من از تو توسرخي از من زردي
برون و درون هماهنگي ;سوري چهارشنبه
من از تو توسرخي از من زردي
چهارشنبهسوري جشن برگزاري انگيزه به
نو سال به نزديك جشنهاي جمله از سوري چهارشنبه :درآمد
.ميرسد كهن روزگاران به آن پيشينه كه است (نوروز)
و آتش افروختن با چهارشنبهسال آخرين در ايرانيان
.ميروند نو استقبالسال به شب اين ويژه جشنهاي برپايي
و جشن تاريخياين خاستگاه به دارد اشارهاي زير مطلب
از كه آن برگزاري هنگام در ايران مردم رسوم و آداب آنگاه
.ميخوانيد پي
كشاورز سيامك
كتبباستانيدرباره و تاريخي بهنوشتههاي بنا
.است چنينآمده باستان ايران شماري گاه
تقسيمكرده ماه دوازده به را سال باستان ايران در
حساب به را 360روز يكسال و روز را 30 ماه بودندو
سال به سال هر پايان در را سال كسري روز و 5 ميآوردند
با ميناميدند اندرگاه را سال آخر روز پنج.ميافزودند
سال ماه دوازده آخر به ماه ساليك بيست و هرصد گذشت
ماه ساليكسال 13 بيست صدو هر در يعني ميشد افزوده
.داشت
هر و داشت را فرشتگان و ايزدان نامياز ايراني ماه هر
.داشت را خود ويژه نامي هم ماه هر روزاز
را روز ميافتادآن يكي ماهش نام با آن نام كه روزي
گانه جشنهاي 12 اين.ميكردند شادماني ميگرفتندو جشن
خردادگان ، و ارديبهشتگان فروردگانو: از بودند عبارت سال
و وآبانگان مهرگان و شهريورگان و امردادگان تيرگان ،
سدهو نوروز ، .بهمنگانومژدهگيران و جشن دي آذرجشن ،
جشن شش نام) وگاهنبارها آبريزگان روز خرم نيلوفرو جشن
جشنهاي غيرههم و (ميكردند برپا سال مختلف اوقات در كه
جز ميرفتبه شمار به ايران تاريخكهن از ديگري
به نيز ديگري جشن فروردينماه از روز نوزدهمين فروردگان
جشن اين در و ميشد گرفته روز ده مدت به نام همين
آتش و ميكردند تن به نو لباسهاي باستان ايرانيان
ميرفتند آتشكدهها و مردگان دخمههاي به و ميافروختند
بر عقيده و ميكردند نيايش را (اهورامزدا) بزرگ خداي و
زمين به آسمان از درگذشتگان فروهرهاي دهه اين در بود اين
از برخي در حتي.ميروند خود خانههاي به و ميآيند فرود
و آزادند مردگان جمعه شبهاي كه بود رايج عامه باورهاي
خانههاي چراغ رو اين از بازميگردد خانه به آنها روح
تقويم به بنا.ميكردند روشن آفتاب غروب از زودتر را خود
شب در ميشود ، خوانده قديم فرس نام به كه مازندران قديم
ويژه شماري گاه ماه چهارمين از ماه نوروز 26
جشن بازمانده همان كه ميشود برگزار جشني مازندرانيها
.است فروردگان باستاني
اسلام دين به ايرانيان گرويدن از پس يعني اسلامي دوره در
با ديگري جشنهاي و گشت پديدار جشنها در دگرگونيها
با و ديگر بهصورت جشنها و آميخت غيرايراني آيينهاي
شب آيين همين جشنها اين از يكيشد آشكار ديگري نامهاي
نوروز رسيدن فرا از پيش كه است سال آخر سوري چهارشنبه
معروف سوري چهارشنبه شب بهنام و ميشود برگزار باستاني
عادت چنانكه سوري شب چون آمده بخارا تاريخ كتاب در.است
سراي سقف و بجست آتش پارهاي افروختند عظيم آتش است قديم
.بگرفت آتش
و جشن و مهماني معني فارسي ادبيات در سوري و سور واژه
.است رفته بهكار سرخ رنگ
:ميگويد خسرو ناصر
وليكن شدم جهان سور در
سور از بازگشتم لاغر پس
رفت بتر بسي زمن سور زين
شاپور و اردشير و اسكندر
رو روي ، مي سور سوي تو گر
مشكور سعي و باد خوش روزت
:گويد نيز دامغاني منوچهري
بهم سوري گل با ماه نوروز آمده
