مدرنيسم پست حاملان
:اشاره *
كور ، گريزي مجموع در پسامدرن ، معتقدند انديشمندان از برخي
منطقي تالي معتقدند نيز برخياست مدرنيسم دنياي از
همه از فارغ.است پسامدرن دنياي به گذر مدرنيته ،
فوق موارد درباره كه ديدگاههايي اختلاف و دستهبنديها
در پا يك ميخواهد كه پسامدرن ، پديده نفس دارد ، وجود
پسامدرني معناي به سنت معنويت در پا يك و مدرن عقلانيت
نويسنده رو اين از.ميباشد مطالعه قابل باشد ، داشته آن
پسامدرن مفهوم و لفظ ايجاد تاريخچه به ابتدا زير مقاله
قرار بررسي مورد را آن مختلف كاربردهاي و ميپردازد
نحوه و ميشود توجه آنان مشترك وجوه به سپس.ميدهد
واقع تحقيق و جستجو مورد فرانسه در نحله اين شكلگيري
معماري از مختلف رشتههاي در نحله اين رشد سپس.ميگردد
.ميگيرد قرار بررسي مورد...و هنر ادبيات ، تا گرفته
انديشه گروه *
عرصه كردن مشخص براي اصطلاحي را آن كه "پسامدرن" واژه
سال در بار نخستين ظاهرا ميدانيم ، مدرن دوره از معاصر
فرهنگ "نيهيليسم" توصيف براي "پانويتز رودلف" توسط 1917
از پانويتز كه مضموني شد ، برده كار به بيستم سده در غرب
ناقد ديگر بار را اصطلاح اين.بود گرفته نيچه فريدريش
كه برد كار به در 1934 انيس فدريكودي اسپانيا ، ادبي
.ميكرد ادبيات در مدرنيسم عليه طغيان به اشاره
به انگليس در در 1939 متفاوت بسيار شكل دو به پسامدرنيسم
عالم كه بل ايدينگز برنارد توسط يكي.شد گرفته كار
به قول ميكرد مراد اصطلاح اين از او كه معنايي و الهيات
و ;بود دين به بازگشت و سكولار يا غيرديني مدرنيسم شكست
جامعه ظهور معناي به مورخ توينبي آرنولد توسط ديگري
كارگر طبقه اهميت آن در كه اول جهاني جنگ از پس تودهاي
اين.شد گرفته كار به ميشود ، بيشتر سرمايهدار طبقه از
دهه و دهه 50 ادبي نقد در را تداول بيشترين سپس اصطلاح
در مدرنيسم برابر در واكنش به اشاره كردكه پيدا 60
در و شد نمودار فلسفه در دهه 80 در و بود زيباييشناسي
در و فرانسه ساختارگرايي پسا فلسفه به اشاره نخست درجه
مدرن ، عقلگرايي برابر در واكنش به اشاره بعد مرتبه
.شد خوانده "گرايي اصل" بعدها كه بود گرايشي و آرمانگرايي
كه سنجش و دانش مبادي استقرار براي بود تلاشي اصلگرايي
ديگر بعضي گفته به البته و) هفدهم سده در دكارت رنه از
همين در.بود شده فيلسوفان خاطر مشغله (افلاطون زمان از
راه اجتماعي علوم قلمرو به پسامدرنيسم اصطلاح احوال ،
در و بود روششناسي به رويكرد نوعي به اشاره كه يافت
همين با بيشتر ، نظري اختلاف با البته نيز ، طبيعي علوم
"پساصنعت دوره" مفهوم با اصطلاح اين.ميرفت كار به هدف
اوليه خصلت كه مضمون اين به كرد ، پيدا قرابت نيز
به دوم جهاني جنگ از پس دوره در پيشرفته صنعتي جامعههاي
اين كه روزنامهنگاراني سرانجام و ميشود دگرگون كلي
راك موسيقي ويديوي از چيز ، همه به اطلاق براي را اصطلاح
حال و سبكها همه و لوسآنجلس شهر مردم خصوصيات تا گرفته
عموم توجه ناگهان ميبردند ، كار به دهه 90 فرهنگي هواي و
.كردند جلب خود به را مردم
جهت برخي از "پسامدرن" كاربرد در اختلاف همه اين رغم به
اصلي محور كه يابيم دست آنها مشترك وجه چند به ميتوانيم
در حدناپذيري و كثرتگرايي به قول:است قرار اين به آنها
