اسپانيا رئاليست بزرگترين گالدوس ، پرث
برش
هفته هاي خواندني
كوتاه داستان
كتاب پيشنهاد
اسپانيا رئاليست بزرگترين گالدوس ، پرث
اول قسمت _ ميرعباسي كاوه
گويا فرانسيسكو اثر نابينا گيتارنواز
سده در اسپانيا ادبي چهره مهمترين گالدوس ، پرث بنيتو
سروانتس ، از پس كشور ، اين رماننويس بزرگترين و نوزدهم ،
آن راستين مفهوم در را رئاليستي رمان كه ميآيد ، شمار به
همان از هموطنانش ميان در او.كرد پايهگذاري اسپانيا در
انگلستان ، در ديكنز كه است برخوردار محبوبيتي و مرتبه
گذشته ، سال تا.روسيه در داستايفسكي و فرانسه در بالزاك
چهره به روز در اسپانياييها چشم كه بود محال تقريبا
اسكناسهاي زينتبخش نگارهاش زيرا نيفتد ، پرثگالدوس
قلم به نويسنده ، اين از اثر دو تاكنون.بود پزتايي هزار
:است شده برگردانده فارسي به اسپانيايي از نگارنده ،
"شهر بانوي پاراساترين" و (مركز ، 1379 نشر) "نازارين"
از اجمالي است شرحي حاضر مقاله.(زمستان 1380 نو ، طرح)
كه بلندآوازه و ارزنده نويسنده اين آثار و زندگاني
.است ناشناخته ايراني خوانندگان ميان در هنوز متاسفانه
متاسفانه ، .شد نوبل جايزه دريافت نامزد گالدوس در 1912 ،
انتخاب اين به نسبت كه بودند كساني نخستين اسپانياييها
به تندرو واپسگرايان و محافظهكاران كينه.شدند معترض
ريشهدار و عميق چنان آن سرزمينشان رماننويس بزرگترين
ايام آن در كه را ، كشورشان ادبيات ميدادند ترجيح كه بود
عظيم افتخاري از بود ، اروپايي ملل ساير بيتوجهي مورد
منزلت بر كه گردند آن از مانع عوض در و سازند ، محروم
با كاتوليك نشريات.شود افزوده گالدوس اجتماعي و ادبي
به را گالدوس پرث اعتبار تا كوشيدند تند مقالاتي نوشتن
دانشگاه اساتيد و دانشجويان انجمن حتي و ببرند ، سوال زير
آن نتيجه.كرد صادر انتخاب اين عليه شديداللحني اعلاميه
گالدوس به جايزه اين اعطاي از نوبل داوران هيات كه شد
كسي معاصرش نويسندگان ميان در كه آن حال كردند ، صرفنظر
همين در.نداشت را جايزه اين دريافت شايستگي او از بيش
شده ظاهر گالدوس چشمان در نابينايي علايم نخستين ايام
.بودند
از پسميگذراند را تلخي و سخت ايام سالخورده نويسنده
نيز آنان از اكنون جمهوريخواهان ، با همگامي مدتها
سلطنتطلب رقباي همانند كه ميديد زيرا بود ، شده سرخورده
مصالح بر را شخصي جاهطلبيهاي و مطامع محافظهكارشان و
در قدرت دامنگير فساد از نيز آنان.ميدهند ارجحيت ملي
بود اين بزرگ رماننويس فاحش اشتباه.بودند نمانده امان
در.ميانگاشت يكسان فلسفي مشربي با را سياسي حزب كه
بود داده دست از را بينايياش كاملا ديگر گالدوس 1916 ،
طريق از اسپانيا كه بود آورده باور او.بود بيمار سخت و
وضعيت زمان ، گذشت با.نيست نوسازي قابل سياسي فعاليتهاي