بچم سوري گل بر بگير سوري باده
:است گفته چنين نيز سعد مسعود
نگار اي خيز سوري گل وقت
بيار ميسوري سوري گل بر
نيز محمدي گل را آن كه خوشبو بسيار سرخ گل از نوعي سوري
.(ناظمالاطبا)گويند
سوري باشد سرخ كه لاله و گل هر و رنگ سرخ است گلي نام
.(اللغات غياث از)گويند
چهارشنبه شب:آمده چنين دهخدا علامه مرحوم لغتنامه در
در سهشنبه عصر گويند ، را چهارشنبهسال هر آخر شب سوري
.گذرند آتش بر و افروزند آتش خانهها
كار به مهماني و سرخ معني به سور شد ذكر كه همانطوري
در و ميدهد را سرخ معني سور نيز كردي گويش در.است رفته
.ميرود كار به مهماني و جشن معني به سور امروزي گويشهاي
در چنداني اطلاع جشن اين قديمي شيوه و آئين چگونگي از
كتاب جشن اين پيشينه از قديمي نوشته تنها.نيست دست
در برميآيد چنين بخارا تاريخ نوشته از.است بخارا تاريخ
ناميده سوري شب بوده معمول جشني درايران هجري چهارم سده
نظر بهاست بوده همراه بازي آتش و افروزي باآتش و ميشد
برپا سال آخر شبچهارشنبه در هماكنون كه جشني ميرسد
.باشد جشن همان دنباله ميشود
هر چهارشنبه روز عربها چهارشنبه شب در جشن برگزاري علل
دركتاب.ميدانند نحس هرماه سيزده روز مثل را هفته
.است شده اشاره چهارشنبه نحسي به والاضداد المحاسن
بر عربها حكومت درزمان عربها انديشه اين احتمالا
را چهارشنبه روز ايرانيان بعضي.باشد كرده رسوخ ايرانيان
.ميدانند بدشگون و نحس
شب نحسي و شومي ايرانيان كه زد حدس ميتوان رو اين از
ميافروختند آتش و ميگرفتند جشن را سال هر آخر چهارشنبه
و پايكوبي به خود ايراني و باستاني رسمهاي و آئين به و
آخر چهارشنبه بدشگون بد و نحس تا ميپرداختند افشاني دست
جشن كمابيش مراسم اين نيز اكنون.كنند دور خود از را سال
.ميشود گرفته
سوري چهارشنبه شب آئينهاي
چهارشنبهسوريبوته شب آئينهاي اين از يكي -1
جوان و پير.است افروخته بوتههاي روي از پريدن و افروزي
شده برپا كپه يا 7 و بهصورت 5 افروخته بوتههاي روي از
حداقل 3 من از تو سرخي تو از من زردي ميگويند و ميپرند
بود براين رسم قديم در.ميدهند انجام را عمل اين بار
سوها چهار سر در و كرده جمع را بوتههاي خاكستر زني
داخل از ميزد محكم را درب خانه به بازگشت در و ميريخت
:ميپرسيدند خانه
او آمدي؟ كجا از ميپرسيدند منم ، بعد ميگفت او كيه ،
عروسي از ميگفت
وقت آن.تندرستي ميگفت او آوردي ، چي:ميپرسيدند سپس و
.ميكردند باز برويش را خانه درب
كه بود فالگوشنشيني سوري چهارشنبه ديگر آئينهاي از -2
به ميايستادند چهارسوها سر در بخت دم دختران بيشتر
و شاد حرف رهگذر اولين اگرميدادند گوش رهگذران حرفهاي
را خود آرزوي و حاجت برآمدن ميكرد جاري زبان به دلنشين
.پنداشتند مي
و زنان.ميباشد زني قاشق سوري چهارشنبه آئين ديگر از -3
برميداشتند مسي كاسه و قاشق حاجتدار و آرزومند دختران
كه طوري رفتهبه مردم خانههاي درب به
در مردم و ميكردند قاشقزني به شروع نشوند ، شناخته
و پول از ميريختند پول يا و غذايي مواد آنها كاسههاي
آش يا و بيمار آش زني قاشق راه از شده جمعآوري مواد
.ميپختند(ع)امامزينالعابدين
دختراندم بختگشايي شب اين مراسم ديگر از -4
خانه در دختران بخت گشودن براي قديم تهرانيهاي.بود بخت
ديگ زير از سوزي نيم هيزم (بسته بخت دختران) خود مانده
خود دختر پي در آن با برميداشتند سوري چهارشنبه شب پلوي
