تاويل درباره ديگر ديدگاهي
حكمتيار ، گلبدين آقاي ارسالي مقاله حاضر متن :جستارگشايي
انتشار از پس كه است افغانستان قانوني دولت نخستوزير
قرآن در تاويل موضوع در ايجي نبوي حبيب دكتر آقاي مقاله
ما براي و نگاشته موضوع اين به مربوط مباحث و كريم
برادر كشور در آميز صلح آينده به اميد با.فرستادهاست
اين با مشترك فرهنگ اعتبار به اعتقاد با نيز و افغانستان
عقلي ارزشهاي و فرهنگ اينكه به اميد با و كهنسال سرزمين
اين از مباحثي صورت به افغان خردمندان ميان در عملي و
خود شايسته جايگاه ديار ، اين كهن فرهنگ و يابد رواج نوع
.بيابد را
خود ، موضوع باب از فقط نه تاويل ، باب در حاضر مقاله بحث
باب در متعدد ديدگاههاي ارائه كه آن نهايي هدف بلكه
ميپذيرد ، را انديشه تكثر و تنوع و است واجد موضوعي
ستمكشيده و رنجديده مسلمانان همه براي درسي ميتواند
همسايگان براي برابري و صلح اميد باباشد افغانستان
.شرقي
معارف گروه
حكمتيار گلبدين
تاويل درباره مقالهاي ايجي نبوي حبيب دكتر عزيزم برادر
همشهري معتبر روزنامه در كه داشت هرمنوتيك دانش و قرآن
توفيق كه ايشان رسيد ، نشر به بهمن و 18 شمارههاي 17 در
داشتند را تاويل مورد در خاص ديدگاه چند مورد در بحث
انصافا كه اساسي ديدگاههاي از يكي به چرا نميدانيم
كنار واز ننموده اهتمامي آنهاست صحيحترين و دقيقترين
.شدهاند رد توجه عطف بدون آن
كنم پر را خلا اين مختصر نوشتار اين با خواستم
معطوف ديدگاهي رابه همشهري معتبر روزنامه وخوانندگان
.است نشده توجه عطف آن به همشهري مقاله در كه دارم
شده اختلاف باعث "تاويل" درباره عزيز مفسران ميان آنچه
در كلمه اين ذكر گرفته ، صورت آن از گوناگوني تعبيرهاي و
آيه ميباشد ، عمران سورهآل آيه 7 در "متشابه" كلمه كنار
:است چنين
و الكتب ام هن محكمت آيت منه الكتب عليك انزل هوالذي"
تشبه ما فيتبعون زيغ فيقلوبهم الذين فاما متشبهت آخر
تاويله مايعلم و تاويله ابتغاء و ابتغاءالفتنه منه
عند من كل به امنا يقولون فيالعلم الراسخون و الاالله ،
(عمران آل)"الااولوالالبب يذكر ما و ربنا
از برخي كه كرده نازل تو بر را كتاب اين كه است همان او
بقيه و كتاباند محور و اصل آنها كه اند"محكم" آن آيات
بنابر" است كجي دلهايشان در كه كساني اما و اند"متشابه"
جستجوي در ميافتند ، آن متشابه پي در "دل در كجي همين
جز را آن تاويل كه حالي در آن ، "تاويل"جستجوي ودر فتنه
استوارند و راسخ علم در كه آنان و نميداند احدي خدا
و ماست پروردگار جانب از همه آورديم ، ايمان:ميگويند
.خردمندان مگر نميگيرد پند
:ميكند افاده را اساسي مطلب چند آيه اين
.ومتشابه محكم:است آيات نوع دو شامل مجموع در قرآن -
بخش "متشابهات" و اند"محكم آيات" كتاب اساسي محور -
.ميكند احتوا را آن ضمني و محدود
كه ميشويم متوجه آساني به كنيم دقت قرآن در اگر -
مربوط قضايايي به برخي دارد ، عمده بعد دو قرآن بررسيهاي
قاموس در و است ملموس و مشهود انسان براي كه ميشود
مهتاب ، آفتاب ، چون دارد ، آن براي واضحي و صريح خودالفاظ
مواردي به ديگر برخي و.. انسان ، كوه ، زمين ، آسمان ،
در انسان داشته ، قرار "غيب"محدوده در كه ميگيرد ارتباط
آن از آنها معرفي براي كه ندارد الفاظي خود قاموس
الفاظي از لابد غيبي اشياي معرفي براي بجويد ، استمداد
ملموس و محسوس اشياي براي اصل در كه جست استمداد بايد
تا گرفت كار به را تشبيه فن بايد ناچار و گرديده وضع
.كرد ترسيم انسان براي غيبي شيء از واقع به قريب تصوير
:باشد دوگونه بايد قرآن آيات رو اين از
