سالم انسان و طبيعت زيبايي از گرانبار
هنر شناسي جامعه ديدگاه از ;عوام هنر درباره
" ورمير " از اثري ، آب پارچ يك با جوان زن
" ونگوگ ونسان " از اثري
;سرآغاز
( Folk - lore) "لور -فولك" عوام فرهنگ كه آنجا از
همين به است ، عوام احساس و فكر ذوق ، تجلي و جامعه گنجينه
از كه هستند آثاري بزرگ ، هنرمندان جاودانه آثار جهت
در و گرفته مايه عادي مردم اجتماعي زندگي و عوام فرهنگ
آنان نيازهاي تعيين و اجتماعي حيات اصلي مسائل ترسيم
.بودهاند موفق
عوام ، هنر مفهوم بيان ضمن مقاله ، اين در بدينمنظور
ساير و ايران در هنري آثار اينگونه تا است شده كوشش
-فولك" عوام فرهنگ تاثير و گيرد قرار بررسي مورد كشورها
هنرمندان آثار در هنري جامعهشناسي ديدگاه از را "لور
.كند روشن بزرگ
است ، كنوني روستايي هنر آن ، از مهمي بخش كه عوام هنر
رسمي تاريخهاي در ،(فولكلور)عوام فرهنگ شئون ساير مانند
.ميآيد ميان به آن از نامي ندرت به و ندارد مقامي هنر ،
.است خواص هنر آن و دارد واحدي جريان هنر ، تاريخ كه گويي
اجتماعي ، گروه هر كه نميكنند انكار ژرفنگر ، محققان ولي
دوگانه طبقات تناسب به بايد رو اين از.دارد خاصي ذوق
هنر سخن ديگر به.باشد موجود متفاوت هنري جريان جوامع ،
.خواص هنر و عوام هنر:است قسم دو بر
آثار صورت به را ، عوام احساس و فكر و ذوق تجلي عامه ، هنر
بيان سادهانديشي نهايت در و تكلف هيچ بدون هنري ،
و بيپيرايگي و واقعگرايي بر كه است هنري و ميدارد
هنري خواص ، هنر كه حالي دراست استوار جمعي انديشه
واقع و قراردادي سبكها ، و مكتبها به تفاخرآميز پيچيده ،
متكي شخصي سليقه و فردي خصلت و انديشه بر كه است گريز
و نيست سبكي به متكي عوام هنر شود تصور اينكه نه.است
عموما عوام هنر كه است اين منظور بلكه نميشناسد ، مكتبي
.است غيرمدون
رجحان سبكي بر را سبكي نميكند ، بند در را هنر عوام
گاهي و واقعگرا زماني است ، طبيعتگرا گاهينميدهد
را خود مقصود اشاره رمزو و استعاره و تمثيل به ديگر
در هرچه و نيانديشيده قافيهاي هيچ زماني و ميكند عنوان
نگار و نقش صورت به يا شعر قالب در است گذشته تنگش دل
جاي اجتماع ، پود و تار در عوام ، هنر.است كرده بازگو
اصلي متن در و شده بافته بلكه نيست ، جدا زندگي از و دارد
يادگار به نسلي به نسلي از سينهبهسينه و است زندگي
.ميشود منتقل
-كار و ميگردانند عملا را جامعه توليد چرخ چون عوام ،
از درمينوردد ، را طبقه اين زندگي سراسر -خشن كار حتي
و ساده و عمل دنياي به وابسته آن ، انديشه جريان رو اين
وسيله.است عمل مكمل دارد ، جمعي حالت.است بيپيرايش
.است خوشبين.است مثبت است ، زندگي بهبود و مبارزه
روايات ، هجوها ، شوخي ، و مثلها.است دلپذير و اميدوار
.مدعاست اين شاهد عاميانه ترانههاي و افسانهها اساطير ،
مبارزه) كار ، بار و كار كردن سبك براي عوام ، هنر اساسا
بر اعتراض) اجتماعي ، زندگي فشار تخفيف يا (طبيعت با
التذاذ مورد و ميآيد پديد عادي مردم بهوسيله (اجحاف
نسبتا جوامع مردم كه جايي تا ميگيرد ، قرار مردم همه