بخت شايد تا ميكردند بيرونش خانه از را او ميكردند ،
.شود باز دخترشان
و شكني يككوزه سوري چهارشنبه شب ديگر عادات از -5
بوده غيره و جادو و سحر كردن باطل و كوزه با گرفتن فال
.است
ميگيرد انجام نيز امروزه كه سنتها اين مهمتر همه از -6
يا و مشكلگشا آجيل نام به سوري چهارشنبه آجيل تقسيم
را آجيل كرده نياز و نذر زناندارد شهرت مغز هفت آجيل
بين ميكردند ، خريداري قبله به رو فروشيهاي آجيل از
.مينمودند پخش خود خويشاوندان و دوستان
برون و درون هماهنگي ;سوري چهارشنبه
كهنترين از بشري ، فرهنگ مجموعه در آيينها و جشنها
برخوردار درخوري توجه و اهميت از امروز به تا دوران
از ويژهاي هنگامههاي در انسانها رو اين از.بودهاند
رخدادهاي و دگرگونيها و فصلها تغيير در خصوص سال ، به
...و زمستان تابستان ، بهار ، فرارسيدن قبيل از طبيعي مهم
اين از.ميپرداختند ويژه آيينهاي و جشنها برگزاري به
تغييرات اين با انسان هماهنگي براي جشنها اين بيشتر رو ،
ميبينيم كه است بنياد اين بر.ميشد انجام طبيعي و فصلي
انسانها بشري ، متفاوت فرهنگهاي در سال از فصلي هر در
جشنهاي برپايي به فصلي و زيستمحيطي تغييرات با همنوا
فصل هر در كه است يادآوري شايانميپرداختهاند آن ويژه
سر در را آن عموما كه داشت وجود عمده و بزرگ جشن يك
جشنهاي از شماري آن كنار در و ميگرفتند فصل شدن نو آغاز
بزرگ جشن به ورود براي مدخلهايي حكم در كه بودند كوچك
كرد كار دو داراي جشنها اين برگزاري.ميآمدند فراهم
اجتماعي-زيستشناختي عبارتي به و بيروني كاركرد يك:بود
به سو يك از جشن يعني روانشناختي كاركرد ديگر و
ياري شده دگرگون طبيعت و هستي با انسان همسازشدن
و هماهنگي فرآيند اين در ديگر سويي از و ميرساند
هستي ، تاب و تب پر ضربان با انسان زيستشناختي همنوايي
نوشدن براي را او و واميداشت خروش و جوش به را او درون
با جشن در شركت با انسان يعني درميآورد ، پويش به تحول و
و نوشدگي سوي به حركت در طبيعت پيچيده رمز و راز به نگاه
با طريق اين از و شد مي همراه كيهاني پويش اين در تغيير
جشن در شده تعبيه ساختارهاي به ورود راه از آن ، در شركت
زدن صورتك آتش ، افروختن مانند آييني نمادهاي:قبيل از
روايتهاي بازخواني قرباني ، گوشت خوردن و قرباني ،(ماسك)
كاركرد البته.مييافت دست مهم اين به...و اسطورهاي
كه است اهميتي آن و برد ياد از نميتوان را جشن اجتماعي
از.دارد اجتماعي پيوندهاي بازسازي و بازتواني در جشن
فرهنگ و است اجتماعي -زيستشناختي موجودي انسان كه آنجا
طبيعي ذات و طبيعت از او فاصلهگيري فرآورده معنا يك در
هنجارهاي شكستن به گرايش هماره معنا يك به او ولي اوست ،
زيست كاركردهاي با ما اساس اين بر.دارد فرهنگي و اجتماعي
اما داريم كار و سر جشنها روانشناختي و اجتماعي شناختي ،
بررسياست ، قابل سوري چهارشنبه جشن با رابطه در آنچه
گونه از شكلي نظر از سوري چهارشنبه جشن كه است اين
براي مدخلي حكم در ميتواند استو بهار به نزديك جشنهاي
.شود ديده تدارك نوروز بزرگ جشن
كه جشن ، اين مستحسن انجام از جلوگيري ، بجاي بنيان اين بر
لايه به اجتماعي آسيبهاي و شخصيتي ويراني به است ممكن
و دولتي دستگاههاي كه است شايسته بينجامد ، جامعه از هايي
براي همگاني مكانهاي از دور را جايگاههايي انتظامي ،
.سازند فراهم جشن اين انجام
ارشاد محمدرضا
|