تا ميشد ، وخيمتر روز به روز بزرگ ، نويسنده اقتصادي
تامين براي تا بستند همت كمر هوادارانش و دوستان كه جايي
اعانه ملي سطح در بيحسابش بدهيهاي پرداخت و او معاش
عناصر كاتوليك ، نشريات شريرانه ضديت عليرغم.كنند جمع
مالي كمكهاي استبدادگرا ، سلطنتطلبان و محافظهكار
دولتمندان و مشاهير جانب از هدايا بسياري.شدند سرازير
چند خويش بضاعت حد در ناشناس افراد انبوهي و بودند ،
كه مبلغي از نيمي فقط حال ، اين با.گذاشتند مايه سكهاي
طريق از بود نياز مورد گالدوس پرث ديون پرداخت براي
اديب بزرگترين دشواريهاي از اندكي اگرچهشد كسب اعانه
مخالفان به دستاويزي اقدام اين ليكن شد ، كاسته اسپانيا
و كنند ، خفيف و خوار را او توان حد در تا داد گالدوس
را مردي روزنامههايشان در كه رساندند آنجا تا را وقاحت
بود نوزدهم سده اسپانياي ادبي اعتبار و افتخار مظهر كه
آثارش ، بورژواي خوانندگان نزد را او و ناميدند ، كور گداي
بيمقدار و ذليل بودند ، مقيد سخت آبروداري اصول به كه
.دادند جلوه
شيرين طعم بار آخرين براي گالدوس ، اكتبر 1916 ، شب 18 در
رمان نمايشي اقتباس شب ، اين در.چشيد را موفقيت
و بود نگاشته را آن قبل سال چهل حدود كه ،"ماريانلا"
بود ، رمانتيك نيمه هوايي و حال و عاطفي مضمون با داستاني
با و رفت ، صحنه بر مادريد تماشاخانههاي از يكي در
ساير در نمايش اجراي.گرديد مواجه كمنظير استقبالي
همه در و داشت ، همراه مشابه موفقيتي نيز اسپانيا شهرهاي
نويسنده نثار را خويش پرشور ستايش و تشويق تماشاگران جا
.كردند نابينا و سالمند
بزرگترين از يكي صبح ، اوايل ژانويه 1920 ، شنبه 4
هزار سي از بيش.گفت وداع را دارفاني اسپانيا نويسندگان
گورستان در را اوكردند شركت جنازهاش تشييع در تن
.سپردند خاك به المودنا
طول در كه بود ، سختبارور نويسندهاي گالدوس پرث بنيتو
يك نمايشنامه ، يك و بيست رمان ، هفت و هفتاد ادبياش حيات
تعدادي ،"بيخاطره مردي خاطرات" نام به شخصي ، زندگينامه
مختلف موضوعات درباره متعدد مقالههايي و كوتاه ، داستان
"زرين چشمه" نخستينش ، رمان دو نگارش از پسنوشت متنوع و
پرث داشتند ، تاريخي مضموني دو هر كه (1871) "جسور" و
تحت را تاريخي رمانهاي از سترگي مجموعه طرح گالدوس
بازآفريني آن از هدف كه درافكند "ملي رويدادهاي" عنوان
نبرد) از 1805 اسپانيا تاريخي وقايع برجستهترين
قانوني پادشاه نشستن تخت بر زمان) تا 1870 (ترافلكار
شش و چهل شامل مجموعه اين.بود (هفتم فرناندوي اسپانيا ،
نخستين.شدند عرضه سري پنج در كه است ، پيوسته بههم رمان
از يك هر.رسيد چاپ به در 1912 سري آخرين و در 1873 سري
وجوه كه هرچند دارد ، را خويش خاص ويژگيهاي سري پنج اين
اين به امر همين و نيست ، اندك نيز آنها ميان تشابه
به را آن نهايت در و ميبخشد ، وحدت متنوع آثار مجموعه
