دموكراسي و ما
بلقزيز عبدالله :نوشته
اريحي مسلم :ترجمه
المستقبل :منبع
اصلاح جنبش آن از قبل و- روشنگري دوره رسيدن فرا با *
پا و دست خود براي ترتيب بدين كه حقوقي از كليسا -ديني
تكليف پادشاهان نيز و "رعيت" بر را حقوق آن رعايت و كرده
نوين انديشهاي با رويارويي به و گرديد تهي بوده كرده
شد خوانده فرا
اشاره
رابطه درك و فهم ونيز ودموكراسي تحول تحليل و بازتبيين
و تثبيت براي كه اي اجتماعي طبقه و دموكراسي ميان
مقدمات طرد در را ما كرد ، تلاش دموكراسي استقرار
ياري ميكند ، مقاومت دموكراسي برابر در كه سفسطهآميز
.ميرساند
شكلگيري وتاريخي معرفتي پيشينه به نخست حاضر مقاله
پرداخته غربي جوامع در آن وتكامل تحول چگونگي و دموكراسي
عرب جهان موجود اجتماعي -سياسي واقعيتهاي با ومقايسهاي
هم ما جامعه كه دارد را شموليت اين حاضر مطلب.است داشته
.ميخوانيم هم با.شود بهرهمند آن از
انديشه گروه
با -امريكا و غربي اروپاي در موجود - فعلي دموكراسي
متفاوت شكلي پيش قرن دو در تولد بدو در آن نخستين حالت
مهمي دستاوردهاي بيشك نخستين دموكراسي آن.است يافته
ونهادهاي گرفت بازپس را شدهاي پايمال حقوق:است داشته
حكومت نابودي به منجر كه نهاد بنيان را گوناگوني
بر حكومت مشروعيت شد باعث دموكراسي آن.گرديد استبدادي
.باشد "مدني" واساس پايه
كه گونه آن نخستين دموكراسي دستاوردها اين تمام با اما
سايه بر فراگيري سياسي نظام مثابه به نتوانست هست ، امروز
علت سادگي به بتوان اگربرگيرد در را همه و باشد همگان
از فعلي دموكراسي گرفتن فاصله و زمان گذشت به را امر اين
سادگي همان به كرد ، منتسب آن زايش لحظه و شروع نقطه
تاريخي تراكم قانون از برخاسته را امر اين نميتوان
دموكراسي ذاتي تكامل براساس فعلي دموكراسي اينكه و دانست
.باشد آمده پديد قرن 18
اصل براساس دموكراسي وتكامل تحول امر تحليل و تبيين
سود به بايد [بيروني عوامل از بيتاثير] ذاتي تكامل
و سياسي تاريخ دادههاي براساس امر اين تحليل و تبيين
.شود نهاده كنار به اروپا فرهنگي و اجتماعي
طبقه وآن دموكراسي ميان رابطه درك و فهم رو اين از
دموكراسي تثبيت براي كه (بورژوا طبقه) اجتماعياي
و درك.مييابد فوقالعادهاي اهميت نمود تلاش و بپاخاست
نيروهاي بويژه اجتماعي ساختار و دموكراسي ميان رابطه فهم
تحول وتحليل تبيين باز.مييابد وافري اهميت نيز آن مولد
سياسي ، تاريخي ، دادههاي براساس] بدينگونه دموكراسي
و مغالطهگر مقدمات آن طرد در را ما [فرهنگي و اجتماعي
شك طرح منظور به مقدمات اين كه ميرساند ياري سفسطهآميز
دموكراسي ، ومبادي مباني نمودن لحاظ حجيت در ترديد و
"ويژهگرايي" گفتمان مجذوبان و شيفتگان.ميشوند آورده
از سخن كه علمي ومجالي فرصت هر در كنوني عربي جامعه در
مقدمات آن دامان به دست باشد ، [هويت]جمعي ي"ما"
.ميبرند سفسطهآميز و مغالطهگر
دموكراسي شكلگيري تاريخي و (تئوريك) معرفتي پيشينه نخست