.نميشناسد "فولكلور" جز فرهنگي قديم ، ساده
از زيرا.است بيپيرايه و ساده هميشه عوام ، هنري آثار
دنياي خاطر به صرفا را نظر دنياي كه سادهاي مردم زندگي
جز گفتن ، سخن هنگام عادي مردم.برميخيزد ميخواهند ، عمل
ترانههاي و افسانهها پس.ندارند منظوري مطلب ، بيان
منتقل نسلي به نسلي از شفاهي طريق به چون مردمي چنين
است ، پيچيدگي و تكلف از دور به و بيآلايش و ساده ميشود ،
جاري زبان به درست باشد ، پيچيده و دشوار اگر زيرا
فولكلور ، گاهي سادگيميرود ياد از سهولت به و نميشود
مخصوصا عادي مردم زندگي زيرا ميرسد ، نيز خشونت درجه به
و است طبيعت وابسته سخت واگس ، هالب قول به روستاييان ،
.ميبخشد انعكاس را طبيعت درشت و ساده وقار ناچار ،
چون.است بيپيرايه و ساده خواص ، هنر به نسبت عوام هنر
درنگناپذير پيكار و برميخيزد مولد ، طبقه عملي زندگي از
و گرم زنده ، ذاتا ميدهد ، نمايش را انسان نوع قهرماني و
در و نيست واحد فردي طبع زاده چون عوام هنر.است پرشور
و پرداخته پاك ، نسلها ، زندگي جريان در و قرون طي
بهرهبرداري براي بزرگي گنجينه است ، شده زباندار ،
سبب به جامعه خواص ديگر سوي ازاست خواص طبقه هنرمندان
از ناگزير دارند ، فراوان هنري ساختههاي به كه نيازي
سودجويند عوام هنر از مستقيما بسيار ، موارد در كه آنند
و مجسمه تصوير ، مخصوصا هنري ، آثار از بسياري تهيه و
زداياند ، لطافت و خشن كار و ورزي-دست محتاج كه را عمارات
به رهگذر اين از و واگذارند عوام طبقه هنرمندان به
.دهند خودنمايي مجال عوام ، جهانبيني
گرانبار سالم ، انسان و زنده طبيعت زيبايي از عوام ، هنر
زندگي براي هرچه عاميانه ، ترانههاي و افسانهها در.است
رنگارنگي و طراوت از.ميشود شمرده "زيبا" است ، مفيد
اسب يا گاو.انسان تندرستي و شادابي تا گياهان ، حياتبخش
نه است ، باركش اسب يا قوي گاو روستائي ، رنجبر مردم مطلوب
زيبا ، زن آنان ، نظر در. مسابقه اسب يا خال و خط خوش گاو
و محكم پيكر و سرخ گونههاي با پرشور ، و تندرست است زني
زن نه فرزندزايي ، و توليدي كار مستعدبراي نيرومند ، دست
.ظريف و رنگ پريده و بدن نازك
ناچار غوطهورند ، ، عملي زندگي در همواره كه عوام
توليدي وكار جهان اين واقعيت شناخت با بايد كه ميآموزند
ودر واقعگرايند الزاما رو اين از.آيند فايق مشكلات بر
عاميانه ترانههاي.است فولكلور محور واقعگرايي ، نتيجه ،
بوجود آن براي و است عوام زندگي واقعيت به وابسته
بدين.شوند ترنم فعال ، و زنده مردم بهوسيله كه ميآيند
همواره ، عوام هنر جريان.سرشارند عملي حيات شور از سبب
.است جاندار انساني ، آرمانهاي و مثبت عواطف از و مثبت
هم ستمكشان و محرومان با و مردمگراست سوفسطائيان ، بينش
مردم وجانب كرد دوري اشرافيت از "آخيلوس".دارند دردي
داستان قهرمان زن ستايشگر "آنتيگون" در "سوفوكل" و گرفت
در و كرد قيام (حاكم هيات) دولت عليه كه شد خود
بورژوايي وسواس فاقد لاقيدي از را خود بيزاري "فيلوكنتس"
"اريپيدس".ميكند بيان را "اوديسه" بيعاطفه كارآيي و
به كند ، دفاع بورژوايي نوين دولت از كه آن جاي به
