دلم شد رسوا كه ديدي
ميشود منتشر دف براي قطعه 20
مخاطبان تربيت نيازمند امروز شعر اصلاح
است
شعر
روز يك پايان
جشنواره در شركت متقاضي ايراني فيلم 62
فجر
دلم شد رسوا كه ديدي
تجويدي علي معاصر چيرهدست ويلنزن زندگي به نگاهي
و موسيقيدان پدرش كه ميگوييم مردي از سخن بار اين
در عيار كامل استاد خود و نقاش برادرانش و مينياتورساز
اما بود ، نديده خيري هنر از گرچه پدر.است موسيقي
دو آن تا.كرد تقسيم فرزندانش ميان را خود هنر ناخواسته
با يكي ، اين و كنند نگار و پرنقش شاعران ديوانهاي اوراق
.بگويد سخن خاك و آب اين هنردوست مردم دل سوز از خود ساز
در سال 1298شمسي در معاصر چيرهدست ويلنزن تجويدي علي
هادي فرزند علي.گشود جهان به ديده تهران شهر ري خيابان
مينياتورساز و كلاسيك نقاشي استاد هادي.است تجويدي
ممتاز شاگردان از اوبود تهران مستظرفه صنايع مدرسه
در هادي.بود معروف نقاش (_ه درگذشت 1359) كمالالملك
اين.است ميزده نيك تار ميگويند.داشت دست نيز موسيقي
و بود آموخته (درگذشت 1305ش) درويشخان از را هنر
شاگردان از را (ش درگذشت 1350) آذر اقبال ابوالحسنخان
نايباسداله با تجويدي هادي.آوردهاند حساب به او
او.داشت آشنايي هم اصفهاني معروف رديفشناس و نينواز
طرفي هنر از چون تجويدي هادي.درگذشت ش سال 1318 در
كشيده هنر سوي به فرزندانش كه نداشت دوست بود ، نبسته
آب از هنرمند فرزند سه هر پدر ميل برخلاف اما شوند ،
به شهرت موسيقي در علي و نقاشي در محمد و اكبر.درآمدند
همراه سالگي در 12 علي":سپنتا دكتر گفته به.رساندند هم
سالگي ده در تجويدي ميگويند "ميخواند آواز پدر تار
بعد سال دو و ميشناخت خوب را موسيقي دستگاههاي
از گذار يك با راحت خيلي يعني.ميكرد مركبخواني
.ميرفت ديگر بهدستگاه دستگاهي
ايام در.كرد آغاز لبك باني را موسيقي علي ميدانيم
در اوداشت همكاري مدرسه پيشاهنگي گروه با تحصيل
از را آواز فنهاي علي.ميزد فلوت مدرسه هنري فعاليتهاي
فرا ظهيرالديني از را فلوت نتخواني و بود آموخته پدر
اين مقدمات.گرفت دست ويلن ش سال 1318 در علي.بود گرفته
يك تجويدي علي.آموخت (نصرتالله شايد) سپهري پيش را ساز
ياحقي ، پرويز دايي ،(است درگذشته) ياحقي حسين پيش بعد سال
همكاري به او با بعد و داد ادامه را هنر اين آموزش
هوشنگ پيش را سازها بازشناسي و هارموني تجويدي.پرداخت
.بود آموخته استوار
در سپس آورد ، روي كمانچه تمرين به نيز مدتي تجويدي
را نتخواني (ش درگذشت 1344) معروفي موسي از دارالفنون
.كرد تكميل صبا استاد محضر در را هنر اين اما.گرفت فرا
محصل هنوز او خود گفته به.داشت ادامه سال هشت آموزش اين
ظهيرالاسلام كوچه در واقع صبا استاد درس كلاس در كه بود
.نوشت اسم
تمرين او و بزن تار هم مدتي كه گفت او به صبا مدتي از پس
معاونت به تجويدي كه بود آن از پسكرد آغاز را تار
.شد برگزيده صبا استاد مدرسه
صورت به تجويدي درگذشت ، ش سال 1336 ماه آذر در صبا وقتي
پيش.گرفت بهعهده عالي هنرستان در را ويلن تدريس رسمي
غربي سبك به ويلن نيز مدتي صبا پيشنهاد به تجويدي اين از
كه آن از پس.شد و شود استاد خود فن در تا بود كرده كار
بسياري و تجويدي (ش درگذشت 1350)پيرنيا افتاد ، راه راديو
پيش كه تجويديكرد دعوت راديو به را ديگر هنرمندان از
و تشويق به بود ، كرده شركت ارتش برنامههاي در اين از
معرفي ، از پسشد كشيده راديو به صبا مستقيم معرفي
طرفداران و ميزد تنها ساز بار يك هفتهاي تجويدي
بعدها و تجويدي از قبل كه است گفتنيكرد پيدا بيشماري
مرتضي ياحقي ، حسين صبا ، :مانند هنرمنداني او با
مهدي (ش درگذشت 1376) عبادي ،(ش درگذشت 1344)محجوبي
(ش درگذشت 1357) مجد لطفالله و (ش درگذشت 1369) خالدي
ميان و راديو در برنامه اين حقيقت در ميزدند ، تنها ساز
