زندگي و هنر از آميزهاي
ايرانيان باستاني پوشاك در پژوهشي
و جامه لباس ، چگونگي و پوشيدن شيوه درباره پژوهش :درآمد
.ميآيند شمار به مردم فرهنگ بررسيهاي جزو قوم ، هر پوشاك
گذشتگان اينكه
هنري نگارهاي و نقش چه و ميپوشيدند چگونه و چه ملت هر
راههاي از يكي ميبستند ، كار به آن تزيين و پيرايش در را
سامان هر مردم اجتماعي مناسبات و روحيات باورها ، شناخت
مردم كه ميگويد ما به گذشته از بازمانده پوشاك هر.است
به روانشناختي و اقتصادي اجتماعي ، شرايط چه در دوران آن
چگونگي و نحوه در بررسي رو اين از.ميبردهاند سر
.است مردم فرهنگ از پارهاي فهم ملت ، هر پوششهاي
پوششهاي از بخشي به گذرا نگاهي با زير پژوهشي نوشته
.ميپردازد باستان ، دوران در ايرانيان
:مقدمه
كه جهاني.است بوده نمادها و رازها دنياي باستان ، جهان
فرازميني و زميني گوناگون باورهاي با هراس و بيم آن در
چهرهنگارهها در را خود همه ، اينها و آميخته هم در
.نگارهها قالب در انگارههايي:مينمايانند
جايگاه كهن ايرانيان براي كلاه ، نمادها اين همه ميان در
از بهرهگيري آغاز پيشينه.است داشته ويژهاي
در كه ميرسد ، غارنشين مردمان به (كلاهها) سرپوشانهها
ساختار تناسب به و رفته پيش بشر ، تمدن تكامل و رشد جريان
جايگاه.است يافته دگرگونيهايي اجتماعي و جغرافيايي
و فرماندهي ارك اين سر ، محافظ عنوان به كلاه يا سرپوشانه
زيرا بوده ما كهن فرهنگ در غريبي جايگاه داراي تن ، راهبر
كنايههاي و ضربالمثلها خود عاميانه فرهنگ در ما كه
.داريم آن درباره فراواني
كلاه از استفاده علل
دوران در بويژه كلاه ، از بهرهگيري انگيزش جوياي اگر
:رسيد خواهيم زير انگيزههاي به باشيم باستان
نياز برآوردن براي بهرهگيري گونه اين ;آذيني بهرهگيري
حس راستا ، ودراين بوده انسان وخودزيباسازي زيبايي به
.ميشود گرفته كار به آييني پندارهاي و هنري زيباييشناسي
آسايشي نيازهاي برآوردن حيطه اين در ;آسايشي بهرهگيري
كار به و بوده مدنظر (سرما از پرهيز مانند) روزمره زندگي
بودن مناسب نياز برآوردن براي ;آييني بهرهگيري.ميآيد
ميشود ، ايجاد متناسبي پوشاك آييني ، و مراسم هر با پوشاك
.است عروس لباس آن نمونه بارزترين كه
يا طبقه يا صنف هر جداسازي براي ;نشانهاي بهرهگيري
اين اصلي طراحان البته.است آمده وجود به ديگران از نژاد
است ملت يا نژاد قشر ، يك روحيههاي و فرهنگ اقليم ، ;عرصه
.است شده ايجاد طولاني زماني طول در كه
در و خود كار نوع ضرورت به پيشه هر ;پيشهاي بهرهگيري
خود مناسب پوشاك كار ، سهولت و ايمني مسايل برآوردن جهت
شكل راستا همين در سرپوشانهها از بسياري و ميطلبد را
.ميگيرند
كلاهها آرايش و آذين
برخود و خود در دوگونه بر سرپوشانهها آرايش و آذين
.بودهاند
بنياد و جنس در كه آذينيست ;"درخود آرايش" از منظور
بيرون از و (اصلي نقوش و حالات و رنگ مانند) بوده كلاه
بنياد و جنس از جداي آنچه و است نشده سوار آن بر
(شده دوخته منجوقهاي مانند) باشد شده سوار برآن سرپوشانه
:از بودند عبارت دوران آن در كه خوانده ، "برخود" بايد ;