راه ، اين از تا ميكاويم را آن وتكامل تحول چگونگي و
با آن تطابق ميزان و غربي نوين دموكراسي مقايسه امكان
.آيد فراهم كنوني عرب جهان اجتماعي -سياسي واقعيتهاي
تحول كار و ساز پيشينه:نوين دموكراسي نظام
معرفتي ، :است عوامل دسته سه فرزند نوين دموكراسي نظام
روشن به همديگر مساعدت به عامل سه اين.تاريخي و اجتماعي
كمك آن ، تاريخي تحول قرن دو طي دموكراسي ، چهره شدن
دو به نمود تقسيم ميتوان را شده ياد عوامل.نمودهاند
دموكراسي كه تاريخي موقعيت يك و (تئوريك) معرفتي پيشينه
معرفتي پيشينه دو آن.است يافته تكامل و تحول آن سايه در
عصر در) نوين ليبراليسم فكري منظومه:از عبارتند
و اجتماعي آراي فكري منظومه:دوم (آن از پس و "روشنگري"
.(قرن 19 نيمه از) سوسياليسم
و اجتماعي تحولات مجموعه نيز تاريخي ، موقعيت از منظور
طبقات پيكار تاثير تحت غربي دموكراسيهاي كه است سياسي
پيكار.است ديده خود به (زحمتكش طبقات) ديگر اجتماعي
سياسي نظام روابط تعديل راستاي در زحمتكش طبقات
.ميگرفت صورت دموكراتيك
نوين سياسي حقوق نظام ليبراليسميا
سلطه قدرت روشنگري ، عصر نويسان دائرهالمعارف كه زماني
به را اروپا حكومتهاي ديكتاتوري قدرت و كليسا جويانه
عرصه به قدم نوين دموكراسي مفهوم و ايده خواندند ، چالش
مفهوم پيشين ، مفاهيم درمقابل آنان.شد زاده و نهاد وجود
كليسا قيممابي خويش عمل اين با و پيافكندند را مدني حق
و دولت به را عرصه اين داده ، پايان را سياسي عرصه بر
دوره دائرهالمعارفنويسان.بازگرداندند مدني جامعه
و حاكمان و پادشاهان ديكتاتوري برابر در روشنگري
رژيم از "رعيت" انگاشتن بيارزش و آنان انحصارطلبي
حق به اعتراف و "قرارداد"بر كه كردند دفاع سياسياي
.بود استوار عامه امور اداره در شهروندان
پادشاه ، نظر مورد وحقوق پاپ نظر مورد حقوق مقابل در آنان
."بشر حقوق" نام به كردند پايهريزي را نوين حقوقي منظومه
-ديني اصلاح جنبش آن از قبل و- روشنگري دوره رسيدن فرا با
و كرده پا و دست خود براي ترتيب بدين كه حقوقي از كليسا
كرده تكليف پادشاهان نيز و "رعيت" بر را حقوق آن رعايت
فرا نوين انديشهاي با رويارويي به و گرديد تهي بوده
ومبارزه چالش به را كليسا مطلق سلطه كه شد خوانده
و مادي امپراطوري نظام پياده و لشكر سياهي از و ميطلبيد
.مينمود جمع ياور و يار خود براي كليسا ، معنوي
از كليسا سلطه جدايي براي دعوتي مثابه به سكولاريسم
دوره روشنفكران كه نمود كامل را فكري حماسه آن حكومت ،
و سنتي انديشه" ليبرالي گفتمان در بعدها آنچه ضد روشنگري
.نمودند خلق گرفت ، نام "كهن
شيوههاي و استبدادگر سياسي ضدنظام تئوريك مبارزه همان
پندار برابر در "طبيعي حق" ايده طرح:گرفت صورت نيز آن
"رعيت" ايدئولوژي برابر در "شهروندي" وايده "الهي حق"
"قدرت مطلق تفويض" برابر در "قرارداد" وايده مردم پنداري
نظام و "ارثي" حاكميت برابر در "وكالت" ايده و حاكم به