آن انكار درپي صراحتا مدرنگرا يا مدرن انديشه كه جهان
كمال سادگي به انديشه عالم در اميدواري هرگونه لذا و بود
اطلاعات با تصاوير يا بازنمايي بر تازه تمركزي:قطعيت و
حيات در آنها اهميت برتري به قول و فرهنگي نشانههاي يا
فرهنگ حوزههاي در افسانهگري و بازي پذيرفتن و اجتماعي
تلقي بود واقعگرا و راستين حقيقتي جوياي اين از پيش كه
اگر و است مبهم و گنگ مسلما مشترك فصل اين.ميشد
جريان بايد بدهيم ، تصوير اين به بيشتري وضوح بخواهيم
دقت به فلسفه در را پسامدرنيسم تيره نامدارترين پيدايش
فرانسه به سفري بايد مقصود ، اين براي.كنيم بررسي تمام
.كرد بنيادي تغييري فلسفه فرانسه در دهه 1960 دركنيم
تنها نه كه شدند پيدا جوان روشنفكران از تازهاي جماعت
قيامي -بودند سياسي و دانشگاهي قدرت دستگاه متعرض شدت به
به بلكه -نبود بيسابقه فرانسه روشنفكري حلقههاي در كه
نخست درجه در يعني راديكال ازصورفلسفه دسته آن وجود اصل
مقداري و اگزيستانسياليسم يا وجودي فلسفه و ماركسيسم به
قدرت دردسرهاي اسباب كه روانكاوي و پديدارشناسي به نيز
.داشتند انتقاد بودند ، گذشته در
خاصه فرانسوي بزرگ فيلسوفان حاضر ، سده اواسط در
وجودي ، فلسفه ماركسيسم ، مرلوپونتي ، موريس و ژانپلسارتر
به شايد را ، فرويد روانكاوي از مختصري و پديدارشناسي
جنبشهاي اين كه تصويري.آميختند هم در ناشيانه شكلي
از فردي دادند ، دست به فرد آگاهي يا آگاه ذهن از فكري
اصيل شيوههاي با كه بود معاصر جامعه در بيگانه ، خود
يا بيگانگي اين منبع داشت ، بيگانگي خويش هستي و تجربه
علمي طبيعتگرايي يا ،(ماركسيسم نگاه از) سرمايهداري
و آداب يا ،(پديدارشناسي نظر از) غرب مدرن فرهنگ بر حاكم
يا ،(فرويد منظر از) اجتماع سركوبكننده حد از بيش رسوم
تودهاي فرهنگ و ديواني نظم در آمده گرفتار اجتماعي حيات
(آنها همه نظر از) ديانت يا و (وجودي فلسفه نگاه ، از)
ميكردند رد را باور اين آنها ، شناسي روش نظر ازبودند
طبيعي علوم روش طبق بر ميتوانيم انساني مطالعات در كه
فيزيكي علوم روش به را انساني علوم روش يا كنيم ، كار
را طبيعتگرايي و رفتارگرايي اساس اين بر و دهيم تقليل
يا شيمي فيزيك ، برخلاف انساني علوم.ميدانستند باطل
به و اشخاص و شخص ديدگاه انساني ، تجربه بايد زيستشناسي ،
را خود مطالعه مورد موضوع ديدگاه يا تجربه ديگر عبارت
بلكه واقع امور با انساني تنها نه انساني علوم.كنند درك
كار سرو نيز (سوژه) آگاه شناسنده نظر از آنها معناي با
انسان بيگانگي خود از تشخيص براي فيلسوفان اين.دارند
نشان تا دادند دست به بشر تمدن از تاريخي تحليلي معاصر ،
راه.است برده خطا به راه تمدن اين چرا و چگونه كه دهند
ذات به بازگشت ميداد ، نشان ظاهرا تحليل اين كه حلي
عنوان به انسان يكپاره يا آزاد يا اصيل ، يا راستين ،
و طرد نه تصور اين حاصل.بود زندگيش تجارب اصلي كانون
بازسازي قسمي بلكه سكولاريسم ، و تكنولوژي مدرن ، صنعت ترك
نگاه از) اخلاقي فرهنگ بازسازي يا (ماركس نظر از)جامعه
خود اصيل تجربه نشيبهاي و فراز به گشودگي باز يا (فرويد
.بود (فلسفهوجودي و پديدارشناسي منظر از) ما
روانكاوي ، و پديدارشناسي وجودي ، فلسفه ماركسيسم ، اما