پارچههاي و ;مينا و شيشه پربها ، سنگهاي و فلزها
.قيمتي رنگارنگ
كلاه آذيني نگارههاي
كه بوده پهناوري بسيار كشور باستان ايران كه آنجايي از
تيرههاي بررسي به تنها برداشت ، در را فراوان ملتهاي
:ميپردازيم وپارسي مادي نژادههاي يعني ايرانيان اصليتر
به گرايش پارسي -مادي هنر در نگارگري و نگارهها ويژگي
سرپوشانه آذيني نگارههاي و نمادپردازيست و سادهگري
فراگيري ، سنجش در.هستند آن از دنبالهاي نيز (كلاهها)
:بخشهاي بر را باستان ايران هنر نگارههاي ميتوان
هاي ميزه وآ ورجاوند هندسي ، جانوري ، گياهي ، انساني ،
.شمرد اينها از گوناگوني
مهر به سر رازهاي و رازگونه بلورهاي جهان باستان ، جهان
براي اينها و انسانيست اميدهاي و بيم و فرازميني
.كردهاند موميايي كهن نگارههاي در را خويش ;جاودانگي
يا صنفي ، آييني ، كيشي ، حكومتي ، نشانههاي نگارهها ، اين
.بودهاند (دليري مانند) نژادي ويژگيهاي از نمادي حتي
را نگارهها اين از برخي موضوع ، بيشتر شدن روشنتر براي
بررسي بودند ، استفاده مورد نيز سرپوشانهها در كه
:ميكنيم
و (شده تقديس) "جاويدان" گل يك نيلوفر -نيلوفر نگاره
از و است ميترايسم از نمادي و (خورشيد) "مهر" نشان
و گل نگاره از پوشاك و ديوارها جامها ، آرايش در اينرو
بهرهگيري گونههاي از يكي.ميجستند بهره بسيار آن ساقه
در.است آن شده نماديني و ساده نگاره ;نيلوفر نماي از
شده آذين گلبرگهاينيلوفر به نيز آن خود كه چنبري ميان
و ساسانيان و اشكانيان زمان در چنبر و گردي همين است ،
كار به بسيار ايراني پارچههاي در نيز اسلام از پس حتي
.است رفته
نمادهاي در ويژهاي جايگاه مهر -(خورشيد) مهر نگاره
نماي بكارگيري از نمونهاي.دارد باستان ايرانيان آييني
پرتوي هشت كه است خورشيدي دايره مهر
از يكي و دارند قرار چنبري در همه كه داشته بر سه
بعدها كه است "آفتاب گردونه" مهر نمادهاي ناميترين
مورد "شكسته صليب" نام تحت (است حاضر عصر در منظور)
نمادهاي در "مهر" جايگاه.گرفت قرار فراوان استفاده
(ازدواج حلقه همچنين و) تاج بسياري كه است چنان آييني
.دانستهاند آن از نماديني نماي را
كه نگارههاييست نماديترين از يكي-كنگرهدار برجهاي
دوران آن پرستشگاههاي از نمادي اينها.ميرفت كار به
خوزي سربازان لباس نگارههاي در نمونه برايبودهاند
ديده چهاربرهايي (لوور موزه -موزاييك برجستههاي پيكره)
كنگرهدار برج سه تپه يك روي بر آن درون كه ;ميشوند
به پرستشگاه سه از ، نمادي سه اين بياني به.دارند قرار
و ميترا اهورامزدا ، از گانهاي سه ورجاوند نشانه
.آناهيتاست
و شطرنجي كشههاي -گردي -چنبر مانند هندسي نگرههاي
زمينه پس و كناره صورت به (آخرين دو اين بويژه) بسامدي
در اما.ميرفت كار به سرپوشانهها از بسياري آذين در
گونه بعضي باستان ايران در سرپوشانهها آذين و آرايش
نشده ديده جانوري و انساني نگارههاي جمله از نگارهها
.است
كلاه گونههاي
;باستاني اشياي و بناها برجسته پيكر نگارههاي به توجه با
-تاج:گونههاي به ميتوان را پارسي -مادي كلاههاي