نوشتن از گالدوس هدفغايي.ميسازد بدل يكپارچه كليتي
را آن بزرگ رماننويس كه آنگونه) تاريخ آموزش آثار اين
"زرين چشمه" نگارش از پس او.بود هموطنانش به (ميكرد درك
و ندارد ، يكسان سرشتي سياست با تاريخ كه بود دريافته
تاريخ ادراك به الزاما سياسي وضعيت داستانگونه تحليل
كه رسيد نتيجه اين به نهايت در گالدوس.نميگردد منجر
بسته...:بيولوژيك تقريبا و پويا است تداومي تاريخ"
دختر:تاريخ است اين.يكديگر زهدان در رويدادها نطفه شدن
"!فردا مادر و امروز خواهر ديروز ،
از پس رمانها اين خوانندگان كه داشت اميد گالدوس
مردماني چگونه كه برسند ادراك اين به حداقل آنها مطالعه
با رهگذر اين از و سرگذاردند ، پشت را ايامي چه و بودند
بهسوي بيشتر نفس به اتكا و اطمينان و رواداري حزم ،
اگر بود ، خواهد خطا تصوري ليكنبردارند گام آينده
در اوبپنداريم افراطي و متعصب مليگرايي را گالدوس
انتقاد هموطنانش كنشهاي و اعمال از كرات به هايش رمان
وطنپرستانه بايد را پرثگالدوس تاريخي ديدگاه ميكند
اشتباهات علل ميكوشيد همواره كه چرا كرد ، تلقي
نسبت آگاهيشان بر تا كند گوشزد آنان به را اسپانياييها
.بيافزايد ضعفشان و قدرت نقاط و خويش خصلت و خوي به
تاريخي و اجتماعي زمينه پس يكسو ، از ،"ملي رويدادهاي"
ديگر ، سوي از و ، ميآفريند باز ميكند روايت كه را وقايعي
ظهور منصه به و ميبخشد تجلي را آرمانهايي و عوامل
حال ، عين در ;هستند وقايع اين انگيزه كه ميرساند
از كه ميدارد عرضه الگو بهعنوان را تخيلي شخصيتهايي
رمانها مجموعه اين.برخوردارند نمادين اعتباري و ارزش
را تاريخي رويدادهايي زيرا انگاشت ، رئاليستي ميتوان را
خود وقايع اين در مشاركتكنندگان كه ميكنند روايت
را اصلي و مهم بازيگران هيچگاه ليكن بودهاند ، ناظرشان
محور را كماهميت شخصتهايي بلكه نميكشانند ، عرصه به
تا مييابد امكان گالدوس طريق اين از و ميسازند ، ماجرا
با فرد و جامعه ، با فرد بين ارتباط انسانها ، بين روابط
در را ذاتپنداري هم احساس كه بهگونهاي را محيط
آنها ضمن ، در.بكشد تصوير به برانگيزد خواننده
بدان نه البته ميآيند ، بهشمار نيز آرماني شخصيتهايي
ليبرال - داخلي جنگ قهرمانان آرمانهاي نمايانگر كه جهت
رويدادهاي گالدوس كه رو آن از بلكه هستند ، - ارتجاعي يا
وحدت را آنها كه گردميآورد تخيلي ساختاري تحت را متعدد
و پرسوناژها از بسياري به و ميكند ، تحليل و ميبخشد
اثر اين.ميدهد تمثيلي حتي و نمادين ، ماهيتي صحنهها
از يكي گفته به.دانست تخيل با توام تاريخ بايد را سترگ
غيرمستقيم ، يا نهفته انتزاعي ، كيفيتي":انگليسي منتقدان
..ميسازد مشخص را ادبي اثر هر واقعي ارزش كه دارد وجود
هم نوعي بر بشري هنري آثار تمامي در تلويحي مشترك عامل.
