عامه فرهنگ و نيما
در كه است رستاخيزي شعر روس ، صورتگرايان تعبير به:درآمد
واژگان شعر ، در ديگر ، بياني به ;ميدهد رخ زبان واژگان
از وسيعي گستره بلكه رايجشان و نخستين معناي در نه
.هستند هستي ژرفاي بازگوكننده كه بوده شاعرانه تصويرهاي
حقيقت كاوش و بازآفريني در راستين شاعر يك دستمايه آنچه
بر و است فرهنگ سازنده جنبههاي همه ميگيرد ، قرار وجود
رسيدن براي محملي شاعر يك زيسته و بومي فرهنگ پايه اين
خوب ، شعر يك سبب اين از است ، بشري فرهنگ مشترك ميراث به
به در شاعران رو اين از.است مكانها و زمانها زبانهمه
براي آن مرسوم اصطلاحات و مردم زبان و فرهنگ كارگيري
طريق بدين سويي از و ندارند ابايي والا حقيقتي بيان
.ميافزايند نيز خويش شعر برغناي
از وي بهرهگيري نظر از نيما شعر بررسي به زير ، مطلب
.است پرداخته مردم فرهنگ
پناهيسمناني احمد -محمد
به عامه فرهنگ به را نيما دلبستگي و الفت نمودهاي
زندهياد.كرد تماشا اشعارش جايجاي از ميتوان فراواني
چند از يكي كه است كرده يادآوري ثالث ، اخوان مهدي
اوزان در او تصرف براي يوشيج نيما كار پايه كه سرچشمهاي
بوده شعر در جديد شيوه ابداع و فارسي كلاسيك شعر عروضي
به.است بوده عاميانه محلي ترانههاي قالب و شكل است ،
كشدار و ملايمت حالت و متغير وزن خصلت از نيما":او نظر
آگاه خوبي به ترانهها خاص بلنديهاي و كوتاهي و فنري و
شعر از تنها نه نيما كه است اين حقيقت (1)".است بوده
الهام مصراعها بلندي و كوتاهي و وزن برايشكستن عامه
واژههاييكه بردن كار به در را خود جسارت بلكه گرفت ،
;است مربوط پيرامونش ملموس و عيني پديدههاي و بهزندگي
.است عوام هنر گنجينه مديون شعرنيز ، در
:در ميتوان نيماست ، خاطر بر عامه فرهنگ از كه را اشراقي
و محاورهاي اصطلاحات واژههاو كاربرد شعر ، وزن
بديعي صنايع چشم از كلاسيك شعر در آنها حضور كه نامهايي
شعر ويژه كه:بيان آزادي و آزادگي در ميشده ، شمرده خطا
زبانزدهاي و افسانهها از بهرهگيري در است ، عامه هنر و
در هستي ، به مايه ژرف صريح ، اما و ساده نگاه در مردم ،
بر تاكيد در ساخته ، كودكان براي كه شعرهايي
شعرهاي در كوهنشينان و روستاييان زندگي چشماندازهاي
و دوبيتي) ترانه قالب به ويژه خاطر تعلق داشتن در خود ،
دلبستگي در بالاخره و قالب اين از وسيع استفاده و (رباعي
.كرد تماشا...و-طبري -مادري و بومي زبان به عميق
:است مفيد نيما گرايشهاي اين از برخي در شتاب به مروري
و متنوع وزنهاي از سرشار گنجينهاي عاميانه ترانههاي
.است الهام منبع هنر اهل براي استكه جذاب
شعر در كه است ويژگيهايي از عاميانه شعر در وزن تغيير
و تنوع وزن ، تغيير از منظور.است نادر تقريبا رسمي
با كه است شعر يك بيتهاي و مصراعها عروضي وزن در تغيير
.است شده آغاز مشخص وزن يك
فراواني به كه است عامه شعر در تنها كميت و كيفيت اين
و كمتر عاميانه رباعيهاي و دوبيتيها در.ميافتد اتفاق
چشمگيرتر ، و فزونتر ;ديگر گونههاي در اما نامحسوستر ،
