تراژيك ليبرال انديشمندي ;وبر
بخش واپسين - سرمايهداري روح و پروتستاني اخلاق
شدن عقلاني فرايند به حاضر ، مقاله بخش نخستين در :اشاره
آن متناسب اقتصادي - اجتماعي بسترهاي ايجاد و مسيحي سنت
.شد اشاره
نوعي رشد براي را راه مسيحي ديني باورهاي وبر ، نظر به
پروتستانتيسم به بعدا كه ساخت فراهم عقلانيت از خاص
كسب سرمايهداري ، كننده مشخص عنصر وبر نظر از.انجاميد
اخلاق اين اين ، بنابر.است بوده اخلاقي بهطور ثروت
واپسين در اينك.ميكرد تشويق را ثروت كسب كه بود مسيحي
باب در وبر ماكس انديشههاي از ديگر برخي به مطلب ، بخش
.ميشود پرداخته سرمايهداري رشد و مسيحي باورهاي نسبت
.ميخوانيم هم با
كشانه رياضت پروتستانتيسم از اصلي شكل چهار:ميگويد وبر
و متوديسم پيتيسم ، كالونيسم ، :دارد وجود (گريز لذت)
همديگر با كشمكش در همواره گروهها اين باپتيست ، فرقههاي
مباني شرح به كمتر وبر اما بودند رسمي كليساهاي با و
روانشناختي محركهاي به بيشتر و است علاقهمند آنها جزمي
اساسي عنصر.دارد توجه ميدهند جهت مردم اعمال به كه
قبل از ما كه انديشه اين:است تقدير كالونيستي اعتقاد
و شدهايم برگزيده ابدي نفرين يا ابدي زندگي براي
رستگاري.دهيم انجام اينباره در هيچكاري نميتوانيم
ميتوانيم ما.نيست من خود دستاورد و است الهي موهبتي
ايده آن بيابيماما نيز لوتر انديشه در را ايده همين
به نميتوانيم ما كالون ، عقيده به.است نبوده لوتر محوري
.هستند برگزيده كساني چه ببينيم و پيببريم الهي انتخاب
و بياندازيم آن به اجمالي نگاه بتوانيم فقط است ممكن ما
از شدگان نفرين شكايت عدالت ، يا شخصي ارزش حدود در نه
بود واقعيت اين از ناشي حيوانات شكوه همانند خويش سرنوشت
تاثير.نشدهاند آفريده انسان مقام در آنها كه
بيسابقهاي دروني تنهايي پيدايش آموزه اين روانشناختي
خودم را رستگاريم من يا شدهام نفرين من اينكه است ، بوده
خودم اعمال با را آنها نميتوانم و بدهم تشخيص نميتوانم
را كشيش يك مثال براي را كسي نميتوانم بدهم ، تغيير
وجودي تنهايي نوعي.باشد من آمرزش و تسلي مايه كه بيابم
و اموال حال عين در.سهيماند آن در افراد همه كه
نشانه آنها كه چرا ميشوند دريغ ازمن دنيوي خوشيهاي
شدگان نفرين از يكي من كه ميكنند تاييد و هستند انحراف
زائربونيان ، سير در موارد اين همه.هستم دوزخيان و
مراسم حتيميشود ديده شده ، شناخته پيوريتان يك داستان
درباره مشكلي هيچ پيوريتان براي.ميشود رد نيز مذهبي
استفاده خدمت در را جهان خداوند ;نداشت وجود زندگي معني
اراده تحقق منظور به انسانها و است داده قرار بشر نوع
تنها و تك پيوريتانها ميكنند ، كار زمين روي در الهي
با.نبودند معنا جستوجوي در كه شرايطي در اما بودند
خود.بودند اثباترستگاريشان درجستوجوي اين ، وجود
كه بود مطمئن او.نداشت مشكلي وضع اين با شخصا كالون