".است متكي فرمها نهادگي
رمانهاي گالدوس آثار ماندگارترين و برجستهترين اما
"معاصر اسپانياي رمانهاي" به كه هستند ، واقعگرايانهاش
رئاليستي ، اجتماعي رمانهاي مجموعه اين در.دارند شهرت
فراگير صورتي به را معاصرش جامعه كه است كوشيده نويسنده
به جهات ، برخي از آثار ، اين.بكشد تصوير به جانبه همه و
ديگر جنبههايي از و دارند شباهت بالزاك "انساني كمدي"
تداعي را زولا "ماكار روگون" پيوسته بهم رمانهاي مجموعه
آورد ، پديد بعد به از 1876 كه آثاري با گالدوس ، ميكنند
و كردن تجربه قصد به كه محدوديتهايي برخي از ميخواست
.برود فراتر بود شده قايل پيشينش آثار براي كارآموزي ،
مشهود گالدوس نوشتههاي در پندآموزي نوعي همواره اگرچه
دوران از تقريبا كه دارد صحت نيز نكته اين اما است ،
چيرگي ملاحظات ساير بر هنرياش وجدان نويسندگياش آغازين
به كه بود قايل آزاديهايي خلاقيت براي و داشت ، اولويت و
با ميتوانيم كه ميگرديد منجر يگانه و شگفت پديدهاي
"متن طغيان" را آن تخيل ، از بهرهگيري در افراط اندكي
ميگويد ، سخن كلام آزادي با گالدوس كه هنگامي.بخوانيم
از تخيلش رهايي تا بسپاريم گوش گفتارش به است كافي
كشف را مستبدانه ، گاه و قراردادي ، قواعد و محدوديتها
.كنيم
آينده جمعه مطلب ادامه
برش
تو هزار زبان
ستن رابرت نوشته
مظلومي بابك ترجمه
بورخس آثار بودم ، بلندپرواز و جوان نويسندهاي كه هنگامي
هيچ چه اگر.كردم مطالعه و كشف همزمان تقريبا را بكت و
نشان را كارم آتي سوي و سمت نويسنده دو اين از يك
الهامبخش و راهگشا بسيار را نوشتههايشان ولي نميداد
ادبيات بهتدريس افتادم فكر به بعد ، ساليان.يافتم
در درست.بپردازم - بورخس آثار بررسي جمله از - داستاني
مجله در نوشتهاي - بورخسي مرموز دلايل به - كلاس آغاز
:شد منتشر - يكشنبهها معروف ادبي نشريه _ (Parade) پريد
خورخه قلم به - آمريكا غرب مناطق ياغي - سمبس سرگذشت
بهدنبال پريد در كه - من شاگردان و.بورخس لوييس
مطلب اين انتخاب از - نميگشتند معاصر نثر نمونههاي
.شدند سردرگم تدريس براي
حاصل تجربه از بيش كلاس اين در تدريس از من آموختههاي
ديگري و بكت يكي) مختلف سوي و سمت دو اين به نگريستن از
از پوشيده خلنگزاري به بكت ، سمت به طريق طيبود (بورخس
سخت زبان چوبين پاي آن در كه ميانجاميد خشكيده چمن
زبان از كه - زندگي از كورسويي تنها و ميشد بيتمكين
.دنيا اين شبيه بسيار جايي:ميخورد چشم به - ميگشت تهي
فراخ سردابههاي از بورخس به منتهي راه ديگر ، سوي از
زبان ، از سرشار ولي مركز بدون شايد هزارتويي از ميگذشت ،
ناديدني ، پرتو از عظيم حجمي روايت ، از سرشار هزارتويي
دهليزهاي به كه روايت از بيپايان دهليزي خاموش ، پرتو
شبيه بسيار جايي نيز اين:ميشد منتهي ديگري بيپايان
.دنيا اين
در - بورخس سوي از "داستان" واژه انتخاب به بيشتر هرچه
انتخابي را آن بيشتر ميانديشيدم ، - نوشتههايش توصيف
در كندوكاو به همچنان ما كه - امروز ومييافتم بجا
چنين - ميپردازيم روايتها تمام داستاني ماهيت كيفيت
بسيار قطعه اينك.مينمايد مناسبتر هم اين از انتخابي
