آيا؟ بود
نمايش نوع از فرهنگي تجربه يك
تمرين مرحله در "دريايي كوچك پري آخرين"
استقبال شهر پوست زير از يوناني جوانان
كردند
واتيكان جشنواره در مريم پسر
آيا؟ بود
صابري پري كار و نوشته رندخلوتنشين نمايش به نگاهي
بر موفقيت با است ماهي دو اكنون كه نشين خلوت نمايشرند
تماشاي معرض به شيراز حافظيه در هم بار يك و است صحنه
با است ، شده گذاشته آنها خارجي ميهمانان و حافظ همشهريان
حوا و آدم:ميشود آغاز عبرتانگيز و زيبا صحنهاي
به و...ميخورند ممنوع درخت ميوه از و كرده نافرماني
محيط به بهشت آرام و امن فضاي از ;ميشوند رانده دنيا
كه جايي به نيست ، گناه كه آنجايي از ;خاكي عالم پرشور
بيخبري جايگه كه باغي از و است آن سازاي عناصر از گناه
.زيست نميتوان آن در آگاهي بدون كه باغي شور به است ،
است آن همزاد آنچه با رويارويي و همان دانايي ميوه خوردن
و جاه و مال حرص و تزوير و قهر و خشونت و سختي:همان
.روشنايي و دوستي و عشق و مهرباني و..سياهي
آن همزادان با لاجرم و است دانايي ميوه آن محصول حافظ
.محشور و همدم
.بيني آن است ناديدني آنچه /بيني جان كه كن باز دل چشم
.است همنشيني و همدمي همين محصول هم او رندي
غم هيچ و داد باد بر /آخرت و دنيا كه مست رند خوشوقت
.نداشت كم و بيش
بودن گذرا كه روشنبيني ;روشنبين آدمي معناي در رندي
آزمندان و خشونتگران و مزوران به پس."ميبيند" را جهان
و گذرا چيزي براي ميزنند؟ زور همه اين چه برايميخندد
خنديد؟ آنها به نبايد مستعجل؟
ديگر هفته تا گل كه /گلستان در خور مي و غنيمتدان
.نباشد
.باشد نهفته نكته همين در حافظ طنز و رندي سرچشمه كه بسا
اما نكرده تجربه يا ميبيند ، و كرده تجربه را دنيا چون
.ميشود زماني همه سرودههايش لاجرم است ، ديده دل چشم به
يا) صله كه شاعري دل سوز به مربوط.دارد گسترده دامنهاي
جهان همزاد بيوفايي و هجران.نيست است نگرفته (كافي صله
كه ميداند چون ميگويد ، يار بيوفايي از اگر پس.گذراست
آن ، زيباييهاي از بخشي سرچشمه شايد و است زندگي از بخشي
-زمانها همه در -فلك سقف كه ميكند ناله و ميسرايد جوري
بين لحظه و خودخواه و حقير آدمي مويه.ميافتد لرزه به
به سرنوشت ، به دنيا ، به خطاب كه است كسي ناله.نيست
.ميسرايد هستي و كائنات كل به و محبوب به عشق ، به انسان ،
و احساسات زمان ، هر در آدميان ، كه ندارد شگفتي پس
ناآگاهانه ، چه و باشد آگاهانه چه را ، خود قلبي مكنونات
گذرايي بيوفايي ، عشق ، مييابند او ابيات بينابين در
ريا ، و تزوير سرخوردگي ، اندوه ، و غم هستي ، ريشخند دنيا ،
آيا بود:آرزو و روشن افقهاي اميد ، و...جاه و مال حرص
بگشايند؟ ما فروبسته كار از گره /بگشايند ميكدهها در كه
از آكنده راز ، و رمز از آكنده است دفتري او بيت هر
به پردهدار چو:اندرز و هشدار از آكنده و هستي شناخت
.ماند نخواهد حرم حريم مقيم كسي /را همه ميزند شمشير
زندگي چون و است زندگي جزء است ، زندگي جملگي اينها اما
كه داد دست از را اميد نبايد.شد نوميد نبايد پس گذرا