.بود افتاده جا مردم
ميشد ، اداره پيرنيا زيرنظر كه گلها برنامه تشكيل از پس
برنامههاي و شد گروه اين اصلي اعضاي جزو تجويدي
تجويدي.گرفت قرار همگان تحسين مورد و كرد اجرا گوناگوني
و كرد اجرا را آن و ساخت ناخواسته را خود آهنگ نخستين
با را تجويدي صبا ، .گرفت قرار صبا استاد پسند مورد
مجرد ايراني حاجآقا.كرد آشنا مجرد ايراني محمد حاجآقا
را ايراني قديم ترانههاي و آهنگها كه خواست تجويدي از
دست آن دنبال به و پيشنهاد اين حاصل.كنند گردآوري هم با
منتشر و چاپ بعدها كه است مجمعالتصانيف كتاب شدن كار به
و ميكرد تقرير حاجآقا كه بود ترتيب بدين كار شيوه.شد
عارف و شيدا كارهاي ترتيب بدينمينوشت نت به تجويدي
هواي و حال كار اين با":ميگويد تجويدي.گرديد جمعآوري
روي آهنگسازي به او تمهيد اين با ".آمد دستم آهنگسازي
.بود دريافته خوب را قديمي آهنگهاي ريتمهاي چون آورد ،
اين در كه باشد موسيقيداني پركارترين تجويدي شايد
او آهنگهاي مهمترين.است زده آهنگسازي به روزگاردست
:از عبارتند
جان آفت اي تو دست از:آغازين بيت با گوشهگير تصنيف *
شعر با) است شده ساخته سهگاه مايه در كه گرفتم ، گوشه
.(كرمانشاهي معيني
شيدا عاشقي مرا:آغازين بيت با شيدا ، عاشقي مرا تصنيف *
منيرطه شعر با كه سهگاه مقام در كردي ، تو دنيا از فارغ
آهنگ اين":ميگويد باره اين در تجويدي.است شده اجرا
ميشود ، شروع مختلف جاهاي از و است چهار و شش ريتم در چون
اين اجراي در بنان توانايي.نيست آسان آن اجراي لذا
گرفتم را شده پر نوار اجرا ، از پس.بود عالي حد در ترانه
".بوسيدم و
و درد خواهد بلا صادق عاشق:آغازين بيت با سوز هستي *
اسماعيل شعر با ابوعطا مايه در كه خواهد ، خدا از بلا
.است شده اجرا صفا نواب
شد رسوا كه ديدي:آغازين بيت با دلم ، شد رسوا كه ديدي*
مايه در وزيري عبدالعلي ابتدا كه دلم ، شد تمنا غرق دلم
بار يك كه معيري رهي زيباي شعر با است كرده اجرا دشتي
.است شده ضبط و چاپ ديگري اجراي با نيز ديگر
مانده ، جدا زكاروان آتشي:آغازين بيت با كاروان ، آتش *
مقام در ترقي بيژن شعر با مانده ، جا به زكاروان نشان اين
.است شده اجرا شور
.كنيم تكرار را ترانه اين از تجويدي خاطره و ياد است بهتر
آتشي.بوديم رفته صحرا به بيژن و من روزي":ميگويد
را صحرا كه آفتاب غروب.بوديم كرده آماده پز و پخت براي
من و بود مانده جاي بر آتش بقاياي هنوز ميكرديم ، ترك
خواستم بيژن از.زدم ويلن با را آن و ساختم كوتاهي آهنگ
.ترانه همين شد و بگذارد آهنگ اين بر شعري
وجود اين خود تو خدايا:آغازين بيت با كن ، عطا صبرم *
در ترقي بيژن شعر با كه مرا پود و تار همه سراسر / مرا
.است شده خوانده سهگاه مقام
/بودي دلدارم ميآيد يادت:آغازين بيت با ميآيد ، يادت *
كرمانشاهي معيني ترانه سراينده بودي ، غمخوارم سختي هنگام
.است شده اجرا همايون مقام در و است
ره هم چندي كه دارد آن جاي:آغازين بيت با خارا ، سنگ*
در بگيرم ، شيدا دل اين گواه را خارا سنگ /بگيرم صحرا
.است شده خوانده كرمانشاهي معيني شعر با دشتي مايه
/كودكي روزگار شوق آمد يادم:آغازين بيت با كودكي ، ياد*
در و است كرمانشاهي معيني از شعر كه كودكي ، بهار مستي
و اصفهان مايه در البتهاست شده اجرا اصفهان مايه
.شور و سهگاه مقامهاي
/همنوايي نه همزباني نه:آغازين بيت با كرده ، گم آرزو *
مايه در رهي زيباي شعر با حكايتي ، زعشقت گويم او به تا
.است شده خوانده دشتي
دلجويي ، با آمد آمد:آغازين بيت با دلجويي ، با آمد آمد *
از شعر.است شده اجرا اصفهان مايه در كه...من با گفتا
.است كرمانشاهي معيني
سفر بار و رفتم /رفتم ، رفتم:آغازين بيت با رفتم ، *
از ترانه اين شعر.است شده اجرا دشتي مايه در كه بستم ،
