ماند قفس در ديوانه
استخدام گزينش مصاحبه كوچك اتاق در
ايراني جوانان ماليخولياي
ماند قفس در ديوانه
تسويه فرم هست؟ يادت فارغالتحصيلي روز لذت 1
با را آن دانشگاه حياط تا و گرفتي آموزش از را حساب
كه پرسيدي يكي از دانشگاه حياط در.كردي نگاه تعجب
هنوز.توانداخت به نگاهي حسرت با.كجاست پاكستان خيابان
نگاه درختها به و نشستي كثيف نيمكت يك گوشه.بودي مبهوت
كه است لغتي "شركتي".شركتي ساختاري با است شهري آبادان
گازهاي بوي با ديگر حالا و ميآيد زبان به ناخودآگاه
آبادان بلهميدهد را...و نفت و پالايشگاه خبر مختلف
جنگ.دارد نزديكي همكاري تروريسم با مبارزه براي كشورها
تا ميبرد خودش با را چشمت پروازشان.پرندهها به.كردي
حساب تصفيه ورقه به نگاهي آرام.آسمان بيانتهاي آبي عمق
از بعد.شدي فارغالتحصيل تو اما بود سخت باورش.انداختي
خوب مدرك يك توانستي خواندن درس دهه دو به نزديك
ميريخت پرندهها پرواز و آبي آسمان لذت.بگيري دانشگاهي
.بود شده تمام چيز همه.گرفت خندهات لحظهاي.دلت توي
و ميكني جمع را پولهايت زود خيلي كه انديشيدي روز آن
ميدهي هم را پدرت قرضهاي جاافتادي ، كارت در وقتي
...برسي جا اين به تا بود كرده تلاش خيلي بيچاره
دانشگاه نيمكتهاي از يكي لبه روي بودي نشسته 2
از كه اين با.بودند كرده دورهات قديمي دوستان و
پايت وقتي هنوز ولي بود گذشته چهارماه فارغالتحصيليات
و دانشجويي هنوز كه ميكردي احساس ميرسيد دانشگاه به
چيزي تو تا ميكنند تلاش همه آدمهايش ، و ساختمان اين
خاصي احترام با ميديدي را استاد وقتي هنوز.بگيري ياد
يك فقطميپرسيدي درسها وضعيت از و ميكردي احوالپرسي
مقابل در نميدانستي تو و ميشد تكرار مدام كه بود سوال
.بگويي چه ميكردند ، ترحم تو به آشكارا كه چهرههايي
بودي ، نشسته هميشگي نيمكت روي قديميات دوستان ميان وقتي
وقتي آنها.شدي خسته تكراري حرفهاي و نگاهها از
عجيبي حرفهاي بيكاري ، هنوز چهارماه از بعد ميفهميدند
مرور دقت با را استخدام آگهيهاي ميگفت ، يكي.ميزدند
سال سه كه ميكرد تعريف را برادرش ماجراي ديگر يكي.كن
اين بارها.شد پولدار و رفت سركار فارغالتحصيلي از بعد
تنهايت ميخواستي.شنيدي مختلف آدمهاي از را حكايت
.كني نگاه آسمان به گذشتهها مثل دوباره تو تا بگذارند
و بود نشسته برف دانشگاه نيمكت 3روي
به و بودي ايستاده نيمكت كنار.بنشيني نميتوانستي
كه ميگفت او.ميكردي گوش اساتيد از يكي راهنماييهاي
قرضهاي تو.باش دكترا فكر به ميگفت.كن مهاجرت و برو
و ميكردي ضرب بالايش سن و خانه روزه هر خرج در را پدرت
را قرضهايش ميتوانستي اگر ميشد خوب چه كه ميكردي فكر
.ميگرفتي پدرت از را روزنامهات پول هنوز تو امابدهي
را نارحتيات وقتي و نميكرد اعتراض وقت هيچ پيرمرد
دل برايت كه ميشد استادي همان شبيه قيافهاش ميديد ،
را نگرانيشان كه اين از و بودند نگران همه.ميسوزاند
تو" يا "...شد حيف چقدر":مثل تابلويي جملههاي با
هيچ بياورند رويت به "...بود اينها از بيشتر حقت
روز آنميكردي گوش و ميايستادي ساكت.نداشتند ابايي
گذشته شدنت فارغالتحصيل از ماه كه 10 اين با هم ، برفي
كه نداشتي پاسخي هيچ ديگران ترحم مقابل در باز اما بود ،
به كه اين بدون ميزد ، حرف يكريز قديميات استاد.بگويي