غم ايام كه مژده رسيد:نابودي با است مساوي نااميدي
.ماند نخواهد هم نيز چنين و نماند چنان /ماند نخواهد
گفتم ، حافظ ذاتي اميدواري و روشنبيني در را نكته اين
من كه ميكنم اضافه جا همين اما.گشت برخواهم آن به چون
.نيستم حرفهاي -ديگر هنرهاي و سينما همچون -تئاتر كار در
به پس.سادهام علاقهمند يك فقط.نيستم هم آماتور حتي
از بايد صرفا مينويسم ، خلوتنشين رند باب در آنچه
نمايشي از غيرحرفهاي فردي برداشتهاي ;نگريست زاويه همين
.است آمده خوشش است ، داشته دوست و ديده كه
مي عيب از اول ،
ورجه بيجا ، و بهجا نمايش ، سراسر در كه را شيطانكي
ژرفابيني و رندي از نمادي اگر.نفهميدم ميكند وورجه
آن بلكه ;نميدهد نشان موضوع اين از چيزي كه است حافظ
ابتذال به (ميخواهم پوزش) و مضحكه به را ژرفا و رندي
در شايد.ندارد همخواني هم ما نمايشي سنن با.ميكشد
استفاده نمادي چنين از فرنگي نمايشنامههاي از پارهاي
و ريخت اين.است داشته تناسب و جا لابد اما باشد ، شده
آنكه بر علاوه گونهها ، بر مضحك سرخ رنگ آن هيئت ، با
حالت با نميافزايد ، تماشاگران به چيزي و نيست ايراني
كه است چيزي تصادفا نمايش ، كه ابهت و پرجلال و كلي
و روشنبيني مظهر اين -حافظ زندگاني حكايت از تماشاگر
همخواني و همساني رو هيچ به دارد ، انتظار -حكمتايراني
مورد در را -"نبودن ايراني" يا -تناسب عدم اينندارد
نيز صحنه بر شده تصوير حيوانات و صورتكها از برخي
فاستوس دكتر يا مكبث يادآور شايد.كرد عنوان ميتوان
و شيرينسخن و ظريف حافظ با نميكنم گمان اما باشند ،
نيز بوشهر تا مسافرتش ميگويند حتي كه حافظي با نكتهگو ،
بن تا حافظ ، كه است اين منظورم.باشند همخوان ندارد ، صحت
چطور.است بوده شرقي و ايراني و شيرازي روان ، و جان
نمادهاي و صورتكها از او ذهني مفاهيم القاي براي ميتوان
كرد؟ استفاده فرنگي
حافظ با او وبانوي امير مناظره پرده ديگر ، نامتناسب صحنه
و سياهي ميگويد نمايش ابتداي در خود كه اميري.است
از يكي و كرد برطرف را مبارزالدين امير دوران تيرگي
آن سقوط از پس مردم شادي به مربوط هم صحنهها زيباترين
آن هم بعد.(رسيد خواهم صحنه اين به) است بدكردار محتسب
-را كميك افههاي نميشد آيابيمعني و مضحك لهجههاي
كرد؟ نمايش وارد ديگري صورت به -ميبود لازم هم اگر
چه دادن قرار تمسخر و مضحكه اسباب را قوم يك لهجه اساسا
رامظهر لهجه اين بدتر ، آن از و دارد -لزومي چه و -معني
چون بزرگي مناظره و همنشيني دادن؟ جلوه قوم آن بيفرهنگي
چيزي چه و دارد حافظ براي امتيازي چه غدار ابلهي با حافظ
:است قدر مدعيان و گردنكشان حريف او.ميافزايد او بر
و نزاع مدعي با /شود عيان خود هنر كه كن ختم تو حافظ
است؟ حاجت چه محاكا
هم نمايش در.بود (وشاعرپرور) شاعر و اديب خود شجاع شاه
هم و بود حافظ ستايشگر هم شاعر امير آن كه ميشود گفته
ساليري و موتسارت ياد به را انسان كه ميبرد ، حسد او بر
(حسد با آميخته ستايش) روابط اينگونه اما.مياندازد
با نكنم گمان.است داني امور از بالاتر سطحي در غالبا