آيات اين در كرده ، بحث "مشهود عالم" درباره كه آياتي
شده ، وضع خود خاص مورد براي يكي هر كه رفته كار به الفاظي
الفاظ تطبيق و آيه مراد درك بوده ، روشن و واضح آن مفهوم
.است ساده و سهل آن موارد بر
بحث موضوع كه آياتي ولي محكماند ، آيات اينها
يك از غيبي اشياء افاده براي آن در و است "غيب عالم"آنها
الفاظي از ديگري سوي از و رفته كار به تشبيه فن سو
وضع مشهود عالم اشياء براي اصل در كه گرفته صورت استمداد
.اند"متشابه آيات" شده ،
:آيه در چنانچه
ثم ايام سته في والارض خلقالسموات الذي الله ربكم ان"
(الاعراف54)"العرش علي استوي
براي اصل در انسان را "العرش" و "استوي" ،"يوم"الفاظ
افاده براي آيه در ولي كرده ، وضع "مشهود عالم" پديدههاي
افاده براي و "زمين و آسمانها آفرينش" گانه شش مراحل
اين مالك خدا اينكه و آسمان و زمين بر الهي سيطره و سلطه
چيز همه و دارد اختيار در را آن امور زمام و است هستي
.شده گرفته كار به دارد ، قرار وي عرش سيطره تحت هستي
آن به را متشابه آيات بايد محكماند ، آيات كتاب محور چون
متشابه آيات مفهوم به محكم آيات روشنايي در و برگرداند
ارجاع بدون و مستقل طور به نبايد را متشابه آيات.برد پي
و توضيح و گرفت بحث به اند"محكم آيات" كه آن اصل به
وتلاش ميروند متشابه آيات پي در كه كساني.كرد تفسير
محكم آيات به آن ارجاع بدون و مستقل طور به ميكنندكه
انحراف و دارند بيمار دلهاي كنند ، تفسير را متشابه آيات
واداشته ، كار اين به را آنان اعتقاديشان فساد و فكري
"تاويل" به بردن پي يا و است فتنه ايجاد يا انگيزهشان
.آن
"تاويل" پي در و نكرد ، اكتفا متشابه آيات مراد به كي هر
فتنه و آشوب ايجاد قصد و دارد بيمار دل يا رفت ، آن الفاظ
آن توان احدي خدا جز كه ورزيده ديگريمبادرت كار به يا
در ببرد ، پي متشابهات "تاويل" به ميخواهد او.ندارد را
ميسر احدي به خدا براي جز متشابهات تاويل به علم كه حالي
غيب عالم در و است پوشيده انسان حواس از آنچه زيرا.نيست
آن حقيقت محدودش حواس با نميتواند انسان و دارد قرار
الفاظي از "غيب عالم اشياء" معرفي براي قرآن كند ، درك را
به قريب تصور كه گرفته كار به را شيوهاي و جسته استمداد
را وآن كند مجسم انسان براي مذكور اشياي درباره واقع
پرواز براي مجالي كه آنجا تا قرآن.بسازد فهم قابل برايش
بيش رفته ، جلو عالم اين معرفي در داشته ، وجود انسان عقل
پرواز توان بالهايش نميدهد ، ياري آدمي عقل را آن از
قصورعقل كند ، حدتوقف اين در بايد ناگزير ندارد ، را بيشتر
و فرهنگ قصور و كمبود و او ، نقص مشاعر و حواس او ، محدوديت
به اين از بيش و برود جلوتر نتواند تا شده باعث او قاموس
كه است تعجبآور.ببرد پي متشابهات وتاويل عالم اين حقيقت
توجه عطف آيه اين صريح قضاوتهاي به دوستان از عدهاي
كردهاند ارائه نظراتي آيه آخر بخش درباره و نكردهاند
و متعارض درصد صد و نميسازد قطعا آن اول بخش با كه
افراد:ميگويد آيه اول بخش كه حالي است ، در آن با متصادم
مقتنع غير و فتنهانگيز ماجراجو ، شكاك ، بيمار ، قلب داراي
ميورزند تلاش و ميافتند متشابه آيات پي در خود حد به
معترضه جمله شكل به آن متعاقب و ببرند پي آن تاويل به
در و نميداند را آن تاويل احدي خدا جز:كه ميفرمايد
و بيمار ذهن داراي افراد اين مقابل در:ميفرمايد پايان
راسخ و دانشمند افراد خود ، حد به غيرمقتنع جوو ماجرا
سوي از همه آوردهايم ، ايمان آن به:ميگويند فيالعلم
.خردمندان مگر نميگيرند پند و ماست ، پروردگار
