فارسي سلمان
زمين ملك آرايش و زينت است جلوهگر زمين در آنچه ما"
طاعت در يك كدام كه كنيم امتحان را تامردم داديم قرار
آيه7 -كهف ".بود خواهد نيكوتر عملشان خدا
آن به پارس از مردي باشد ، ثريا در ايمان اگر
( پيامبر ) يافت خواهد راه
آن وصيت و بود (ص)پيامبر همراه درحجهالوداع سلمان *
و (ص)پيامبر رحلت از پس.شنيد (ع)علي مورد در را حضرت
خواستار نفر دوازده و سلمان ،(ع)علي حكومت حق شدن زايل
آن صلاحديد به اما كنند دفاع (ع)علي حق از كه شدند آن
كردند اختيار سكوت تفرقه از پرهيز و اسلام حفظ براي حضرت
روزبه
توابع از "جي" شهرك در بهاري فرحانگيز روزهاي از يكي در
آن پدرنهادند "روزبه" را نامش كه شد زاده كودكي اصفهان
زرتشت آيين به ومعتقد مومن مردي.داشت نام "بدخشان" كودك
در و ميرفت بهشمار دهقانان و زمينداران از وي.بود
دار در كه آنجا ازداشت مقام نيز زرتشتي روحانيون كسوت
او به عميقي دلبستگي داشت ، را فرزند همين تنها دنيا
دور ديدگانش مقابل از را وي لحظه يك كه طوري بود يافته
نظر در روزبه تربيت براي دقيقي برنامه بدخشان. نميساخت
تعاليم و نوشتن و خواندن با سالگي چهار از را او و گرفت
سبب روزبه بينظير ذكاوت و هوش.ميساخت آشنا زرتشت آيين
دوره بلوغ آغاز ودر كند طي را مدارج سرعت به وي كه شد
.رساند پايان به را آموزشي
ديگر آيين
به را زرتشتي علماي روزبه پياپي پرسشهاي كه نكشيد طولي
براي جستجو روحيه همچنان و كرد معترف ناتواني و ناداني
كليسايي روزي اينكه تا ميشد ديده كودك در حقيقت كشف
ديگر آييني با آنجا در روزبه و خواند خويش به را او توجه
محض به بدخشان اما.بود مسرور سخت بابت اين از و شد آشنا
زنجير و غل با را وي فرزند ، جديد تفكر از يافتن آگاهي
نگنجيد پدر چهارديواري در روزبه انديشه اما.ساخت محبوس
و يافت فكري ارتباط نزديكش كشيش با خادمي طريق از او و
و پرداخت آن دقيق مطالعه به و شد انجيل صاحب او طرف از
از كشيش بعد چندي.ميساخت مطرح كشيش با را پرسشهايش
بالاتري مقام به را روزبه و گرديد عاجز وي پرسشهاي پاسخ
و گريخت پنهاني مبدل لباسي با روزبه.داد ارجاع شام در
دو نزد آنجا در.گرفت پيش در را شام راه كارواني همراه
كمكهاي كه بود رياكاري مرد آنها اولين.يافت تعليم اسقف
مردم روزبه مرگش از پس.ميكرد ذخيره خويش براي را مردم
.داد نشان آنها به را اموال جاي و ساخت آگاه جريان از را
به روزبه او وفات از پس.بود نيكوكار مردي دومش آموزگار
درگذشت از پس.اندوخت دانش ديگر استادي نزد و رفت "موصل"
نزد به نيز ديار آن در و بست "نصيبين" به سفر بار نيز وي
جهان وداع لحظه در هم استاد آنرفت ديگر استادي
و كرد معرفي روم در واقع "عموريه" در را ديگر آموزگاري
تعاليم گرفتن فرا در كه آن از پس روزبه ترتيب اين به
آخرين هم عموريه در استادش بود ، رسيده تكامل به مسيح