حاكم كشورها ساير يا فرانسه دانشگاهي عرصه بر هيچگاه
وضعيت با مخالف نظري آراي مهمترين نماينده آنها.نشدند
كه جواني روشنفكران.بودند بيستم سده نخست نيمه در موجود
گرايشهاي از يعني دانشگاهها بر حاكم فكري صور از
يعني زده علم يا مشرب الهي عقلگرايانه ، نواسكولاستيكي ،
قدرت بر تاييد مهر آنان نظر به كه انديشه از صوري آن
ميخواستند بودند ، ناراضي ميزد ، رايج سياسي و نهادين
پس دوره در.كنند قلمداد آنها راستين بديل را جنبشها اين
از بزرگ فرهنگي خرده جماعت اين دوم ، جهاني جنگ از
افكار مرور ، به كه دادند تشكيل اروپايي روشنفكران
.داد قرار تاثير تحت نيز را امريكاييان
ژيل آنها متنفذترين كه دهه 1960 در فرانسوي نوفيلسوفان
هستند فرانسواليوتار ژان و فوكو ميشل دريدا ، ژاك دولوز ،
نيز سياسي و دانشگاهي قدرت دستگاه با مبارزه خواستار
.ميكرد فرق مرلوپونتي و سارتر با آنها رويكرد ولي بودند ،
جنبش اينبودند شده تربيت ديگري نظري جنبش در آنها
زبانشناس ، دوسوسور فردينان كه بود ساختارگرايي نظري
جنگ ، از پس و بود كرده پايهگذاري را آن پيشتر
.شد آن اصلي نماينده مردمشناس ، لوياستروس
تاريخي تحول و "خود" دادن قرار محور مخالف ساختارگرايي ،
و پديدارشناسي وجودي ، فلسفه ماركسيسم ، ويژگي كه بود ، آن
انساني علوم يا اجتماعي علوم.ميرفت شمار به روانكاوي
اصلي محور ميبايد فلسفه و زبانشناسي مردمشناسي ، نظير
خويشاوندي و آئينها زبان ، فرافردي ساختارهاي را خود
.ميسازد هست آنچه را فرد كه ميداد ، ساختارهايي قرار
سازنده كه نيست فرد خود اين بگوييم ، بايد ساده بيان به
.ميسازد را فرد خود كه است فرهنگ بلكه است ، فرهنگ
يا نظامها درون در موجود انتزاعي نسبتهاي مطالعه
خانوادگي نسبتهاي كلمات ، ) فرهنگي نشانههاي ي"رمزگانها"
ساختارگرايي ، .است انساني وجود فهم كليد (قبيل اين از و
تا ميگذاشت انساني علوم دانشجوي فراروي راهي عليالظاهر
همان حال ودرعين دهد تقليل طبيعي علوم به را انساني علوم
صورتي در گيرد ، كار به را طبيعي علوم عيني و علمي روشهاي
ظاهرا روانكاوي و وجودي فلسفه پديدارشناسي ، گرايش كه
ميدادكه نشان حال عين در ساختارگرايي.بود ذهني گرايشي
.ندارد وجود بنيادي يا ،"اصيل" چيز هيچ
در عبادت از را ساختارگرايي امتناع دهه 60 نوفيلسوفان
را آن علمي مدعاهاي ولي ميپذيرفتند ، خرد يا نفس محراب
.ميكردند رد
ميگشتند ، باز خود به كه را عميقي فلسفي مشكلات آنها
خويش به نسبت "بودن عيني" براي انسانها تلاش از ناشي
فرهنگي -ساختاري تحليل جديد فيلسوفان.ميدانستند
كار به انساني علوم خود مورد در را انساني پديدههاي
فرهنگي ساختههاي بر نهايتا خود كه علومي بستند ،
كه است دليل همين به و هستند مبتني انسانها
اين آراي.آنهاست براي نام برازندهترين ،"پساساختارگرا"
آنها كار.داشت بنيادي اهميتي هم راستي به فيلسوفان
هر سرشت بودن واهي حقيقت ، درباره تفحص ختم اعلام ظاهرا
ابهام ، از خالي و صريح معناي بودن ناممكن يكپاره ، خود نوع
مدرن نهادهاي همه سركوبگر ماهيت و غرب تمدن نامشروعيت
.بود
فلسفي مواضع اقسام همه تضعيف متوجه ظاهر به آنها انتقاد
