خرافات اجتماعي روانشناسي
نشان خرافات بروز فرهنگي و اجتماعي زمينههاي بررسي *
چيزي هيچوجه به خرافات رايج ، تصور برخلاف كه ميدهد
بنيادين شيوههاي با بلكه است نبوده عجيب و غيرطبيعي
دهي پاسخ بانحوه كلي طور به و كردن احساس و انديشيدن
است داشته تنگاتنگي پيوند محيط برابر در انسانها
آن روانشناختي و اجتماعي ريشههاي چيست؟ خرافه:درآمد
به مدتي ، از پس رفتاري ، و ايده ، انديشه هر است؟آيا كدام
هستند؟ كدام آن عوامل ميشود؟ بدل خرافه
اهميت داراي خرافات ، يا خرافه بررسي در آنچه روي ، هر به
مجموعه در آنها كه است كاري و ساز و اجتماعي خاستگاه است
عهده بر فردي روانشناسي نيز و جمعي پيوندهاي در و اجتماع
از گوشهاي در خرافات كه است آن مهم مساله.دارند
داراي و داشته جاي كشور ، هر مردم عاميانه باورهاي
و منفي جنبههاي كه است پژوهشگران بر و است كاركردهايي
.بررسند را خاص فرهنگ يك در آنها كارآمد و مثبت
خاستگاه و روانشناختي انگيزههاي بررسي به زير مطلب
.است پرداخته ايران در بويژه خرافات اجتماعي
كه است آن از ناگزير زندگي ، حكم به ابتدايي انسان
خود براي را عالم حوادث و بشناسد را هستي نمونههاي
تلاش به نظرا و عملا رو اين از كند ، معني يا و تبيين
با نميتواند و ندارد كافي تجربه چون اما ميپردازد ،
را خود پيرامون امور اشياء از بسياري آزمايش و مشاهده
خود ، بيتكليفي و خلجان نشاندن فرو براي ناچار به بشناسد ،
را هستي خود ابتدايي تخيل با و ميبرد پناه خيال به
مسائل از برخي براي پاسخهايي طريق اين به و ميكند تعيين
حوادث بر تسلط براي آنها موافق و مييابد زندگي بيشمار
(1).ميزند فعاليتهايي به دست خود پيرامون
خويش از بشر شناخت شروع با همزمان واقع در خرافهپرستي
حوادث به وسايلي مدد به برآمد صدد در انسان و شد آغاز
عمل به جلوگيري ناخوشايند اتفاقات از و يابد وقوف آينده
به نوعي به شده ، فائق ترسهايش بر گونه بدين تا آورد ،
(2).يابد دست امنيت احساس
رفتار كه ميدهد نشان انسان روي بر اجتماعي مطالعات
انفرادي و خلقالساعه رفتاري تحليلي ، ديد از اجتماعي
از منفك و مجزا پديدهاي صورت به را آن بتوان كه نيست
صورت به را آن بايد بلكه داد ، قرار مطالعه مورد گذشته ،
برخورد.كرد بررسي اجتماعي پيوسته هم به پديدههاي
عمل كه است معني اين بيانگر اجتماعي رفتار با تحليلي
نظام يك در زمان طي در كه يافته ساخت است عملي اجتماعي
پديده يك مرگ و رشد تولد ، .است گرفته شكل متقابل روابط
و است اجتماعي ديگر پديدههاي با پيوند هم اجتماعي ،
پديده هزاران دادن دست به دست از اجتماعي نظام يك عملكرد
(3).ميآيد دست به
نشان خرافات بروز فرهنگي و اجتماعي زمينههاي بررسي
چيزي هيچوجه به خرافات رايج ، تصور برخلاف كه ميدهد
بنيادين شيوههاي با بلكه است نبوده عجيب و غيرطبيعي
پاسخدهي بانحوه كلي طور به و كردن احساس و انديشيدن
(4).است داشته تنگاتنگي پيوند محيط برابر در انسانها
نظام از بخشي گذشته ، در احتمالا خرافهها از برخي