كلاه و باشلق -دستاري كلاه -راسته كلاه -بساكها -نيمتاج
.كرد تقسيم نمدي تخممرغي
تاج
.است بوده فرمانروايان براي كلاه از ويژهاي گونه تاج
به آسمان از كه بود ويژهاي نيروي و توان نماد تاج
با آن نگارههاي و بخشها از هريك.ميشد بخشيده انساني
تاجها.داشت مستقيمي بستگي خود زمان آييني انگارههاي
برج از نمادي كنگرهها اين و بود كنگرهدار عموم بهطور
چنان داراي را تاجبود "مهر" از نمادي شايد يا بارو و
دربارها در "كلاهداري" پيشه كه ميدانستند بزرگي جايگاه
.نميگذاشتند وا هركسي به را
.بودهاند پيوندي و باز و بسته دسته سه بر تاجها
زروزيور از آرايشهايي و بوده طاق و كلگي داراي بسته تاج
تاجهاي.ميگرفت انجام آن كلگي و ديواره و لبه روي بر
و (است بوده فلز از آن همه) فلزي بنيان گونه دو بر بسته
فلزي بخشي و بود غيرفلز آن بندي استخوان) غيرفلزي بنيان
به فلزي تاجهاي كه بودهاند (است ميشده سوار برآن
.ميشدند ساخته قلمزني و قالبگيري روشهاي
پرداخت كه دريافت ميتوان تاجها نگارههاي بررسي از
.است بوده آييني زيباييشناسي عرصه در آنها هنري
برگههاي از و بوده روباز تاجها گونه اين:باز تاجهاي
ساخته گوناگوني شكلهاي و اندازهها در استوانهاي فلزي
.دستهاند اين از نيمتاجها از بسياري.ميشد
هستند باز تاجهاي همان تاجها گونه اين:پيوندي تاجهاي
بست دو كه
.ميپيوندد درچهارسو ديوارهاش بر ازبالا بر ، هم
نام با آن از كه بوده هخامنشي زمان در تاج گونهاي
و بلند زرين كلاه ;گونه اين.است شده ياد سيواريس
گوهرهاي با و زرساخته برگههاي از كه است كنگرهداري
شكل به هم و باز شكل به هم تاج اين.ميشد آراسته رنگيني
ديگر كلاههاي از و بود پادشاه ويژه تنها و ساخته بسته
تا زمان 22 آن پرستشگاههاي مانند آن ديواره و بلندتر
بوده مهر يا اهورايي توان از نشانهاي و داشت كنگره 24
.است شده بخشيده فرمانروا به كه
(ديهيم) تاج نيم
گرده "ديادما" يونانيان گويش به يا ديهيم يا تاج نيم
يا و كنگره با هم كه سانتيمتر تا 5 بلندي 4 به زرين
.است ميشده ساخته بيكنگره
ويژه تنها برميآيد نگارهها از كه چنان كنگرهدار ديهيم
اما.ميگرفت قرار روزمره استفاده مورد و بوده شاهان
نظاميان و درباريان شاهزادگان ، آن از بيكنگره نيمتاج
آمده دست به تختجمشيد در بيكنگره ديهيم نوعي.است بوده
در اثري هيچ ديهيم اين از.است (شياردار) تركدار كه
.است نيامده دست به هخامنشي برجستههاي نگاره
بساك
از آنها شكل به يا شاخه و گلها از كه است دايرهاي بساك
را بساك بتوان حتي شايدميشد گذارده سر بر و ساخته فلز
گونه اين استفاده مورد.دانست ديهيم از ويژهاي گونه
بوده نيز ديگري بساك اما است ، نشده شناخته درستي به بساك
بيشتر بساك گونه اين.است ريسمان مانند آن دورنماي كه
برجستههاي نگاره در و بوده نظاميان استفاده مورد
بر را بساك اين كه سربازاني بسيارند چه نقوش و تختجمشيد
.دارند سر
گونه ميشده بخش نمدي و فلزي بزرگ گونه دو به بساك
و شكار هنگام بيشتر كه بود گردهنمدياي آن غيرفلزي
موهايشان آشفتگي از تا ميگذاشتند سر بر نبرد و سواركاري