:است وزن يك در اول مصرع چهار معروف ، ترانه اين در مثلا
افتوكن خانم خورشيد
اوكن تو نخود مشتي
گرگيم بچههاي ما
.بمرديم سرماگي از
:ميكند تغيير وزن ناگهان اما
كوسيا به ببر ابر
ما شهر به بيار افتو
طلا گنبد حق به
مصطفي نور حق به
:دختر مشهورنوازش ترانه اين نيز و
نميدم كسونش كس به
نميدم كسونش همه به
ادامه ديگر وزن با شعر اما وزناست ، همين در بيت چند كه
:مييابد
لشكرش با بياد شاه
سرش پشت شاهزادهها
بزرگترش پسر واسه
.ندم آيا بدم ، آيا
خاص ، شعر يك در وزن تنوع اين ترانههايبازي در
وزن بار چندين و چند شعر ، يك عمود در وگاه چشمگيرتراست
:ميشود عوض
كوچوله كوچول اين
موچوله ننه اين
بلنده عبا اين
بلنده قبا اين
:وزن تغيير بعد ، و
صحرا بريم:گف اين
بياريم چي:گف اين
گون:گف اين
اونجاست گرگه:گف اين
:ديگر وزن باز و
گفتا گنده كله اين
همرا را شما هستم
ميترسين ديگه كي از
اين در باز شعر ، يك وزندر نوسان از ديگر چشمگير نمونه
:است ديدني مشهور شعر
باغي به رفتم
كلاغي ديدم
بريده سرش
...چكيده خونش
:وزن تغيير دنباله ، در و
قارقار ميگه غلاغه
...كار قلمكار ، سفره
:دگرگونيوزن باز و
مادرم به بدين خبر
برادرم ميچينه گل
نميشم لاك اين سوار
...نميشم لاك اون سوار
:ديگر وزن باز و
داره نگين دروازه
...عنبرينداره قلف
"پلكاني وزن" را آن كه عامه شعر وزن از گونهاي در
يك ميشود ، برشمردنيديده بازيهاي در و (2) گفتهاند
پلكاني صورت به بهتدريج ، كوتاهترينمصرع از مشخص وزن
اشيايي ونسبت تعداد به -وزن همان طولانيترينواحد به
درشعر.مييابد توسعه -ميشوند برده نام شعر در كه
مصرعاول ، نيم كه"بلندي در چراست به اشتر" بازيمعروف
قند كله يعني شيء يك به چون است ، كوتاه وزني واحد يك
:دارد اشاره
بلندي در چراست به اشتر
قندي كله مثال به كلهش
ده شتر ، به بدن اشياءتشبيهيبه تعداد كه آخر مصرع اما
:ميشود چنين افقيمصرع طول لذا ميرسند ،
خاكنند سنگو لخته و طبلجنگ و چارپايند مثال به پاهاش
و بزند باد بينندو دور و كشند ودود غلند وغاز
.كلهقندي
پويايي و گونهگونيجذاب و تنوع اين يوشيجاز نيما
مشخصاز نمونههاي.است برده بهره فراواني به عامه شعر
راه شاعرانيكه وديگر او شعرهاي از بهرهگيريرا اين
.يافت ميتوان كردهاند ، دنبال را او وكار
ميبينيم ، از عامه شعر در ما كه آزادي و آزادگي نوع آن
در.دارد بازتاب صريحي گونه به نيما شعر در هم مضمون نظر
قرار خطاب مورد را جوانان هوشمندانه كه -افسانهاش مقدمه
ي"افسانه" كه ، ساختمان اين !جوان شاعر اي":ميگويد -داده
را آزاد و طبيعي مكالمه شكل يك و است گرفته درآن ، جا من
تو شايد و نباشد تو پسنديده اول دفعه شايد ميدهد ، نشان
همين من مقصود يگانه اما...نپسندي من اندازه به آنرا
حسني هيچاست بوده مطلب ساختن طولاني و زبان در آزادي
بتواند بهتر كه نيست اين از بالاتر شاعر و شعر براي
(3)".دهد جلوه ساده طور به را معني و كند تشريح را طبيعت
