صلح فلسفي بنيانهاي
انسان نياز برترين ;هدفيابي
اجتماعي پايداري
صلح فلسفي بنيانهاي
اگوستين سنت
بنتام جرمي
هابز توماس
افلاطون
اشاره
ميان مستقيم ، اجتماعي متقابل كنشهاي جمله از جنگ پديده
زمين روي بر انسان حيات آغاز به آن عمر كه انسانهاست
مستقيم اجتماعي متقابل كنش دليل اين به جنگ.برميگردد
واردجنگ قبلي تصميم و اراده با و آگاهانه انسانها كه است
آغازگر عنوان به هستندكه كساني همواره.ميگردند نزاع و
صلح فكر در مقابل ، نقطه در هم كساني اما شوند ، معرفي جنگ
صلحگرايي انديشه.انديشيدهاند بشري جامعه براي آرامش و
ميان در دارد ، طولاني قدمتي بشري تاريخ در جنگ مانند
در مختلفي نظريات معاصر و كلاسيك انديشمندان و فيلسوفان
حاضر مقاله است ، گرديده مطرح پايدار و جهاني صلح مورد
صلح برقراري عدم دلائل و انديشهها اين به اجمالي نگاهي
از استناد با حاضر مطلب نويسنده.دارد پايدار و جامع
تبيين به انديشه و دانش فرهيختگان و بزرگان انديشههاي
سر بر كه موانعي به پايان در و پرداخته صلح و جنگ مسئله
را مطلب هم با.ميكند اشاره است ، آشتي و صلح ايجاد راه
.ميخوانيم
انديشه و فرهنگ گروه
صلحطلبي
-است1 رفته كار به متمايز نسبتا معناي سه در صلحطلبي
كه ميرساند را آناني رسم و راه يا عقيده معنا ، اولين در
جنگ مانع خاص سازمانهاي و نهادها طريق از بايد معتقدند
انحصار از بايد قدرت كه عقيدهاند اين بر اينان.گرديد
در اينان.ندهد رخ جنگي ديگر تا شود خارج ملت چند يا يك
نهادهايي تشكل به معتقد و هستند فرامليانديشان زمره
-ميباشند20 صلح جهاني آرمان از حراست راه در جهاني
يا ارتش هر در شركت از مكتب ، اين باورهاي بنابر كه كساني
گروه اينميكنند اجتناب باشد ، داشته جنگ قصد كه نيرويي
-و3000 بودائيان نظير خواند ، شخصي صلحخواهان بايد را
ميكنند ، نفي آن وخيم عواقب به توجه با را جنگ كه كساني
.و نهاد سازمان ، ] ابزار هر به ميروند ، فراتر شخصي حد از
خواهان صلح را اينان ;ميشوند متشبث جهت اين در [..
.ميخوانند عقلگرا يا سياسي
.ميشوند مطرح جنگ رشته يك از پس معمولا صلح نقشههاي
كه را جنگ اتمام به علاقه و نفرت خستگي ، نقشهها ، اين
دوره ، هر اما ميكنند منعكس است جنگ از بعد روزهاي خاص
كه انگيزههايي.دارد جنگ براي را خود مقبول انگيزههاي
واكنشهايشان و داده قرار تاثير تحت را عصر آن مردم
تمام اساس كه تعميم شيوه پايه بررابرميانگيزد
همه به بار هر انگيزش اين است ، جامعهشناسي نظريههاي
طراحان.ميشود داده بسط آينده و حال گذشته ، جنگهاي
فلان كه كرديم ملاحظه ما:ميگويند اجمالا صلح نقشههاي
داشته مشخص علت فلان كرده ، اندوهبار را ما دوران كه جنگ ،
فلان ما است ، مسلحانه منازعات تمام موجد علت اين و است
بين از را علت اين تا ميكنيم پيشنهاد شما به را تدبير
تضمين را پايدار صلح نتيجتا و كند خنثي اينكه يا ببرد
پس صلح شده شناخته قرارداد هزار هشت حال به تا اما.كند
انعقاد ولي شدهاند منعقد جنگ هزار هشت پايان از
.است يافته ضرورت همواره جديد قراردادهاي
افلاطون
سالم و ساده اقتصاد زوال از ناشي افلاطون عقيده به جنگ
براي زور به توسل از آنها ناگزيري و ابتدايي جوامع
تجاوز به دست كشوري وقتي.است خويش نيازهاي برآوردن
دست به را خود حكومت بيمار سازمان از نشانهاي ميزند
پرخاشگر ديگران برابر در هنگامي فرد همچنانكه ميدهد ،
به جنگ پديده.باشد كم او در فضيلتي و هنر كه ميشود
ضرورت و ميكند تاثير جامعه طبقاتي سازمان در خود نوبه
متخصص سپاهيان يعني پاسداران طبقه عهده بر كشور ، از دفاع
نظر در ديگران ، خاك به تهاجم.ميگردد جنگي فنون در
.دارد وجود دولت يك فضيلت در كه است نقصي از ناشي افلاطون
و فضيلت در اگر كه است شبيه انساني وضع به دولتي چنين
متعدي و متجاوز موجودي به غالبا باشد نقص اخلاقياش علو
قسمتهاي مهمترين از يكي در.ميشود تبديل ديگران حقوق به
دولت بقاي براي كه ميدارد اظهار افلاطون جمهور ، رساله
كه است لازم دولت آن داخل در استثنايي مردان عده يك وجود
كه را اصولي و باشند عملي استنباط قدرت داراي همگي
ديگر عبارت به.كنند درك خوبي به هستند ، قوانين زيربناي
و طرح به دائما فكرشان كه هستند سياستمداراني دنيا در
اقوام خاك تا است مشغول مختلف وسايل ايجاد و نقشهها
و اجحاف مردمانش بر و دربياورند خود تسلط تحت را ديگر
فكر اين روي نبايد هرگز را كشور آتيه دارند ، روا ستمگري
سرزمينهاي و بتازد همسايگان بر شد قوي چون كه كرد استوار
به بايد برنامهها و نقشهها گونه اين.كند فتح را آنها
كه ميبينيم آشكارا كه اينجاست از.شود ريخته دور كلي
فقط و نيست انساني كوششهاي هدف عاليترين جنگي مشاغل
بايد خوب قانونگذار و هدف آن به نيل براي است وسيلهاي
چگونه انساني جوامع ملتها ، نژادها ، دولتها ، كه كند سوال
ايجاد و خوب زندگي يك كردن خلق در است ممكن راهي چه از و
.كنند مساعي تشريك هم با است مقدور تحصيلش كه سعادتي
نه باشد ديگران بر جبري استيلاي هدفش كه قانوني يا اصل
افراد مصالح زيرا حق ، نه و سودمند نه است ، سياستمدارانه
باشد ، خوب آنان براي چه هر و نيست جدا هم از دولتها و
كه هستند چيزهايي همان اينها و است خوب نيز اينان براي
نبايد نيز.دهد رسوخ شهروندان ذهن در بايد قانونگذار