ميدادهاند ، تشكيل را باورها و انديشهها از گستردهتري
راه از كه هستند منفردي و مجزا عناصر حاضر حال در اما
كردهاند ، حفظ را خود توان هم هنوز و رسيدهاند ما به سنت
پشت آب اسب ، نعل شكستن ، آينه بدشناسي ، خوششانسي ، مانند
قسمت گفت ميتوان واقع در...و طلسمها ريختن ، مسافر سر
به و اجتماعي طريق از بلكه نداشته فردي جنبه خرافات اعظم
به خرافات اين.است رسيده افراد به اجتماعي ميراث عنوان
و شده واقع قبول مورد معمولا آماده و حاضر صورت همان
(5).باشد بوده كار در مشاهداتي بيآنكه ;ميشوند
قوانين و طبيعي قوانين بين نميتوانسته چون قبيلهاي بشر
انسانهاست ، اجتماعي زندگي عملكرد از ناشي كه اجتماعي
فرض لايتغير نيز را اجتماعي قوانين شود ، قائل تفاوتي
كه درمييابد چنين آنها اصلاح و ترميم جاي به و ميكند
مواجه طبيعي قوانين با كه قبيلهاي اهرمهاي همان با
نيز اجتماعي مسائل و پديدهها با ميتوان ميگرديد ،
...و جادو نفرين ، و دعا ابزارهاي از نتيجه در.شد مواجه
(6).ميبرد سود جاري اجتماعي امور مهار براي
كنترل امكان وقتي كه كرد استنباط چنين ميتوان واقع در
.مييابد افزايش خرافات به گرايش ميشود ، كمتر محيط
موضوع در خودش راهنمايي براي قبيلهاي بشر اين بنابر
و ميل بهواسطه ولي نميكند ، اتكا عقل به اعتقادات ،
قلب ، به دارد ، اشياء وجود عليت دانستن به كه احتياجي
(7).ميشود پناهنده خودش تصور قوه و احساسات
و روحي پديده يك خرافه اجتماعي ، ديدگاه از كلي طور به
بشر ذهن در تاكنون پيش سال هزاران از كه است اجتماعي
تحت را او تفكر طرز عمل ، مراحل در كه است كرده نفوذ چنان
او غريزه با كه طوري به است ، درآورده خود سلطه تاثير
همه در كه نيست قادر هم استدلال و عقل و است شده عجين
رو ، اين از.شود پيروز خرافات ، تسلط تحت غريزه بر موارد
عملكردهاي از غيرعقلاني توجيه و جهل با خرافاتي فرهنگ
شكل زمينه اين در كه نيز جادو و سحرميگردد همراه بشر
راهي از كه است مساله اين به اعتقاد واقع در ميگيرد ،
ضروري روابط بر مرموز نيروهاي كمك به غيرعقلاني
زيان يا نفع به را آنها و شود گذاشته تاثير پديدهها
واقع در بودن ، غيرعقلاني از منظور.اندازد كار به جرياني
به نسبت اجتماعي مسائل تدبير از انسانها برداشت نوعي
دريافت و محاسبات و منطق اساس بر كه است طبيعي پديدههاي
در و نشده بنا پيشبيني قابل پديدههاي روابط واقعي
چنين در.نيست اصلاح قابل و تجربهپذير قانونمند ، نتيجه
نيرويي مشيت اساس بر معمولا اجتماعي مناسبات جامعهاي
و نجوم نگرش ، همين دليل به.ميگيرد شكل محاسبه غيرقابل
خود ساختاريبه شكل و ميشود گسترده بسيار خرافات
است اين نيز آن اجتماعي كاربرد كه است پرواضح.ميگيرد
را روزمره امور عقلانيدر تحليل مشكل و كردن فكر رنج كه
(8).بردارد انسان دوش از
جهل شومي و رفت خرگوشي خواب به نيز خرد و عقل هنگاميكه
غريب و عجيب موجودات و غول و ديو گرفت ، را آدمي دامان