و بانو آن و بارگاه آن چون مبتذل -پوزش با باز -صحنهاي
نميكنم هم تصور.كرد مجسمش بتوان مشاعره آن و امير آن
گرفتن جا دنياداران دل در حيله هر به و "فرصت اغتنام" كه
خود حال ، هر در و باشد نمايش گردانندگان رسم و راه
را شجاع شاه مقدم مكار ، زوار آن پس از شيراز ، خواجه
/گوش به مژده رسيد غيبم هاتف ز سحر:ميكند استقبال چنين
بنوش دلير مي است شجاع شاه دور كه
دردهان سخن هزارگونه /ميرفتند كناره بر نظر اهل آنكه شد
خاموش لب و
سينه ديگ آن نهفتن از كه /حكايتها آن بگوييم چنگ بانگ به
جوش ميزد
اجتهاد براي جايي ديگر خواجه نص اين با نميكنم گمان
.باشد
اينك آنچه از بتوان كه ندارم گمان امابگذريم اينها از
و مفلوك قدر اين حافظ صحنهها بعضي در چرا.گذشت ميگويم
باعث و است سرفراز كه او.ميشود داده نمايش بدبخت
توسري و نزار حال اين به بايد چرا ايرانيان ، سرفرازي
چرا -نبوده كه -است بوده هم چنين اگر حتي.درآيد خورده
را ايراني اقوام اوج مظاهر و نمادها از يكي بايد
زبان پاسدار يل آن فردوسي ، كشيد؟ ذلت حضيض به اينچنين
ذهن به مغرور و افراشته و سرافراز ما را ، ايراني قوميت و
وابسته آنها به و دارد نمادها اينگونه از هرملتي.داريم
مصيبت بر علاوه ;بود فقر در فردوسي.است متكي و پيوسته و
فقر و قحطي و خشكسالي چون مصائبي با پسر ، تنها درگذشت
چه اما ديد ، سلطان جفاي و نافهمي و نامردي ;شد روبهرو
مظهر كه او.هرگز افتاد؟ زاري و تضرع خاك بر وقت
بود ، سرفراز و باستاني قومي حكمت و پايداري و ايستادگي
اگر حتي.نكشيد دست جوانمردي و مردانگي و غرور از هرگز
لوني به را او فقر فشار و سنگيني هم لحظاتي يا لحظه در
آن كسي كه است مقبول ايرانيان براي آيا باشد ، كشيده ديگر
را افتخارآفرين و پرافتخار لحظات ميليونها و هزاران
به را سرافكندگي و افتادگي اندك لحظات آن و بگيرد ناديده
كند؟ چنين بايد چرا و كشد؟ تصوير
ما ذهن در او تصور و تصوير.است زمره همان از هم حافظ
.مينگرد امور به فراز از كه است روشنبيني رند ايرانيان ،
ثروت ، .ميبيند دل چشم به ميداند ، را حادثات گذرايي
دولت را جملگي خاصان ، و سلاطين و اميران عزت و قدرت
دل گذران دنياي اين به سبب ، همين به.ميداند مستعجل
در پس ، .نميبندد دل نه ، نجويد ، تمتع آنكه نه نميبندد ،
.نميگويد مجيز فقر خاطر به و فرونميافتد قدرت برابر
چنين او از تصور و تصوير صحنهها ، بعضي در متاسفانه ،
.نميدهد نمايش را او ذاتي اميدواري و غرور و خرد.نيست
سودجو گهگاه كه ميماند درمانده و سطحي درويشي به بيشتر
رسيد:ميگويد كه آزادهاي به نه !هست هم فرصتطلب و
...ماند نخواهد غم ايام كه مژده
هنرش از دوم ،
شادي.است كرده جا دلم در صحنهها برخي شكوه و زيبايي
و نوا آن با پرتزوير ، و ظالم محتسب آن برافتادن از مردم
است پاياني را ظلمي هر و را سختي هر.دلفريب و شاد آواز
و رقص.مردم چهره بر شادي فروغ و پس ، شادي آن از و
حافظ از زيبا صحنه بعد ، آن...آيا؟ بود ;نشاط و پايكوبي