و فوقالعاده فشردگي كه داستانها همين از يكي از كوتاهي
از ناشي وافر حظ بر است دليلي آن نثر و عنوان وسواسآميز
از "مكان" تصويرگر نوشته اين.نويسنده اين آثار مطالعه
منتقم مارل ، لازاروس درباره داستاني - شرارت جهاني تاريخ
و آبها پدر - ميسيسيپي:است شده نقل - سنگدل
شرور آن اعمال درخور صحنهاي - جهان رود عظيمترين
را بزرگ رود اين آلوارزپيندا قرار ، از).بود بيهمتا
- پرو فاتح - دوسوتو هرناندو بهواقع چه اگر كرد ، كشف
زندانبان به شطرنج آموزش به را خود زندان ايام كه كسي
اين كاشف ميگذراند ، - اينكا پادشاه هوالپا ، آتا - خود
(.شد او گور رودخانه آبهاي مرد ، دوسوتو وقتيبود رود
و تيره برادرخوانده ;است عريض رودخانهاي ميسيسيپي
و آمازون اوروگوئه ، پاراني ، چون رودهايي بيكران
از بيش سال هر كه - روشن و تيره رودخانهاي ;اورينوكو
مكزيكو خليج به كه - را گلولاي تن ميليون صد چهار
مقدس گلولاي اين.ميبرد خود با - ميكند دستاندازي
سروهاي آن در كه آورده بهوجود را دلتايي باستاني ،
دائم زوال حال در قارهاي از حاصل تالاب از غولپيكر
نيهاي و مرده ماهيهاي رس ، خاك از هزارتوهايي و ميرويد
را آن سكوت نيز و خود متعفن امپراتوري مرزهاي باتلاقي ،
و آركانزاس كه - رودخانه بالادست در.ميگسترانند
و زردرو انسانهاي از نسلي هم _ شده واقع سفلا اوهايوي
سنگ ديدن با چشمانشان كه ميكنند زندگي تب مستعد و نزار
شناور كندههاي و شن تنها آنها زيرا ميزند برق آهن و
.ميشناسند را گلآلود آب در
:منبع
Writers and Readers PEN America: A Journal for
هفته هاي خواندني
قصهگو شهرزاد شعرهاي
نجدي بيژن معاصر ، ادبيات گزيده
صفحه 83- نيستان نشر
1380- اول چاپ
تومان 550
مرز شكستن و ژنريك شكست به تمايل نوعي به معاصر ادبيات
دو بين مرزهاي كه چنان.دارد ادبيات متفاوت ژانرهاي بين
در داستان و شعر متفاوت واقع به و مشابه ظاهر به ژانر
در را خود توان ميكند تلاش نويسنده و است فروپاشي حال
كوندرا ميلان كه چنان بيازمايد ، مقولهها اين از يك هر
نجدي بيژن.ميكند پيدا گرايش رمان به موسيقي و شعر از
جايزه دريافت با او.دارد نظر ادبيات به رويكردي چنين با
حرفهاي دنياي به قصهاش ، مجموعه بابت سال 74 ، به گردون
نمود داستانهايش در كه چيزي آن اماشد وارد ادبيات
پس كه او ، شعرهاي مجموعه در و اوست شاعرانه تمايل دارد ،
و روايتي تمايل است جالب آنچه شده ، منتشر مرگش از
گسستي همين ميكند ، متفاوت را او آنچه.اوست قصهگويي
.است آمده پديد آثارش در ژانر ، واسطه به كه ، است
كوتاه داستان
تغيير كاتالوگ
ديده چاپخانه در را رنگ انتخاب هاي كاتالوگ شما اگر
برقرار ارتباط داستان اين با توانيد مي راحتي به ، باشيد
يا سبز مثل رنگ يك از چاپخانه هاي كاتالوگ در. كنيد
.دارد وجود يابالاتر تر پايين هاي درصد با رنگهايي قرمز
سبز: گوييم مي روزانه خريدهاي در گاه ما كه چيزي همان
... يا لجني سبز سير ، سبزچمني
شهرزاد
پر گاه. است نفر يك زندگي رنگ درصدهاي تغيير داستان اين
، زندگي رنگهاي تغيير اين در.شود مي رنگ كم گاه و رنگ