.صفاست نواب اسماعيل
اين تو راه بدرقه ميروي چو:آغازين بيت با بدرقه ، *
باشد ، من بينواي دل اين من مونس ميروي تو /باشد من دعاي
.است شده اجرا افشاري مايه در ترقي بيژن شعر با كه
روزگار يادم آيد زمان هر:آغازين بيت با بگذشته ، *
اصفهان مايه در و است كرمانشاهي معيني از شعر بگذشته ،
.است شده اجرا
بر /من زدم صحراها به سر:آغازين بيت با من ، قسمت*
در و است كرمانشاهي معيني از شعر كه من زدم پا هوسها
.است شده خوانده سهگاه مقام
حديث من براي مگو مگو:آغازين بيت با شدم ، پشيمان*
كرمانشاهي معيني شعر با چهارگاه مقام در كه مگو ، آشنايي
.است شده خوانده
گذشتهها از شكوه (2) بسكن:آغازين بيت با كن ، بس*
.است شده اجرا اصفهان مايه در كه كن ، بس
(2) تو هستي كه بگو:آغازين بيت با تو ، هستي كه بگو *
.است شده اجرا ترقي بيژن شعر با شور مقام در منم ، منم
بيخبر كه رفتي سفر كجا:آغازين بيت با رفتي ، سفر كجا *
خوانده كرمانشاهي معيني شعر با چهارگاه مقام در رفتي ،
.است شده
زجدايي ميپرسي چو ني اي من به:آغازين بيت با جدايي ، *
شعر بگو ، با بگو بلايي چه شود بهپا زجدايي بگو ، بگو
.است شده پخش و ضبط دشتي مايه در كرمانشاهي معيني
جان از تو براي ، ز(2)ميگذرم:آغازين بيت ميگذرم ، با *
شده خوانده ترقي بيژن شعر با چهارگاه درمقام ، ميگذرم
.است
ديگر ترانه چند بهعنوان نكشد ، درازا به سخن اينكه براي
از شعر كرده سفر ترقي ، بيژن از شعر پشيمانم نامهاي با
و كرمانشاهي معيني از شعر بازگشته كرمانشاهي ، معيني
اگر شايد بدان ، نميداني گر بدانم ، نميخواهم نميدانم
بگذر و بگذار مرا سنگينم بار من و نيايد فردا رود امشب
.ميكنيم اشاره شهرآشوب از ترانه چهار هر
به توجه با كه دارد تاكيد بسيار نكته اين بر تجويدي
شعر بايد آن خاص وزن و موسيقي در گوشه هر خصوصيتهاي
تجويدي كه هست هم سبب همين به درست گردد ، انتخاب مناسب
ترقي ، معيني بيژن مانند خوشسخن طبع لطيف شاعران با
و حشر هميشه معيري رهي و طه منير شهرآشوب ، كرمانشاهي ،
هم شعر اگر ايراني آهنگساز":اوميگويد.است داشته نشر
هست هم همين خاطر به "كاملابشناسد را شعر بايد نگويد ،
بر مانند.است ميكرده آزمايي ذوق شعر در گاهي خود ، كه
.افتاد سرزبانها و كرد گل خود زمان در كه حافظ ، تربت
ذهني ، فكري توافق معيري ورهي طه منير با بيشتر تجويدي
.است داشته عاطفي و
يك هميشه ذوق خوش و پركار و وجستجوگر نستوه مرد اين
در وذهنش فكر و قلم درگير ديگرش ودست آرشهويلن به دستش
.است بوده وپرداختن ساختن حال
آزادهام ، ترانههاي يادماندني به آثار و اثر همه اين با
واجرا تنظيم بزرگ اركستر براي را پشيمانم و كن عطا صبرم
نيز صبا استاد سوگ در بگذريمتجويدي كه اينها از.كرد
اين صفاي /صبايي چه صبايي چه:آغازين بيت با ساخت آهنگي
.كرد برپا شوري و شد پخش گاه سه مايه در كه بودي ، گلها
.بود كرمانشاهي معيني شعر گوينده
به خود از ديگر وآهنگ ترانه صدها تجويدي اغراق بدون
و شور از دنيايي خود براي يك هر كه است گذاشته يادگار
.است عاشقي عشقو
آنها از بعضي در اما زيباست ، تجويدي كارهاي همه چه اگر
گفت ميتوان فقط كه است رفته كار به خاصي مهارتهاي
پيش كه -كودكي روزگار ترانه ازجمله.است آن مرد تجويدي
شده اجرا اصفهان بيات مايه در -كرديم اشاره آن به اين از
آن از ميشودو كشيده گاه سه به گردش ضمن آهنگ اما.است
.ميآيد فرود اصفهان بيات به گدار يك با و شور دستگاه به
رديفهاي من":ميگويد شگرفي هنر چنين آفريدن در تجويدي
كار خوب را پنجگاه راست بهخصوص.داشتم خاطر به را سنتي
راحتيانجام به مركبخواني اين دليل همين به بودم كرده
در دستگاه پنج اينكه از است عبارت ميدانيمپنجگاه ".شد
شور ، دستگاههاي آنها و ميشود نواخته پنجگاه و راست