موثر او مريدان براي اين اما است ، شدگان برگزيده از يكي
كه بود اين ميشد وي مريدان به كه توصيهاي.نميشد واقع
يقين روزانه كار بهواسطه رستگاريشان و برگزيدگي درباره
تائب ، و متواضع گناهكاران گردآوري جاي به.باشند داشته
.بودند معتقد نفس به متكي متقيان از گروهي به پيوريتانها
درباره يقين كسب طريق را سخت كار كالونيستها صورت هر در
از طريقي.ميدانستند ترديدها زدودن و شخص خود رستگاري
به دستيابي درصدد نيز لوتريها كه خدا با عرفاني ارتباط
از نيك كارهاي و منظم خويشتنداري با كالونيست.بودند آن
اين فاقد رومي كاتوليك عامي فرد ;ميشد مطمئن رستگاريش
.بود نظاممندي ،
پروتستانتيسم احياي در كه ميكند اشاره افرادي به وبر
خود سركوب و كنترل هدف.داشتند مشاركت نوزدهم قرن
جنبههاي همه به دادن نظم و وسوسهوار لذت و انگيختگي
.بود زندگي
و بود پروتستاني رياضتكشي محض نمونه كالونيسم وبر براي
عمل ديگر طريقي به آن از متفاوت پيوريتان فرقههاي ديگر
عاطفي و احساسي تجربههاي بر بيشتر پيتيسم.ميكردند
زندگي عقلاني جهتگيري ما تجربه اين.ميكرد تاكيد
وجود پيتيسم در مهم عنصر دو.مينمود تضعيف را روزمره
:دارند
از عاليتري همواره درجه به شخص تقواي منظم ارتقاي (1)
(2) و ;است الهي رحمت نشانه قانون ، طبق بر كمال و يقين
كمالي چنين كه ميكند عمل كساني طريق از مشيتالهي اينكه
باشند منتظر صبورانه آنها اگر يعني ، باشند ، كرده كسب را
را رستگاري نشانههاي خداوند بگيرند تصميم منظم طور به و
بيشتر پيتيستها اين ، وجود باميكند نمايان آنها به
تمايل و نفس به اتكاي تا بودند فروتني و تواضع مشوق
.داشتند واضحي لوتري
مبناي اما بود پروتستانتيسم كشانه رياضت شكل هم متوديسم
رد را كالونيسم اعتقادات از برخي و داشت قوي احساسي
مطمئن نشانه كه را آموزش به احساسي يقين متوديسم.ميكرد
تكليف مفهوم به تازهاي چيز اما كرد حفظ بود رستگاري
.ميكردند تاكيد احساسمندي بر نيز باپتيستها.نيافزود
طريق از كه ميدهد خبر ديگري طريق از وبر اينجا در اما
بر باپتيسم:تاثيرگذاشت روزمره زندگي بر پروتستانتيسم آن
وقتي فقط خداوند كه ايده اين با گذاشت تاثير عادي زندگي
فرد كه معنا اين به.باشد خاموش مخلوق كه ميگويد سخن
فردي وجدان مطابق را آنها و بسنجد را خود اعمال بايد
اشكال اين همه تعيينكننده وجه اما.نمايد توجيه
جهان اين صاحب كه است الهي رحمت به ايمان پروتستانتيسم
.ميكند جدا دنيوي فساد و تباهي از را
و پروتستانتيسم ميان ارتباط سوي به را ما مسئله همين
بنيامين فرمانهاي شما اگر.ميبرد پيش سرمايهداري
كه ميشود آشكار شما براي بگيريد نظر در را فرانكلين
پيگيري همانند قطع طور به ثروت منظم و عقلاني پيگيري
اخلاق گسترش با.است شخص روزمره تكاليف منظم و عقلاني
ميشد لذت و تنآسايي باعث كه آنجا تا ثروت پروتستاني ،
نه وظيفه انجام عنوان به اما ميگرفت ، قرار تقبيح مورد
