غرب از جدايي عامل دومين ; صليبي هاي جنگ
ها تمدن وگوي گفت تا غرب جدايي از
گارودي روژه : نويسنده
: اشاره
، ها تمدن گوي و گفت تا غرب جدايي از مقاله نخست بخش در
گفت باره در گارودي هاي فرضيه ، دكارتي ديدگاه نتايج
رسيده ظهور منصه به كه هايي تمدن انواع و ها تمدن وگوي
و اسطوره بحث به مقاله اين دوم بخش ، گذشت نظرتان از اند
زمين محور عنوان به غرب اثبات دنبال به كه كساني ديدگاه
ها تمدن موضوع با مختلف اديان برخورد شيوه همچنين هستندو
مي نقد را اسلامي تمدن به مسيحي تمدن حمله و پردازد مي
. كند
انديشه گروه
اين از يعني الهياش ، ساحت از را خويشتن غربي بشر اين و
ماورائيت به اعتقاد همانا كه آينده ممكن انواع به گشودگي
كليت مسئول را خود كه بشري بشر ، الهي غائيت اين واز است ،
ديگر.ميكند محروم سيطرهالهي ، مقهور و ميداند جهان
و ندارد ، وجود بشري كردار براي طبيعت بر تسلط جز هدفي
آن اميال و فردي "كوچك من" هدفهاي جز هدفي ديگر بشريت
.نميشناسد خودش براي
با است ، بريده خدا و طبيعت از كه ،"ساحتي تك" بشر اين
.ميشود تبديل "چيز همه معيار" به سوفسطاييان آمدن
شديدترين":ميكنند تعريف چنين را بشر هدف سوفسطاييان
تلقي."يافتن را آنها ارضاي وسايل و داشتن را ممكن اميال
و مثلهشدگي همين برمبناي غرب در كوركورانه رشد كنوني
.است شده نهاده بشري انحراف
نيچه ، قول به غيرعادي ، موجود اين -سقراط كه نيست شكي
حد به را واقعيتي هرگونه ميخواست كه رو آن از غيرعادي
رد را سوفسطاييها فردگرايانه داعيههاي -فروكاهد مفهوم
آرمان شاگرداو ، افلاطون ، و.عقل فقط استناد به ولي كرد ،
.نهاد آنان برابر در را "كاستي" نظام يك بر مبتني دولتي
چونان را جهان ارسطو ، طايفه ، اين بزرگ فيلسوف آخرين
در عمومي ، پادشاهي نوعي چونان افكار ، از مراتبي سلسله
سه او كه چرا شد ، اسكندر معلم كه بود همو و گرفت ، نظر
بنيانگذار هخامنشي ، امپراتوري بنيانگذاري از پس قرن
كه هند تا مديترانه از جهانشمول امپراتوري يك اسطوره
.گرديد كند يگانه زور به را جهان
نشان كه كنم اشاره حادثهاي به اينجا در ميخواهم اجازه
نقشي نيز امروزه و زندهاند حد چه تا اسطورهها ميدهد
.ميكنند بازي غرب سلطه توجيه بر سياسي
با دارم فصلي تمدنها گفتوگوي نام با كتابم ، آخرين در
آقاي نوشتههاي اساس بر درآن ، كه "ماراتن عقده" عنوان
نبرد اين ميگويد كه را اسطورهاي آب زير بديع ، اميرمهدي
بود "توحش" بر "تمدن" پيروزي وايرانيان يونانيان ميان
كه شديد تبليغاتي پيكار يك كه بود نوشته اين از پس ;زدم
من كتاب ضد بر ميگرفت سرچشمه افراطي ميهنپرستي حس از
وزير كه رسيد جايي به حتي و شد آغاز يوناني مطبوعات در
.گرفت موضع من ضد بر بشدت يونان سابق فرهنگ
چگونه كه بود موضع اين بيانگر اگر البته حادثه اين
براي عاملي ميتواند روز امروزه حتي تاريخ در دستكاري
"حقيقي گفتوگوي" از و باشد اقوام ميان روابط كردن مسموم
هنوز.ميبود بياهميت حادثهاي كند ، جلوگيري هم با آنان
بودن استثنايي اسطوره اين آسياب به آب كه هستند كساني هم