اما دارد ، فلسفي درونمايه و بافت افسانه ، اينكه با
و رخدادها و پديدهها و عناصر شعرهايش ، از درپارهاي
:شدهاند بنا روستايي شعرهاي مايه و برپايه گفتوگوها ،
/بيمار و من ، زرد افتاده بودم /تار شبي گوسفندان بر در *
كه/ -بار شرر مهيب سياه آن - /هيولا آن مگر نبودي تو
/فرياد؟ تو بيم ز كشيدم
/داري؟ ياد ويرانهاي ، طرف /چوبين و خرد كلبه دريكي *
/زاري ميكرد و پنبهميرشت /روستايي پيرزن يكي كه
/.شب تاريكي بودو خامشي
كلبه دل اندر آتش /ميزد برونناله از سرد باد *
همي سر بر و گفت كوهمي /درآمد در از ناگه دختري /ميسوخت
/من دل من ، دل من ، دل اي /:كوفت
/دربرهم كف ، به "شماله" ما/قبيله ما با ميكرد كوچ *
ما گله /هم در روي سربرافراشته ، /خودسر پهلوانان كوهها ،
/.پيش از رفته همه
هشدار و لطيفه حالت كه نيما ، شعرهاي تكه و قطعهها در
پيام درونمايه و روستايي افسانههاي صفاي و سادگي دارند ،
:است بوده نيما الهامبخش آنها فلسفي
انگاس زن آن آمد شهر سوي
راست و چپ از گرفت كردن سير
خاك به فتاده آيينهاي ديد
يكتاست گوهري كه حقا:گفت
;بديد و برگرفت چو تماشا به
خواست پوزش و فكند ;را خود عكس
خدا به خواهرم ، ببخشيد:كه
.زشماست گهر اين ندانستم من
نتيجه پايانشعرش در-عاميانه افسانه عليرغم -نيما اما
:ميگيرد مستقيم فلسفي
درست روستازنيم همان ما
كاست و بيكم فهم ، ساده بين ، ساده
برما جهان ، آيينه در كه
.ماست خود ناشناستر همه از
و مناسبات "ملاحسن بز" پرطنز و گونه مثنوي قطعه در يا
داستان.دارد تاكيد برآن نيما كه روستاست ويژه ارزشهاي
:كه است اين
مسالهگو حسن ملا بز
رو ميكردي رمه از ده ، به چو
دو ملاحسن برسد ، خانه به تا و ميماند عقب ديگر بزهاي از
:و ميدوشيد را مردم و همسايه ازبزهاي جفت سه
دوشيدنشان پي ملا شاد
:ميگفت تحسين به و جا از جستي
من زيرك بزبزك !مرحبا
نهفت به افزون ، من سود كند كه
:اما
شد بزگم قضا ، ز آمد روزي
شد مردم سوي به ملا بز
رو و زير بز دنبال را همهجا سراسيمه ، و آشفته ملاحسن
:ميكرد
كمري فراز ديد ناگهان
چري بوته زپي را خود بز
:عصا به زد رسن ، به بستش و رفت
حيا و بيشرم بز مروت بي
من دادن علف و آب همه اين
جزا؟ بود اين توام از عاقبت
ده؟ ترا ، مردم شير خورد كه
:ندا داد براو و افتاد بزك
دگران بزان روزه صد شير
بها؟ نيست مرا روز يك شير
جداست تو كز كسي حق مخور يا
.تراست آنچه دگران با بخور يا
اين از يكي در.است ساخته كودكان براي شعر دو يكي نيما ،
آنرا سرودن تاريخ و است نهاده برآن "بهار" نام كه شعر دو
:است عامه زبان تاثير تحت تمامي به نوشته ، ش._ه 1308
/سبزهها رو از /پاشدند برفها /واشدند گلها /بهار بچهها
/:گوش به ميخونه /رودرخت داره /بهار بچهها /كوهسار رو از
بچهها /بيدار شو ، بيدار /بپوش را قبا /بكن را پوستين
/لونه از زنبور /ميپرند دارند /ميروند دارند /بهار
.بهار بچهها /پيكار همه /خونه از بابا
