پايتخت چوله چاله ، و آقا گل
شهردار به آقايي گل شامخ مقام سرگشاده نامه
اسلام القراي ام شوراي منتخب
و بيست نواحي و مناطق شهرداران پايه بلند سايه خداوند *
چالهچولههاي سر از لال زبانم را تهران ابرشهر چندگانه
از هم سقوط و صعود.نكند كم اسلام امالقراي شوارع و طرق
است پسامدرنيته عصر انسان اجتماعي حيات لوازم
حفظهالله -الويري آقاي جناب محضرمبارك
(!سابق پايتخت) اسلام امالقراي شوراي منتخب شهردار
:بعد اما
و بيست اليكشنبه يوم عصرگاه در (قب) گلآقايي شامخ مقام
المظفر شهريور ششم با مطابق سال 2000 الحرام اگوست هفتم
و وجب دو قطر به سوراخي يك وجود متوجه خودمان ، سال 1379
دولتسراي پاركينگ درب محاذي خيابان آسفالت در انگشت چهار
به خطاب له ، معظم قبلي مرقومه در مذكور نشاني به] خودشان
كه دولتسرا همين زدگي دزد راستاي داخله ، در وزارت معاون
اسبق ارگان) زمان همان همشهري روزنامه در تفصيل به
(سلمهالله خان آميزغلامحسين جناب تهران ، سابق شهردار
پاي زير در چاله رويت محض به گرديده ، [است مندرج و مسطور
گذاشته ، را نجواگونه هوار و داد مختصر يك بناي مبارك ،
و بيراه و بد بر مبتني قصار جملات كمترين اداي بدون سپس
به مسمي مركب با و كشيده را راهش ابتدائا ذلك ، امثال
بقيه به سپس برده ، تشريف پاركينگ داخل به شخصي ماشين
و خواب و خوراك و خورد قبيل از منزل واجب و لازم امور
بين در مضافا گرديده ، مشغول ذلك امثال و ديگر چيزهاي
طور اين مباركشان خاطر به مزبور ، محوله وظايف انجام
اذناب از يكي به منزل از كلمه دو بردارد كه كرد خطور
كه كرد هم را كار همين كه نمايد تحرير آبدارخانه
شهرداري در نسبتا و شاغلام آبدارخانه در عينا دوسيهاش
مقام:آنكه مطلب مشروح.ميباشد موجود شميران در يك منطقه
از شخصيه تفاكس طريق از شب همان نيمههاي در گلآقايي
به را چالهاي همچون وجود مبارك ، آبدارخانه به دولتسرا
شاغلام و بيسواد شخصماي بالاخص عاليمقام ، اذناب اطلاع
خاطرات صحيفه از مفصلا را چاله آن سوابق رسانيده ، عوام
گودال يك وجود واقعيت و منتقل ، كاغذ صفحه به قبل سنوات
-بيشتر هم بلكه بلديه ، زبالهكش ماشين يك اندازه به عميق ،
داد اذن مضافا نموده ، همگان گوشزد سوراخ ، آن ذيل در را
ولو برسد ، توابع و يك منطقه شهردار استحضار به مراتب كه
يا) فكس دستگاه طريق از مباركشان دستخط همان مخابره با
وجود خطر و (ديگر مار زهر هر يا و دورنگار ، يا نمابر ،
خودشان حالا) گلآقايي مقام مبارك ماشين براي از گودال
.شود رسانيده ذيربط مقامات استحضار به (هيچي عجالتا
شهردار ، برادر
كه روز آن فرداي كه است آن از حاكي موجود سوابق و اسناد
به ورود محض به گلآقا اذناب باشد ، بعد روز دوشنبه همان
(قب) گلآقايي شامخ مقام مبارك دستخط ملتفت آبدارخانه ،
گرديده واصل مجله به منزل از مفاكسه طريق از كه گرديدند
جاي به شما حالا.ميخورد تكان -تكان دستگاه روي دارد و
كه بالاخص ميدهد؟ دست آدم به حالي چه عزيزان ، آن از يكي
.باشد خورده هم محكمي مهر يك اوشان ، دستخط متن بالاي بر
جوري اين
الويري ، برادر
يكي آن سبيل لرزان ، يكي پاي و دست ميديدي ، و بودي كاش
نكنيم؟ چه كنيم؟ چه ناميزان ، آبدارخانه اوضاع آويزان ،
شما آخر افتاده ، همگان دل در گلآقايي مقام هيمنه و خوف
.آئوووو !نع حكما ديدهاي؟نديدهاي را گلآقا برزخي كه
دود را آدم سبيل بشود ، تاخير سوزني سر امرش امتثال در..
