او اشعار برخي برگردان اينجا
نايست پائين آن در و جاداري سرما بر زرداري چون *
بنشين ايوان كنار موطلايي ، آن نزد بالا ،
كني مردانگي هم فرسنگ يك نداري ، زر اگر
ميخورد ترا گرسنگي با و ميآيد سگ
كردم ، رها رو اين از را خود وطن كه بدان *
برگرفتم تنم و پشت بر را محنت بار و
است بهتر غربت ، در مردن من ، اعتقاد به كه
.زيستن دشمن كام به خويش وطن در تا
، شده نقل سينه به سينه شرفشاه هنري ميراث كه آنجا از
از انبوهي با عامه ، آفرينشهاي پديدههاي ديگر همانند
يافته بازتاب كتابها و دفترها در گوناگون ، روايتهاي
.است
|