.محبوبه خوشرنگ و فريبا لباس آن و آلاچيق آن.محبوبش و
پريشاني آن:دلنشين پايكوبي آن و نوا آن آننگاهها ،
.شد آخر نگار گيسوي سايه در همه /دل غم و دراز شبهاي
باد ياد روزگاران آن باد ياد /باد ياد دوستداران وصل روز
بر سربلندي گلبانگ /نهادن سرتوان گر جانان آستان بر
.زد توان آسمان
آن و جهاني اين.آخر رستگاري و نجات صحنه بعد ، آن و
اوج به نيز را تماشاگر كه اوجانساني ، لحظات.جهاني
هيجان به تماشاگران انبوه كه نيست بيجهت.ميبرد
دستافشاني با بارها را بازيگران و صابري وخانم ميآيند
.ميخوانند باز صحنه به قدرشناسانه و نشاطانگيز
و صحنهها هنرمند طراح از كارگردان ، ازبود مطبوع شبي
و مينواختند خوش كه وخوانندگان نوازندگان از لباسها ،
داشتند دوش بر سنگين وظيفه كه بازيگران از و ميخواندند
.سپاسگزارم
فروشان مي كوي به بر بشارت
.كرد ريا و زهد از توبه حافظ كه
پور همايون هرمز
نمايش نوع از فرهنگي تجربه يك
زمين ايران تئاتر بينالمللي جشنواره سومين به نگاهي
تا 23 از 17 زمين ايران تئاتر بينالمللي جشنواره سومين
به كه جشنواره اين.شد برگزار اهواز در ماه آبان
داشت ، گنجوياختصاص نظامي حكيم آثار و نمايشي قابليتهاي
آن و دهد ارائه را تئاتر از جديدي تعريف كه بود تلاش در
كه است كهن ادبي متون مبناي تئاتربر از شكلي آفرينش
.باشد مختلف مليتهاي از آدمها همه براي فهم قابل
و بينالملل مسابقه بخش نمايشدر پنج جشنواره اين در
رقابت به يكديگر با داخلي مسابقه بخش در نمايش پنج
و تاجيكستان ارمنستان ، كشورهاي نمايشهايياز و پرداختند
.داشتند شركت بينالملل مسابقه بخش در عراق كردستان
سخنراني ميشد ، برگزار جشنواره حاشيه در كه مهمي نكته
قابليتهاي و زبان نظامي ، درباره صاحبنظران و استادان
دكتر به ميتوان سخنرانان اين جمله از كه بود او نمايشي
...و مودبيان داريوش ثروتيان ، بهروز دكتر سجودي ، فرزان
.داشت اشاره
باشد ، اصلي دغدغه ميتوانست جشنواره ، اين در كه آنچه اما
و فرهنگ انتقال واقعا آيا كه است سوال اين به پاسخگويي
ميسر رسمي آموزش طريق از تنها ديگر نسل به نسلي از تفكر
تئاتر كيمياگر هنر بويژه و هنر توسط مهم ، اين يا و است
را جشنواره هدف مهمترين سوال اين است؟ انجام قابل نيز
.ميكرد تعريف
نمايشي ، اشكال قالب در نظامي انديشههاي و افكار تجلي با
بر علاوه تئاتر ، هنر كه ميشد تقويت مخاطب تصوردر اين
مختلف ، قادر ملتهاي و فرهنگها ميان متقابل ارتباط ايجاد
به را بشري فرهنگ در نهفته انديشههاي و افكار كه است
ارتباط قصه تئاتر هر اگر.دهد ديگرانتقال نسلهاي
قصه تئاتري جشنواره يك باشد ، ديگر انساني با انسان
و است ديگر فرهنگ با فرهنگي و ديگر تخيل با تخيلي ارتباط
دستمايه را كلاسيك ادبي متون كه بينالمللي جشنواره يك
فضاي چنين ايجاد براي بهترينمحمل ميدهد ، قرار خود كار
.است ارتباطي
جشنوارهاي ، چنين در تئاتري اجراهاي و تخصصي سمينار
و ميتاباند بر شكل بهترين به را هنر و آموزش ميان پيوند
و بخشي نظم براي تصميمگيري جشنواره ، اين ازنتايج يكي