سلطه شيوههاي و پنهان ناسازههاي افشاي مثبت ، سياسي و
اين آيا اينكهبود عقل محصولات همه در دستاندركار
به كه بودند بنيادي همانقدر نيز واقعيت در فيلسوفان
نقد و 70 ، دهه 60 دو در ولينيست معلوم قدرها آن ظاهر ،
آنها نقادي.داشت سياسي صريحا معنايي فيلسوفان اين
به نسبت دولت و دانشگاهي مراجع مدعاي تضعيف اسباب
خاصه نژادپرستي ، و غرب امپرياليسم نقد با و شد مشروعيت
نقد با سرانجام و هندوچين در آمريكا درگيري جريان در
.يافت اتصال مردانه ، قدرت از فمينيستي
كه نيز آمريكا و انگليس فلسفه در تحولات ، اين با همزمان
و اهميت روانكاوي و ماركسيسم وجودي ، فلسفه شناسي ، پديدار
تحولات ، همين با مرتبط تغييري داشت ، كمتري بسيار نفوذ
نام كه منطقي تجربهگرايي.ميپيوست وقوع به آرامتر ولي
سنت كنار در بيستم سده ميانه تا و است اثباتگرايي ديگرش
ويليام پريس ، سندرس چارلز) آمريكا بومي عمل اصالت فلسفي
نيز و (ديويي جان و رويس جوسايا ميد ، هربرت جورج جيمس ،
نظير ترتيب به) انگليسيها ، تجربه اصالت و ايدهآليسم
كرده باز جا (ميل استيوارت جان و برادلي هربرت فرنسيس
بر انسان ، معرفت به دادن انتظام كه بودند معتقد بود ،
دادههاي" علمي تبيين با همراه جديد منطق قطعيتهاي پايه
بود نتوانسته ديرباز از چون فلسفهاست امكانپذير "حسي
كارش برد ، كار به منطقي و روشن كاملا "ايدهآل زبان" يك
پيدايش براي را زمينه منطق در جديد پيشرفتهاي.بود اغفال
Begriffsschrift آنها سرآغاز كه ساختند فراهم زبان اين
توسط در 1879 مفاهيم درآوردن علامت به يا (مفهومنگاشت)
وايتهد نورث آلفرد و برتراندراسل تلاشهاي و فرگه گوتلب
-1910) رياضيات اصول كتاب در منطق به رياضيات احاله براي
فلسفه زيرآب زدن براي ويتگنشتاين لودويگ آراي.بود (1913
و گفت روشني به ميتوان آنچه هر بين فرق به قول با سنتي ،
فلسفي -منطقي رساله كتاب در است ، "مهمل يا ياوه" آنچه
تفكرات بايد فلسفهداشت بسزا تاثيري (1921)
و گويد ترك را خود اخلاقي زنيهاي لاف و مابعدالطبيعي
طرد و علمي نتايج و روش پالودن منطق ، صرف را خود همت
زباني خطاهاي دقيق تحليل از و كند ديرين فلسفي مسائل
جنبشهاي اقسام و انواع از يكي تنها اثباتگرايي.سودجويد
تفحص امكان نفس با كه بود بيستم سده نخست نيمه فلسفي
و خدا وجود غايي ، حقيقت يا واقعيت غايي ماهيت در فلسفي
.داشت مخالفت وجود ، معناي
كه را تصويري كفايت و علم منطق ، زبان ، بعدي فيلسوفان اما
كورت.دادند قرار ترديد محل ميداد ، ارائه پوزيتيويسم
بتواند كه منطق از جامعي و شامل مجموعه كه داد نشان گودل
ترتيب اين به و است ناممكن بگيرد دربر نيز را حساب علم
ايدهآل زبان فلسفه وجود به كه را عظيمي اميدواريهاي
يا تحليلي گزارههاي ميان تمايز.داد برباد ميرفت ،
بين تمايز و تجربي يا تركيبي گزارههاي و منطقي
گزارههاي و شده مشاهده حسي دادههاي به مربوط گزارههاي
براي كه تمايزهايي -دادهها آن نظري تبيين به مربوط
خود مشكلات پيش از بيش -داشتند قطعي اهميتي پوزيتيويسم
ميكنيم حس را آنچه كه نبود راهي ظاهرا:ميداد نشان را
نشدهاي اثبات هنوز نظري زبان پيشاپيش بيآنكه بگوييم ،
.ببريم كار به آن گفتن براي
مهاجر محبوبه: ترجمه
دارد ادامه
|