ادعا و گرفتهاند ناديده را صراحتها اين كه است عجيب
مستثني فيالعلم راسخون و خدا آيه آخر بخش در كه ميكنند
"واو" "فيالعلم الراسخون" و "الله" ميان (واو) و شدهاند
بلكه ميكند تصادم اول بخش با تنها نظرنه اين است ، عطف
بخش اين در الله لفظ از پس اگر.است بلاغت با متعارض
همه بايد بشماريم ، عطف "واو" را "واو" و نكنيم ، توقف
آيه معناي صورت آن در كه كنيم معطوف قبل بر را بعدي جمله
:ميشود چنين
خدا و:نميدانند فيالعلم راسخون و خدا جز را آن تاويل
آورديم ، ايمان آن به ما:العلمميگويند في راسخون و
بايد "يقولون" لفظ يعني ماست ، پروردگار سوي از همه
كار اين و گردد راجع همزمان فيالعلم وراسخون "الله"به
الله از پس كه ميكند حكم آيه آخر و اول.است فاحش غلط
.بشماريم خدا به منحصر را متشابه تاويل وعلم كنيم توقف
زماني است ممكن آيه يك كه گفتهاند ديگري عده متاسفانه
متشابه را آن ديدگاه يك از محكم ، زماني و باشد متشابه
با تنها نه تعبير اين محكم ، ديدگاه يك از و بخوانيم
بلكه نميسازد ، متشابه و محكم آيات درباره قرآن قضاوت
نظر اين ميدهد ، قرار بودن متشابه مظنه در را همهقرآن
متشابه و محكم از واضح تصور كه ميكنند ارائه كساني را
را آيه گويا گرفتهاند ، معيار را قرآن مخاطب فهم ندارند ،
اشتباه و تردد مرتكب آن مراد فهم كردودر درك مخاطب كه
عاجز آن فهم از و داد او به ترديدي اگر و است محكم نشد
و محكم به آيات تقسيمبندي كه حالي در است ، "متشابه"ماند
برداشت نميتوان و نيست آن از مخاطب فهم بنابر متشابه
برداشت به توجه بدون و اصل در آيات گرفت ، معيار را مخاطب
.متشابهاند و محكم مخاطب
كه است آياتي آن از مراد كه ميدهد توضيح خود متشابه لفظ
الفاظي با غيب عالم اشياي رفته ، كار به تشبيه فن درآن
واضح "مشهود عالم" اشياي براي اصل در شدهكه معرفي
فهم قابل قرآن مخاطب براي تشبيه طريق از و شدهاند
.شدهاند
تاويل.است اول به برگرداندن"تاويل"لغوي معناي
نخستينش ، حالت به فعلياش حالت از "متشابه گردان"يعني
سعي و نكنيم اكتفا ميگيريم تشبيه از كه مفهومي به يعني
ما به تشبيه طريق از كه ببريم پي چيزي حقيقت به تا ورزيم
ما قاموس و ما عرف در عرش معناي:بگوئيم مثلا شده معرفي
و اقتدار مظهر و ميكند جلوس آن بر شاه كه است تختي
خدا عرش معنايدارد چهارپا و است جسم و اوست حكمروايي
(ج)وي حكمروايي مظهر خدا عرش اينكه به اكتفا عدم چيست؟
به بايد نيست ، مقدور ما براي عرش ماهيت درك و است برعالم
هر نگذاريم ، فراتر خود گليم از پا و كنيم اكتفا خود حد
را آن بر خداوند استوي كيفيت و عرش چگونگي بر بحث كي
راه را مناقشات و بحثها نوع اين و ميكند مطرح
و فتنه ايجاد ياخواهان دارد ، بيمار دل يا مياندازد ،
بزرگبينيمبتلا خود مرض به يا و است مردم ميان آشوب
از پا نميرود ، فرو كامش از كه برداشته لقمهاي شده ،
وبيحاصل بيهوده تلاش به و گذاشته فراتر خود گليم
.پرداخته
خود پيام و شده نازل انسانها زبان به قرآن كه ميدانيم
آن حاوي عربي قاموس كه كرده ابلاغ مردم به كلماتي با را
مشهود انسان براي كه شده وضع اشيايي براي كلمات اين است ،
بحث به اشياء اين مورد در قرآن كه زماني دركاند ، قابل و
و است ، سهلالفهم و روشن واضح ، كلماتش مدلول ميپردازد
زماني ولي نميشود ، اشتباهي دچار آيه مفهوم درك در مخاطب
بحث به اشيايي ودرباره ميشود غيب ساحه وارد قرآن كه
قرار غيب دايره در و مشهود مرز طرف آن در كه ميپردازد
قاموس كه است طبيعي پنهاناند ، انسان ديده از داردو