و ملي تئاتر ايجاد زمينه در تئاتري پژوهش مركز يك ايجاد
در خوشبختانه كه است ايرانزمين بزرگان ادبي متون
.رسيد تصويب به سوم جشنواره
جنبههاي بر ديدگاه ، اين با زمين ايران جشنواره اگر
در ميتواند قطعا شود ، متمركز سنتي ملي پژوهشيتئاتر
با نمايشهايي اجراي جهت عملي راهكردهاي آينده ، سالهاي
.دهد ارائه جهانشمول قالبي و شكل و فرهنگي اصيل ريشه
و آمار ارائه صرف دست ، اين از جشنوارههايي هدف اگر اما
نخواهد جايي به راه نهايت در باشد ، كميت مقوله به توجه
نشان تجربه كه چرا ماند ، خواهد عقيم آن اهداف تمام و برد
اهداف تداوم جهت در تنها تئاتري جشنواره يك كه است داده
.است موفق خود
كنار در خارجي و ايراني گروههاي رقابت بعد مرحله در
گروههاي از را ما انتظار سطح مسابقهاي ، شكل به يكديگر
براي را مقايسه تطبيقو امكان و ميبرد بالا ايراني
برابر شرايط در رقابت اصولا.آورد مي پديد مخاطبان
و آورد ارمغان به را تجاربگرانبهايي ميتواند هميشه
امكانات و تواناييها شناخت گرانبها ، تجربه نخستين
مخاطب آيا كه شوند متوجه تا داخلياست نمايشي گروههاي
.خير يا دارد را ادراكآنها قابليت نيز جهاني
جشنواره اين در شركتكننده خارجي گروه سه مناسب انتخاب
جشنواره به نتوانستند آذربايجان از چهارم گروه البته كه)
.بود سوم جشنواره مثبت عوامل ديگر از (برسند
شايد ،(عراق كردستان) من زندگي -خارجي كار سه هر كه چرا
مدرني اشكال ،(تاجيكستان)ميركبير و (ارمنستان)بيابم نجات
بااجرايي را خود قصه و گذاشتند نمايش به اجرا در را
خود ، بازيگران انكار غيرقابل تواناييهاي بر مبتني و قوي
حضور عدم آخر ، نكته بالاخره و.شدند سهيم مخاطبان با
اميد.بود جشنواره اين در شايسته حد در تئاتر پيشكسوتان
كارهاي و جوانان كنار در آتي ، سالهاي در كه است
شاهد نيز برصحنه را تئاتر استادان حضور تجربهگرا ،
ايرانزمين بينالمللي جشنواره سومين درباره بحث.باشيم
بازي و درخشان ازحضور كه آن بي داد ، خاتمه نميتوان را
شنبه پنج" نمايش در فاطمه نقش در "آهوخردمند" تاثيرگذار
و توانمند بازيگر خردمند ، آهو.نكرد يادي "صندلي گنبد در
صحنه از دوري سالها از پس ايران ، تئاتر و سينما تجربه با
بيبديل تواناييهاي نمايش ، اين در بازي با تئاتركشور ،
نمايش به نسلنو براي تئاتر بازيگري هنر عرصه در را خود
به و است صحنه بانوي هنوز كه كرد ثابت ديگر بار و گذاشت
.دارد نمايش هنر در فراواني درخلاقيت انعطاف حق
به "صندلي گنبد در شنبه پنج" اجراي در مهم نكته
و فاطمه نقش نشيب و فراز "مهرآوران عزتالله" كارگرداني
خوبي به خردمند ، آهو كه بود دشواري دربازي بازي تودرتوي
براي را دغدغه اين و برآمد آن عهده از تمام ، استادي با و
دست ، هم اين از بازيهايي بيشك كه آورد پديد تئاتر اهل
بازيگري ، درس آموزش جهت در هم و مملكت هنر ارتقاي جهت در
بازي نگارنده ، عقيده به برخوردارندو فراواني ارزش از
يكي نمايش ، اين در خردمند آهو استادانه و پرشور روان ،