بقبولانند مردم به كه است اين هم هدفشان و ميريزند غرب
و تاريخي پيشرفت مركز بوده ، عالم مركز هميشه غرب كه
.ارزشها برترين آفرينش
امپراتوري سلطه در اسطوره اين بيان مظهر تاريكترين
اقوام حقوق و اموال غصب با روزگارش كه است نهفته عثماني
آن ، از وپس رم ، ميگذشت مديترانه كنارههاي در ساكن
كه بودهاند دوگانه توهم اين دچار غرب ، تاريخ قرن پانزده
در را "توحش" ضد بر "تمدن" وانحصار جهان امپراتوري زمام
چون فرهنگهايي و اقوام و ملل كه حالي در داشتهاند ، دست
بوده ، بيرون دو آن اختيار ازكف كلي به چين ، و هند ايران ،
.بگوييم سخن كه نيست نيازي ديگر هم آمريكا و افريقا از
اين دائره از بيرون كه است اين است باقي كه حقيقتي تنها
سيطره از ميكوشيد كه چيزي آن هر ريشخندآميز ، "امرعام"
شد خمير و خرد شود ، رها سلطهگر و حسابگر يخزده عقل اين
.درآمد انقياد زير به يا
شد ، پديدار نزديك درخاور مسيح ، پيام با مسيحيت ، كه هنگامي
در "ملكوت" كه بود اين آموزش حال در هم باز شرق روحانيت
و است ، آن ، قدرتهاي و ظواهر وراء محسوس ، جهان اين وراء
و آسيا در يعني اسكندريه ، به انطاكيه ، از نخست سخن اين
.يافت گسترش افريقا
بود ، ارزشها تمامي در قاطع برگشتي دهنده بشارت سخن اين
الوهيت مقام به امپراتور قدرتي قدر با نه را خدا كه چرا
همانند شده كشيده صليب به مسيح با بل روميان رسيده
.ميكرد
كه ميشد گذاشته نامشروطي عشق افلاطوني ، اروس برابر در
.بود آن وثيقه و نماد صليب ،
گسترش آتش شعلههاي مانند ايمان ، اين كه هنگامي ولي ،
بود شده خم كمرشان روميان يوغ زير كه اقوامي به و يافت
شدند ، تبديل نيرويي به سان بدين ضعفا ، كه هنگامي رسيد ،
نيرو ، اين از استفاده براي رم ، امپراتور كنستانتين ،
ايمان كار اين با و است گرويده مسيحيت به كه كرد اعلام
ميشد ، آشكار صليب مصيبت در وجودش راكه مسيحي به مذهبي
بقاي ضامن كه قدرت ، قدر خدايي آن از كليسايي به ايمان به
زماني اينجاتا از.كرد تبديل است ، بشري مراتبهاي سلسله
در بيزانسي سرداران از سرداري نقش در را مسيح چهره كه
.نبود دوري چندان راه ديد خواهيم كاشيكاريها
مسيحيتي برانگيخت ، مسيحيت كه بود اميدي بزرگ شكست اين
.بود اربابانش و غرب پرومتهاي طرح از جزئي پس اين از كه
كه حالي در ميشد ، وارد وسطايياش قرون شب در غرب
.ميآمد پيش ديگري از پس يكي شرقي فرهنگهاي اوجگيريهاي
شكفتگي شاهد كه گوپتهها ، هندي فرهنگ همه ، از پيش و
قيد از كه شد امپراتورياي در هنر و روحانيت صور برترين
تراشيهاي پيكر و نقاشيها با بود ، يافته نجات هونها تهديد
كاليدازه ، نمايشهاي و اشعار با الفانته ، الور ، آژانته ،
.نگارژونه فلسفه با بهاته ، آريه اخترشناسي و رياضيات با
كنكه با روحانيت گوپته ، سلسله كار پايان از پس قرن يك
.يافت دست خويش بشري قلههاي برترين از يكي به راچريه ،
تلقي ميان تضادها چشمگيرترين به ميتوان فلسفه اين با
جزء فرد غرب ، در:يافت آگاهي شرقي تلقي و غربي انسان