به را او ديگر مرگ هنگام ودر آموخت وي به را درسها
وي براي اعجابآوري حديث و نساخت راهنمايي ديگر استادي
:كرد حكايت
حقيقت روح
به كه پيامبري بعثت زمان":گفت روزبه به مسيحي استاد
پيامبري.است نزديك شود مبعوث ((ع)ابراهيم دين) حنيف دين
واطرافش ميكند ظهور اعراب ميان در و دارد نام "احمد" كه
پوشانده خرما نخلهاي و سياه سنگهاي از پر زمينهايي را
ميپذيرد ، را هديه:كه دارد نشانههايي پيغمبر آن.است
اگر.است نبوت مهر كتفش دو ميان و نميخورد صدقه از
".است حقيقت روح اوبرو سرزمين آن به ميتواني
تاآزادگي بردگي از
.آورد وجد به را روزبه مسيحي ، راهب آن شگفتيآور سخنان
فروخت بود ، كرده فراهم عموريه در كه را گوسفندانش رمه
نيرنگ او به كاروانيان اما.شد حجاز عازم كارواني وهمراه
يهودي مردي به "واديالقري" نام به درمحلي را او و زدند
يهودي به را روزبه هم يهودي مرد آن و فروختند بردگي به
به مدينه در را خود روزبه و فروخت "قريظه بني" از ديگر
روزها.شد كار به مشغول خرمايي باغ در و ديد بردگي اسارت
روزي.كرد هجرت مدينه به مكه از (ص)پيامبر تا شد سپري
پيامبر را او كه آمده مكه از مردي كه يافت خبر روزبه
نشانهها همان زمين.دارد منزل "قبا" ودر ميدانند خاتم
اين حالا و خرما درختان و سياه سنگهاي از پر ميداد ، را
ظرف آن و رفت قبا به خرما ظرفي با هنگام شب روزبه.خبر
.داد صدقه به (ص)پيامبر نزد را
.نخورد هيچ خود و داد يارانش به را خرما ظرف آن پيامبر
خود بار اين پيامبر و داد هديه به خرما ظرفي ديگر روزي
و پيوست وقوع به ديگر نشانه دو.خورد خرما ظرف آن از نيز
براي پيامبر كه روزي.بود سوم نشانه يافتن منتظر روزبه
پيدا مناسب فرصت بود رفته بقيع قبرستان به جنازه تشييع
ميان نبوت مهر متوجه را روزبه پيامبر فرسوده پيراهن.شد
نيت متوجه كه نيز (ص)پيامبر.ساخت (ص)پيامبر كتف دو
به روزبه.داد نشان وي به واضح بهطور را آن شد روزبه
را سرگذشتش و برد پناه (ص)پيامبر آغوش به و افتاد گريه
براي را "سلمان" مبارك نام پيامبر.بازگوكرد حضرت براي
و (ص)پيامبر.يافت نام سلمان وي پس آن از و برگزيد روزبه
آزادگي و ساختند آزاد بردگي از را سلمان متمكن مسلمانان
.گشت توام (ص)خدا رسول بركت و يمن به وي آزادي و
جنگي نبوغ
سپاه با "احد" و "بدر" در كه شد آن از مانع سلمان بردگي
دركارزار وي برابر چندين درخشندگي اما شود همراه اسلام
تجمع از (ص)پيامبر كه زمان آن.كرد گذشته جبران خندق
يافت آگاهي يهود منافقان و كافران ولشكركشي عرب گروههاي
زيركانه نقشه آنان ميان از.پرداخت مشورت به صحابه با
شهر اطراف سلمان پيشنهاد به و كرد جلب را وي توجه سلمان
گرفتار را خود دشمنان كه زماني.نمودند حفر خندقي را
همان نقشه اين.نيست عرب نقشه اين:گفتند ديدند خندق
جنگ در همچنين.گرويده اسلام به تازگي به كه است ايراني