.ميبرد حمله اشرافيت
صورت به پيشهوران و دهقانان "گويا" و شكسپير آثار در
صدها از "سانكوپانزا" و "كيشوت دون" و درآمدند مطلوب
به تا كه داستانهايي افتاده پا پيش و آراسته شخصيت
.بودهاند واقعيتر ،"گرفتهاند مايه زندگي از" امروز
"كافكا" يا "گوگول" آثار در روزانه زندگي ملالانگيز شرح
اثر "لوون لوسين" وكتاب ميرسد اعجابانگيزي اوج به
بودن كوبنده نظر از و اجتماعي بينش نظر از "استاندال"
.ميگيرد پيشي "بالزاك" آثار تمامي بر انتقادش ،
با و مردم با من":مينويسد "مانفرد" در "بايرون"
يعني خود اثر مهمترين در و "گفتم سخن مردم انديشههاي
و سالوس جهان و ميپردازد اجتماعي انتقاد به "ژوان دون"
.ميدهد قرار سرزنش مورد خودرا ، پيرامون پست و رياكار
از انتقاد ، به مكررا "عموبت دختر" كتاب در "بالزاك"
و واقعگرائي به و ميپردازد خود دوران اجتماعي اوضاع
.ميآورد روي مردم
اصلي مضمون و موضوع عادي مردم همواره نيز نقاشي هنر در
.است بوده بزرگ نگارهگران
"بروگل" آثار در همواره كه زحمتكش و عادي مردم وجود
رابله ، " و او بين دروني ، رابطهاي وجود ميشود ، مشاهده
نشان درستي به غالبا را شكسپير همه از بالاتر و سروانتس
هلندي نقاش "بروگل" درباره "دوراك ماكس" ".ميدهد
زندگي صحنههاي كه بود هنرمندي اولين بروگل":مينويسد
محسوب خارجي صحنهسازي صرفا وي ، نظر در مردمي ، واقعي
مبدا و انساني چيزهاي تمام ملاك وي ، نزد زندگي ، .نميشد
معنويات ، شورها ، درماندگيها ، كششها ، كشف و مطالعه
".ميكرد حكومت بشر بر كه بود احساساتي و عادات ، افكار
زحمتكش مردم و كشاورزي كار نمايش "بروگل" نقاشيهاي در
خويش ، نيرومند باگامهاي دهاتي زنان.دارد وجود همواره
و قرمز ديوار چون را گندم پرپشت تودههاي كه دهقاناني
و خرمنبرداري روز گرماي ميكنند ، درو ستبرست -طلايي
وضع:داراست را راي ابراز يك جملگي دروگران عادي سرگرمي
.بپايد چنين كه باشد و است چنين
مشقت ، ويكرد نقاشي كارگر -دهقانان چشم روزنه از "مييه"
:چون را دهقاني زندگي و كار بودن بيثمر و فلاكتزدگي
زن بيرون ، از نه كرد ، نقاشي "دهقانان ميان در دهقاني"
"روكوكو" سبك محبوب چوپان زن به شباهتي ابدا وي ، چوپان
بيقواره و بيشكل جامه به ملبس.ندارد "باروك" و
سان به و داده تكيه خود چوبدست به خستگي با و ايستاده
در يااست رفته فرو فكر در ملول و روز سيه انساني شبح
آنچه نميشود ، ديده چهرههايشان "خوشهچينان" تابلو
زمين به تقريبا كه سرهايي خميده ، كمرهاي فقط پيداست ،
شكل از پيكرها و خاكآلوده دستهاي ميشوند ، ساييده
.است بشري زندگي از تهي و افتاده
نوميدانهتر هم اين از كه سرها ، همين خميده ، كمرهاي همين
"گوگ وان" آثار در شده ، خم زمين سوي به رنجآورتر و
برادرش به كه نامهاي در او.ميخورد چشم به كرارا
مشغول خود به مرا ذهن همواره چه آن ":ميگويد مينويسد ،
يك خياط ، زن يك رختشوي ، زن يك دروگر ، يك برزگر ، يك داشته
با نفر يك گدا ، يك نوانخانه ، ساكنين بيلزن ، زن يك حفار ،
باز باشد لازم اگر كردهام ، نقاشي پهن از پر دستي گاري