.نالوطي لاكردار اين ميدهد
عقلهاي تمام گلآقا ناقصالعقل اذناب جميع حال ، اي علي
كه كرده حكم اين بر عقول اجماع گذاشته ، هم روي را خود
هم و تلفني هم را مراتب بيشتر ، چه هر محكمكاري محض
اسلام امالقراي در يك منطقه شهردار دفتر به تفاكسي
گلآقايي مقام ذيجود وجود سلامت براي نقدا داده ، اطلاع
و بروز تا عجالتا له معظم بلكه شوند ، دعاگو مستمرا
مذكور چاله يعني -فيه نحن ما خصوص در بلديه اقدمات ظهور
چاله كه زيرا.نيفتد چاله توي -آن ذيل گودال و فوق در
يكي اين توي آدم بسا چه و دارد وجود فراوان الحمدالله
فراوان چه روزها اين و بيفتد ، يكي آن توي نيفتاده ، چاله
چاله توي كه ميشناسيم را نفر يك ما كه زيرا.چاله است
.افتاد عليحدهاي چاله يك توي نيفتاد ، منزلش درب مقابل
*!"بعدا گودال في كه يا يوما ، چاله پرتنافي":مصراع
بار يك را گلآقايي مقام مبارك دستخط متن اجمالا ،
منيع مقام دفتر تلفن گوشي بردارنده شخص به تلقينا
نمابر دستگاه طريق از بار يك خوانده ، يك منطقه شهردار
را فكس تاييديه بار يك نموده ، دورنگاري (سابق فكس)
استفسار ، بار پيگيري ، يك بار يك كرده ، اخذ سالما صحيحا
شديم دماغ موي قدر آن...استرحام بار يك استعلام ، بار يك
:كه شد گفته ما به تا
بر دست هم ، عمراني محترم معاون و رسيد شما فكس !بعله"
و خواند را گلآقا نامه و داشت ساعت آن در تشريف قضا ،
شخصا و ميروم عبوري.است من راه سر اتفاقا:فرمود
و ميدهم ، را ترتيبش و ميكنم بازديد را گلآقا چاله
"...غيره
الويري شهردار برادر
آدم سبيل و گلآقاگوش اينكه ترس از كه نشاني آن به نشان
دوشنبه روز ظهر در (!..غيره و) ندهد دود نكشد نگيرد را
ما "الو" گفت تلفن پشت از گلآقايي مقام كه همين 7/6/79
به ما "شد؟ چي پس" بفرمايد كه اين از قبل كرده ، پيشدستي
اقدام دست در نظر مورد (سوراخ) چاله كه رسانيديم عرضشان
:افزوديم مضافا و بوده ،
را ترتيبش" گفته شخصا شهرداري عمراني معاون !شم فدات"
بعدا حكما باشد ، نداده را ترتيبش حالا تا واگر "ميدهم
سوراخ آن به سري يك عالي حضرت اجمالاميدهد را ترتيبش
هم ما كه زيرا چي؟ كه اين يا هست ، سرجايش هنوز ببين بزن
لابد كرده ، مشاهد رايالعين به را آن ذيل گودال قبلا
كه لذاست.ميترسد سفيد و سياه سوراخ از مارگزيده
ميگذاري ، بيرون كه منزل درب از پا حضرتعالي ميترسيم
مبارك ماشين چاله ، توي مبارك پاي سوراخ ، توي مبارك دست
الرجال ، يك قحط اين در مادرمرده بيسواد ماي گودال ، توي
جناب مثل گلآقايي جانشين كه بياوريم گير كجا از گلآقا
تا صبح از ما بشم ، قربونت الهي:مضافا بنماييم؟ عالي
آفات چي هر از سركار وجود كه ميكنيم دعا داريم حالا
عليهذا قس و گودالي و سوراخي و چالهاي و ارضي و سماوي
توي بيفتي درسته شماهمينجور وقت آن.بماند محفوظ و مصون
كارت؟ پي بروي و ديگر چيز هر توي يا چاله توي يا سوراخ
كه اين مگر.ميكنيم پا به خون حكما بشود ، جوري اين
بياورند ، در چاله توي از سالم و ساق را عالي حضرت بيايند