از را او تهيبودي كه خود خويشتن در محبوس است لايتجزايي
در شرقي ، سنت تمامي مانند كنكهره ، ميكند جدا ديگران
همان با و است اقيانوس سيطره زير كه ميبيند موجي بشر
:نميگيرد معنايي او از جز و ميشود همانند اقيانوس
توام در من سرورا ،
.نيستي من در تو
اقيانوساند ، آن از امواج
.نيست امواج آن از اقيانوس
پرتو در زيادي حدود تا و) هند از پس بيدرنگ هم چين
به سونگها و تانكها آمدن با (هندگوپتهها با گفتوگويي
و ، پو ، -لي از ميشود ، شكفته شعرش.ميرسد خود معنوي اوج
تاكنون جهان كه مناظري نقاشي زيباترين شاهد آن ، با همراه
هند از بوديسم ديدار از كه حالي در هستيم ، ديده خود به
فلسفه همان كه چان الهام و شدگي روشن تائوئيسم ، با آمده
.ميآيد پديد شد خواهد ژاپن در زن
توفاني چونان كه اسلام ، راه از خود اوج در تمدنها اين
خود امواج زير را اطلس اقيانوس تا چين درياي از بارور ،
.ميشوند نزديك هم به ميگيرد ،
بلكه نيست ، گوناگون اقوام تمدن منكر تنها نه اسلام ،
در آنها درخشش باعث و ميگيرد را آنها فرهنگ دستاوردهاي
.ميشود قاره سه
را ظريفش هنرهاي ايران ، در ساساني ، امپراتوري از
بدينسان ، .ميپراكند جهان در را آنها و ميگيرد
را آنها ما و ميشوند وارد فرانسه به ساساني نگارههايي
:ميبينيم وزله و موآساك جامع كليساهاي سرستونهاي روي
بر متقابل طور به نيز ، هندي و چيني ايراني ، مينياتورهاي
مذهب ايران ، كهن فرهنگ تاليف از و ميگذارند تاثير هم
عرفاي شعر و سهروردي پيامبرانه فلسفه اسلام ، و زرتشت
پديد سعدي و حافظ رومي ، مولوي عطار ، مانند ايران ، بزرگ
.ميآيد
عامل اسكندريه تا بيزانس از يوناني ، جهان در اسلام گسترش
فلسفههايي و علوم.ميشود يوناني فلسفههاي و علوم حفظ
عربي ترجمههاي راه از را آنها بود قرن چند اروپا كه
.ميآموزد دوباره
قرن در عربي ، ابن تمدنها ، گفتوگوي بزرگ نياكان از يكي
انسان" بينش از طرحي الحكم فصوص خود كتاب در دوازده
از الهي پاسداري براي خدا خليفه كه ميكشد پيش "جهاننگر
را الهي گواهيهاي و پيامها مذهبي ، هر در وي ، .است جهان
[ص]محمد و مسيح تا موسي از ابراهيم ، تا آدم از كه ميبيند
خود خويشتن تو كه است آينهاي خدا" كه ميآموزند ما به
".ميبيني آن در را
طبيعي علم از حال عين در كه مسلمانان ، تمدن و فرهنگ
هندي ، بينشگران بينش به نزديك بسيار عرفاني و نيرومند
ميان ديدار پيوند ميتوانست است بهرهمند ايراني و چيني
از را حيات نيروهاي تمامي ميتوانست.باشد غرب و شرق
.برساند ديگر ساحل به ساحلي
دومين غرب و شد آغاز غرب خواهي جدايي دومين كه بود اينجا
.صليبي جنگهاي:كشيد پيش را خود امتناع
كه جادههايي در را بيشمار بينواياني متعصب ، مبلغاني
گوري جستوجوي در موهوم فتحي روانه بود مرگبار برايشان
راه اين از و است خالي بود معلوم پيش از كه كردند
و ناخدايان يا حادثهجو فئودالي سروران طمع توانستند
را چشمانشان شرق ثروتهاي روياي كه را ونيزي قاچاقچيان
.برانگيزند بود ، كرده كور
آوردن چنگ به براي بينتيجه گريز و جنگ قرن دو از پس