ديگران خاك كه داد ياد مردم به نظر اين از را جنگ فنون
به نيستند بندگي سزاوار كه را وافرادي كنند اشغال را
.دهند تنزل بندگان پايگاه
قديس اگوستين
همگان حال شامل كه است صلحي عمومي صلح اگوستين عقيده به
باشند كرده اجرا صحيح را آن كه است نظمي از عبارت و باشد
كردن مستقر جز نيست آخرچيزي مرحله در نظم ، خود كه زيرا
و هم كنار در مطبوع و صحيح طرزي به نامتجانس اعضاي
.است مناسب برايش كه نقطهاي در آنها از يك هر گذاشتن
مطرح را جهاني صلح انديشه كه است فيلسوفي نخستين اگوستين
نظام يك به وي.كشيد پيش را آن درباره گفتگو و بحث و كرد
زيرا -هستند آن مطيع و تابع جهانيان همه كه جهاني
انديشه و است قائل -هستند يكتا آفريدگاري مطيع همهشان
اين از.دارد جهانگير نظام همين به بستگي وي جهاني صلح
آن دامنه كه است اين آگوستين نظر در صلح مفهوم قرار ،
مرزهاي داخل در فقط افلاطون نظر به استقرارش كه آرامشي
سرتاسر كه شود گسترده پهن چنان بود ، ميسر شهري -دولت يك
كرده مامور را انسان خداوند كه آنجا از فراگيرد ، را جهان
عين ناچار به پس بدارد ، دوست خويش مثل را همسايهاش كه
خانواده اعضاي ديگر و بچهها و زنها به نسبت را محبت اين
.باشد داشته نيز خدا ديگر آفريدگان تمام به نسبت همچنين و
عين در و وآرامش صلح جوار در بندهاي چنين ترتيب اين به
.برد خواهد سر به جهانيان تمام با سازگاري
هابز توماس
مردم آن در كه درآوريد تصور به را جهاني ميگويد هابز
بيآنكه واقع در و باشند حاكميتي هيچگونه تحت بيآنكه
حالت -اين.ميكنند زندگي باشند داده شكل هم با جامعهاي
افراد آن در كه بود خواهد جنگ حالت هابز نظر طبق -طبيعي
با و گرفت خواهند قرار هم با كشمكش و تضاد در بهناگزير
- حالت اين در -آنان زندگي اين بنابر و جنگيد خواهند هم
نظر بهبود خواهد كوتاه و حيواني ناخوشايند ، فقيرانه ،
ه___ب رسيدن براي و زندگيشان حفظ براي انسانها هابز
ردهاند___ك حفظ و خلق را سياسي جوامع ت_____راح زندگي
لازم شرايط و صلح تا [كردهاند چنين كه بودهاند عاقل و]
.كنند تامين تجارت براي
عمدتا تمنيات ارضاي براي كوشش در انسانها هابز عقيده به
كرد خواهند پيدا برخورد هم با بهناگزير خودشان به ناظر
به هم آن گرفت خواهند قرار هم با كشمكش و تضاد در و
حالت به بدل بهناگزير طبيعي حالت چندانكه بسيار ، دفعات
فصل در هابز.شد خواهد -ديگر كس هر با كس هر ميان - جنگ
در:ميكند توصيف چنين را جنگ اين پيدايش لوياتان 13
نخست:هست مشاجره و نزاع براي عمده علت سه بشر طبيعت
انسان نخست علت بهافتخار ;سوم ;اطمينان عدم دوم ;رقابت
امنيت براي دوم ، علت به ;ميزند تهاجم به دست بردن براي
به دست انسانها اول علت در.شهرت براي سوم ، علت به و
و كودكان بندگان ، زنان ، ارباب را خود تا ميزنند خشونت
به دست خود از دفاع براي دوم ، علت در.كنند ديگران احشام
يك مثل جزئي ، مسائل براي سوم علت در و ميزنند خشونت
كه ديگري چيز هرآن و متفاوت عقيده يك لبخند ، يك كلمه ،
در.است مستقيم غير و مستقيم شكل به تحقيرشان نشانه
كس هر آن در كه است عيار تمام جنگ حالت كار نتيجه نهايت
كه نيست چيز هيچ كه مبناست براين چيزها برهمه حقي مدعي
به.نباشد مفيد ديگران برابر در بقا براي مبارزه در
كه داريم داور يك به نياز صلح به رسيدن براي هابز اعتقاد
آن.باشد داشته را چيزي هر برسر منازعات فصل و حل قدرت
ميخواند "فرمانفرما" را او هابز كه است هماني داور يك
.است سياسي راهبري كه
.چندتن يا باشد تن يك ميتواند فرمانفرما:ميگويد هابز
حالت در افراد كه ميرسيم صلح به صورتي در فقط اينرو از
واقعي معناي به كه دارند حاكمي به نياز كه بپذيرند طبيعي
بايد كنيم زندگي صلح در آنكه براي.باشد آنان ارباب كلمه
را گروهي يا شخصي بايستي يعني بسازيم ، خود پيش از اربابي
اربابي را آنان يا او تصنعا و برگزينيم خودمان ميان از
داشته را ما منازعات همه فصل و حل فرمانروايي كه بسازيم
باشد؟
بنتام جرمي
سال 1789 در كه انگليسي ، حقوقدان و اقتصاددان بنتام ، اثر
او.شد شناخته كاملا قرن نيم ازگذشت پس تنها شد ، نوشته
سبب همين به و ميداند بازرگاني رقابت در را جنگها ريشه
روبسپير مشهور سخن بنتام.ميكند محكوم را استعماري نظام
بهتر بروند بين از مستعمرات تمام اگر كه ميكرد تمجيد را
ارسال با و برود ميان از اعتقادي اصل يك كه است آن از
-در 1792 فرانسه انقلابي مجلس] كنوانسيون براي يادداشتي
.ميكند تشويق مستعمرات كردن رها به را دولتمردان [1795
كردن محدود خواستار بيترديد بنتام دائمي صلح طرح
مشكلات رابه انگلستان و فرانسه ميخواست وي.بود تسليحات
اين:ميگويد انگلستان به خطاب و كند متقاعد تهاجم يك
قويترين اما ميشويد ، محسوب بزرگ مجرم كه هستيد شما
نداريد ، بيم عدالت از شما.ميرويد شمار به نيز ملتها
.شماست قدرت شما ، بيعدالتي اساسي علت و داريد قدرت ولي
كنگره يك و داوري ديوان يك خود ، ملل جامعه راس در بنتام
محو جهت در كوشش با حكميت ، دادگاه يك.ميدهد قرار صلح
جاي اعتماد ، .شد خواهد بسيار صرفهجويي باعث جنگ ، علل
با صلح كنگره علاوه ، بهگرفت خواهد را حسادت و بدبيني
را آنها كه رسانههايي كليه و مطبوعات از استفاده