راست اينكه به توجه با نواست و ماهور گاه ، سه همايون ،
.است موسيقي دستگاههاي تمام دربرگيرنده پنجگاه
دانشگاه به هنرستان كلاسهاي در تدريس سالها از پس تجويدي
به ويلن با را ايراني موسيقي رديف آموزش او.يافت راه
و حفظ مركز در زمان همان در.گرفت پي سالها دانشجويان
و گماشت همت سنتي موسيقي تعليم به نيز موسيقي اشاعه
روش به را عبدالله ميرزا رديف نيز برومند خان نورعلي
.ميداد آموزش شاگردان به سينه به سينه
آوازهاي با ارتباط در كه را آوازي رديفهاي تجويدي
قاسمي امير ،(ش فوت 1350) آذر اقبال:مانند خوانندگاني
لحني خان حسن ،(ش درگذشت 1334) زاده طاهر ،(است درگذشته)
تدوين صورتكامل به بود ، آورده دست به دوامي عبدالله و
نت زمينه در نوشتههايي دست كه آنچه آن كنار در و كرد
دانشگاه و هنرستانها كلاسهاي در كه آنچه اضافه داشت ، به
و رديفساز نام به كتابي در جا يك را همه بود كرده تدريس
.كرد تهيه تطبيقي و تحليلي روش نام با ديگر بخش و آواز
چهارگاه ، نامهاي با آن جلد سه اول جلدي ده مجموعه اين از
اين در.است رسيده چاپ به اصفهان بيات و همايون دستگاه
بر را خود ساختههاي از زيادي تجويديمقدار مجموعهها
.است كرده اضافه آن
در دارد ، نام تحليلي و تطبيقي رديف كه نيز كتاب دوم بخش
ميرزا تار دوم بخش در تجويدي است ، شده گردآوري جلد ده
حاج است معتقد او چه است ، داده قرار مبنا را عبدالله
خان اسماعيل خان ، درويش صبا ، ، ابوالحسن الحكما منتظم
و وزيري علينقي عبدالله ، ميرزا نمايندهكلاس قهرماني
.گرفتهاند ياد او از را رديف ديگران
ياد صبا پيش را عبدالله ميرزا رديف اصل خود تجويدي
بود آموخته پدري خانواده در را آواز رديف اما بود گرفته
كه كرد نبايد فراموش.كرديم اشاره آن به اين از پيش كه
قهرماني ، خان اسماعيل:مانند استاداني از تجويدي
نورعلي بوذري ، اميرقاسمي ، سليمان اقبال ، طاهرزاده ،
و قوامالسلطاندادور فروتن ، مبشر ، عليخان برومند ،
آنها اندوختههاي خرمن از و برده سودها دوامي عبدالله
همه اگر تجويدي استاد معروف كتاب دو.است برچيده خوشهها
براي بود خواهد خوبي راهنماي شود ، چاپ آنها جلدهاي
.كنند بداههپردازي و نوازي بداهه بخواهند كه كساني
سيري نام با ديگري كتاب تجويدي گذشت كه آنچه بر علاوه
پرارزشي كتاب ميتواند كه نوشت ايران سنتي موسيقي در
چشم دوستان هنر هم باز آثار و اثر همه اين وجود با باشد ،
چون.بشنوند را استاد تازه كارهاي يا كار تا راهند به
هر و است زندگي بيپايان سرچشمه موسيقي بهخصوص هنر
.دارد خاص تازگي آن از قطرهاي
با تجويدي بگوييم كه نباشد بيمناسبت شايد پايان در
دوستي معروفي موسي و مختاري ركنالدين قهرماني ، اسماعيل
رئيس ركنالدين سرپاس همان مختاري ركنالدين.داشت
به و محاكمه سال 1321ش در كه بود شاه رضا نظميه اداره
سال 1327ش در و شد محكوم شاقه اعمال با زندان سال 8
بود ، زاده اسماعيل خان حسين شاگرد ركنالدين.گرديد آزاد
از تصنيف دو يكي و درآمد پيش چند و ميزد خوب ويلن
سرپاس شاگرد دفترينيز علي حسن.است باقي او ساختههاي
.بود ركنالدين
مهيار عباس
ميشود منتشر دف براي قطعه 20
تحقيق و تدريس مدتها از پس دف ، سبك صاحب نوازنده رضايي
در.كرد خواهد بازار روانه را "دف براي قطعه 20 كتاب
موسيقي كارشناسان و خبرگان از مشورتخواهي با كه اثر اين
استفاده عدم و سادهنويسي با است شده سعي آمده ، فراهم
از اجتناب سويي از و راست و چپ دست علائم از افراطي
بيرويه تعدد و ديناميكي مخدوش علائم نابجاي استفادههاي
.سازد سهلتر آموزنده براي را فراگيري نشانهها ،
عمل آزادي امكان هنرجو به كه متنوع ريتمهاي از استفاده
شمار به اثر اين ويژگيهاي ديگر از ميدهد تمرين هنگام در
.ميرود