.ميشد توصيه عملا بلكه بود مجاز اخلاقي لحاظ به تنها
اما ميباشد جامعه سود به كه است اخلاقي تكليف فرد شغل
كند ، ارائه سود كسب براي فرصتي خداوند اگر نيست اين فقط
تحقق براي بايد فرصت اين از و دارد دلايلي خودش براي او
نيز شغلي موفقيت.شود استفاده زمين روي در او اراده
فاقد و تنها مومن به دادن اطمينان براي است نشانهاي
آن است برگزيدگان از يكي واقع در كه تصميمگيري قدرت
باعث را روانشناختي راحتي خود نوبه به شغلي موفقيت
اينكه بدون پول كسب انگيزه اقتصادي ، تعبير به ميشود ،
انباشت به منجر شود ، خرج شخصي مصرف يا لذت براي بعدا
.شد سرمايه
اما باشند ، سرمايهدار نميخواستند پروتستانها نخستين
به را آنها كه رهبرانشان ، آموزههاي تاثير تحت پيروانشان
هدايت يافته سازمان و عقلاني شكلي به روزانه زندگي سوي
ميكردند ، محقق زمين روي در را الهي اراده ميكردند ،
تلقي رستگاري نشانه روزمره شغلي فعاليتهاي در موفقيت
شخصي جاهطلبيولذت از مانع اعتقادات اين چون.ميشد
.ميشد آنها
نتيجهگيري
براي اولاشد بيان تفصيل به قدري اينجا در وبر مباحث
تطبيقي -تاريخي شناسي جامعه از نمونهاي او كار اينكه
اينكه ، همه از مهمترميشود دنبال امروزه هم هنوز كه است
در را ابعادي مدرنيته و سرمايهداري رشد از او تحليل
و دوركيم ماركس ، چون كلاسيكي متفكران كه ميگيرد نظر
عقلانيت نظريهپرداز وبر بودند نكرده لحاظ را آنها زيمل
.است ابزاري
بياندازه را عقلابزاري حوزه قديم نظامهاي زوال شك بدون
ندارد ، قدسي ساختار ديگر جامعه چون.است كرده گستردهتر
بر مبتني ديگر رفتاري الگوهاي و اجتماعي سازمانبنديهاي
با ميتوان را آنها.نيستند الهي اراده يا اشياء ترتيب
به افراد سلامت و خوشبختي براي پيامدهايشان به توجه
انسانهاي چون ترتيب ، همين بهگرفت نظر در هدفشان مثابه
دادهاند ، دست از هستي چرخه در را جايگاهشان ما پيرامون
طرحهايمان براي خامي مواد و لوازم مثابه به آنها با
است ، بوده بخش آزادي جهت يك از تغيير اين.ميشود برخورد
فقط ابزارينه عقل كه دارد وجود نيز رايجي نگراني اما
بر احتمالدارد همچنين بلكه داده بسط را حوزهاش
بايد كه اوضاعي كه اينجاست خطرشود مسلط نيز زندگيمان
و تجزيه يا كارآيي ميشدمطابق مشخص ديگر معيارهاي با
مستقلي غايات اينكه و شد خواهد معين سود و هزينه تحليل
تقاضا تحتالشعاع باشد ، زندگيمان كننده هدايت بايد كه
ديگر متفكران گرفت خواهند قرار توليد سازي بيشينه براي
بررسي به ماركس افزودند ، ابزاري عقل از ما فهم بر نيز
در آن روانشناختي و فلسفي نتايج و اقتصادي ريشههاي
همان تحليل به دوركيم ميپردازد ، بيگانگي خود از نظريه
جايگزين كار تقسيم آن در كه ميپردازد طريقي به موقعيت
بيشتر زيمل و مينمايد اصلاح را آن و شود مي جمعي وجدان
پولي اقتصاد پيچيده روانشناختي تاثيرات بررسي به