خواهد تعديل را مردم خوي ميناميم ، تبليغاتي رسانههاي
با ترتيب ، بدان و برود ميان از خشم احتمالي دلايل تا كرد
بنتام سرانجام.شود اجتناب زور به توسل از همگاني ، رضايت
ميكند ، پافشاري سياسي پنهاني عمليات رفتن بين از روي
.است وصلح آزادي منافع مخالف و بيفايده پنهانكاري
جالب بهويژه بنتام طرح پيرو سن طرح يعني طرح ، دو اين
بعدها كه را نهادهايي آن تمام طرح ، دو هر زيرا توجهند ،
طرحهاي.دربرميگيرند آمد ، عمل به كوشش آنها تحقق براي
به تلويحا نيز حكميت يا بينالمللي امنيت عدالت ، فعلي
ميجويند؟ استناد طرح دو آن تحليلهاي
كانت امانوئل
كتاب در عمدتا جاويد صلح درباره كانت افكار و برنامهها
كوشيده ، كانت نوشته اين در.است مندرج نام همين به كوچكي
و اخلاقي ملاحظات پايه بر و تاريخ در جنگ علل به توجه با
سفاهت اين بر اساسي چارهاي حقوقي و سياسي و فلسفي
استقرار و ملي وستيزههاي دشمنيها رفع براي.بينديشد
پيشنهاد كانت باشد ، پايدار صلح ضامن كه عالمگيري نظم
:كه ميكند
براي زمينهسازي پنهان نيت به كه صلحي پيمان هر -1
.باشد ساقط اعتبار درجه از شود ، بسته آينده جنگهاي
از يا موروثي حقوق از استفاده با نيست مجاز دولتي هيچ -2
خود خاك به را ديگري كشور خاك هبه ، و معاوضه و بيع طريق
.كند ضميمه
دائمي ارتشهاي و پرچم زير مسلح نيروهاي حفظ و ايجاد -3
.شود ممنوع دولتها همه براي
را ديگر كشورهاي سياسي نظم در مداخله حق دولتي هيچ -4
.باشد نداشته
يا مردم جمهور اراده به متكي كشورها همه حكومتي نظام -5
.باشد جمهوري
همه كه فدرالي نظام پايه بر بايد بينالملل حقوق -6
عضويت آن در حقيقي جمهوري حكومت از برخوردار كشورها
.گردد تامين باشند ، داشته
و ميدهد نشان واقعبين كانت هميشه مانند نيز اينجا در
جامعه و پايدار صلح به جنگ از تكاملي سير كه است معتقد
نخست مرحله در.بگيرد صورت مرحله به مرحله بايد جهاني ،
كه دولتي زيرا شود ، حاكم قانون و آزادي بايد كشورها در
سرچشمه مردم اراده از آن در قانون باشدو جمهوري نظم فاقد
به جز وحق نشود شمرده محترم انساني حقوق و آزادي و نگيرد
كشورها ديگر براي نيز جهاني صحنه در نباشد ، زور معناي
بر حاكم بينالملل ، حقوق دوم مرحله در.است خطر منشا
و هرج به نسبت البته مرحله اين.ميباشد دولتها مناسبات
زيرا است ناقص بسيار هنوز ولي دارد ، برتري جهاني مرج
طرف از بينالمللي قوانين رعايت ضامن كه نيست قدرتي
سطح در مجريه و قضائيه و مقننه قواي هنوزباشد دولتها
ملي حاكميت حق بر هنوز دولتي هر و نشدهاند تاسيس جهاني
از بودن آزاد معناي به را حق اين و ميكند پافشاري خود
كانت ، بنظر اما ، .ميداند خارج از الزامي و قيد هر
حق ولو -حق از دولتها وضعي چنين در حتي كه امر نفساين
كه ميدهد نشان ميگويند سخن -جنگيدن حق و حاكميت
آدمي در گري ستيزه و پرخاشجويي بر چيرگي اخلاقي استعداد
به تن دولتها كه نيست نامحتمل مرحله ، اين در.است موجود
تاسيس و واتحاد جهاني مالا و منطقهاي فدراليسم نوعي
را دولتي هيچ قدرت كه بدهند ملل سازمان مانند مجامعي
ولو باشد ، متحد دول آزادي حفظ آن از وغرض نكند افزون
نداشته اجرايي نيروي بينالمللي سازمان يا مجمع گونه اين
در دوجانبه معاهدات با سازماني چنين منشور تفاوت.باشد
اصولا اينجا در كه است اين در كانت نظر به دولتها ميان
.معين جنگ يك نه است ، مطرح جنگي گونه هر به پاياندادن
اتحادي ;است منفي كيفيت داراي هنوز ترتيب اين شك ، بدون
از هنوز و نكند جنگ به مبادرت كسي اينكه منظور به است
.دارد فاصله بسيار جهاني جامعه مثبت آرمان
صورت به دنيا و ميشود حكمفرما جهاني نظم سوم ، مرحله در
آرماني يا ايده همان ايندرميآيد بشر افراد همه ميهن
و باشد آن تحققپذيري بر بايد فرض ميگويد كانت كه است
آن به رسيدن براي تلاشي هيچ از كه است تكليف آدميزاد بر
به متكي نظم استقرار شرط كانت اعتقاد به.نكند دريغ
وفاداري جهاني جامعه و جاويد صلح و مردم جمهور اراده
.است حق ايده يا آرمان به وشرط بيقيد
ثابتي منوچهر
دارد ادامه
انسان نياز برترين ;هدفيابي
نيازهاي كه داشت عقيده مزلو آبراهام اينكه با:اشاره
است نيازها هرم طبقه آخرين (خود به بخشيدن تحقق) خوديابي
انسان شكوفايي نهايي نشانگرمرحله نميتواند خوديابي ولي
;ميشود بشود ميتواند آنچه نهايت در خودياب انسان.باشد
بشود ميخواهد كه چيزي آن نه هست كه ميشود چيزي آن يعني
.باشد ميخواهد آنچه يا
ديگر عبارت به يا هدفيابي يعني انسان نياز مهمترين مزلو
هر خاص فلسفه يا جهانبيني از كه را هدف به بخشيدن تحقق
زندگي در انساني هر.گرفت ناديده ميگيرد نشات انسان
و است خود خاص فلسفه يا جهانبيني داشتن از ناگزير خويش
ناگزير انساني هر گفت ميتوان كه است دليل همين به
كس هر (فلسفي شناخت) فلسفه زيربناي" بطوريكه ;است فيلسوف
كس هر و اوست هنري و علمي شناختهاي يعني وي آگاهيهاي
داراي ميكند ، كسب كه شناختهايي مدد به زندگي جريان در
".ميگردد خاص فلسفهاي يا جهانبيني
ديدگاههاي به نگاه با نويسنده ميآيد ، پي از كه مطلبي در
نيازهاي طبقهبندي به معروف روانشناس ; "مزلو آبراهام"
برترين به ميان اين در آنگاه و پرداخته انسان بنيادين
.ميكند اشاره باشد ، هدفيابي كه انساني نياز
انديشه و فرهنگ گروه
انسان نيازهاي