و دارد ، ديگر عليحده حساب يك خودش براي ديگر اين كه
خون حكما و ندارد ، و نداشته را بپاكردن خون ارزش البته
".نميكنيم بپا
الويري ، برادر آري ،
كه عمراني معاون كه است زايدالوصف خوشوقتي بسي جاي اكنون
ذرهاي بدهد ، را ترتيبش و ببيند را سوراخ بيايد بود قرار
حالا نكرده ، را كار اين انگشتهم بند يك قاعده به بلكه و
و نداريم غيب علم البته نديده ، يا ديده سوراخ و آمده
تمهيد حد در ولو -باشد كرده كاري هر اما.نميدانيم
نداده ، را كار ترتيب ابدا - امكانات تهيه و مقدمات
همهجانبه متوازن توسعه حال در روز به روز هم سوراخ
فراتر بسي سابق انگشت چهار و وجب دو از قطرش پايدار ،
گنجايش و ارتفاع و عرض و طول از بگويم چه ديگر رفته ،
دل ببيني ، را آنجا بيايي شخصا شما اگر كه زيرش چاله
شخصا چهبسا هيچي ، ميشود كه كباب آدم براي عالي حضرت
از چشممان ديگر زيراكه بدهند ، را ترتيبش كه بدهي دستور
را ما فكس كه برادري و يك منطقه شهردار و عمراني معاون
نميخورد آب ابدا كرده ، شنود را ما تلفن و كرده دريافت
آب چاله ، آن ذيل در قبلا كه ميرساند استحضار به ضمنا)
ازنزديك برويم بايد.نميدانيم را حالاش كه بوده جاري هم
و تاريك هواي و شب نصفه اين در و فعلا هم آن كه ببينيم ،
، ديگر واجب و لازم كار هزارتا و عريضه اين نگارش وسط
...نميباشد و نبوده ميسور و مقدور ما براي از ابدا
اين توي كي هر شبي نصفه اين در.نميرويم هم باشد بوده
گلآقايي شامخ مقام حكما بيفتد ، گودال و چاله و سوراخ
نصفه سنتي ديشلمه دارد و نشسته ما دست بغل همينجا كه
مرض زيرا.افتاد نخواهد و نميافتد ميكند ، جان نوش شبي
چهكاره معظمله مگر.بكند برودسركشي بشود پا ندارد
عمراني معاون است؟ محله نايب است؟ شهرداري مامور است؟
است؟ اسلام امالقراي بلديه رئيس است؟ منطقه شهردار است؟
(كه نيست هست؟ بله؟
شهردار ، برادر باري ،
گودال يا ). چاله يك خاطر محض ما كه نكن خيال همچين حالا
جنابعالي كاريكاتور ميآييم (ديگر مانده بيصاحب هر يا
ميبيني كه آنهايي..نخير.مياندازيم مجله جلد روي را
بسي ما با ارتباطشان مياندازيم ، را آنها مال هفته هر
چالهميآييم يك محض يعنيحرفهاست اين از تنگاتنگتر
كار ، آن..اصلا...ابدا مياندازيم؟ را كسي كاريكاتور
حيثالمجموع ، من و).دارد كتاب دارد ، حساب خودش براي
كار ما..نخير نيست ، كه كترهاي ،(دارد كتاب - حساب
كاريكاتور گلآقا درثاني ، .كرد نخواهيم و نكرده كشكي
چاله پايش زير بلكه كه ميكشد اين براي از را ديگران
شما كاريكاتور چرا.بشود مشهورتر و توش بيفتد كه بكنند
موجود ، مباركشان پاي زير چالهتان نقدا كه بكشد را
پسفردا نه ، ميافتد فردا لابد نيفتد تويش امروز
گلآقاي تا ميبينيم ، داريم ما كه شهرداري اين.ميافتد
و بوده ناتمام كارش حكما مزبور ، چاله توي نيندازد را ما
...بود خواهد
شهردار ، برادر
و بيست نواحي و مناطق شهرداران پايه بلند سايه خداوند
چالهچولههاي سر از لال زبانم را تهران ابرشهر چندگانه
از هم سقوط و صعود.نكند كم اسلام امالقراي شوارع و طرق