و كودكانه شعرهاي در بازار ، و كوچه زبان به رويكرد اين
و واژههايشكسته و كلمات آوردن و -نيما شعرهاي ديگر
نگارنده كه تاجائي و نيست نيما ويژه ابتكار -سائيده
- "جلايرنامه" در -فراهاني قائممقام از است ، دريافته
صكوك" مثنوي دو در -وسيعتر اندكي جندقي يغماي و شده شروع
و گويندگان و كرده دنبال -"الافتضاح خلاصه"و "الدليل
در - گيلاني اشرف سيد بهويژه مشروطه ، دوره نويسندگان
(4).بردهاند بهره گسترده بطور -شمال نسيم
شعر با درالفت را نيما سيماي و سيرت از ديگر بازتابي
.ديد دوبيتيهايش و ترانهها در بايد عامه ،
رباعي بر هم قدما ، اصطلاح تداولو در ترانه كه ميدانيم
وزن بر كه فهلويات يا دوبيتي بر هم و ميشده اطلاق
مولانا ، مثل بزرگاني حتي و شدهاند سروده باباطاهر شعرهاي
نظر در را رباعي همان دوبيتي ، و ترانه از ظاهرا
.داشتهاند
و رباعيات در بيت و ترانه به بارها و بارها -مولانا -او
شعر قالب اين با را خود الفت و است كرده اشاره غزلهايش
.است داده نشان
و گنجاتر را ، رباعي و ترانه كوچك كالبد مولانا گويي
دريافته فارسي شعر دامن دراز قالبهاي ديگر از ژرفتر
(5).بود
ميان قدسي پايگاهي و عجيب جايگاهي رباعي كه ميدانيم
قائل تقدس رباعي براي خانقاه اهل.است داشته مردم برخي
ابوالخير ابوسعيد مثل خود ، پيران از رباعياتي و بودهاند
.ميداشتهاند همراه دعا چون گاه را ، مولانا و عطار و
و ميگيرند فال رباعي با پارهايمناطق در هنوز عوام
.است پرطرفدار آئينهاي از ما شهرهاي برخي در رباعيخواني
(6)
مطرح روي آن از نيما با ارتباط در را رباعي از مقدمه اين
.دارد ويژه الفتي رباعي دوبيتيو با هم او كه كردم
شده تدوين طاهباز سيروس ياد زنده كوشش با كه او ديوان در
گويش به بيتي دو و 454 فارسي رباعي ششصد از كمتر اندكي
.است مازندرانيآمده
شعر از بخش عمدهترين بلكه عمدهو بخش كه ميدانيم
گمنام سرايندگان مادري زبان و بومي گويشهاي با ما عامه
.است شده سروده نام با و
تاريخي زندگي تبارنامه بومي ، سرودههاي اين در گويندگان
.كردهاند بيان را خود قبيله و نشيبقوم و پرفراز
هرگز كه را پيروزيهايي شكستها ، دليريها ، حماسهها ،
قرار قدرت محافل نويسان وقايع و تاريخنگاران اعتناي مورد
بازگو آنها است ، شده فراموش عمد به بلكه نداشته ،
.كردهاند
هم ما عرفان و فلسفه و ادب و شعر بزرگان از بسياري
مادري زبان با را احساسيخودشان زندگي لحظات نابترين
.كردهاند منتقل شعر به
كه - داشتهاند هم اجتماعي ، سياسي انگيزههاي آنها شايد
واكنش بياعتناييها ، برابر در خودنمايي- داشتهاند
سوي از فرهنگها پاره شمردن خوار و تحقيرها برابر در
...مهاجم قدرتهاي و اقوام
به ميسرايد ، دوبيتي طبري زبان به وقتي هم يوشيج نيما
گذشته ساز و پرسوز و رمز و راز پر و پرهيجان دنياي
.ميگذارد پا نياكانش تاريخي
مجيد.است ناميده "روجا" را خود طبري شعرهاي مجموعه نيما
روجا نام:ميگويد نيما شعرهايطبري اسديمترجم
راهنماي ستاره روجا.است نشده انتخاب بيمناسبت