متعددي و گوناگون نيازهاي داراي كه است موجودي انسان
.برميانگيزد فعاليت به را انسان كه است نياز.ميباشد
ميآورد بهوجود است دروني محرك نوعي كه را انگيزه نياز ،
و فعاليت به وادار را انسان خود نوبه به نيز انگيزه و
انسان در سبب بدين انگيزه لذامينمايد رفتار بروز
ارضاء نهايتا و كاهش جهت در را انسان كه ميشود ايجاد
انگيزه ظهور عليت نياز پس.سازد وادار فعاليت به نياز
.رفتار بروز علت هم انگيزه و است
رفتار -انگيزه -نياز -انسان
در كاستيها و كمبودها خاص شرايط با كلي طور به نيازها"
پرورشكاران و روانشناسان.دارند ارتباط زنده موجود درون
بتوان كه ميشود شناخته خوبي به زماني انگيزش كه معتقدند
.(ص 19 پارسا ، 1378 ، ) ".برد نيازها يا كمبودها علل به پي
بزند سر زنده موجود از آشكار و پنهان طور به كه عملي هر"
در كه است فرايندي انگيزش.است انگيزه يك معلول
ص همان ، ) ".است موثر رفتار پايائي و دادن جهت برانگيختن ،
رفتار هر علت ميشود مشاهده كه همانطور بنابراين(9
.معين انگيزه ازيك است عبارت
نيازها هرم
يا "نيازها سلسلهمراتب" نظريه ابداع با مزلو آبراهام
سلسله ذاتا انسان نيازهاي دادكه نشان "نيازها هرم"
پايينتر سطوح نيازهاي ارضاء اگر بطوريكه هستند ، مراتبي
نيازهاي ارضاء به نميتوان ديگر شود متوقف مراتب سلسله
(ش 12 منبع -سايت /2001/اينترنت).پرداخت بالاتر سطوح
داده قرار هرم از طبقه يك در را نيازها از دسته هر مزلو
.است
طبقه يا سطح پنج داراي نيازها هرم ميشود ملاحظه بطوريكه
:است
تشنگي ، گرسنگي ، نياز مثل فيزيولوژيكي نيازهاي:اول طبقه *
.استراحت و ورزش خواب ، به نياز و جنسي تندرستي ،
آسايش ، نظم ، به نياز مثل ايمني نيازهاي:دوم طبقه *
و فيزيكي آسيبهاي از ماندن ايمن و شغلي امنيت آرامش ،
.عاطفي
مورد تعلق ، به نياز مثل اجتماعي نيازهاي:سوم طبقه *
.محبت و دوستي بودن ، قبول
قدرت ، استقلال ، به نياز مثل نفس عزت نيازهاي:چهارم طبقه*
گرفتن ، قرار توجه مورد اجتماعي ، موقعيت موفقيت ، و پيشرفت
.خود به احترام و وجهه شهرت ،
كنجكاوي ، ارضاء به نياز مثل خوديابي نيازهاي:پنجم طبقه *
.قابليتها شكوفايي و خلاقيت زيبايي ، درك شناخت ، كسب
نياز بهوسيله انسان "نيازها مراتب سلسله" نظريه مطابق
شده ارضاء كه نيازي.ميشود برانگيخته غالب نشده ارضاء
نياز.سازد برانگيخته را انسان نميتواند ديگر باشد
نيازهاي ساير به نسبت كه است نيازي غالب نشده ارضاء
بيشتر را انسان لذا و بوده نيرومندتر نشده ، ارضاء
است ، غالب نياز يك تنها زمان ، يك در".ميسازد برانگيخته
يك كدام كه دارد اين به بستگي باشد ، نياز كدام اين اينكه
"باشند نشده ارضاء قبلا ديگر نيازهاي از دسته كدام يا
(ص 173 كريمي ، 1372 ، )
به يعني ;شود جابجا ميتواند چگونه غالب نياز ببينيم حال
كه بگيريد درنظر را فرديشود غالب ديگري نياز آن جاي
است ممكن فرد اين.باشد نفس عزت نياز او غالب نياز
تهديد را او عاطفي يا فيزيكي آسيب كه گيرد قرار دروضعيتي
نياز ديگر او غالب نياز كه ميشود باعث وضعيت اين.نمايد
به و بگيرد را آن جاي ايمني نياز بلكه نباشد نفس عزت
سلسله در ايمني نياز زيرا.گردد مطرح او غالب نياز عنوان
لذا و دارد قرار پايينتر طبقه در نيازها مراتب
مزلو مورد اين در.ميباشد نفس عزت نياز از نيرومندتر
مراتبي سلسله نيازها مراتب سلسله كه ميسازد خاطرنشان
مثلا.است جابجايي حال در دائم مسلط نياز ;پوياست
شده خوديابي در غرق موسيقي نواختن با است ممكن موسيقيدان
ميگردد مجبور و ميشود گرسنه و خسته بالاخره اما باشد
منفرد رفتار يك همچنين.سازد متوقف را موسيقي نواختن
است ممكن شام صرف مثلا شود ، شامل را سطح چندين است ممكن
.اجتماعي هم و باشد فيزيولوژيكي هم
نيازهاي نيازها ، اساسيترين و نيرومندترين مزلو هرم در
لذا.است خوديابي نيازهاي نيازها ، مهمترين و فيزيولوژيك
و قدرت باشد هرم پايينتر سطوح در معين نياز يك چه هر
هرم بالاتر سطوح در چه هر و بود خواهد بيشتر آن ارجحيت
يك قدر هر...".بود خواهد اهميتتر پر اما ضعيفتر باشد
توان باشد بالاتري رده در نيازها مراتب سلسله در نياز
به [خوديابي يا] خودشكوفايي بنابراين.است كمتر آن قدرت
.نيازهاست ضعيفترين مراتب ، سلسله در نياز بالاترين عنوان
و نبوده مناسب جهاتي از اجتماعي محيط اينكه محض به
واقع مزاحمت مورد و شده بازداري نياز اين باشد بازدارنده
ايجاد انگيزش انسان در موقعي نيازها ، از يك هر".ميشود
لازم اندازه به آن پايينتر طبقات نيازهاي كه ميكنند
نياز ، هر ارضاء لازم حد حال اين با.باشند شده ارضاء
متفاوت مختلف فرهنگهاي و افراد به نسبت يعني است نسبي
را آنها چگونه فرد كه دارد نيزبستگي اين به و است
نظر از واقعا فردي است ممكن..".باشد نموده ارزشگذاري
ولي باشد فشار تحت سخت خود جسماني و فيزيولوژيكي نيازهاي
و اهميتتر با او براي انگيزهها و نيازها برخي
نيازهاي ارضاي بر را آنها ارضاي و باشند ارزشمندتر
اعتصاب مرگ سرحد تا كه مردماني" ".دهد ترجيح پايينتر
ميكشند ، آتش به دلايلي به را خود يا ميكنند ، غذا
ناديده را خود ايمني و فيزيولوژيابي نيازهاي آشكارا
زندگي مزيتهاي كه مذهبي چهرههاي همچنيناند ميگيرند ،