درسي همچون ميتوانست كه بود جشنواره اين قوت نكات از
بازيگر اين حضور.شود تلقي بازيگريجوانترها براي
واميدواريم مينهيم ارج كشور تئاتر صحنه بر را توانمند
و پژوهش بر تمركز با بتواند زمين ايران جشنواره كه
به دستيابي جهت در بهتدريج مدت بلند برنامهريزياهداف
.برساند ياري را ما جهاني خلاقانه اشكال با ملي تئاتري
يثربي چيستا
تمرين مرحله در "دريايي كوچك پري آخرين"
يثربي ، چيستا نوشته ،"دريايي كوچك پري آخرين" نمايشنامه
به تا ميكند طي را خود تمرين روزهاي آخرين حاضر حال در
.برود صحنه روي به تهران تئاتر سالنهاي از يكي در زودي
تمرين حال در يثربي ، چيستا كارگرداني به كه نمايش اين
شبانهروزي مدرسه يك در مدرنيسم و سنت تضاد به است ،
جامعهاي در عشق كشف آن اصلي موضوع و ميپردازد دخترانه
خاص بهاي كه عشقي.است انحطاط حال در و بيگانه خود از
مسائل مدرن ، شكلي در نمايشنامه.ميكند طلب را خود
با و ميدهد نشان مرد يك با ارتباط در را زن هفده پنهان
ساله بيست رازي از پرده دختران ، معاصر مسائل به نگاهي
به را گذشته و حال رمزآلود ، و غريب نحوي به و برميدارد
.شود فاش زن هفده و مرد يك سنگين راز تا ميزند پيوند هم
نمايشنامه اين براي را نظرش مورد بازيگران يثربي ، چيستا
.كرد اعلام تيرانداز سيما و پاوهنژاد الهام سلطاني ، شهره
كه ميگيرد بهره مرد بازيگر يك حضور از تنها نمايش اين
مناسب مرد بازيگر تنها يافتن براي جستجو كارگردان قول به
.دارد ادامه نمايش اين
استقبال شهر پوست زير از يوناني جوانان
كردند
رخشان ساخته شهر پوست زير فيلم نمايش:هنري گروه
با تسالونيك فيلم جشنواره از روز آخرين در بنياعتماد
.شد مواجه يوناني جوانان بينظير استقبال
به بنياعتماد خانم شهر ، پوست زير فيلم نمايش از پس
پاسخ ايران در زنان وضعيت و فيلم مورد در حاضرين سئوالات
.گفت
ايراني زنان نقش مورد در سئوالي به پاسخ در بنياعتماد
:گفت ايران اسلامي انقلاب از بعد اجتماعي فعاليتهاي در
حضور سياسي و هنري علمي ، زمينههاي همه در ايران در زنان
در ايران سينماي و فيلم موفقيت علت:گفت وي.دارند فعال
تازه حرف سينما اين كه است اين دنيا سينماهاي ديگر مقابل
ارائه جهان در سينما به علاقهمندان براي متفاوتي و
.ميكند
فرد به متعلق ايران سينماي موفقيت:افزود بنياعتماد
.است ايراني هنرمندان همه فعاليت مرهون بلكه نيست ، خاصي
واتيكان جشنواره در مريم پسر
در جبلي حميد كارگرداني به مريم پسر فيلم:هنري گروه
.درميآيد نمايش به واتيكان معنوي فيلمهاي جشنواره
در شركت جهت نيز فيلم اين تهيهكننده طائرپور ، فرشته
.يافت خواهد حضور رم در جشنواره موضوع به مربوط سمينارهاي
شركت بينالمللي جشنواره بيست از بيش در تاكنون مريم پسر
را نخست جايزه قاهره نظير جشنواره چندين در و كرده
سينماي از فيلم نخستين مريم پسر فيلم.است كرده دريافت
پيرو.كرد خواهد شركت جشنواره اين در كه است ايران
گستردهتري بخشهاي بعد ، دورههاي در انجامشده توافقات
.يافت خواهد اختصاص ايران سينماي به جشنواره اين از
|