در آن پيدايش و ميگذرند شب در كه است كاروانهايي
مازندران مردم فرهنگ در.صبحاست نزديكي نشانه آسمان
"روجا"نام.است افتاده جا فهم عوام صورتي به "روجا"
...ميكند زنده را كاروان زنگ و اذان صداي خروس ، بانگ
مورچگانزراندوز خوابگاه به آب روجاهم در نيما
وحاميانآنها غلط مناسبتهاي و نامردميها مياندازد ،
.ميكند نكوهش را
زبان پاسدارياز ارجگذاريو به همين نه روجا در نيما
آئين و رسم از بلكه ميپردازد ، آن پيشينهتاريخي و طبري
و رنجها از دگرگونشده ، يا رفته ياد واژهاز و ومثل
و چيز همه از سخن دركوتاه و گذشتگانش و خودش دلتنگيهاي
ناملموسزندگي ملموسو وذهني ، زندگيعيني جاي همه
اين و ميزند حرف خود سرزمين قبيله و قوم وامروز گذشته
همه از و ژرفا و پيرامون از استكه عامه هنر ويژگي
.ميكشد سربر زندگي ، وسايههاي منظرها
ميشد ، سرازير يوش بلنداي از كوهسار ، وقتي فرزند آن
در آنچه.بود برشپر و بوم مردم فرهنگ كولهبارشاز
قبيلهو و تبار فريادهاي يادآور شنيديم ، او صداي طنين
بود ، خورده گره وجودش پود و تار در كه زادگاهشبود ،
:است گفته خود چنانكه
غلتيد كوچك سنگ قلوه
كرد برخورد سرراهي صخره يكي بر
زد -زيبا چه - جرقهاي و كرد برخورد
(7).برخاست صدايي صدپارهاش دل از و
:پانوشتها
ثالث ، اخوان مهدي:يوشيج نيما بدايع و بدعتها -1
انتشاراتآگاه
آگاه ، كاميار ، وحيديان تقي:عاميانه وزنشعر بررسي -2
1357
مسائل هوشمندانه كه او.ديماه 1301 افسانه ، مقدمه -3
روستايياش دقيق اما ;وساده صافي ذهن همان رابا ادبي
"وفا نظام" استاد بهپيشگاه:افسانهاشرا برميسنجد ،
هديه اين ميدانم چند هر:كه اضافهكرده و تقديم
صداقتشان و سادگي به را اهاليكوهستان او اما ناچيزيست ،
(همانجا).بخشيد خواهد
قرنها وگرنه كاربردياست و وسيع استفاده منظورم -4
مولانا ، بزرگيمثل شاعران ويغما ، مقام قائم از پيشتر
عادي ، مردم درميان واژگانمتداول از خود شعرهاي در
بسياراز ومثنويمولانا ديوانكبير در.كردهاند ياد
.ميتوانديد را رويكردها اين
:مثل -5
گويتكردم ترانه بودي زاهد
كردم گويت فسانه بودي ، خامش
كردي گويم ترانه بودم زاهد
كردي جويم باده و بزم سرفتنه
كرانه از بجه ترانه ، اي خمش
نوايي همگي جاني ، نواي كه
و فرازها مطلوب شعر ميرسد نظر به كه بيتي ، دو يا
:بوده زندگياش مختلف لحظههاي
دوبيتيميگو !فرزند مشفق اي
ميگو بيتي دو پند ، جهت دم هر
ميگو بيتي دو پيوند ، و فرقت در
.ميگو بيتي دو چند غزل ، بين در
قدسي نگاه اين شايد:كه ميپندارد سرامي دكتر -6
پروردگار قول موافق كه نباشد رباعيهم وزن با بيارتباط
!بالله الا ولاقوت لاحول:است
دكتر از فارسي شعر در سيررباعي به بنگريد باره اين در
قدمعلي دكتر افلاك ، از تا خاك از:به خاصه و شميسا سيروس
.سرامي
دوشنبه روز عصر كه است سخناني شده تنظيم نوشته ، اين -7
و دانشجويان صميمي بسيار اما اندك ، جمع در 14/6/79
.گرفت صورت سوره عالي آموزش مدرسه استادان
|