"بگذرانند را سختي و فقر با توام زندگي تا ميكنند طرد را
انگيزش درك به "نيازها مراتب سلسله" نظريه ترتيب بدين
را نيازها اثرگذاري چگونگي و است كرده فراوان كمك انساني
.است داده نشان انسان بر
انسان استعدادهاي
:است نوع دو بر و است قابليت و توانايي معني به استعداد
كه بالقوه قابليتهاي و تواناييها يعني:ذاتي استعداد -1
و تواناييها اين.است نهفته فرد هر وجود در تولد بدو از
ژرف از واقع در و توراثي ساختار طريق از كه قابليتها
انسان به آنها گذشته نسلهاي و مادر و پدر از ارثي ساخت
مورد اين در.هستند بالقوه صورت به ميشوند منتقل
توانسته و پرداخته تحقيق به تمام حوصله و دقت با لورنتز"
ناشي وراثت از دراز ساليان طي كه را رفتاري ساختهاي است
شرايط و محيط در بايد فرد حال".كند كشف شدهاند
بالفعل و شكوفا او ذاتي استعدادهاي تا گيرد قرار مساعدي
عمدتا كه بالقوه تواناييهاي...".شوند متحقق يعني
قوه از و شوند شكوفا ميتوانند هنگامي توارثاند ، محصول
داشته شدن شكوفا براي مناسبي محيط كه درآيند فعل به
صورت آن شكوفايي جهت در كوششي اگر نبوغ عاليترين ".باشند
انسان ، ذاتي استعدادهاي بنابراين.ميرود هدر به نگيرد
رشد و نميشوند شكوفا طبيعي بهطور و خود به خود
استعدادهاي و توانايي مقداري با نوزاد هرنمييابند
اين نشدن يا شدن شكوفا اما ميشود متولد گوناگون
در نوزاد كه دارد محيطي به بستگي تواناييها و استعدادها
.ميگيرد قرار آن
و تواناييها از دسته آن يعني:اكتسابي استعداد -2
تعامل بهواسطه زندگي محيط طريق از انسان كه قابليتها
مختلف درزمينههاي تلاشها و تجارب بهواسطه نيز و آن با
با متناظر.ميكند كسب ناخودآگاه يا و آگاهانه صورت به
ژرف در تغييراتي فرد ، در اكتسابي استعدادهاي ايجاد
طريق از تغييرات اين كه ميشود ايجاد او ارثي ساختهاي
او بعدي نسلهاي و فرزندان ارثي ساختهاي ژرف به توارث
.ميگردد درآنها ذاتي استعدادهاي ايجاد سبب يافته انتقال
همان ذاتي ، استعدادهاي كه گفت ميتوان بنابراين
ايجاد قبل نسلهاي در كه بودهاند اكتسابياي استعدادهاي
انتقال بعدي نسلهاي به توارث طريق از سپس و شده
نشان افراد در ذاتي استعدادهاي وجود لذا.يافتهاند
ايشان گذشته نسلهاي و مادر و پدر تلاشهاي و تجارب دهنده
.است
باشد نيازها هرم طبقه آخرين نميتواند خوديابي
شكوفايي نهايي مرحله نشانگر نميتواند خوديابي يعني
:زيرا باشد انسان
توجه مورد انسان ذاتي استعدادهاي فقط خوديابي طبقه در *
شده گرفته ناديده اكتسابي استعدادهاي و است گرفته قرار
(دروني) ذاتي رشد از است عبارت خوديابي مزلو نظر از:است
طور به يا است شده گذاشته وديعه به زنده موجود در آنچه
استعدادهاي فقط ولي.هست زنده موجود آنچه هر صحيحتر
نه شدهاند گذاشته وديعه به زنده موجود در كه هستند ذاتي
كه است واقعيت اين به توجه با لذا.اكتسابي استعدادهاي
قدرت درصد يك":است كرده تعريف اينگونه را نبوغ امرسون ،
"جبين عرق درصد نه و نود و خلاقه
يعني نو استعدادهاي خودش در كه است اين در انسان هنر
بسيار هنر ، اين و كند ايجاد نو قابليتهاي و تواناييها
استعدادهاي درآوردن فعليت به و كردن شكوفا ازهنر والاتر
.اوست نهفته بالقوه قابليتهاي و تواناييها يعني ذاتي
نه ذاتي استعدادهاي كه است اين جالب نكته اين ، بر علاه
بوجود محدوديت اكتسابي استعدادهاي ايجاد در تنها
ممكن بلكه نميكنند تعيين چهارچوب آنها براي و نميآورند
فراهم آنها اكتساب سهولت جهت در نيز مثبتي زمينه است
استعدادهاي همه كه ندارد وجود تضميني همه اين با.آورند
دارد نياز آرمانهايش و اهداف تحقق جهت انسان كه ذاتياي
انسان اگر بنابراين.باشد شده تعبيه او در ذاتي طور به
صورتيكه در دارد را آن شدن آرزوي كه شود چيزي آن بخواهد
در آنگاه باشد نداشته را آن تحقق براي لازم استعدادهاي
كه اينجاست و بود نخواهد آن تحقق به قادر خوديابي طبقه
نيازها هرم طبقه آخرين عنوان به هدفيابي طبقه وجود لزوم
.ميشود احساس
گرفته قرار توجه مورد "واقعي خود" فقط خوديابي طبقه در*
ديگر عبارت به.است شده گرفته ناديده "خودآرماني" و است
آنچه نه است شده توجه بشود ميتواند انسان آنچه به فقط
ذاتي استعدادهاي كليه اگر حتي.بشود ميخواهد انسان كه
:باشد نداشته رانيز آن براي لازم
ميتوانند كه شوند آنگونه بايد انسانها مزلو نظر از
به".بپذيرند را خويش خويشتن واقعيت و طبيعت و باشند
نزديك خويش خويشتن به بيشتر انسان مزلوهرچه اعتقاد
است ديگران انتظار مورد كه بودني آنگونه از و ميشود
در شده ، نزديكتر كامل رواني سلامت به بگيرد ، فاصله بيشتر
فردي يعني.باشد ميتواند كه ميشود آنگونه نهايت
بنابراين ، .شكفته خود يا[ خودياب يا ]خودشكوفا
كامل پرورش و كارگيري به يعني [خوديابي يا] خودشكوفايي
بيان اينخود درآوردن فعليت به يعني بالقوه ، استعدادهاي
چيزي آن" ميگفت كه ميآورد ياد به را نيچه اندرز مزلو
يعني بشود ، ميتواند انسان وليآنچه. "هستي بشوكه
انسان كه آنچه با دارد را آن شدن استعداد و ظرفيت
خودش ، خودياب ، انسان.است متفاوت كاملا بشود ميخواهد
انسان ولي ميپذيرد هست كه آنگونه را دنيا و ديگران
دنيا و ديگران خودش ، تغيير به اهدافش به توجه با هدفياب
.ميپردازد
دست كمالي حد به بخواهد است ممكن انسان ديگر ، عبارت به