شدهاند ، منتشر دف آموزش براي كه آثاري ميان در حاضر اثر
با كه است برخوردار تازهاي كاربردي و علمي معيارهاي از
در ريختگيها هم به برخي بود اميدوار ميتوان آن انتشار
.بگيرد سروساماني دف آموزش
مخاطبان تربيت نيازمند امروز شعر اصلاح
است
چاپ كتاب هفت شش و است پستمدرن ميكند ادعا شاعري اگر
شعر خوانندگان به بايد ندارد شعرشخواننده ولي كرده
بدهد پاسخ
استادان و منتقدان شاعران ، تا است برآن صفحه اين:اشاره
آن به مربوط مسائل و امروز شعر درباره را ادبيات رشته
شعر با" كه پرسش اين به پاسخ در تاكنون.كند بحث وارد
چون منتقداني و شاعران "كرد؟ ميتوان برخوردي چه امروز
سخن دستغيب عبدالعلي و صلاحي عمران آزاد ، .م آتشي ، منوچهر
خاص محوري به ناظر يك هر شد مطرح كه نظرياتي.گفتهاند
به تاريخي و ادبي جامعهشناسي ، گوناگون زواياي از و بوده
امروزه كه شعري است معتقد عباديان دكتر.پرداختند مساله
اين و شود نقد بايد ميشود ، عرضه مدرن پست شعر عنوان تحت
مصرفكنندگان آموزش و تربيت نيازمند امري ، هر از پيش نقد
.است شعر مخاطبان يا و
عباديان محمود دكتر
يك شعر نوزدهم قرن تا كه كنم عرض بايد مقدمه عنوان به
كه است آن از بعد و بوده ايران در اصلي هنر
قرار تاثير تحت را شعر و گرفته قدرت نثر ، تدريج به
اين.آمد نوپديد شعر كه بود شرايطي چنين در.است داده
با توانست اما شد ، قطع كلاسيك شعر با ارتباطش گرچه شعر
بود مشروطيت زمان در.دهد ادامه خود خاص اصول و شيوهها
نو شعر زمان ، آن موجود ظرفيتهاي و امكانات چارچوب در كه
شاعراني موازات به دوران اين در.يافت بيشتري استحكام هم
كلاسيك شعر داشتند سعي كه عشقي ميرزاده و ميرزا ايرج مثل
.ميسرود نو شعر كه ميبينيم را لاهوتي كنند ، نو را فارسي
شد دنبال بيشتري جديت با شاعران سوي از نو شعر آن از پس
نثر به برخي نثر ، به آن نزديكي دليل به حال همان در و
.دادند قرار خود كار محور را فرم و كردند بيشتري توجه
پست عنوان با امروزه عدهاي كه شد بهگونهاي وضع اين
انجام شعر حوزه در را كارهايي آن مانند يا فرامدرن مدرن ،
شعر ، اينگونه با برخورد درنيست شعر واقع در كه ميدهند
.باشد هدف آن حذف يا و طرح نبايد كه گفت بايد همه از قبل
مينامند مدرن پست كه را شعر اين جلوي نميتوانيم ما
.ميشويم سنتگرايي و كهنهپرستي به متهم كه چرا بگيريم
را "قلم" يعني آن حذف براي تلاش و كردن طرد اين بر علاوه
نميتوانيم ما غيردموكراتيك ، است امري كه كردن محدود
قلمي و ميكند تضعيف را هنر كه قلمي چند هر -را قلم جلوي
.ميشود سد سخن آزادي صورت اين در چون بگيريم ، -نارواست
با برخورد در گام اولين بنابراين.كرد نقد را آن بايد پس
كه نقدي است ، آن نقد دارد ، وجود كنوني شرايط در كه شعري
اين در حاضر حال در.كند مشخص را قوت و ضعف نقاط بتواند
امروز جامعه.نميبينيم توجهي قابل و شايسته كار زمينه
زمينه اين در هم تلاشي و است نداده بها چندان نقد به ما
.نميگيرد صورت
صرفا بايد را نقد كه نيست معني اين به هم نقد البته
نقد بلكه دهند ، انجام شعر حوزه متخصصان و صاحبنظران
جايگاه نگاهي ، چنين با.باشد هم خوانندگان سوي از بايد
بهاي است لازم و ميشود پراهميت بسيار خواننده و مخاطب
بايد كه فعاليتهايي جمله از معتقدم منداد آن به زيادي
يا مصرفكننده تربيت داد انجام امروز شعر با برخورد در
گونهاي به است ضروري قشر اين.است شعر كننده دريافت
تمييز قدرت و تفكيك ذوق كه ببينند آموزش و شوند تربيت
بسيار اهميت موضوع اين.باشند داشته را شعر غير از شعر
اصيل غير هنر با واقعي هنر بين بتواند مخاطب كه دارد
براي.نكند حركت اصيل غير هنر سمت به و شود قائل تفكيك
داريم خارجي تجربه چند (متاسفانه و) فقط هم مخاطب تربيت
به.نبودهايم شاهد را تجربهاي چنين كشورمان داخل در و