نزد جامعه از تصوري او ، روشن بيانات وجود با.ميپردازد
كه است افرادي از متشكل جامعه اينكه به مبني مييابيم او
عقلانيت از حاصل افسونزدايي از نه وبر.ميسازند را آن
و بود آن پيامد آهنينيكه قفس از نه و بود خرسند جديد
.است وبر نااميدي و تراژدي همان اين
كه ماركس با تضاد در ولي مدرنيتهاست پرداز نظريه وبر
سرمايهداري درباره وبر.بود سرمايهداري پرداز نظريه
.نگرفت نظر در آن براي مطلوبي بديل اما است گفته سخن زياد
و بود خواهد سرمايهداري از بوروكراتيكتر سوسياليسم ،
دوره از شديدتر آن در افسونزدايي فرايند شايد
آزاد ، بازار درباره او نظر بر تكيه با.باشد سرمايهداري
تراژيك ليبرال تا نمودند سعي برايانترنر و هورتون ژان
با ادعا اين گرفتن نظر در اما نمايند رد را وبر بودن
سرمايهداري روح و پروتستاني اخلاق در وبر مباحث به توجه
بينشي نه و است ليبرال كابوسي آهنين قفس:است دشوار
.ليبرال
از روشنتر تصوري به او كه ميدهد نشان وبر تاريخي اثر
هم كه قدرت سر بر كشمكشها:يافت دست اجتماعي انسجام
ميكند تهديد را جامعه ثبات هم و ميبرد پيش به را جامعه
آن و ميگيرد صورت اعتقاد از گستردهتري چارچوبهاي در
پيش جهان شناسايياين براي را عملي كنش كه اعتقاداتي
قابليت نفوذ زير كه اعمالي مالا بنابراين و) ميبرد
اعمالي ، چنين و دارند را مزيت اين (هستند عقلاني محاسبه
تغيير غيرقابل كه ميرسد نظر به شدهاند ، تثبيت چون
طور به را جمعي وجدان ما كه ميماند اين مثل.باشند
به وادار را ما تا باشيم داده توسعه عقلاني -ابزاري
اجتماعات از ما.كند ميلمان خلاف بر شايد و خود از اطاعت
منافع واسطه به ميتوانيم فقط و شدهايم جدا سنتيمان
روح اگرچه.باشيم داشته ارتباط هم با مشترك ابزاري
جهان به نگريستن براي طريقي و انگيزه دارانه سرمايه
اما باشد مشترك كلي طور به است ممكن كه ميكند ارائه
ارتباط- فردگرايي و -سنتي عهدهاي از جدايي -فرديت مشوق
يا خدا به نسبت فراگير تعهدات فاقد كه مشخصي اهداف با
.ميباشد -است جامعه
باقي اجتماعي نظام يك فقط فرارسد وضعيتي چنين كه هنگامي
.فروميپاشد اجتماعي زندگي و ميماند
مقايسهاي بايد ما كه ميكنم فكر من اخير ، نكته اين با
وبر و ماركس نگرشهاي از متفكران از يكي "ساير درك"كه را
اتخاذ روشي ساير.كنيم ذكر آورده عمل به مدرنيته درباره
روح تا ميآيد پديد علم توسط ابزاري عقل آن در كه ميكند
.سرمايهدارانه
امر انضمامي ، امر براي مجالي و امكان هيچ جديد درعصر
"غيرعقلاني"قلمرو به آنها.ندارد وجود شخصي امر و ويژه
ميگفت ماركس كه همانگونه ميشوند تبعيد خصوصي زندگي
سرمايهداري است ممكن.است انتزاعات سلطه زير جديد دوران
;باشد آمده پديد بار اول سلطه آن اساس بر كه باشد بنياني
آن درباره تفكر براي كنندهاي قانع وبردليل و ماركس
فراسوي به انتزاع اين است ممكن امروزه اما ميكنند ، ذكر
نخواهيم خلاص آن شر از ما و باشد رفته سرمايهداري خود