به تو اما.سركلاس مثل درست بدهد زدن حرف اجازه تو
و بود رفته تويش آب كه ميكردي فكر سوراخت كفشهاي
چرمي دستكشهاي به هم چندگاهي هراز.بود زده يخ پاهايت
شود ، بياحترامي مبادا ، كه اين از و ميكردي نگاه استادت
حرارت و هيجان با استادفروميكردي جيبت در را دستهايت
شغلي موقعيتهاي از دانشگاهها ، از.ميزد حرف طرف آن از
بياندازي ، آسمان به نگاه يواشكي كردي ، سعي خيلي تو..و
كه برف دانههاي هم و نميگذاشت استادت نگاه هم ولي
.صورتت روي ميريختند
هم را "دوراس مارگريت" شده ترجمه كتاب 4آخرين
برگهاي بوي هنوز هوا."فوئنتس" سراغ رفتي و خواندي
دانشگاه كثيف نيمكت لبه تو و ميداد را شده سبز تازه
چهار.كوچك هم و بود شلوغ هم خانه.ميزدي ورق را كتابي
چهار در سه اتاق تا دو در برادرت تنها و خواهر
برايت تازهات عادت.كنند دراز را پاهايشان نميتوانستند
كتاب و دانشگاه نيمكت روي روز هر ميآمديبود جالب خيلي
تابلو جملات و ترحمانگيز نگاههاي ديگر.ميخواندي
چيزي كسي هر.بود داده بيمزه متلكهاي به را جايشان
جابهجا را عينك و ميدادي تحويلش كوچكي لبخند و ميگفت
ديگر كه اين اول.داشت حسن چند دانشگاه به آمدن.ميكردي
تا بگيري روزنامه پول پدرت از روز هر نبودي ناچار
دانشگاه ، كتابخانه چون كني ، مرور را استخدام آگهيهاي
ادبيات راحت خيال با كه اين دوم.داشت را روزنامهها همه
همين با و داشتي عشق آن به كه چيزي يعني.ميكردي مطالعه
.بود روز گذران هم آخر حسن.بودي شده فارغالتحصيل عشق
از و ميپوسند سلولهايت تكتك ميكردي احساس بيكاري از
از صبح روز هر حداقل وضعيت اين باميشوند متلاشي درون
با كه اين از ميزدي بيرون خانه از و ميشدي بيدار خواب
و نبودي راضي باشي ، مادرت دق آينه دنبالهدارت بيكاري
.ميكرد حل را مشكل اين دانشگاه به روز هر آمدن
ساختمان كه پرسيد تو از يكي.بود شلوغ دانشگاه 5
سبز تازه لبش پشت.دادي نشانش دستت با.كجاست آموزش
تازه دانشجوي.بود نزده را سبيلهايش هنوز و بود شده
پاييز ، اوايل هميشه.شود استخدام ميخواست كه بود واردي
او.ميريخت هم به را دانشگاه اوضاع جديد دانشجوهاي ورود
يك روي بودي نشسته پشتسرش.بود سرش پشت نگاهت رفت كه
.ميكردي مرور را "ساختارشناسي" كتابهاي و كثيف نيمكت
حياط بودي ، شده فارغالتحصيل كه نيمي و سال يك در
و بودند بريده را درختان از بعضي.بود شده عوض دانشگاه
نيمكتهاي همين از يكي روي تو.بودند گذاشته نيمكت جايش
شركت هم آموزش در و بودي كرده پيدا استخدام آگهي يك جديد
در كه بود باري چهاردهمين اين.نداشتي چنداني اميد.كردي
بعد و ميكردي شركت استخدام آزمون در اخير نيم و سال يك
وارد تازه دانشجوي وقتي.ميشدي رد درگزينش قبولي از
كاش اي كردي فكر و برگرداندي را نگاهت شد ، آموزش ساختمان
داده انجام دانشگاه به ورودت از قبل را گزينشها اين همه
كار دنبال به حتما تو ميكردند ، را كار اين اگربودند
.نبود گونه اين وضعيت و ميگشتي تازهاي
كه بودي نشسته قديميات دوستان از يكي كنارت 6
گزينشهايي ماجراي.ميگذشت فارغالتحصيلياش از يكسال
اين.ميكرد تعريف برايت جزييات با را بود كرده شركت كه
از يكي در مادربزرگش پسرعموي پسر عضويت خاطر به چگونه كه