خراب قلعه كوچك تانكهاي) "دبابه" ساخت طرح سلمان "طائف"
توانستند مسلمانان بدينوسيله و داد را منجنيق و (كن
.شوند چيره آنان بر و بكوبند هم در را كافران پناهگاه
رحلت از پس
حضرت آن وصيت و بود (ص)پيامبر همراه درحجهالوداع سلمان
زايل و (ص)پيامبر رحلت از پسشنيد (ع)علي مورد در را
آن خواستار نفر دوازده و سلمان ،(ع)علي حكومت حق شدن
حضرت آن صلاحديد به اما كنند دفاع (ع)علي حق از كه شدند
اما.كردند اختيار سكوت تفرقه از پرهيز و اسلام حفظ براي
(ع) علي حكومت مسلم ازحق گوناگون درميادين همواره سلمان
.بود (س)زهرا حضرت و (ع)علي الاسرار مخزن او.ميكرد دفاع
به و گرفت را حضرت اسب دهانه (س)زهرا فاطمه عروسي در
حضرت گاه هر هم (ص)پيامبر رحلت از پس.رساند (ع)علي خانه
و ميكرد بازگو سلمان براي را مصائبش و مسائل (س)زهرا
زماني لذانداشت ارتباط حضرت با سلمان اندازه به كس هيچ
اجابت را حق دعوت (س)زهرا فاطمه دلخراش حوادث اثر بر كه
كه محدوديتي همه آن وجود با شتافت ، باقي سراي به و كرد
را جنازه تشييع و داشت (س)فاطمه وصيت طبق (ع)علي حضرت
رساند ، انجام به شب دل در مردم چشم از دور و پنهاني
سپاري خاك به در وسلمان فرستاد سلمان دنبال به را حسنين
.جست شركت (س)زهرا فاطمه
نمونه زمامدار
به (ع)علي مشورت با سلمان ابوبكر ، خلافت زمان در
و بود آنجا مردم با همزبان كه چرا.رسيد مداين استانداري
بودند مسيحي و زرتشتي كه ديار آن در موجود آيينهاي با
سلمان استقبال به كه مداين مردم.داشت كامل آشنايي نيز
الاغي بر مندرس ، سوار لباسي كه ديدند را مردي بودند رفته
"شمايم شهر استاندار" سلمان من:گفت ميشوداو شهر وارد
باشكوهي كاخ كه استانداري مقر به و گزاردند احترام را او
ودر نگذاشت پا آنجا به سلمان اما كردند ، راهنمايي بود
اساس.پرداخت كار به آنجا ودر كرد اجاره دكاني بازار
.بود اسلام والاي ارزشهاي بر مبتني مداين در سلمان حكومت
مردمداري ، خدامحوري ، :داشت تكيه آن روي سلمان كه نكاتي
فرد حقوق رعايت تقوي ، و زهد زيستي ، ساده اجتماعي ، عدالت
همدردي بيتالمال ، از شخصي استفاده عدم ايثار ، جامعه ، و
پنج ماهيانه او.بود.. و ستمگران طرد بينوايان ، با
خود مصرف به را آن از درهم يك اما.داشت حقوق درهم هزار
با خود و ميكرد پخش مستمندان بين را همه و نميرساند
وصيت طبق بر.ميگذراند روزگار حصير و زنبيل بافتن
روزي.بود برگردانده روي كلي به دنيا متاع از اميرمومنان
اسبابش كه سلمان محقر سراي مشاهده از پس مسلمين از يكي
حاكم خانه در":پرسيد وي از بود قرآن يك و شمشير يك تنها
وي به سلمان "نميبينم؟ قرآن و شمشير يك جز چيزي مداين
كوچك اتاق اين از كه ميرويم سرايي به زودي به ":گفت
پارچهاي كفن يك ماتنها ودارايي است تاريكتر و تنگتر
رنگين پردهاي همسرش سراي در بر سلمان روزي."بود خواهد