(9).ميگيرند جاي آدمي وجود درخانه و ميشوند زاده
است رواني نادانسته عمل يك بيگمان انديشيدن ، چنين اين
خود تسلي به ميماند ، عاجز دردها درمان از آدمي چون كه
خويش دستآويزتسكين را چيز همه بودن گذران و ميپردازد
در انسانها شرايطي چنين در"بگذرد نيز اين" كه ميسازد
به را آينده و مينمايند توجه آن آني وضع به فقط امري هر
به و ميسازند آيد پيش چه هر با ميسپارند ، حادثه دست
كه خرافهپرستي جهت ، همين بهنميانديشند ميگذرد آنچه
رواج كمابيش ايران در تاريخي مختلف دورههاي در البته
دوره جمله از سياسي و اجتماعي سياه اعصار در است ، داشته
درماندگي اضطراب ، دستخوش جامعه وقتي بيگانه ، اقوام غلبه
نمييافته ، بهروزي يا گريز براي راهي و بوده نوميدي و
(10).است گرفته مي شدت
انسان بياختياري موجب كه است اين خرافهگرايي خطر
تقدير به را خود هميشه سنتي انسان يك كه چرا ميشود ،
طراحي پيش از انسان سرنوشت ميكند گمان و ميداند وابسته
(11).است شده
:ميگويد هوگارت ريچارد خصوص اين در
تابع آن جزئيات باتمام انسانها از بسياري تجربه دنياي
خرافات به اينكه وجود با افراد برخي.است مشخصي نقشه
ميدانند ، مبرا عقايدي چنين داشتن از را خود ميخندندو
شده مشخص نقشه همان در كه ميروند راهي به كلي طور به
و ميكنند تكرار را سابق ترجيعبندهاي همان آنان.است
(12).ميدارند پاس همچنان را رخصتها و ممنوعيتها همان
خرافات روانشناختي زمينههاي بررسي
گاه.است برده فرو تعجب در را انسانها هميشه انسان رفتار
و افكار برخي يا تمايلات برخي داشتن از نيز ما خود
يك جاي به نابجا كلمه يك از استفاده حتي يا و اعتقادات
.ميرويم فرو تعجب در مناسب كلمه
و اعتقادات به اختصاص عامه ، فرهنگ قلمرو از عظيمي بخش
و منطقهاي و محلي جنبه آنها از برخي كه دارد باورهايي
عنوان به.دارند بينالمللي ويا ملي جنبه ديگر برخي
زخم ، چشم بدشانسي ، ذات ، سرنوشت ، تغييرناپذير ، سرشت مثال
گستردهاي درسطح كه هستند عقايدي... و عدد 13 نحوست
شكل آراء واقع در.دارند حضور بشري جوامع اغلب در
معبر در و شدهاند منتقل نسل به نسل كه هستند گرفتهاي
.شدهاند اضافاتي و حذف دچار يافته ، تغيير مكان و زمان
.نيستند معتقد همهآنها به نسبت يك به معمولا افراد
به كامل بياعتقادي تا كامل وابستگي از اعتقادات اين
و ميدانند خرافه را آنها برخي.متغيراست انديشهها
.پايبندند بدان سخت ديگر برخي
در معمولا كه ميدهد نشان خرافات روانشناختي مطالعات
به اطمينان و اعتماد عدم كه لحظههايي و حساس مواقع
رويارويي در مثلا ;ميشود زاده خرافات دارد ، وجود آينده
حوادث و فقر و قحطي مرض ، مرگ ، تولد ، همچون مسايلي با
منبع بشر براي هميشه كه قبيل اين از پيشامدهايي طبيعي ،
دنبال به خشم و ترس و شكست احساس و بودهاند اضطراب
آدميزاد را اينها از كدام هيچ چون و داشتهاند
و خرافات به كند ، توجيه منطق و علم راه از نميتوانسته
رها دروني تشويش و اضطراب از تا است روآورده اعتقادات
(13)كند پيدا خاطر تسكين شده ،