.ميشد رد گزينش از بار هر مخالف سياسي سازمانهاي
.ميكرد تعريف را بود داده انجام كه كارهايي ماجراي
آقاي يك ماشين روي آژانس رانندگي و ويزيتوري منشيگري ،
عصبانيت اوج در وقتي.ميزد نق مدام و بود عصبي.پولدار
آرامش با ناليد ، خود وضعيت و بيكاري از و كشيد فرياد
در پرندههاي.دادي نشان او به را آسمان و كردي نگاهش
كه گفتي او به.نداشت انتهايي كه عميقي آبي و پرواز حال
را تو خواست كه وقت هر و نشستهاي نيمكت اين روي روز هر
.بيايد دانشگاه به ميتواند ببيند
دوست ديگر مرتبه هفت و بيست زمستان از قبل 7
ديگر نفر سه ديدار هشتمين و بيست در و ديدي را بيكارت
هيچ آنها.آمدند او همراه به نيز قديميات دوستان از
به هنوز و بود نرسيده سال يك به بيكاريشان سابقه كدام
.بودند نشده رد استخدامي گزينشهاي از نيز تو نصف اندازه
به آرامش با فارغالتحصيليات سالگرد دومين آستانه در تو
گوشه قرضهايش دليل به پدرت كه نگفتي و كردي نگاه آنها
را خانه اجاره نميتوانند ديگر خانوادهات و است زندان
سوالات مقابل در بار چند مدت اين در كه نگفتي.كنند تهيه
علميات ، نمره بار چند و گرفتهاي قرار حسابي گزينش يك
به فقطبوده شركتكننده نفر هزار سه بين در نمره بهترين
.بيشمارش پرندههاي و آسمانكردي نگاه آسمان
اطرافت نيمكت چهار جديد سال تحويل 8لحظه
وقتي اما ميزدند ، غر اول.قديميات دوستان از بود پر
بقيه و ميخواند كتاب يكيشدند ساكت زديد حرف هم با كمي
همه دورههايت هم از.ميكردند تماشا را آسمان
روي بر آنها از نيمي تقريبا و بودند شده فارغالتحصيل
.بودند نشسته نيمكتها
روي ميريختند ارديبهشت باد با بهار شكوفههاي 9
نشستهاند اطرافت نفر چند نميدانستي.دوستانت و تو سر
تماشا را آسمان سفيد شكوفههاي ريز گلبرگهاي زيرباران و
نفر؟ نفر؟ 50 نفر؟ 40 ميكنند300
روي بودند نشسته كه دوستانت از پربود دانشگاه حياط
پاي بعضيها بودند نشسته زمين روي هم بعضي...نيمكتها
.نميزد حرفي گزينش در هزارباره ردشدن از كسي.درختي
و بودند مرده زندان در پدرهايشان هم آنها شايد
.ميكشيدند گرسنگي خانوادهشان
در كه كاغذهايي داشتند ، قوي اشتراك نقطه يك فقط آنها
پر را همه جيب ليسانس ، مدرك.ميخورد باد جيبهايشان
.بود كرده
استخدام گزينش مصاحبه كوچك اتاق در
پارسا سارا
به كردند ، شركت دولتي ادارات استخدامي گزينش در كه آنها
رد كه آنها چه.بزنند حرف گزينش از نيستند حاضر هيچوجه
ما از هم خيليها.شدهاند قبول كه آنها چه و شدهاند
هم ما.كنيم رد زيرسبيلي را قلم يك اين كه دارند انتظار
.نشود رد سبيلمان زير از سوژه اين كه نداريم اصراري
.دارد گفتن براي حرفهايي هم شدن رد همين حال بااين
همه است ، ضابطه بدون امتحانات و گزينش از صحبت كه زماني
به اماكنند گله روند اين نفس از كه دارند دوست بيشتر
تا ما كه ميافتد اتفاقي چه مختلف ادارات گزينش در راستي
براي فقط گزينش كه اين حتي ميترسيم؟ گزينش از حد اين
استفاده آن از جاها بسياري در و نيست شدن استخدام
گرفته راهنمايي مدرسه يك سرود گروه انتخاب ازميكنند
چون مقاطعي در تحصيل ادامه براي دانشجويان انتخاب تا
سال پنج كه ميشناسم را دانشجويي.دكترا يا فوقليسانس
شكل به بار هر و كرد شركت دكترا آزمون در پياپي