را مخاطب توجه بايد همه از قبل ،"تربيت" اين براي جهت هر
پيشداوري بدون و علمي بايد نقد كه كرد جلب موضوع اين به
شعر كننده مصرف و مخاطب كه است نگاهي چنين با.باشد
و محافل بايد مرحله اين از پس.كند نقد درست ميتواند
(شاعر) مولف با مخاطبان آن در كه كرد برگزار را نشستهايي
از مخاطبان پيشرفته ، كشورهاي دربنشينند گفتوگو به
گفتوگو به شاعر شعر درباره تا ميكنند دعوت شاعران
نقد قدرت دارد وجود كه پاسخي و پرسش جلسات و بپردازند
به شاعر جهت ، همين به و ميبرد بالا بسيار را خواننده
در.كند عمل ميخواهد خودش كه طور هر نميدهد ، اجازه خود
كه روشي يا سبك بردن كار به براي شاعر از نشستهايي چنين
است مجبور شاعر و ميخواهند دليل و استدلال برده ، كار به
كنندهاي راضي و مناسب توجيه كه
.دهد ارائه
چون كه است آن دارد وجود ما كشور در كه مهمي موضوع
و نقد روح بايد لذا هستند ، جوانان بيشتر شعر خوانندگان
و متوسطه مقطع دانشآموزان ميان در نقد ، جلسات تشكيل
رشتههاي استادان متوجه هم امر اينشود ترويج دانشجويان
.است متوسطه مقطع دبيران و دانشگاه ادبيات
يكي است ، دوگونه نقد كه داد توضيح بايد هم را موضوع اين
هم يكي ميشود انجام صاحبنظران سوي از كه فني و ادبي نقد
حضور با و مجامع و محافل همين در كه است عام نقد
را نقد جنبه دو هر بايد ما و ميشود انجام شعر خوانندگان
.كنيم تقويت
غفلت آن از نبايد كه دارد وجود هم نكتهاي همينباره در
تفكيك به قادر را او كه است خواننده دروني عنصر آن و كرد
ميبخشد را توان اين او به كه دارد ذوقي مخاطب ، .ميكند
شاهد امروز اگر.كند جدا هنري غير شعر از را خوب شعر تا
شعر مجموعه كتاب شش يا پنج چهار ، با شاعري كه هستيم آن
آن از نشان كند جذب خود سوي به را مردم است نتوانسته
پس را شعرها اينگونه خودش دروني ذوق با خواننده كه دارد
اين بين كه است آن دارد وجود كه مسئلهاي اما.است زده
شعري مجامع و نشستها نوع از ارتباطي شعر آن و خواننده
شش و است پستمدرن ميكند ادعا شاعري اگر.ندارد وجود
به بايد ندارد شعرشخواننده ولي كرده چاپ كتاب هفت
.بدهد پاسخ شعر خوانندگان
مينامند ، مدرن پست را خود كه شاعران اين معتقدم من
آثاري هم ادعا اين دليل و چيست مدرن پست شعر نميدانند
معيارهاي با حتي را اينها شعرهاي.دادهاند ارائه كه است
شعر نه اصولا كه چرا سنجيد ، نميشود هم مدرن پست غربي
در را غربي شاعران برخي اداي اينها.مدرن پست نه و هستند
.است نامربوط و غلط بسيار هم آن كه ميآورند
ناشران به مربوط بگويم ميتوانم پايان در كه هم نكته يك
منافع و مسائل به صرفا نبايد هم شعر ناشران.ميشود
و اعتبار به همه از قبل صورت اين در كنند ، نگاه مالي
هنر و شعر به هم آن از بعد و ميزنند لطمه خودشان حيثيت
به شعر عنوان به كه را كتابي هر نبايد ناشران.ايران در
منتشر كند ، تقبل را انتشار هزينه هم شاعر و دادند آنها
گفتم كه همانطور اما.است زيانآور بسيار اين كنند ،
منتقد تربيت و نقد حوزه تقويت اينباره در گام مهمترين
.گرفت جديتر خوانندگان ميان در بايد را موضوع اين كه است
شعر
كوچك اقليم خدايان
مجابي جواد
و دست از است داده را دلش
نهاده دلش خاكستر بر دست
.نهاده و داده از حيران
راه به خيال در ايستاده
نشسته همچنان اما
يله نخجيران و دشتها:رفته هرجا به خيال با
گاه هيچ آن از كه جا بدان هم بازگشته و
.بود نجنبيده
ميگذرند كومه كنار از كه همسايگان
ناشده صيد شكارهاي حتا
رفته ياد از پريشانگرد اشباح و
و ميبينند را سنگ تخته
كوهسنگ بر را سنگ صداي
خورشيد زير ميگذرد چه آنجا
خارا؟ با خود ، با ميكند چه آنجا
روز آن از ماهي و بگذرد كه روزش
گفت خواهد زخمدارش خطوط با سنگ تخته
كجا تا و چرا او كه
بستايد را اندوه ميتوانست