به تمايل كرده ، بيان پيش مدتها هيوم ديويد كه همانطور
متناقض نكته چون برد ، بين از نميتوان هرگز را خرافات
از دسته آن ناپذير جدايي بخش خرافات كه اينجاست
به قادر آدمي آنها بدون كه است انسان سازگاري سازوكارهاي
.نيست حيات ادامه
كه باشد داشته نيز را مثبت نقش اين است ممكن خرافات
تسلط احساس اين.بيافريند شخص در تسلط احساس نوعي لااقل
كه كند كمك واقعا است ممكن بازهم باشد ، خيالي هرچند
.شود حفظ فرد شخصيت يكپارچگي
كه را اجتماعي هنجارهاي از يكي خرافات ، هرگاه طرفي از
مثبتي ارزش كند ، تاييد است ، سودمند آدميان از گروهي براي
تقويت عبارتي به و كرد خواهد پيدا حيات ادامه لحاظ از
(14).ميگردد چندان دو آن اشاعه سرعت و ميشود
علوم دانشمندان و صاحبنظران از پارهاي خصوص اين در
از هركدام كه كردهاند ارائه مختلفي نظريات اجتماعي
علي تبيين در سعي و نگريسته خرافات پديده به خاص منظري
:مثال عنوان به نمودهاند آن
انديشههاي و رفتارها علت اجتماعي ، يادگيري نظريه مطابق
برفرد ، اثر و نفوذ با كه است جامعه بر حاكم فرهنگ خرافي ،
و فرهنگي خصائص برخي ترتيب بدين.ميسازد متاثر را نسلها
بوي و رنگ كه محيطي متغيرهاي عنوان به اجتماعي عادات
در را خرافي تصورات و انديشهها و افكار دارند ، خرافي
بسط عامل يك عنوان به بعدا فرد و ميكنند ايجاد فرد
.ميگذارد اثر افراد بر محيط در خرافه
فشارهايي اعمال در را خرافات ريشه اجتماعي همرنگي نظريه
وارد اشخاص يا فرد به اجتماع يا گروه جانب از كه ميداند
و رفتار در تا ميدانند ملزم را خود افراد و ميآيد
همرنگ جمع با را خود و كنند ايجاد تغييراتي خود عقايد
.سازند
بنا رفتار تقويت اصل بر را خود نظريه اساس كه اسكينر
يك ظهور و پاسخ بين هرگاه كه ميدارد اذعان است ، نهاده
حاصل رفتار باشد ، داشته وجود تصادفي كننده ، پيوندي تقويت
تقسيمبنديهاي براساس اپنهايمميناميم خرافي رفتار را
ميدارد اظهار انسان ، شخصيت مختلف سطوح برروي شده انجام
و مشاهده قابل سطحي كه است رفتار انسان شخصيت اول سطح كه
يا نظرات دوم سطح.ميشود محسوب انسان شخصيت براي سنجش
پيشگويي موثرترين عنوان به ميتواند كه است انسان نيات
كه هستند نگرشها سوم سطحشود محسوب انسان رفتار كننده
به و شروع موضوع يا شيء يك به نسبت مثبت احساسات از
نوعي واقع در و ميشوند ختم منفي احساسات و بيتفاوتي
خاص محركي مقابل در عكسالعمل يا عمل براي آمادگي حالت
از انسان شخصيت در كه هستند ارزشها چهارم ، سطح.هستند
و بادوامترند و عميقتر درونيتر ، مراتب به نگرشها
و ميگيرد صورت ديرتر و كمتر شخصيت در آنها تغييرات
واقع در كه است اعتقادات انسان ، شخصيت پنجم سطح بالاخره
يك بر مبتني كه است شدهاي دروني و محكم كاملا باورهاي
يا اعتقاد نظريه اين مطابق.است واقعيات و ارزشها سلسله
يا حادثه يك مكرر بهطور فرد كه ميشود حاصل زماني باور
اين تكرار صورت اين در كه ميكند تجربه عينا را پديده
(15).ميشود پديده آن به اعتقاد به منتهي تجربه