در ما ، .است پسامدرنيته عصر انسان اجتماعي حيات لوازم
بيسوراخ كوچه كه هست حاليمان قدر اين بيسوادي ، عين
سبيلمان باشد ، چه هرنميارزد مفت بيچاله ، خيابان مثل
چالههاي و اتوبوسها جوار در كرده ، سفيد شهر همين در را
كردهايم ، خرد استخوانها و خورده چراغها دود شهر ، همين
بوده شهر همين در گلآقايي مقام محضر در تلمذ اثر در و
مفتخر "مادرزاد بيسواد فرزانه استاد" لقب به كه
استخوان آن و تلمذها اين نبود اگر.گرديدهايم
محكم مشت كوبيدن در ماموريت مقام به چگونه خردكردنها ،
عالي حضرت يعني رسيد؟ ميتوانستيم جهاني استكبار دهان بر
طرف فرزانهاي بيسواد يك و فرهيخته عوام يك با فيالحال
پشتوانه محكمتر ، سبيل و محكم مشت بر علاوه كه هستيد
حرف البته و دارند خود كارنامه در را گلآقايي يك حمايت
فلذا ، پادرهوايي پشمي - كشكي حرف هر نه ميزنند ، حساب
پسفردا - فرداميگوييم خودتان براي ما گردم ، قربانت
مركزي ساختمان سمت به حركت هنگام به و ماشين در اگر
همشهري روزنامه در بعدا يا شنيديد ، پيام راديو از بلديه
يك توي افتاد مخلفاتش تمام با گلآقا نفر يك كه خوانديد
از و گودالي توي رفت و چالهاي در كرد سقوط و سوراخي
اعضاي استيضاح و سئوال مورد حكما پيكارش ، رفت آنجا
سئوال مورد چهبسا هيچي ، ميگيري قرار كه شهر شوراي
در كه بشوي واقع هم تهران همين صحنه در هميشه شهروندان
سوراخ كدام توي":بپرسند ايران ملت گلآقاي راستاي
جواب چهجوري شما خودمانيم ، "ياد؟ زنده آن رفته سمبهاي
صحنه در هميشه امت وقت آن داد؟ خواهي را سئوالي همچين
كرباسچي ، خان غلامحسين از آن بفرما ، ":كه گفت نخواهند
خوب ، گفت؟ نخواهند خودمانيم ، نه ، "الويري؟ برادر از اين
.ديگر ميگويند
:بيت
بست ميتوان شهر دروازه
!بست نميتوان را چيزها باقي
گلآقا و سوراخ و چاله و گودال به راجع ما انشاي بود اين
مقايسه قياس همين بر را مطلب باقي ديگر ، چيزهاي خيلي و
ايشان تنگاتنگ ارتباط مسئول و گلآقا ، وليدم.كرد توان
حافظ "مادرزاد بيسواد استادغضنفر" جا همه و كس همه با
مامور و شهر سوراخهاي و چالهها و گلآقا متقابل منافع
!...غيره و جهاني ، استكبار دهان بر محكم مشت كوبيدن
:زمان
سال 2000 سپتامبرالمبارك سوم يوماليكشنبه في
سال 1379 المرجب شهريور سيزدهم با موافق
سال 1421 جماديالدوم چهارم با مطابق
:مكان
گودال مجاور -سوراخ همان از دورتر نيم و وجب سه
آبدارخانه سماور سيني زير در اصل و اصل ، برابر رونوشت
.ميباشد محفوظ و مصون
"مادرمرده عوام شاغلام":امضا
و صحت و كلا فوق ، شرح به بيسواد عوام نفر دو امضاي صحت
مورد اجمالا چيزها ، باقي و قطعا متن ، مندرجات سقم
.ميباشد تاييد و تكذيب
"گلآقا":ياد زنده
فومني صابري كيومرث
:پاورقي
روزي كردند پرت را ما تحقيق به همانا كه بدرستي پس (*)
و روز همان در پس چاله آن در نيفتاديم و چالهاي در
به پس.بعدا ديگري جاي در درشتتري چاله يك در افتاديم
.افتادگانيم چاله در قشر از همانا ما كه درستي
|