كردن ومحدود "فرد" قدرت برابر در گوناگون نهادهاي با
امور اداره مطلق تملك "حق" بودن دارا برابر در حاكمان
طلق و خاص درملك سياست و قدرت كه آن جاي به... و حكومتي
غير كه نحوي به درآمد "عمومي" ملك بهصورت باشد ، حاكمان
اين.باشند ارتباط در آن با ميتوانستند نيز حاكمان از
بورژوازي رشد روبه و جديد طبقه جز نبود كسي "غيرحاكمان"
.جديد و قديمي مالك طبقات كنار در
دوره روشنفكران فرهنگي و "معرفتي انقلاب" اين بدون
نظام داشت پي در را ليبرالي فكري منظومه كه روشنگري
آمريكايي سپس و غربي درجوامع نميتوانست دموكراتيك سياسي
.يابد چنداني توفيق
ايدهها اين گوييم سخن ارسطو زبان به باشيم خواسته اگر
آيند در "بالفعل" حالت به "بالقوه" ازحالت داشتند نياز
واقعيت عرصه به را آنها "سياسي ناقلي" بود لازم يعني
اين كه است اين است مسلم آنچه البتهببرد اجتماعي
بستر و زمينه كه بود (ليبراليسم ) معرفتي و فكري منظومه
.آورد فراهم اروپا در را دموكراسي و انقلاب
اجتماعي حقوق منظومه يا سوسياليسم
با ستيز در را خود سوسياليسم كه است اين غالب اعتقاد
از اعتقاد اين البته.ميداند آن براي بديلي و ليبراليسم
سوسياليسم تمايل بدانيم نيست بد اما ;است صحيح جنبههايي
موضع به ميشود مربوط ليبراليسم از ودرگذشتن عبور به
اين كه تصور واين بورژوازي انقلاب سوسياليسماز انتقادي
.است شده منحرف و دور ارزشهايش و اصول از انقلاب
سوي از ليبراليسم نهادن سر پشت به ميل بنابراين
كاستيهاي تكميل جهت تلاش بيشتر ميتواند سوسياليسم
جاي اين ، در و باشد آن سياسي وتجربه ليبرال فكري منظومه
سه بستر در را تولدخود ماركسيسم كه چرا.نيست شگفتي هيچ
انقلاب و ليبراليسم فكري منظومه.ميداند پيشزمينه
اين از بود ، منظومه آن كارگيرنده به كه فرانسه
و دموكراسي به نسبت ماركسيسم موضع.هستند پيشزمينهها
و ماركس يعني آن پديدآورنده دو زمان در آن سياسي حقوق
و جزئيات در معترضي ديدگاه دو آن.نبود بد چندان انگلس ،
و گروهها نوع در يعني داشتند دموكراسي مقوله كليات نه
نسبت منفي موضع.بهرهمندند آن سياسي حقوق از كه طبقاتي
در هم آن باشد مربوط بلشويكها و لنين به مقوله آن به
روشني را موضعي چنين اتخاذ علت كه تاريخي خاص شرايط
جنبشهاي ديگر كه است موضعي همان اين.ميبخشد
روشنفكران و چهارم و سوم كمينترن از برخاسته سوسياليستي
مقوله شدن زاده از قبل جنوب ، و غرب در جنبشها اين
و ماركسيسم بين استراتژيك صلحي برقراري و "غربي كمونيسم"
.بودند كرده اتخاد دموكراسي ،
بر مكتب اين تاكيد دموكراسي براي سوسياليسم دستاورد
نوين سياسي منظومه كه ميباشد دموكراسي از جنبههايي
.است ننموده آنها به را لازم وتوجه نهاده مغفول را آنها
واساس گوهر.اقتصادي اجتماعي ، حقوق:از عبارتند آنها
منحصرا -ليبراليسم دامان از آن زايش لحظه در -دموكراسي
و اقتصادي حقوق سوسياليسم ، با.بود سياسي حقوق به توجه