كه بپرسيد خود از اگر.شد رد آزمون اين در ناباورانهاي
پيدا ذهنتان در را بسياري پاسخهاي شايد شد ، رد چرا او
شدن رد اين براي دليلي هيچ خود كه است جالب اما كنيد ،
اتاق در كه بگويد نميخواهد نيز او !است نكرده پيدا
از ميخواهيم ما حال اين با ميافتد ، اتفاقي چه مصاحبه
.شويم باخبر اتفاق اين جزئيات
مصاحبه كوچك اتاق
كه است مذهبي سوالاتي گزينشها ، هميشگي سوالات از يكي
قسمت همين شايد.ميشود مطرح ديني مختلف مسائل به راجع
گويا و ميشود مطرح گزينش در كه باشد مسائلي مهمترين از
خانم يك.ميشود شروع جا همين از نيز سوءتفاهمات همه
وزارتخانه يك استخدامي آزمون در كه الكترونيك مهندس
تعريف اينگونه مصاحبهاش ، روز از كرده ، شركت بزرگ بسيار
يك روبهروي مرد چهار كه كوچك بسيار اتاق يك":ميكند
يك روي روبهرويشان ، را شونده مصاحبه و بودند نشسته ميز
به ".بودند نشانده ميخورده لق پايهاش يك كه صندلي
در تا ميشد موجب صندلي پايه بودن لق خانم اين گفته
گويا اما.شود ايجاد اندك سروصدايي اتاق وهمانگيز سكوت
او و ميكرد عصبي را مصاحبهكنندگان از يكي سروصدا همين
!نخور تكانتكان اينقدر كه ميگفته مهندس خانم به مدام
در ابهامي هيچ و بود واضح بسيار سوالات كه است معتقد او
از مهندس ، خانم اين گفته به.نميشد ديده آنها
سوالاتي.شدهاند جويا نيز او مذهبي اعتقادات خصوصيترين
را كدام (ع)علي امام و (ع)حسين امام بين كه سوال اين مثل
سوال اين شنيدن با كه ميگويد او خود دارد؟ دوست بيشتر
اين او ، گفته بهاست دررفته كوره از حتي و شده شوكه
بودند مصاحبهشونده كردن عصباني دنبال به بيشتر پرسشگران
!بزند حرف قلبياش واقعي اعتقادات از عصبانيت ، در او تا
و گذاشتهاند همه بودن بد بر را بنا آنها":ميگويد او
".كنيد ثابت را خلافش اتاق آن در بايد شما
گفتن دروغ راه
نشده ، قبول دانشگاه در كه جوان شهروندان از ديگر يكي اما
چندان بانكها ، از يكي استخدامي آزمون سوالات جزئيات از
و بوده كرده آماده سوالي هر براي را خود او.نيست متعجب
كه هرچند شده ، وارد مصاحبه اتاق به نفس به اعتماد با
از را خود بهنفس اعتماد مصاحبه ميانه در ميگويد خودش
آخرها آن كه ميكردم احساس":مصاحبه پايان در و داده دست
و راست بين مرز كه بود زياد سوالات قدر آن.ميگويم دروغ
".كردم گم را خودم حرفهاي دروغ
.دارد متفاوت كاملا نظري ديگر خانمي دختر كه است جالب
هماكنون و كرده شركت بانك يك استخدامي گزينش در نيز او
در كه ميگويد جوان خانم اين.است بانك آن كارمند
اعتقادي و مذهبي سوال هيچ شده ، انجام او با كه مصاحبهاي
مطمئن ميخواستند بيشتر":ميگويد او.است نشده پرسيده
مشتري با ميتوانم و هستم برخوردي خوش آدم من كه شوند
زمينه در كه سوالي تنها ".نه يا كنم برخورد خوب
بوده مصاحبه پايان در شده پرسيده او از مذهبي رفتارهاي
من كه !نه يا ميروم جمعه نماز كه پرسيدند خنده با":است
باور خيليها را جملات اين ".نرفتهام حالا تا گفتم هم
يك كارمند هماكنون او كه است آن واقعيت اما نميكنند ،
.است بانك
هميشگي راستگوي
باور را بانك جوان كارمند اين حرفهاي كه كساني از يكي
.دارد ادبيات فوقليسانس كه است سالهاي جوان 28 نميكند ،