".هست هم
خود مايههاي -نقش وي."گوگ وان" كار نحوه بود چنين اين
.برميگزيند "مردم قلب" از را
متعدد نمايشنامههاي و "سوفوكل" اثر "آنتيگون" سرگذشت
.ميشد نقل عوام براي يونان مردم حافظه در قبل مدتها آشيل
سال هزاران طي در نيز فردوسي شاهنامه و اوستا افسانههاي
تاريخي تحولات جريان در و ميزايد تاريخي حوادث دل از
و رستم:مانند ادبي آثار نامدار قهرمانان.ميشود دگرگون
فرهنگ آفريده اصل دونژوان ، در و اتللو و هملت و اسفنديار
.است عوام
"اتللو" و "هملت" قصههاي عادي مردم شكسپير ، از قبل سالها
وسيله به كه آن از پيش دونژوان ، سرگذشت.ميدانستند را
.بود معلوم اسپانيايي بركشتكاران آيد ، نظم به "بايرون"
داستان در آنكه از قبل فئودال ، اروپاي شواليههاي
افسانههاي در شوند ، تحقير (سروانتس) "دونكيشوت"
.گرفتند قرار ريشخند مورد عاميانه
.دارد بستگي عوام فرهنگ به ديرپاي ، ادبي آثار هم روي بر
هنرمند فرد و است جامعه مخلوق بزرگ هنري اثر راستي به
يوناني جامعه آفريده يوناني ، اساطير.ميآرايد را آن فقط
"تامسن جرج".شدهاند زاده "هومر" از پيش سدهها و هستند
بلند حماسههاي كه داده نشان دقت به بزرگ يونانشناس
مردم فرهنگ از "اوديسه" و "ايلياد" يوناني آوازه
.شدند تكميل و تصحيح پياپي نسلهاي دست در و برخاستند
سود عوام ذوق و مثبت عوامل از بزرگ هنرمندان همه تقريبا
هيچگاه زبان اين.است جامعه گنجينه عوام زبان.جستهاند
.ميپذير بهبود و ميكند تغيير فقط بلكه ، نميميرد
.داشت عوام برفرهنگ پا بود ، بزرگان ستاينده كه آن با هومر
اول را خود اشعار نهم ، قرن چيني شاعر "پوچواي" گفتهاند
در او نظر موافق سپس و ميخواند روستايي پيرزني براي بار
او براي كه را نكتههايي و ميبرد دست خود ساختههاي
وجود با فردوسي.ميكرد دگرگون مييافت نامفهوم
كهن افسانههاي تنها ، نه خود ، (اشرافي)دهگاني بستگيهاي
و زباني قالبهاي بلكه داد ، قرار خود شعر موضوع را مردم
.گرفت خود جامعه سنن از را -متقارب بحر -خود شعر وزن حتي
قوم سنن و روسيه روستائيان مفاهيم از "شاگال" تصويرهاي
متوازن و جاندار پيكرهاي كه همچنان بودند ، سرشار يهود
ريشه ايران مردم پهلواني گرايي واقع در نقاش ، "بهزاد"
.داشتند
عوام فرهنگ از ميتوان ، ندرت به را هنر بزرگ آثار خلاصه ،
و يوناني "هومر" عالي آثار از ادبيات ، در.يافت بيبهره
چخوف ، گوگول ، پوشكين ، شاهكارهاي تا سعدي و فردوسي
نقاشاني و آمريكايي بك اشتاين و روسي تولستوي تورگنيف ،
مكزيكي حماسي نقاش و اسپانيايي "گويا فرانسيسكو":چون
"شوبرت" ملي آثار و آلماني باخ آثار و "ريويرا" معاصر
موسورگسكي و "گلنيكا" اوپراي و لهستاني "شوپن" و اتريشي
شاهكارهاي از كه...و مجاري ليست فرانسيس راپسوديهاي تا
و عوام فرهنگ از همه و همه گرديدهاند جهان هنري جاويدان
مسائل ترسيم در و گرفته مايه و پايه مردم اجتماعي زندگي
به.بودهاند موفق آن نيازهاي تعيين و اجتماعي حيات اصلي
.هستند "واقعگرا" جهت همين
مقدم قرائي امانالله دكتر
دانشگاه علمي هيات عضو
|