دور سفر
پژمان آرش
چشم چهار يعني الماس چهار
من آن از تا دو و جغد آن از تا دو
است وحشتناك افسانه اين پايان
مرد محبوبم چگونه كه
من خطاي
قباني نزار
پژمان آرش:ترجمه
من خطاي
غار دل از را عشق كه بود آن
آوردم آزاد هواي به
من سينه و
!محبوب اي
شد درگشاده كليسايي
...عشاق تمام براي
دلم دارد حرفها بس خدا با
شيرازي حميدي كاظم
دلم دارد خدا با غوغا و پرشور خلوتي
دلم دارد ماجرا و ساز و پرسوز قصهاي
بس و يارست همان من آشناي درد داروي
دلم دارد حرفها بس خدا با مردم بهر
ذوالجلال خداي ذكر از شايستهتر نيست
دلم دارد بيانتها تن و جان در او مهر
منم او عشق رسواي خاكيان جهان در
دلم دارد نوا و شور زنم دم زمهرش تا
بشكستهام دل بر تسكين چو نامش ميدهد
دلم دارد صفا و لطف او نام با سپس زان
ميبرم نامش كه تا اعلا عرش تا ميروم
!دلم دارد كجا تا بين او نام با الفتي
هيچگاه يزدان ياد از مشو غافل "كاظما"
دلم دارد خدا با غوغا و پرشور خلوتي
سكوت
مشرف مريم
چشم ساحل به بيا
را درخشان خوشههاي و
كن تماشا تيرگي در
نگاه گير اوج مرغان ساحل به بيا
ميريزد دوردست افق در كه صفي
مرا قلب خط و
ميسازد وصل سراسيمه نيزههاي به
خونين طلايي اين در را مرغان چگونه
كرد خواهم اسير
كرد خواهم اسير را مرغان چگونه
روز يك پايان
ريتسوس يانيس از شعري بازخواني
Glen Downie داوني گلن نوشته
شفيعزاده محسن:ترجمه
مانده ستاره اين رفته ، تنها روز آسمان بر
كيسه گلوي بر بندي گره چون
نامعين شكلي با نرم گود ، كيسهاي
برچيني؟ آن از ميتواني چه
گشود بايد ناخن و چنگ با را گره
طلا تقريبا ميشود نقره انگشت ده
كيسه؟ درون بود همين پس
است شعر سرودن براي ابزارها توانمندترين از يكي استعاره
ريتسوس يانيس يونان ، معاصر شاعر از كوتاه شعر همين و
آغازين استعارهاي چگونه كه است آن نشانگر (19901909)
فرض اين با را شعر.ميشود حيرتآور بصيرتي گشاينده شعر
به روز انتهاي در رويت قابل ستارهاي كه ميكنيم شروع
.است كرده مسدود را كيسهاي دهان كه ميماند طنابي گره
خاتمهاي ستاره حضور كه است كيسه همان ;شده بسته ;روز
نقطهايست مثل كيسه دهانه بر شده بند كه گره و آن بر است
.جمله انتهاي بر
عموما كيسه سطح.است شروع نقطه تازه پايان اين اما
حجم ، اين رازناك ناپذيري شكل همين و است نامنظم و ناصاف
كه چيزي همان درست ميكند خلق ما در را زني گمانه لذت
تشبيه كيسهاي به را روز اگر ميخواهد ، ما از ريتسوس
چيزبوده يك گيرنده بر در آيا است؟ بوده چه محتوايش كنيم
از را چيزي بشود شايد سنگين؟ يا بوده سبك يكي؟ از بيش يا
"آن از برچيني ميتواني چه" ميپرسد شاعر.برگزيد آن درون
شكل به كه انتهايي.است گرهباقي مساله هنوز اما
احيانا يا بگشائيم باز را روز دهد نمي امان است ستاره
به نميتوانيم را زندگي است ، گذشته گذشته ، كنيم احيا
از و دهيم سامانش خودمان خواست به تا بازگردانيم عقب
آنرا ميخواهيم همچنان اما.كنيم بهترش شد آنچه
بدانيم كنجكاويم آنقدر حافظهمان ، در دستكم بازگردانيم ،
ديوانهوار ، ببينيم ، آنرا باز بايد كه بوده چه آن درون كه
كه آنطور.بگذاريم پا آن درون به ميخواهيم كه انگار
پاره هم دندان و چنگ با را گره حتي شده ميگويد ريتسوس
انگشت ده" آنوقت كنيم ، چنين كه كنيد فرض.كرد خواهيم
است گره ستارهگون تابش شايد "طلا تقريبا ميشود نقره
"كيسه؟ درون بود همين پس" ميكند پاش نقره را دستانمان كه
رنگ به را ما و تابيده بيرون به كه بوده روز روشني آيا
آن به روز برگرداندن به ما اشتياق شايد است؟ درآورده خود
بيانگر نقره و طلا واژگان يا ميدهد نقرهوطلا جلوه
حافظه يا درك قوه از غنيتر بسيار بسيار روز ، كه آنند
آن گره گشودن در سعي كه استعارهاي همين ازاست آدمي
به نگاهي با.ميشود حاصل بسياري پرسشهاي داريم