شركت بسياري گزينشهاي در استخدام براي كه است مدعي او
در اعتقادي سوالات همه به دادن پاسخ عليرغم و كرده
مشهد شهر شده بزرگ و متولد كه او.است شده رد گزينشها
به دبيرستان سال چهار تابستانهاي در من":ميگويد است ،
از بسياري دليل همين به و ميرفتم مشهد علميه حوزه
بهتر پرسشگران خود از را..و مذهبي احكام جزئيات
دوران فعاليتهاي سابقه در حتي او ".ميدانم
"مكبر" اودارد گزينشپسندي كارنامه نيز ، دانشجويياش
جوايزي قرآن ، قرائت مسابقات در حتي و بوده دانشگاه مسجد
ويراستار عنوان به هماكنون كه جوان اين.است گرفته نيز
او از كه سوالاتي درباره ميكند ، كار ناشران از يكي با
اين در مدام كه اخير سال دو در من":ميگويد پرسيدهاند ،
دروغ سوالي هيچ به پاسخ در كردم ، شركت مصاحبهها
".باشد من قبولي عدم علت تنها اين ميكنم فكر و نگفتهام
به پاسخ در هيچوقت او كه سوالاتي از يكي مثال عنوان به
من":ميگويد او.است جمعه نماز به رفتن نگفته ، دروغ آن
شلوغ خيلي كه جاهايي در نميتوانم و دارم قلبي ناراحتي
به نهتنها دليل همين به.بايستم ربع يك از بيش است ،
شركت هم راهپيمايي هيچ در بلكه نميروم ، جمعه نماز
باشند شلوغ كه سينماهايي يا سمينارها به البته.نكردهام
".نميروم هم
گزينش و روزنامه رابطه
از برخي در اخير سال چند در كه عجيب سوالات از يكي
داوطلب كه است روزنامههايي نام ميشود ، مطرح گزينشها
گزينش مصاحبههاي در كه كساني معمولا !ميخواند استخدام
و ميشوند گيج سوال اين مقابل در ميكنند ، شركت استخدام
يك گزينش در كه جواناني از يكي.نميدهند درستي پاسخ
براي":ميگويد گرفته ، قرار سوال اين مقابل در وزارتخانه
بود داغ خيلي روزنامهها بحث موقع آنخوردم جا لحظه يك
".بگويم را ميخوانم كه روزنامههايي نام كه ترسيدم من و
عنوان پرسشگر ذائقه با آشنايي عدم را ، خود ترس علت او
روزنامههاي نام اگر.است طرفي كدام نميدانستم":ميكند
من و باشد طرفي آن او كه داشت امكان ميگفتم ، را طرف هر
چند نام سوال اين مقابل در جوان اين ".شوم بدبخت
از ديگر يكي ولي آورده ، زبان به را ورزشي روزنامه
كه بگوييد سوال اين مقابل در كه ميكند توصيه جوانان
گزينشهاي تمامي در خود او !نميخوانيد روزنامه اصلا
او كه هرچندداد را پاسخ همين كرده شركت كه استخدامي
!است نشده قبول آزمونها اين از كدام هيچ در هنوز نيز
شرق در كوچك اداره يك جوان كارمندان از يكي عوض در اما
او.است داده زيركانه شكلي به را سوال اين به پاسخ تهران
خود ".ميخوانم كيهان و امروز صبح كه گفتم من":ميگويد
بيطرف را خود توانسته ترفند اين با كه است معتقد او
.شود رد گزينش شر از و دهد نشان
ندارد؟ ربطي شما به
است معني اين به استخدام ، گزينش مصاحبه در شدن عصباني
از ميدهيد ترجيح و زدهايد را استخدام قيد شما كه
كه است چيزي همان دقيقا اين.كنيد دفاع خود اعتقادات
.ميخواهند مصاحبهكنندگان از بسياري
ميكند احساس كار جوياي جوان لحظاتي ، چنين در معمولا
به پاسخ در ميكند سعي و شده توهين اعتقاداتش به كه
حضور خاطر به هيچگاه كه بدهد توضيح برايش كننده مصاحبه
را تاريخي و مذهبي اطلاعات رايج جزوههاي مصاحبه ، اين در
نيز آخر در و ميخواند سروقت را نمازش عوض در نخوانده ،