بين در سلماندانست راولخرجي آن نصب و كند را آن.يافت
سير غذاي هرگز.ميزيست سادهتر همه از مداين مردم
در را خود هميشه.بود جو شده سفت نان طعامش.نميخورد
كه است مريضي همچون مومن":ميگفت و ميدانست خدا محضر
غذاي به انسان تا است مراقب مدام طبيب آن و دارد طبيبي
درميان و ميدانست راعبادت خلق به خدمت ".نزند دست مضر
.بود فروتن و متواضع بسيار آنها
وداع لحظه
هجري سال 35 در زاهد حاكم و آزاده انسان اين سرانجام
كه ، آنجا افلاك به خاك عالم واز گفت لبيك را حق دعوت
داده رفتهاش دست از ياران و حقيقت روح به پيوستن بشارت
و شوريدگي و جستن مراحل او عمر روزشمار.كرد كوچ بودند
در.دربرداشت را ماندن پايدار و رسيدن و رفتن و كندوكاش
را خويش بود آگاه مرگش زمان از كه سلمان بيماري بستر
(ع)علي رحلتش از پس كه داد خبر را اطرافيان و ساخت معطر
و ميسپارد خاك به و ميپوشاند كفن و ميدهد غسل را وي
دورتر فرسخها (ع)علي لحظه آن در كه رو آن از موضوع اين
درست امامينمود اعجابانگيز بود مدينه در مداين از
به مداين در را سلمان (ع)علي.بود گفته سلمان كه شد همان
در دارد لقب "پاك سلمان" كه سلمان ساده مزارسپرد خاك
و سرود شعري مزارش براي سلماناست بغداد فرسخي چند
و حسنات از توشهاي ره بدون":كرد تكميل را آن (ع)علي
كريم بر ورود وقتي زيرا شدم وارد كريم خداي بر سليم قلب
".چيزهاست زشتترين توشه ره برداشتن باشد ،
نيز و "البيت اهل منا سلمان":فرمود (ص)اكرم پيامبر
:است جمله آن از كه فرمودند بسياري سخنان وي درباره
كه است گنجي و نميرسد آخر به كه است دريايي سلمان"
سلمان تا است مشتاقتر سلمان به بهشت و نمييابد پايان
و است حكيم لقمان همچون دانش جهان در سلمان"."بهشت به
.نميرسد سلمان پايه به كسي علمي نظر از ما اصحاب ميان در
(ع)علي امام ".ميزند موج سلمان سينه در آخر و اول دانش
زمين روي در كه حقا":ميفرمايد سلمان معرفت درباره
اومعرفت به كس هر.است خداشناسي رهگذار و درگاه سلمان
شود ، او عظمت و مقام منكر كه كس آن و مومن باشد ، داشته
اين و است بيت اهل ما خاندان از سلمان.است وناسپاس كافر
امام ".زمين روي انبياي و اوصيا و خداست حجتهاي از مقام
:است فرموده وي.ميكرد ياد سلمان از بسيار (ع)صادق
فقرا بود ، غالب نفس هواي بر:داشت عظيم خصلت سه سلمان"
.داشت فراوان علاقه ودانشمندان دانش به و ميداشت دوست را
ده نردبان همچون ايمان":ميفرمايد ديگر جاي در نيز و "
نهم پله بر "ابوذر" هشتم ، پله بر "مقداد" كه است پلهاي
".ايستاده آن دهم پله بر" سلمان" و
رضويان ارشاد
:منابع
اردستاني صادقي احمد:فارسي سلمان -1
نصيري بدرالدين:محمدي سلمان -2
مكي عباس:فارسي سلمان-3
يزدي حسين دكتر:فارسي سلمان -4
اميني محمدعلي بحرالعلوم ، محمدعلي:اكرم رسول اصحاب -5
سبحاني جعفر:ابديت فروغ -6
|