كاهش با يا)دارايي به مالكيت اسناد دادن تغيير با مگر شد
درباره وبر تحليل ماندگار اهميت است اين.(دولت قدرت
ملازم و همراه هميشه كه شدن بوروكراتيزه و شدن عقلاني
نوع مخالف جامعهگرايي از شكلي هرميباشد شدن عقلاني
وجود انساني ارزشهاي براي جايي هيچ آنها در و است بشر
ساخت و بنيان جهت به دلسوز ، دولت يا مهربان شركت.ندارد
ليبرال كه همانطوري هستند ، واهي تناقضهايي اشكال ، اين
اندكي توهمات وبر و باشند چنين است ممكن جديد بورژواهاي
بهتر هيچكدام ابدا آنها وي نظر به.داشت باره اين در
.نيستند ديگري از
و مردد نظريهپردازي عنوان به وبر مباحث ، اين همه از
و مدرنيته به نسبت نگرشش در مردد -ميشد معرفي دوسوگرا
نگرشش در مردد نيز و است آن متضمن كه افسونزدايي فرايند
-شخصياش زندگي در مردد اين ، بر علاوه و ماركس ، به نسبت
نيز سياسياش مشي خط در را ترديد همين ميتوانيم ما
حزب به پيوستن فكر در دفعات به او ظاهرا.بيابيم
راستگرايانه موضعگيريهاي اما بوده ، آلمان سوسياليست
او داشت ، افراطي راستگرايانه موضع او ابتدا در.داشت هم
و داشت "اخلاقي" سياستي نميتوان كه بود نظر اين بر
با مانمييابد خاتمه هرگز بقا براي اقتصادي كشمكشهاي
خوب را بعدي نسلهاي كند تغيير بايد وضع اين كه اين گفتن
قدرتش اعمال آماده بايد خوب آلماني يك.نميكنيم تربيت
طبقه كه بود معتقد وبر ما ا.باشد بينالمللي امور در
به -قديم آريستوكراسي -بود كرده متحد را آلمان كه حاكمي
از هيچكدام و ندارد را كار اين انجام قدرت كافي اندازه
به را مهم اين نميتوانند نيز پرولتاريا نيز و بورژواها
اصلي علاقه جهت اين به كه است معتقد گيدنز.رسانند انجام
.بود آلمان در ليبرال سياسي فرهنگ توسعه از حمايت وبر
نخواهد ميان از دموكراسي با سلطهگري و نابرابريها اما
.دارد وجود بوروكراسي و دموكراسي ميان دائمي تضاد و رفت
راايجاب بوروكراسي گسترش عملا دموكراسي رشد اگرچه
.نميكند ايجاب را دموكراسي بسط بوروكراسي گسترش ميكند ،
.ميدهد اهميت منتخب رهبر به وبر چرا اينكه دليل است اين
وبر.است بوروكراسي حصر و بيحد سلطه ممكن نتيجه بدترين
رشد كردن متعادل براي بود مجبور جهتگيريهايش در
قصد به نيز را آلماني ناسيوناليسم از حمايتش بوروكراسي
كه همانگونه اما ، نمايد ، تعديل خودش نمايندگي دموكراسي
شايد بود ، آگاه نيز آن محدوديتهاي از او ميگويد ، ساير
او كه است اين گفت وبر درباره بتوان كه چيزي قطعيترين
ليبرال يك:بود صادق زدهاش اندوه و افسرده گرايش با
چيزي بازار ، بهترين بر مبتني شده حفاظت دقيقا دموكراسي
ما سوسياليسم ;باشيم اميدوار بدان كهماميتوانيم است
تهديد بيشتر را ما بوروكراسي كه برد خواهد سويي به را
همان به را ما نيز سرمايهداري كه اينجاست مشكل.ميكند
.برد خواهد جا
است موجود روزنامه دفتر در منابع
نوري هادي:ترجمه
|