او قاموس ميشود ، روبهرو قرمز خط با ساحه اين در انسان
ساحه آن پديدههاي دقيق معرفي توان و كفايت ظرفيت ،
نيست ، ساحه آن به مربوط مطالب تشريح به وقادر راندارد
وضع محدود و تنگ و لنگ كلمات با را بخش اين بايد ناچار
اشيايي به آن تشبيه وبا نمود توضيح مشهود عالم براي شده
كرد ارائه آن از فهم به قرين و مناسب تصوير درك ، قابل
بخش اين به مربوط آيات تاويل.ساخت فهم قابل انسان وبراي
و اصلي كيفيت به بردن پي و تشبيه حالت از كشيدنش و
كه آنجا تا زيرا نيست ، مقدور خدا جز احدي براي آن نخستين
انساني محدود الفاظ با متشابه آيات بحث مورد اشياي معرفي
ذهن به آوردنش قريب كه آنجا تا و بود مقدور و ممكن
پس گرفته ، صورت مذكور آيات در كار اين داشت امكان انساني
در توقف است ، سرحد آخرين اين نبود ، مقدور مقدار ، اين از
اين جز چارهاي است لابدي انسان هر براي آخري مرز اين
توان ذهنش نه و دارد را پيشروي توان پايش نه ندارد ،
اختيار در وسايلي و ميكند كوتاهي عقلش بيشتر ، پرواز
بيش را ضخيم پرده اين وراي و را مرز اين طرف آن كه ندارد
.كند شناسائي اين از
بر مشعر كه داريم رواياتي ما:ميگويند دوستان از برخي
رابطه اين در است ، فيالعلم راسخون به تاويل علم اثبات
:ميشماريم ذكر قابل را نكته چند
اهل و وسلم عليه پيامبرصليالله اصحاب كه است درست اين -
از و آشنااند قرآن زبان به ديگري كس هر از بيش وي بيت
راي به قرآن دقيق درك براي بايد و بهرهمند آن معارف
مخالفي راي رابطه اين در مسلماني هيچ كرد ، رجوع آنان
كه ميشود دراينخلاصه دارد وجود اختلافي اگر ندارد ،
و مصئون طريق از روايت اين آيا كيست؟ روايت راوي آيا
تاثيري زمان بعد و راويان تعدد آيا رسيده؟ ما به اميني
آيا نشده؟ روايت الفاظ در تغييري وموجب نگذاشته آن بر
و ضبط به كه بود پيمانهاي همان به روايات درج به اهتمام
ميگرفت؟ صورت آيات ثبت
آن نفع به را قرآن آيات و گرفت اصل را روايت نبايد -
و كرد راجع قرآن به بايد را روايت هر عكس بر كرد ، توجيه
صليالله پيامبر نكند ، تصادم قرآن با كه پذيرفت صورتي در
:ميفرمايد وسلم عليه
داشت تعارض قرآن با و رسيد شما به من به منسوب حديثي اگر
.بكوبيد ديوار به را آن
كه داشت تاكيد مطلبي بر و نبود سازگار باعقل كه روايتي -
به گفتاري آن كهدر وروايتي ميكند تصادم آدمي باعقل
بزرگ شخصيتهاي با كه شده منسوب عظمتي با و بزرگ شخصيت
شمرده قبيح و ضعيف سخن اسلامي معيارهاي در و نميسازد
اظهار ديگران ، به دشنام و خود وستايش مدح مثل ميشود ،
و زعامت مستحق شجاع ، عالم ، را خود اقتدار ، به علاقهمندي
روايت اصل مورد در بايد داشتن ، غيب ادعاي خواندن ، رهبري
تبليغ از و گذاشت كنار را آن است لازم كرد ، شك آن راوي و
بزرگي شخصيت نيست ممكن.ورزيد خودداري آن بر استناد و آن
علم ادعاي قرآن به عالم ندارد امكان كند ، توصيف را خود
مستحق را خود كه است بعيد مومن و صالح شخصيت از كند ، غيب
.بياورد زبان به را ادعايي چنين و بشمارد رهبري و زعامت
شخصيتهاي از ستايش و مدح خيال به مردم از برخي متاسفانه
آنان عظمت از كه ميكنند منسوب آنان به را حرفهايي بزرگ
و دين مباني به عالم دانشمند ، شخصيت نيست ممكنميكاهد
راسخ من:بگويد خود مورد در اسلامي خلق به متخلق
آگاه آگاهم ، اگر متشابهات تاويل به و هستم فيالعلم
انجام را كار اين عملا ادعا جاي به بايد ميبود
ميكردند ، راتاويل متشابه آيات از موردي چند و ميدادند
را موردي چنين هرگز آنان گرانمايه اقوال در كه ما
.نمييابيم
دارد ادامه
|