.شود مي ديده آدمي زندگي و احساس ، شخصيت از برشي
حقيقت اميرمهدي / كوچار پيا
piya kochhar
داستانهاي كه است هنديتباري نويسندگان از كوچار پيا
استوري" جمله از آمريكايي معتبر نشريات در كوتاهش
.ميرسد چاپ به "ريويو بوستون" و "آتلانتيك" و "كوارترلي
ريويو بوستون مجله سال 2001 مه ماه شماره در داستان اين
.است شده چاپ
دست به.ميشود رد خيابان عرض از دارد زن:لرزان دست
از":ميگويد دكترش.ميلرزد مدام كه ميكند نگاه چپش
نگراني زياد.ميكنيد خيال و فكر زياد.خانم است ، اعصاب
".داريد
كم كم.نميكند كارتبازي ديگر.است نگران همچنان زن
.كند پنهان سارياش شال زير را دستش كرده عادت
پلههاي از دختري زمستاني ، روز يك:سفيد خيلي دندانهاي
و ميگيرد آغوش در را او زن.ميرود بالا خانه ورودي
كرم بويميكند بوسه غرق را دختر بيني و چشمها موها ،
دختر پوست روي نرمي به فلانلش لباس و ميدهد نيوآ
و ميگيرد دستهايش بين را دختر صورت وقتيميلغزد
كه زن ;ميكشد جيغ دختر "!كنم نگاهت بگذار":ميگويد
زن دندانهاي.ميشود اسكلت مثل صورتش ميزند ، لبخند
اندازه برايش مصنوعي ، دندانهايشده سفيد و بزرگ زيادي
گوشت نميتواند ديگر زن.كرد نميشود هم كاري و نيست
لثههاي بالاي به شكلات.بجود درست نميتواند ;بخورد
.نميشود آب و ميچسبد پلاستيكياش
لبههاي با قديمي كوچك سفيد و سياه عكس:قديمي عكس
بچه.كشيدهاند دراز خواب تخت روي مردي و زن.تاخورده
طور همان.خوابيده بينشان سفيدش ، تكه دو لباس با كوچكي
نگاه همديگر به رفته ، فرو نرم ، بالش روي سرشان كه
خوشحال دو هر و گفته چيزي مرد.ميخندند و ميكنند
آنها ، بين "ببينيم؟ را روزي چنين ميكردي فكر"شدهاند
.خوابيده نوهشان اولين
براي همهاست خالي خانه تابستاني ، عصر يك:وزن كاهش
زن ميشود زن اتاق وارد دختر.بيرون رفتهاند خريد ،
.ايستاده ترازو روي عوض ، در ولي باشد ، خواب بايد قاعدتا
لكهدار صفحه به زن "ميكني؟ داري چيكار":ميپرسد دختر
زياد.شدهام چاق.شدهام چاق".دوخته چشم ترازو اعداد و
".ميخورم شيريني
بدن روي را زن دست ميبرد ، خواب تخت طرف به را زن دختر ،
مثل !ببين.شدهام چاق من ;نه":ميگويد و ميگذارد خودش
بيصدا ، خندهاي.ميگيرد خندهاش زن "!ميشوم دارم توپ
كيلو پنج و بيست چشم از سرازير اشكهاي و باز دهان با
.كرده كم وزن
كه اين درباره كدام هر خانواده اعضاي:گوناگون نظرات
فقط او است معتقد شوهرش.ميدهند نظري چيست ، زن مشكل
را عقلش ديگر ميكند فكر عروسش.باشد توجه مورد ميخواهد
به پدربزرگ كه است ناراحتيهايي هم دليلش و داده دست از
و پاركينسون به مبتلا او ميگويد پسرش.آورده وجود
.است آلزايمر
صفر ، ":ميگويد دختر به شمارهاي حفظ ، از و تند گاهي زن ،
بر را گوشي كجا ببين.هشتاد نودوشش ، دويستونودويك ،
بر را گوشي زن خواهر.ميگيرد را شماره دختر ".ميدارد
.نميآورد خاطر به را او زنميدارد
خانه به دختر زمستان ، روزهاي از يكي:خودكشي براي تلاشي
پدر كوچك و زرد دستشويي جلوي كه را او خواهرشبرميگردد
بعد.ميكند نگاه ميزند ، آب را صورتش و ايستاده بزرگ
".نخورده اتفاقي را قرص همه آن":ميگويد