شاه ، بهرهگيري مورد بساكها گونه اين.كنند پيشگيري
كه چنان و است بوده نظاميان همچنين و دربار خدمتگزاران
.است ميشده استفاده نيز مردمان ميان در حتي برميآيد
راسته كلاه
از كه بود سربريده و وارونه مخروطي چون كلاه گونه اين
.ميشد آغشته خوشبو و صمغي مواد با و شده ساخته نمد
راسته كلاه است ، تركدار و صاف دسته دو بر راسته كلاه
.است داشته روزانه فعاليتهاي در را تاج بدلي نقش صاف ،
در تنها صاف راستههاي كلاه و تركدار راسته كلاه تفاوت
راسته كلاه ظاهرا.است كلاه بربدنه موجود شيارهاي
.است بوده سپاهيان از ويژهاي دستههاي آن از تركدار
اهورا پيكره كه است آن راسته كلاه تاريخي ويژگيهاي از
كلاه اين ازمقايسه.است يافته نماد كلاه اين با بيشتر
تمدنهاي نمونههاي با (است معروف نيز پارسي كلاه به كه)
گونه هخامنشي راسته كلاه:گفت بتوان شايد لرستان و آشور
.كلاههاست همان از شدهاي دگرگون
دستاري كلاه
گونهاي يا كلاه اين.نيست روشن كاملا كلاه اين ساختار
(حالت دو هر در) كه باشلق نوع يا بوده تيز نوك نمدي كلاه
يا.ميشد پيچيده فرد گردن و آن دور به پارچهاي دستار
جايگاه است ، بوده پارچهاي نمدي كلاه گونهاي هم شايد
هم نگارهها در كه چرا.نيست روشن آن اجتماعي -صنفي
سر بر را آن ويژهاي نديمان هم و فرودست خدمتگزاران
كلاه نوعي كردستان جمله از جاها بسياري در اكنون.دارند
اين و ميپيچند سر به آن دور به را دستار كه دارد وجود
از كه دگرگوني اين با نيست دستاري كلاه به بيشباهت كلاه
.است كوتاه بسيار و شده بريده كمر
باشلق
پشتسر ، و گوشها ناحيه از كه نمدي كلاه گونهاي
باريكتر آمده ، پايينتر هرچه كه دارد دنبالههايي
سر روي كه داشته افزونهاي هم خود طاق بخش در.ميشوند
باشلق خود گونهاي.ميخواباندند پشت يا جلو سوي به
.است مادي پوش جوشن افسران ويژه كه بوده نيز مانند
باشلق همان كه ميبافند كلاه گونهاي كردستان در اكنون
.است كوچكي دگرگونيهاي با
تخممرغي نمدي كلاه
نمدي كلاه گونهاي بوده ، معروف مادي كلاه به كه كلاه اين
نوار آن بر سوار آذين تنها كه است مانند تخممرغ
نگاره به توجه با البته آن لبه بخش در كه بوده پارچهاي
همچنين و ماناييها دوره آن از كه (بوكان) قلايچي تپه در
نيز كلاه براين كه انديشيد ميتوان ساساني دوران تاجهاي
هخامنشي سپاهيان ردههاي در كلاه اينميشد سوار ديهيم
كلاه اين از همانندي گونه.است بوده مادي افسران آن از
گرفته كار به ايران ايلاتي اقوام بسيار ميان در هنوز
.ميشود
دستار
.ميرسد زانو تا آن بلندي كه است روسري گونهاي دستار
قرار هخامنشي دوره زنان استفاده مورد روسري گونه اين
آن گوشههاي كه نبوده شكلي به آن از بهرهگيري.ميگرفت
بنابه سر بالاي ناحيه در بلكه.شود پيچيده زيرگردن
را زن موهاي تمام كه ميگرفت قرار طوري فرد دلخواه
سرآويز پشت از دنبالهاي شكل به فقط كه آن يا بپوشاند
بساك يا ديهيم يا كلاه با عموما (دستار) مكنه.باشد
در پوششي فرهنگ نماد مكنه.ميگرفت قرار بهرهگيري مورد
.است بوده ايران زنان ميان
پرتوي مسعود
|