باشد نداشته حاضر حال در را آن به رسيدن قابليت كه يابد
كمال حد به لازم قابليتهاي ايجاد با ميتواند ولي
استعدادهاي ايجاد طريق از انسان زيرا ;برسد خود آرماني
. كند ايجاد خود در جديدي قابليتهاي ميتواند اكتسابي
"بشود ميخواهد فرد آنچه" براي خوديابي طبقه در بنابراين
خواستن ، " كه معروف ضربالمثل اين تحقق براي واقع در يعني
به است مربوط هست چه هر و ندارد وجود جايي "است توانستن
نمودن بالفعل به است مربوط يعني.بشود ميتواند فرد آنچه
بالقوه قابليتهاي و تواناييها يا ذاتي استعدادهاي همه
هدفيابي طبقه بايد خوديابي ، طبقه از بعد بنابراين.او
بتواند آن در گرفتن قرار با فرد كه باشد داشته وجود نيز
.باشد ميخواهد كه شود آنگونه
و دارد توجه واقعي خود تحقق به خوديابي طبقه ترتيب بدين
دو [كاتل نظر از]خود زيرا.ميگيرد ناديده را خودآرماني
واقعي خودخودآرماني ديگري و واقعي خود يكي است نوع
است آگاه و دارد قبول او خود و هست كسي هر كه است همان
.باشد دارد آرزو شخص كه است آن خودآرماني اما است چنان كه
ميتواند فرد آنچه از است عبارت واقعي خود تحقق حاصل
آنچه از است عبارت خودآرماني تحقق حاصل حاليكه بشود ، در
آن شدن آرزوي و آرمان فرد آنچه يعني بشود ، ميخواهد فرد
.دارد را
و ذاتي استعدادهاي گزينش و انتخاب خوديابي ، طبقه در *
نباتي و حيواني از انساني ذاتي استعدادهاي جداسازي
دارد هم ذاتياي استعدادهاي انسان:است شده گرفته ناديده
مانعي صورت به دهد پرورش و نمايد بالفعل را آنها اگر كه
.نمود خواهند عمل او انساني ابعاد رشد برابر در جدي
نيست ، كمالخواهي از غير چيزي خود تحقق به نياز ظاهرا"
است آن بماند پوشيده نظر از نبايد رابطه اين در آنچه ولي
است انسان كه نظر آن از را انسان واقعي كمال بايد كه
سطح در چند هر فعليتي هر به دستيابي صرف وگرنه شناخت ،
محسوب انساني فعليت و انسان كمال باشد ، نباتي و حيواني
انسان ، از جنبهاي بالندگي و رشد گاهي بلكه نميشود ،
گاهي كه همانگونه ميگرد ، انساني اصلي جنبه مزاحم و مانع
آن بالندگي و رشد و ميوه به درخت زياد برگ و شاخ رشد
انتخاب از بحثي خوديابي ، طبقه درميرساند آسيب
.ندارد وجود آنها نمودن بالفعل جهت بالقوه تواناييهاي
استعدادهاي بخشيدن فعليت يا تحقق نيازبه يعني خوديابي ،
با فقط انسان آنها ، ولي نوع از صرفنظر شخصي بالقوه
منظور به خود بالقوه درستاستعدادهاي گزينش و انتخاب
...بردارد گام انساني مسير در ميتواند آن ، نمودن بالفعل
هر است ، انسان خاص كه است ويژهاي فعليتهاي انسان كمال.
جنبههاي مانند هست ، نيز ديگري فعليتهاي داراي انسان چند
آن به دستيابي انسان كمال ولي حيواني ، و نباتي مشترك
.ميكند ايجاب را آن انسان انساني جنبه كه است فعليتي
است بعيد نيز مثبت و انساني ذاتي استعدادهاي مورد در حتي
همه تحقق براي كافي فرصت كوتاهش عمر دليل به انسان كه
دست انسان كه است اين عقلاني راه لذا.باشد داشته آنها
نوجواني در پاستور كه ميدانند همه.بزند آنها گزينش به
انتظار همه كه ميكرد نقاشي و طراحي خوب اندازهاي به
نواختن در گاليله.بپردازد كار به زيبا هنرهاي در داشتند
و طراحي ديگر كس هر از بهتر و داشت بسيار مهارت عود
علاقهمند رياضيات به بينهايت موتسارت...ميكرد نقاشي
داوينچي لئوناردو مهندسي قرايح از همه بالاخره ، و..بود
.آگاهند فيزيك و شناسي گياه در گوته كارهاي و
براي را زندگي در هدف داشتن ذاتي ، استعدادهاي گزينش
هرم راس در را هدفيابي طبقه وجود لزوم نتيجتا و انسان
به دست هدفش براساس انسان زيرا ميكند ، الزامي نيازها
عنوان به آنها از تا خودميزند ذاتي استعدادهاي گزينش
.كند استفاده خود هدف تحقق جهت در ابزاري
مجموعهاي با فرد هر" كه است درست حاليكه در ترتيب بدين
به خاصي شخصيت كردن پيدا براي ظرفيتها و قابليتها از
اين ميكند تعيين كه اوست محيط اين اما ميآيد ، دنيا
ظهور به و شده شكوفا ميزاني چه به ظرفيتها و قابليتها
اين در انسان خواست و هدف آرمان ، نقش ولي ،"ميرسند
.اوست محيط از فراتر بسيار گزينش
شده گرفته ناديده زندگي معناي و هدف خوديابي ، طبقه در *
زندگي در هدف داشتن نيازمند ناخواه خواه انساني هر:است
سبب زندگيانسان در هدف فقدان بهطوريكه ميباشد ، خود
بزرگترين مزلو لذا.شد خواهد افسردگي و ياس و نوميدي
و زندگي در معنا و هدف داشتن يعني انسان نياز ومهمترين
مانند نيز آدلر".است نداده قرار توجه مورد را آن تحقق
يعني.است كرده بنا غايي علت مبناي بر را خود نظريه يونگ
انسان هدفهاي از ناشي را رفتارها شكلدهي فرويد ، خلاف بر
كه ميداند هدفهايي تابع را انسان رفتار يعني.ميداند
روانشناسي كتاب در آدلر...دارند قرار او روي پيش در
هدف و غايت اصل ضرورت فردي روانشناسي:ميگويد چنين فردي
فراوان تاكيد با و يقينا رواني پديدههاي درك براي را
غرائز ، قدرت ، نظير غايي غير علتهاي.ميكند اعلام
رفتارها كننده توجيه و مبين قبيل اين از و سائقهها
هدفنهايي و غايت به فقط تبيين و توجيه اين نيستند ،
".دارد اختصاص
به شخصيت نظر از نوجوان" كه است معتقد نيز اصفهاني دبيري
اعتقادي به بايد و دارد نياز كنندهاي قانع زندگي فلسفه
".برسد حيات مفهوم و معني مورد در مستحكم