علوم مختلف دانشمندان سوي از كه شده ياد نظريات بر علاوه
است ، شده ابراز متعدد مكاتب قالب در روانشناسي و اجتماعي
به غيرمستقيم بهطور كه دارند وجود ديگري نظريههاي
و كنشها رفتارها ، واقع در و پرداختهاند خرافات موضوع
آنها ، از يكي.نمودهاند تبيين و توجيه را انسان واكنشهاي
احساسات كه است آن ازفرافكني مقصود".است فرافكني نظريه
به را آن و اندازيم بيرون خويش از را خود انگيزههاي و
كه است انسان دفاعي و جبراني واكنش اين دهيم ، نسبت ديگري
ناهشيار بهطور و سازد دور خود از را اضطراب ميخواهد
(16)."كند حفظ را خود نفس عزت
كه مشكلاتي بهويژه مشكلات احساس با افراد طبيعي بهطور
رفع براي و ميشوند ترس دچار است ، نامعلوم مرزهايش و حد
تجربهاي هر و ميشوند متوسل وسيلهاي هر به ترسها اين
با معمولا افراد از دسته اين.ميكنند امتحان را
فراهم را مشكلات بروز و خود شكست موجبات ندانمكاري
گردن به را آن گناه مسئوليت ، از فرار براي اما ميآورند ،
،"كجمدار چرخ" همچون كلماتي.مياندازند ديگر چيزهاي
،"شده بسته بختم" ،"شانس خشكي به اي" ،"كجرفتار فلك"
در ميچرخد ، افراد برخي زبان در مرتب كه "برگشته بختم"
در ميشود ، قلمداد افراد ناكاميهاي و شكستها علت واقع
جبران و اصلي علت يافتن فكر به هيچگاه افراد اين كه حالي
مدعا اين بر گواهي ميتواند ذيل ابيات.نيستند خود شكست
:باشد
كجرفتار فلك روشياي كج همه با
چند گامي ما دل كام به رفت ميتوان
"اصفهاني روشن"
خونآشام فلك زين فغان و فرياد
شام ماتم دمد او نشاط صبح كز
"قزويني ذوالنون"
شعرهايي فوق اشعار زمزمه جاي به است بهتر كه صورتي در
:شوند خوانده زير ابيات مانند
را نيلوفري چرخ مكن نكوهش
را خيرهسري باد سر ز كن برون
بد خويش اختر خودكني چو تو
را اختري نيك چشم فلك ، از مدار
"خسرو ناصر"
است ناداني فرط ز روزي تيره
چيست انجم جرم و چرخ گنه
"همداني غمام"
خاشعي رضا
دارد ادامه
:منابع
اقتباس زمينهجامعهشناسي ، برن ، آگ و كوف نيم -1
جيبي ، كتابهاي سهامي شركت تهران ، آريانپور ، اميرحسين
.ص 425 يازدهم ، 1357 ، چاپ
و گرفته فالهاي نديده ، طالعهاي" ليلا ، خانجاني ، -2
آزادگان ، عصر روزنامه ،"دارد ادامه همچنان زندگي شانسهاي
ص 7 16/8/77
.ص 23 پيشين ، رضاقلي ، -3
.ص 259 پيشين ، جاهودا ، -4
.ص 72 منبع ، همان -5
.ص 29 پيشين ، رضاقلي ، -6
.ص 10 پيشين ، هدايت ، -7
.ص 137 پيشين ، رضاقلي ، -8
.ص 591 پيشين ، ستاري ، -9
تهران ، 1312 ، العقلاء ، تحرير هادي ، شيخ نجمآبادي ، -10
.ص 93
با مقابله براي قانون نبود"مختار ، فرزادي ، -11
.خراسان ، 21/6/78 روزنامه "خرافهگرايي
.ص 249 پيشين ، جاهودا ، -12
.پيشين ، ص 18 ساعدي ، غلامحسين و داويديان -13
.ص 258 پيشين ، جاهودا ، -14
.ص 258 پيشين ، جاهودا ، -15
فرهنگ نشريه ،"خرافات به گرايش اجتماعي مطالعه"،....-16
عمومي ، 1375 ، فرهنگ سراسري گردهمايي دومين ويژه عمومي ،
. صص 9387
|