.ميكند نگاهش آينه توي از و ميكند بلند را سرش دختر
گريه دارد خواهرش.ميغلتد گردنش روي سروصورتش از آب
را يادداشت پدربزرگ.بكشد را خودش خواسته".ميكند
سربارش خواسته مادربزرگ ميگفت.ميكرد گريه.داد نشانم
كسي به گفت من به.گرفته زن پدربزرگ كرده فكرنباشد
.نگويم
.كند كار چه نميداندميگيرد آغوش در را خواهرش دختر
.نميگويند چيزي كسي به
را زن كمد محتويات دختر بعد ، سال تابستان:خالي كمد
آبي ، قرمز ، ژاكت چند دكاميز1 ، شلوار تا سه.درميآورد
با شده گلدوزي و سبز نخي خواب لباس دست چند صورتي ،
.پشمي جوراب جفت هفت.ساده صورتي فلانل يك ;سفيد گلهاي
.نشستهاند تخت روي پدربزرگ و دختر:گرفته خاك كتابهاي
.ميخورد كاشته ، زن كه درختي وهاي گويا از دارد بزرگ پدر
رمان كهنه كتابهاي از پر كه ميشود كارتني متوجه دختر
را اينها داريد":ميپرسد.عاشقانه رمانهاي _ است
:ميگويد و ميدهد قورت را ميوه پدربزرگ "ميفروشيد؟
ده را كتاب هر.بازار تو دستفروشهاي از يكي به ;آره"
دختر ".بيايد فردا است قرار.ميارزد.ميدهد پول روپيه
سبزي انبههاي روي نگاهش و ميشود خيره پنجره بيرون به
.ميماند ثابت است ، آويزان درختي به كه
:پينوشت
.بلند تونيك شبيه هندي لباسي.1
كتاب پيشنهاد
باشي انسان ناگزيري وقتي
غلامي احمد
ضعف نقطه
ساماراكيس آنتوني نوشته
كلانتريان مرتضي ترجمه
صفحه 250 آگه نشر
1380_ دوم چاپ
تومان 1200
ما بازي دنياي به را خودش طوري چه كتاب يك كه نيست معلوم
كتاب داشتم تصميم دوشنبه 24/10/80 روز.ميكند وارد
با.دهم پيشنهاد هفته اين براي را "اصفهاني حاجيبابا"
را تاجالسلطنه خاطرات گذشته هفته كه نكته اين به توجه
قاجار دوره مهم كتاب اين پيشنهاد نظر به بودم كرده معرفي
را آن اصفهاني حبيب ميرزا ترجمه كه موريه جيمز نوشته
اما نبود بيمناسبت است كرده سترگ و درخشان اثري
از بخشي واقعا ترديدهايمان و ايرانيها ما واهمههاي
كه واهمههايي همين وقتها بعضياست شده زندگيمان
يكي.ميكنند عوض را ما زندگي مسير است ، خندهدار واقعا
سهشنبه 25/10/80 روز بامداد ساعت 3 واهمهها همين از
بابا حاجي كتاب پيشنهاد كردم احساس.پراند خواب از مرا
ايبابا كه بياورد وجود به را تصور اين بعضيها ذهن در
آنها قبلا كه را خودش آرشيوي كتابهاي و نشسته هم فلاني
شد باعث نگرانيها و واهمه همينميكند خرج خوانده را
چون;نه كه تازه كتاب يك بروم ، البته تازه كتاب يك سراغ
سال 1357 در كلانتريان مرتضي توسط كتاب اين اول چاپ
كتاب اين رمز اسم "سال 1357" همين شايد.است شده منتشر
با است ، كرده من بازي دنياي وارد را خودش كه باشد
به و نبود ، بد نتيجهاش كه واهمهاي ; واهمه يك پشتوانه
بخوانيد ، را ضعف نقطه كتاب بگويم شما به كه رسيد جا اين
كتاب يك كردن نقد شيوه اين ميدانم.است عالي واقعا
اين وارد و بياييد سرشوق شما كه است اين مهم ولي.نيست
است ، حال با خيلي يا است ، عالي واقعا واژهشويد بازي
براي عجيب كه غيرعلمياند واژههاي همه ندارد حرف يا
مخرب تشويقها اين وقتها بعضي البته دارد تاثير تشويق
.ندارد حرف ميگوييم كسي يا چيزي درباره كه وقتي مثل.است
.