يكي هدفمندي شناختي ميدان نظريه در..." اينها بر علاوه
و آرزوها به يافتن دست براي آدمي افراد مهم ويژگيهاي از
بايد را شناختي ميدان روانشناسي..است شخص خواستهاي
روانشناسي اين براساسدانست هدفگرا يا هدفمند روانشناسي
ايجاد و ميشود واقع فرد هدفهاي گروه در رواني فعاليتهاي
نظريه در هدف بنابراين ، .است استوار هدف بنياد بر عادت
.است توجه مورد عامل يا مركزي كانون شناختي ميدان
نيست ، انسان رشد مرحله آخرين خوديابي حال ، هر به
بودن خودياب از فراتر را انسان پيچيدگي شاين همچنانكه
مفروضات سازماني ، روانشناسي كتاب در شاين".ميداند
-ميدهد1 قرار بحث مورد انسان درباره را چهارگانهاي
خودياب انسان -اجتماعي 3 انسان -اقتصادي 2 -عقلايي انسان
انسان پيچيدگي شاين ، بهزعم..متكلف يا پيچيده انسان -4
ياب خود يا اجتماعي ، اقتصادي ، - عقلايي از فراتر واقعا
".است بودن
صدق مردم همه مورد در خودش بهزعم مزلو هرم اينكه علت
نياز گرفتن ناديده يعني هدفيابي طبقه فقدان نميكند ،
چند هر".ميباشد او نياز مهمترين كه است انسان هدفيابي
مورد در نيازها اصلي مراتب سلسله كه است معتقد مزلو
او وجود اين با است ، كننده تعيين و بوده صادق مردم بيشتر
صادق مردم تمام مورد در مراتب سلسله اين كه ميكند اشاره
كه بودهاند مردماني تاريخ طول در مثال ، عنوان به.نيست
زندگي جمله از و خود چيز همه كرده ، آرمان يك وقف را خود
".كردهاند فدا را خود
نيز فرانكل ويكتور دكتر درماني معني مكتب طريق از
.قرارداد تاكيد مورد را هدفيابي طبقه وجود لزوم ميتوان
جنگ خلال در كه وجودي اصالت روانپزشك فرانكل ، ويكتور"
براي بود گرفتار جنگي اسيران بازداشتگاه در دوم جهاني
خواهي معنا كه است معتقد او.كرد تلاش معنا يافتن
و وجود اصالت ناكامي..است انسان خاص پديده مهمترين
ارضاي فقدان و ناكامي از است عبارت وجود اصالت نوروز
".خواهي معنا
بالاترين به تا ميكنند تلاش انسانها بود معتقد مزلو
انسانها واقع در كه حالي در. برسند خود قابليتهاي سطوح
استعدادهاي از گلچيني كردن بالفعل با تا ميكنند تلاش
اهداف به نياز ، مورد جديد قابليتهاي ايجاد و خويش ذاتي
هدفياب انسان يك اينشتاين مثلا.يابند دست خود زندگي
.بود
او خود فكر اما ميدانست ، فكري ورزش را شطرنج اينشتاين"
حريف بر برتري كسب ازراه نه كه ميزد دور مسالههايي حول
داراي اينشتاين ذهن.ميشوند حل حقيقت كشف طريق از بلكه
شيوه نميتوانست او و بود عميقي شناختي وجود چهارچوب
خودگرايي هدف جستوجوي جاي به كه بپذيرد را تفكري
فيزيكي ، واقعيت از اعتمادي قابل توصيف يعني اسپينوزايي ،
".بجويد خودش درون در را معيارهايي
:نيازها هرم طبقه آخرين عنوان به هدفيابي طبقه
نيازهاي نسبي ارضاي مستلزم هدفيابي ، طبقه در گرفتن قرار
هر و است خوديابي و نفس عزت اجتماعي ، ايمني ، فيزيولوژيك ،
خوديابي طبقه زودتر باشد بيشتر انسان خودآگاهي درجه چه
كرد ، خواهد ترك خود اهداف تحقق جهت هدفيابي قصد به را
تحقق به را او نياز انسان ، در بيشتر خودآگاهي وجود زيرا
.داد خواهد جلوه مهمتر را او هدفيابي نياز يعني اهدافش
ابتدايي و خام صورت به خوديابي مثل نيز هدفيابي البته
را كودك بايد مورد اين در كه ميشود آغاز كودكي دوران از
شروع مورد در.نمود هدايت و ياري مطلوب اهداف انتخاب در
نيازش ارضاي براي كودك تلاش مثل) كودكي دوران از خوديابي
روانشناختي سوي به" عنوان تحت اثرش در مزلو (كنجكاوي به
به كه پديدهاي عنوان به را خوديابي سال 1968 در "وجود
نمود ، تعريف نو از ميدهد روي پراكنده و نامنظم طور
ممكن خوديابي حالتهاي نظري لحاظ از ترتيب بدين بطوريكه
دهد روي عمرش از زماني و مرحله هر در انساني هر براي است
است رسيده خوديابي طبقه به فردي كه ميگوييم وقتي و
با را خوديابي حالتهاي طبقه اين در او كه است اين منظور
تجربه كاملتري و شديدتر طور به و بيشتر تكرار درجه
ساير و خوديابي مثل نيز هدفيابي حال هر به.ميكند
و فطري نياز يك هستند ذاتي مزلو عقيده به كه هرم طبقات
ذاتي علاقهمندي مدعا براين شاهد بهترين و است ذاتي
.است مقصد و هدف آرمان ، به انسان
لازم حد ميتوان هدفيابي طبقه در گرفتن قرار با بالاخره
كه جايي تا را پايينتر طبقات در نيازها ساير ارضاي
براي كه انسانهايي مثل رسانيد ، حداقل به دارد امكان
زندگي مزيتهاي از بسياري از خود انساني اهداف به رسيدن
.ميكنند چشمپوشي خود راحتي و رفاه جنبههاي و
است موجود روزنامه دفتر در منابع * چي مخمل محمد
اجتماعي پايداري
براي مناسبي راهنماي پايدار ، توسعه مفاهيم امروز:اشاره
و راهبردها تعيين جهت سياستگذاران و برنامهريزان
دهه اواخر در پايدار توسعه مفاهيم.ميباشد اولويتها
مورد توسعه فعاليتهاي زيستمحيطي پيامدهاي بهدنبال 1980
موضوعات بعد سالهاي در گرديد ، ولي واقع فراوان تاكيد
تعريف ، كوتاهترين در.گشت آن مباحث وارد نيز اجتماعي
در بتواند كه دانست توسعهاي را پايدار توسعه ميتوان
جامعهاي ترتيب ، بدين.دهد ادامه خود راه به مدت طولاني
جامعه اصول كه داشت خواهد كردن زندگي توانايي دربلندمدت ،
از يكي به حاضر كوتاه مقاله.باشد شده رعايت آن در سالم
برنامهريزي" كه سالم (شهري) جامعه ايجاد در مهم عناصر
خواند ، خواهيد مقاله در كه همانطور.ميپردازد است "شهري