صليبي آخرين اورشليم ، و انطاكيه در گذرا ، سلطنتهايي
.برگردد ژاندارك سن به در 1291 تا بركشيد بادبان ناگزير
مغولان سپس بايزيد ، تركان پياپي امواج كه بود اينجا
تصرف از پس.فرارسيد ديگري از پس يكي لنگ ، تيمور
از قرن ، چهار تا غرب ، در 1453 ، تركان توسط قسطنطنيه
تا چين از كه ابريشم جاده از و شرق با مستقيم رابطه
انتقال راه و بود بازرگانان كاروانهاي مسير مديترانه
چشمان سيزدهم قرن در كه چيني تمدن و انديشه هنر ، ظرايف
همچنين غربميشود محروم بود ، كرده خيره را ماركوپولو
خليج سواحل و هند كه جادهاي ادويه ، جاده به دسترسي از
سرشار روياهاي و عاجها و مينياتورها گوهرهاي با را فارس
.ميماند محروم ميكرد مربوط خارج جهان به افسانههايش از
خاور در واقع شرق از كه اسپانيا ، پرتغال ، ژن ، بازرگانان
ديگري راههاي تا كوشيدند بودند ، مانده محروم مديترانه
بزند دور را آفريقا كه راههايي بيابند ، آن به رسيدن براي
.بگذرد اقيانوس از و
تمدني روز آن تا پيش قرن بيست از كه غربي تمدن بدينسان ،
سوي به رو كه تمدني به پس اين از بود ، مديترانهاي
.گرديد تبديل داشت اطلس اقيانوس
وجود وراي از توانست ، اناجيل آتش اينها ، همه با ولي ،
گناهان ، تاجر و صليبيها معامله اهل و جنگجو كليساي
بود مسيحيتي پيامبرانه دم از دمي كه آتشي.بماند پايدار
خدا تا بميرد من بگذار:داشت شرق الهامهاي در ريشه كه
اين در "شده بيدار" بشر ميگفت كه عيسي دم بماند ، باقي
اسلام ، صوفيان و هندي اوپانيشادهاي راه مانند حقيقي ، راه
.ميشود تبديل الهي آينه به
ايراني ، مانويت و مصر در اسلامي عرفان از ملهم كاتارهاي
جنوب] اوكسيتاني ناحيه تمامي توانستند دوازدهم ، قرن در
خود دنبال به كليسا ، قدرتهاي و ثروتها برضد را ، [فرانسه
عبهرالعاشقين دهنده ادامه دانته سيزدهم قرن در.بكشند
عشق رمز كه است بشري عشق كتاب در":شد شيرازي روزبهان
از اثري جستوجوي در داسيز فرانسوآ سن ،"ميشود كشف الهي
موجودات حقيرترين وجود در آسماني عشق اين زميني پاي جاي
در صليبي ، جنگهاي گرم گرما در سلاح ، بدون و برميخيزد
سوريه در الكامل ، الملك ايوبي ، سلطان ديدار به 1219 ،
در اوميشود تحسينپذيرا و ستايش با را وي كه ميرود
به كه فلور يواخيم با توانست نزديك خاور به سفرهايش
يا.كند ديدار بود نزديك بسيار سهروردي پيامبرانه فلسفه
برترين و ميكرد استناد سينا ابن به كه مايستراكهارت ،
دل در اسلام ، و هند بزرگ اشراقيون مانند را ، الهي واقعيت
.ميجست آدمي
همزمان تولد يعني نوزايش ، جريان را چنين اين مسيحيتي
با تا ميشود برآن استعمارگري ، ماجراي و سرمايهداري
پيش از بيش كه فرد ، قدرت به معطوف اراده آتش بر دميدن
به حكمت ، از جدا را ، علم و بياعتناست الهي عنصر به نسبت
تبديل آدميان و طبيعت بر سلطهجويانه اميال خدمتگزار
به حرص كه ماجراجوياني درامريكا ، .بشكند هم در ميكند ،
برمياندازند را آدميان نسل شده ، مستولي وجودشان بر طلا
.ميكنند ويران را قاره سراسر در موجود تمدنهاي و
دارد ادامه
|