براي داستان آخر تا را تو كه است رمزي اسم "ضعف نقطه"
باور تو آنچه اساس بر داستان.ميبرد پيش راز اين كشف
پيش و ميگيرد شكل ميشود ، شروع است ، واقعيت ميكني
انقلابي آنها از يكيهستند ماشين داخل نفر سه.ميرود
كه هستند (اطلاعات) ويژه سازمان مامور ديگر تاي دو و است
كاملا نفر سه اين روابط.كردهاند دستگير كافه در را او
آدمي و مامور يك رابطه از اثري و است دوستانه يكديگر با
.نميشود ديده رژيم ضد
ناچار آنها و ميشود خراب راه ميانه در آنها ماشين
ماموران از يكي جا اين در.بمانند هتل يك در ميشوند
است تحقيق مامور كه ديگري و ميرود ماشين كردن درست براي
آنها.شود درست ماشين تا ميماند اتاق در انقلابي فرد با
است روزي روز ، اين دارند ، پيشرو را طولاني و گرم روز يك
ميروند ، سلماني به بگذرانند ، هم با بايد ناچار آنها كه
را عجايب قصر ميروند ، پارك به ميروند ، دريا به
وجود به دو آن بين رابطهاي روزانه گردش اين و ميبينند
به زماني رابطه اين و عميق و انساني رابطهاي ;ميآورد
مرد پاي به كه را خاري تحقيق مامور كه ميرسد خودش اوج
براي جايي از ماجراها همين اما.درميآورد سوزن با رفته
مامور دوستانه روابط اين ميفهمد كه ميشود جالب خواننده
بتواند تا كشيده مركز ويژه سازمان كه است نقشهاي تحقيق ،
و تحقيق مامور و بياورند دست به مرد از را لازم اطلاعات
نقش تماساند در مرد اين با كه مدتي تمام در همراهش دوست
آدمهايي.ميكنند بازي را احساساتي گاه و خوب آدمهاي
به فكرشان تمام آنان اما.ندارند مهمي نقش سازمان در كه
بازي را خطرناكي نقش او مسلما":است مرد درآوردن زانو
صاحب و است انسان كه كند وانمود بود مجبور:ميكرد
او از اگر.دادهاند نام احساسات آنها به كه است چيزهايي
شكلي بدترين به ورزشكاران كافه مظنون از كه بودند خواسته
و ساعتها و دربيايد پا از متهم كه نحوي به كند ، بازجويي
ولي.بود راحتي كار...برود هوش از هميشه براي يا
انسان يك نقش كردن بازي براي چهره ، روي به ماسك گذاشتن
".بود ناشناختهاي و تازه سرزمين
اما ميكند ، بازي نقش همراهش و تحقيق مامور كه است درست
كس هر.ميكند بازي را بيگناه آدمي نقش نيز انقلابي مرد
. گذاشتهاند او عهده به كه ميكند بازي را نقشي دارد
از پيچيدهتر و تو در تو داستان.نيست اين داستان همه
.كنيد دنبال بايد خودتان البته كه است اينها
همه از نويسنده.دارد فوقالعادهاي ساختار "ضعف نقطه"
با داستاني بتواند تا ميكند استفاده روايتي امكانات
كلمات جدول از.كند خلق گوناگون و متفاوت لايههاي
متن در زيبا بسيار كه چخوف نمايشنامه تا گرفته متقاطع
به داستان روايي ساختار در كه عناصري همهاست جاافتاده
شخصيتهاي انگيزههاي و شخصيتها خدمت در شده گرفته كار
به كه نقشهايي جابهجايي با كه شخصيتهايي.است داستان
اين و.شوند ديگري آدمهاي ميتوانند گرفتهاند عهده
در ما كه را نقشي آيا ميكند مشوش را ذهن شدت به سوال
بايد كه است واقعي نقش همان گرفتهايم ، عهده به زندگي
كنيم؟ ايفا
گرفتهايم عهده به كه نقشي در ما ترديد به كتاب اين
واهمههاي و رمان مطالعه آغاز به برميگردم.ميزند دامن
ساعت 3 از كه اي بازي و دادهاند من به كه نقشي و خودم
.كنم شريك آن در هم را شما تا شد آغاز بامداد 25/10/80
|