و سادگي تمام وجود با كه مييابيم در شاعر زندگينامه
ميدهد بروز خود از شعر اين كه كودكانهاي جذابيت
.است نبوده سادهلوحي و احساساتي فرد ابدا آن سراينده
سل بيماري با.ميدهد دست از را برادري و مادر كودكي در
بيماري دليل به خواهرش و پدر و ميكند نرم پنجه و دست
به وفاداري دليل به او.ميشوند بستري آسايشگاه در رواني
تبعيد و زندان در را زيادي سالهاي خويش ايدئولوژي
با.كرد سپري عذاب و رنج در يونان راستگراي رژيمهاي
سال در و نكشيد نوشتن از دست هرگز مصائب اين همه وجود
شاعران پركارترين و نامآورترين از يكي عنوان به 1990
سال ده يعني سال 1962 در شعر اين.گفت بدرود را زندگي قرن
در كار اردوگاه در سالهاي پنج حبس از او آزادي از پس
و زندگي اگر.است شده سروده يونان داخلي جنگهاي دوران
كيسه اين قطعا كنيم ، فرض كيسهاي را او زندگي روزهاي
و سيمين و زرين خاطرات شادي ، و غم از است مخلوطي
.كابوسها مهيبترين
جشنواره در شركت متقاضي ايراني فيلم 62
فجر
شركت براي خودرا آمادگي سينمايي فيلم هنري62 گروه
فجر فيلم جشنواره بيستمين "ايران سينماي" بخش در
از فجر فيلم بينالمللي جشنواره بيستمين.كردند اعلام
تاكنون.ميشود برگزار تهران در ماه بهمن تا 22 12
يا نازي انا ،(حقيقي حسين محمد) خورشيد و ابر فيلمهاي
پسران يا تاريكي در ارتشي ،(رضايي رحمان) شيرين مرگ
انگشتر ،(وفائي ناصر) امتحان ،(ودادي مهدي) مهتاب
(رئيسيان عليرضا) متروك ايستگاه ،(خاتمي رويا) سحرآميز
كوچك بانوي ،(خامين اكبر) شهر پايين شهر ، بالاي ،
گل بوي و (مهرجويي داريوش) بماني ،(صباغزاده مهدي)
در شركت متقاضي فيلمهاي جمله از (محمدي ناصر) سرخ
.هستند فجر فيلم جشنواره
پرستوي ،(جهانگيري جهانگير) بيهمتا فيلمهاي همچنين
رهبر) كوچك باز پرنده ،(رفتار ظريف احمد) مهاجر
ابراهيم محمد) ميكنند بدرقه پروانهها ،(قنبري
ترانه ،(رفتار ظريف احمد) جاده و پيرمرد ،(معيري
سعيد) تكدرختها ،(نژادسليماني سعيد) شب بلند
تيك ،(غريبپور بهروز) قهرمان ، تنبل(ابراهيميفر
(فرمانآرا بهمن) آب روي خانهاي (فلاحپور اسماعيل)
ايرج) فروش شيريني دختر ،(جبلي حميد) سفيد خواب ،
براي را خود آمادگي (ياري داريوش) دخيل و (طهماسب
.كردند اعلام فجر فيلم جشنواره در شركت
،(جغتائي رضا احمد) دنيايآينده فيلمهاي براين علاوه
ناصر) رومشكان (حسنپور سيروس) فداكار دهقان
زنداني 707 ،(صلاحمند حميدرضا)زمانه ،(غلامرضائي
حسين) ساحت ،(سبحاني رضا) زيستن ،(بهمني حبيبالله)
مهدي) سربي ستارههاي ،(هدايت حسن) سايهروشن ،(فهيمي
حميد) سرخ سفر ،(برقعي سيدمهدي) شرق به سفر ،(ودادي
،(رضويان اميرشهاب) خاكستري مردان سفر ،(فرخنژاد
رسام ، مسعود) سيندرلا ،(عياري كيانوش) ايراني سفره
برهنه شب ،(جيراني فريدون) آخر شام ،(بيرنگ بيژن
فيلم عشق (فتحي حسن) دهم شب ،(سهيلي سعيد)
از (توكلي بهرام) سرخ عقل و (وحيدزاده ابراهيم)
جشنواره بيستمين در شركتكننده ايراني فيلمهاي ديگر
.هستند فجر فيلم
،(ژكان علي) ميآيد عيسي ،(نيكخواهآزاد وحيد) دني و علي
،(ملاقليپور رسول) سمي قارچ ،(جعفري رضا) فراري
اسماعيل) ياسين قلعه ،(مهرانفر فرهاد) زمستاني قطعه
مرگ كوير ،(تقوايي ناصر) بيخط كاغذ ،(رحيمزاده
مرباي ،(ظريفرفتار احمد) ماما ،(براري اسماعيل)
مسافر ،(الوند سيروس) مزاحم ،(برومند مرضيه) شيرين
دارم سال ترانه 15 من ، ،(بابارضا رسول) قصهها شهر
...عشق و نان ،(بهشتي مجيد) بانو مه ،(صدرعاملي رسول)
،(هاشمي اصغر) نگين ،(داودي ابوالحسن) هزار موتور
هستي ،(حسيني سيدرحيم) نوروز ، (شوليزاده محمود) نورا
نيز (عرب محمد) ناقابل الف يك و (مظفري مجيد)
جشنواره بيستمين ايران سينماي بخش در شركت متقاضي
.هستند فجر فيلم
|