در ديگري اساس و گوهر مثابه به مولد نيروهاي اجتماعي
وتوزيع گرفت قرار توجه مورد نوين سياسي نظام تاسيس
بيمعني ثروت عادلانه توزيع به توجه بدون قدرت عادلانه
.گشت
افزوده دموكراسي به جديد مضموني سوسياليسم با بنابراين
سير در بتواند دموكراسي تا اجتماعي ، عدالت مضمون:گرديد
سياسي حقوق جهت صرفا منظومهاي بودن از خويش تاريخي
اجتماعي حقوق كه باشد منظومهاي مثابه به (شهروندي حقوق)
.برميگيرد در نيز را اقتصادي و
اجتماعي جنبشهاي
نتوانست سياسي نظامي مثابه به تولدش بدو در دموكراسي
توليد ، ابزار مالكيتبرگيرد در را وافراد طبقات همه حقوق
سرمايه مالكيت بودكه جماعتي به محصور ودولت پارلمانها
وكالتي نهادهاي آن از بهدور مولد نيروهاي و بود دارا را
آنان.است هويدا كاملا موردزنان در امر اين.بودند
!بودند محروم كانديداتوري و راي حق از قرن 20 اواسط تا
ونيز اتحاديهها مبارزه وستمديده ، كارگر طبقات پيكار
با و گرديد دموكراسي تكامل باعث دموكراسيطلبي جنبش
نظامي به پرگشود ، افقبازتري سوي به دموكراسي آنپيكارها
جلب را همگان رضايت ميتوانست كه شد مبدل فراگير و عمومي
.همه خواستههاي از برخاسته باشد هدفي مثابه به و نمايد
براي مقبولي سياسي چارچوب به دموكراسي ديگر عبارتي به
.گشت مبدل مساوي شهروندي حقوق از بهرهمندي و سياسي رقابت
ما بر را حقيقت سه غرب در دموكراسي تحول چگونگي شرح اين
:ميسازد آشكار
و بورژوا طبقه زايش با دموكراسي دانستن همراه و همگام -1
تحول كردن لحاظ با كردن منتسب طبقه اين به را دموكراسي
لحاظ به بورژوا طبقه.است حقيقت از بدور دموكراسي تاريخي
جامه و كشيد بردوش را دموكراسي نظام برنامه تاريخي
و پيكرش برازنده كه دوخت بگونهاي اما دوخت را دموكراسي
و طبقات جانب از دموكراسي اگر.باشد طبقهاش معيارهاي با
را او كار بورژوا طبقه نمينمود تغذيه ديگري مكتبهاي
.ميانداخت اعتبار از و ميكرد يكسره
نظامي ميكرد ، القاء بلشويسم آنچه برخلاف دموكراسي ، -2
به بود نوين جامعه ساختار از پارهاي بلكه نبود بورژوا
به نيز و آن تكامل در اجتماعي نيروهاي ساير مشاركت جهت
كه همانگونه درست.شهروندان ساير حقوق به نسبت تعهدش جهت
بورژوازي (سرمايه يا و) تلاش نتيجه صرفا سرمايهداري
موثر آن ايجاد در زحمتكش طبقات (كار يا و) تلاش و نبود
بلكه نيست بورژوازي عمل نتيجه صرفا نيز دموكراسي بود ،
دخيل آن ايجاد در سياسي و اجتماعي نيروهاي و طبقات تمام
.بودهاند
حذفي يا منفي موضعي غربي دموكراسي برابر در آنانكه -3
يا ميكنند خلط بورژوازي نظام و آن بين ميكنند ، اتخاذ
اجتماع آنان.ميبينند همراه و همگام استعمار با را آن
برپايه دموكراسي كه ميگيرند ناديده را اجتماعي و فرهنگي
بصورت دموكراسي تا ميشود پشتوانهاي و ميگيرد شكل آن
كه دموكراسي اين بهراستي اما.درآيد سياست در عام نظامي
و مباني چه برپايه و چيست؟ ميخوانند غربي را آن
ميگردد؟ استوار ارزشهايي
دارد ادامه
|