ركن سه بين كه كرد خواهد حركت پايداري سمت به جامعهاي
.باشد داشته وجود هماهنگي و تعادل طبيعت و اجتماع اقتصاد ،
انديشه و فرهنگ گروه
زيرساختهاي بر الايام قديم از شهري برنامهريزي و توسعه
آب گاز ، برق ، خيابان ، فاضلاب ، همچون جامعه (فيزيكي) سخت
تاكيد جامعه فيزيكي ساختار ديگر جنبههاي و آشاميدني
به روزافزوني توجه گذشته ، دهه دو يا يك در.است داشته
مفاهيم توجهي ، چنين.است شده جامعه زيستمحيطي پايداري
و فيزيكي زيرساختهاي كاربري و طراحي مورد در را مهمي
از حفاظت و آب انرژي ، فاضلاب ، سيلابها ، اكولوژيك مديريت
پيادهروي ، بر بيشتر و دارد همراه ديگربه منابع
به كه نقلي و حمل وسايل از استفاده و دوچرخهسواري
.ميكند تاكيد نرساند ، آسيب محيطزيست
بهغير جامعه.است آن فيزيكي شكل از بيش جامعه منزلت اما
محل آن در كه هم را افرادي است ، زندگي محل شامل اينكه
محيط جايگاه و منزلت.ميگيرد دربر ميكنند زندگي
فيزيكي محيط جايگاه و منزلت از فراتر بسيار اجتماعي ،
نظر از تنها نبايستي جوامع اين ، بنابر.است جامعه
بايستي هم اجتماعي نظر از بلكه باشند ، پايدار زيستمحيطي
.باشند پايدار
به نه جامعه ، فيزيكي طراحي به صرف توجه طريق از البته
دست ميتوان زيستمحيطي پايداري به نه و اجتماعي پايداري
كه شد مطمئن نميتوان فيزيكي طراحي با واقع ، در.يافت
از كه زندگي سبكهاي سوي به جوامع و خانوادهها افراد ،
انتخاب اگرچه شوند ، هدايت باشند پايدار زيستمحيطي نظر
طرفي ، ازميكند تسهيل شهروندان توسط را سبكهايي چنين
براي جامعه (اجتماعي) نرم زيرساختهاي طراحي بر كه زماني
نيست معلوم ميكنيم ، تاكيد اجتماعي پايداري به دستيابي
داشته را جامعه با همراهي قابليت جامعه ، فيزيكي طراحي كه
كه باشيم داشته جامعهاي ميخواهيم اگر اين بنابر.باشد
باشد ، پايدار زيستمحيطي نظر از هم و اجتماعي نظر از هم
تلفيق يكديگر در را جامعه اجتماعي و فيزيكي طراحي بايستي
.نماييم هماهنگ و
پايداري هم و اجتماعي پايداري هم كه است توجه شايان
با كه دارند نياز اقتصادي فعاليت نظام به زيستمحيطي
كه -را اجتماعي شبكه و اكولوژيك شبكه و باشد سازگار آنها
كيفيت و رفاه بهداشت ، و هستيم آن از قسمتي عنوان به ما
انجمن كه بطوري.نكنند تخريب -است وابسته آن به ما زندگي
بهداشت به راجع خود گزارش در عمومي بهداشت كانادايي
:كه است كرده بيان اكوسيستم و انسان
از شكلي به انسان بالقوه موفقيتهاي و انساني توسعه
هم و حاضر نسل براي هم كه دارد نياز اقتصادي فعاليتهاي
زيستمحيطي و اجتماعي نظر از آينده ، نسلهاي براي
.پايدارباشد
كنيم صحبت جامعهاي به راجع بخواهيم موقع هر اين بنابر
به مربوط بحثهاي الزاما باشد ، پايدار اجتماعي نظر از كه
.ميآيد ميان به آن اقتصادي نظام و جامعه فيزيكي طراحي
برنامهريزي با آن رابطه و اجتماعي پايداري مفهوم به حال
.ميپردازيم شهري
اجتماعي پايداري مفهوم
داراي و است اجتماعي سرمايهگذاري بهدنبال جامعهاي هر
اقتصادي توسعه.است انساني و اجتماعي منابع ذخيرههاي
اين كننده تخريب هم و كننده تقويت هم ميتواند ،
مدلهاي كه هستند معتقد زيادي صاحبنظران.گردد سرمايهها
از (بودهاند اقتصادي رشد بر مبتني كه) اقتصادي توسعه
سرمايهها نابودي باعث و بودهاند ناپايدار اجتماعي نظر
تخريب به نهايت در و شده اجتماعي و انساني منابع و
.انجاميدهاند محيطزيست
توسعه مفهوم به نسبت اجتماعي پايدار توسعه مفهوم به
توسعه امااست گشته مبذول كمتري توجه زيستمحيطي پايدار
توسعهاي آن كه گفت بايستي جواب در چيست؟ اجتماعي پايدار
:كه است
درآمد ، كار ، آموزش ، مسكن ، غذا ، شامل پايه نيازهاي -
;سازد برآورده را سالم كاري و زندگي شرايط
صورت رابه توسعه منافع كه معنا بدين باشد ، عدالتطلب -
;كند توزيع جامعه اعضاي بين برابر
يا دهد ، ارتقا را جمعيت اجتماعي و فكري فيزيكي ، رفاه -
;نبرد بين از حداقل
انساني منابع توسعه و خلاقيت آموزش ، ارتقاي باعث -
;گردد بالقوه
بنابر) نمايد حفظ را جامعه بيولوژيك و فرهنگي ميراث -
;(كند تقويت را مردم زيستمحيطي و تاريخ بنيانهاي اين
زندگي زمينههاي آنچنانكه كند ، تقويت را اعياد و جشنها -
همبستگي) يكديگر از جامعه افراد حمايت و مسالمتآميز
;بگستراند را (اجتماعي
دخالت و مشاركت كه معني اين به باشد ، مردمسالار -
;دهد افزايش جامعه امور در را شهروندان
بين رابطه كه معني اين نمايد ، به فراهم زيست قابل محيط -
فيزيكي و معنوي اجتماعي ، آسايش و شهر عمومي مكانهاي شكل
.گيرد قرار مدنظر شهري برنامهريزان براي شهر آن ساكنان
فوق مورد هشت به را ما كه فرايندهايي و نظامها اما
و عمومي بهداشت استاد داهل ، پروفسور چيست؟ برساند
واژه از كاليفرنيا ، دانشگاه شهري برنامهريزي
سمت به را جامعه كه عناصري توصيف براي "نرم زيرساختهاي"
نرم زيرساخت.ميكند استفاده ميدهد ، سوق اجتماعي رفاه
اجتماعي ، خدمات آموزش ، بهداشت ، ) رسمي انساني خدمات شامل
وجود مثل غيررسمي ساختار بعلاوه (غيره و فرهنگ تفريح ،
را جامعه كه است اجتماعي روابط و داوطلب سازمانهاي
بيشتري اهميت بايستي شهري برنامهريزي در.دربرميگيرد
.بدهيم جامعه نرم زيرساختهاي به
نيكدخت رضا:ترجمه / هانكوك ترور:نويسنده
|