من به خدا ندارم ، كار اين به نيازي هيچ" كه جمله اين با
يعني حركت اين.ميكند ترك را مصاحبه اتاق "ميكند كمك
بخش در و خريد جديد اطلاعات روزنامه يك بايد كه اين
!بود تازهاي كار دنبال به دولتي استخدام آگهيهاي
ايراني جوانان ماليخولياي
كار كه خواند درس بعد شود پولدار ميخواندكه درس اول
درس بعد كند سير را شكمش كه خواند درس بعد كند پيدا
مرد گرسنگي از گرفت كه را نميرددكترايش كه خواند
بود بيكاري اول
حسيني كيوان
كار اين بعد.كار شد خودش بيكاري بعد.بود بيكاري اول
شغل اين همه چرا پس نبود مزايا اين اگر.داشت مزايا خيلي
كردند؟ انتخاب را
فيلم.حرفهاي شد بعد.حرفه شد بعد.بود شغل اول
ايتاليايي جوان يك.ساختند جريان همين روي از را حرفهاي
.لئون شد بعد.شد حرفهاي بعدميگشت حرفه دنبال
از را خود ايمان عده يك بعد.بودند ايمان با همه اول
.كنند اذيت را همه ميخواستند بيايمانها بعددادند دست
شدند درها اين بعد.بستند را درها همه ايمانها با بعد
.گزينش
جديد ترازوي.كرد تغيير كمي بعد.بود معمولي ترازوي اول
كه چيزهايي.كند اندازهگيري را چيزها خيلي ميتوانست
درجه ميايستادي رويش وقتي.نميآمدند چشم به اصلا شايد
.ميشد مشخص ايمانت
.فوتباليست شد بعد.مبعلي شد بعد.بود ايمان اول
همه درجه جديد ترازوي.استقلال باشگاه رفت بعد
.كشيد پايين را پرسپوليسيها
گفت پسرخالهاش پيش رفت بعد.شد اول بعد.بود آخر اول
.مرد خجالت از شد عصباني پسرخالهاش.كن كمكم
!نميشدي اول كه نبودم من اگر:گفت پسرخالهاش
را جا همه آب بعد.شد سوراخ قايق بعد.بود قايق اول
و دست.زدند پا و دست همه بعد.شدند غرق همه بعد.گرفت
.مارماهي شدند هم بعضيها.ماهي شدند همه.شدند عوض پاها
درخت يك كنار بعد.شد دوست يكي با بعد.بود منتظر اول
كار منتظر هردويشان كه فهميدند درخت كنار.گذاشتند قرار
.نوشت را "گودو انتظار در" و آمد بكت بعد.هستند
كار كه خواند درس بعدشود پولدار كه ميخواند درس اول
درس بعدكند سير را شكمش كه خواند درس بعد.كند پيدا
.مرد گرسنگي از گرفت كه را دكترايش.نميرد كه خواند
.شد وزير يكي بعد.اجتماعي امور شد بعد.بود كار اول
او و وزير گذاشتند را اسمش.روبهرويش شدند جمع همه بعد
.كند شكايت روزنامه يك از بار يك وقت چند هر بود مجبور
.بود هابيل هم شايد.بود قابيل اول نه بود هابيل اول
خيليها بعدكشت را هابيل.سررفت حوصلهاش قابيل ولي
.شدند رد گزينش در قابيليها همه بعد.شدند قابيل مثل
.سراغش رفتند هم بعد.پارتي شد بعد.بود پسرخاله اول
بعد.كن روشن را ضبط آن گفت يكي كه هم دور بودند شده جمع
.گذشت خوش همه بهگرفتند پارتي
شد بعد.ازدواج وام شد بعد.قرض شد بعد.بود پول اول
.زندان انداختش گرفت را يقهاش آمد يكي بعد.همسايه مال
.برود هم ترازو روي نگذاشتند اصلا
موتور شد بعد.مدل 47 پيكان شد بعد.بود بنز ماشين اول
بعد.دزديدند كه خريد دوچرخه يك.دوچرخه شد بعد.گازي
.ساخت را دوچرخه دزد فيلم دسيكا
پيش رفت بعد.شد زار بعد.شد گريه بعد.بود خنده اول
يك رفت بعد.نگرفتند تحويلش.ديگران پسرخالههاي
.جمهور رئيس پسرخاله شد و كرد جعل شناسنامه
.بود زندگي هم آخرش.بود زندگي هم بعدش.بود زندگي اول
.بودند مرده بعضيها و بودند زنده بعضيها ولي
|