پروين هستيشناسي و جهانبيني
پروين ياد زنده گذشت در سالگرد يكمين و شصت مناسبت به
اعتصامي
ازمادري تبريز در (ش_ه)اسفند 1285 در 25 اعتصامي پروين
ساله پنجشد متولد آشتياني اصل در پدري و آذربايجاني
پايان تا كوتاه چندمسافرت از بعد و آمد تهران به بودكه
در عمر
تحصيلات وي.گزيد اقامت تهران در فروردين 1320 15
دستور و داد ادامه تهران مدارس از يكي در را ابتدايي
تحصيلات وي.پدرآموخت نزد را عربي قواعد و فارسي زبان
گذراند تهران در آمريكايي دخترانه مدرسه در را متوسطهاش
.كرد راحفظ شرقي زن يك خصوصيت همچنان ، وليكن
دوسال و يادگرفت دقيق و عميق طور به را انگليسي زبان او
تدريس را انگليسي ميخواند درس كه مدرسهاي همان در
خود پدر عموي پسر با (ش._ه)تيرماه 1313 در.ميكرد
پدر نزد و شد جدا وي از نيم و ماه دو از وپس كرد ازدواج
نزد حرفي كسي با جدايي اين ماجراي از و بازگشت خود ومادر
سال در را خود وديوان رفت خود اديبانه فعاليت دنبال به و
.رسانيد طبع به بار ، اولين براي (ش._ه)1314
و فراهاني اديب شهريار ، ميرزا ، ايرج بهار ، همدوره پروين
همه از پروين همدوره ، گروه اين در و است رشيدياسمي
.بود جوانتر
موقعيت از كه است تلاطم و هيجان از پر پروين كوتاه زندگي
پروين ، روزگار.ميپذيرفت تاثير وي خانوادگي و اجتماعي
هوچيگري زني ، دروغ خودكامگي ، است ، اضطراب و دلهره روزگار
.است گرفته ايران در را چيز همه جاي جهل ، و
يوسف ميرزا ايران ، دانشمندان و نويسندگان از يكي وي پدر
فتوحي خاندان از نيز وي مادر.است الملك اعتصام خان
.است عفيف و خانهدار صبور ، مديره ، خانمي بوده ، تبريزي
او راهنماييهاي با و پدرش كمك به كه پروين اشعار نخستين
به اعتصامالملك بهار نشريه دوم جلد در بود ، شده سروده
خوانندگان بهار ، نشريه در اشعارش چاپ از پس.رسيد چاپ
اما.است مرد شاعر يك شعر ديوان اثر ، اين كه كردند خيال
شاعر زن يك سروده شعر اين كه ساخت روشن زير ، قطعه در او
:ميباشد
دل داشت بايد پاك باطل ، فكر غبار از
نيست گرد جاي آيينه ديوكاين بداند تا
فضل اهل برخي حسر به را پروين نپندارند مرد
نيست مرد پروين كه نيكوتر گفته معما اين
همه موسسان ، مجلس مضحك همايش با.ميشود دريده پردهها
بساط و ميآيد نو شاهيميدهد ماهيت و شكل تغيير چيز
و سعادت وعيدهاي و وعده.ميشود قاجار ، برچيده خاندان
فريب مردم جان و چشم زهرآلود ، تيرهاي بسان خوشبختي
برچيده وعدهها ، اين همه حاصل.داد قرار هدف را خورده
.ونوپاست تازه مشروطيت بساط شدن
سر به درزماني است ، دهشت و دروغ عصر اين شاعره پروين
دست به خود مال و جان قيمت به آزادي مردم ، كه ميبرد
.دادهاند كف از را آمده
سايهاي بينوا ، مردم سر بر مظاهرش باتمام ديكتاتوري ،
غصب را مشروطه رفيع جايگاه پليسي ودستگاه افكنده هولناك
.است نموده
.است پشتيبان بدون و سادهلوح و عامي مردمي نگران پروين
.ميپيمايد را هولناك مغاكهاي و ورطهها دوربينش چشمان
درد وادي گمگشتگان اين براي راهي و ميرود فرو فكر به
.ميجويد وغم
دردناك و موزون كلمات با را مردمش آمال و خود آرزوهاي او
.ميسازد دلنشين
پروين جهانبيني و هستيشناسي
ميبرد ، صوفيان سلاح به دست مكان ، و زمان اين در پروين
حكمت در و است تعالي ايزد به رسيدن عشق پروبال كه سلاحي
.ميگشايد نااميد و خسته قومي روي به
.دهد سوق كمال يك سمت به را همه كه دارد كوشش و سعي او
كردن ، زندگي سالم و آزاد نفس تزكيه نوعي اخلاقي ، كمال يك
انسان به و گشتن خويش انسانيت برده و نبودن كس برده
:ميگويد
ميخري خود تن بر را وجور ظلم چرا.خدايي يك بنده فقط تو
تو براي دلشان آنها.ميشوي فرومايگان برده مزد ، بدون و
برميانگيزد را انسانها طبع مناعت عارفانه گاه.نميسوزد
:ميدهد تكان را آنها رفته خواب به تن گاه و
ديگران خوركه خود تو خويش ، تيماركار
نميدهند تاوان تو جرم براي هرگز ،
نميخورد مي كس پياله ، زين بيرنج
نميدهند نان كس به تنور زين بيداد
گشته ، اسير روزگاري تنگ قفس در خود ، اسلاف مانند پروين
.بودند او عصر مشابه زماني اسير نيز وي اسلاف آنچنانكه
ميخراشد را قفس ميلههاي خود تعقل و فكر سوهان با پروين
:ميدهد سر ندا و
ميپويي عشق طريق گر جانفشاني ، از نترس
قرباني روز سرنهادن بايد چواسماعيل
كردارت و رفتار از كه تا عرفان ، درس جز نخوان
دبستاني اين شاگردهاي كز ديو ، بداند
سوزنده ريگ و پرسنگلاخ تن است بياباني
بياباني اين مقيم تا ميفريبد سرابت
مطرح مختلف ، زبانهاي از را اجتماعي منحط اخلاق پروين
((هوشيار و مست)) قطعه در مست يك زبان از گاهي مينمايد ،
و ((زنجير و ديوانه)) عنوان تحت ديوانه يك زبان از گاهي
ظلمها ، به او((قاضي و دزد)) دزد يك زبان از زماني
ميكند حمله اجتماعي ، غلط بنيانهاي و تزويرها دروغها ،
ايدهآليسم.است باارزش و قاطع روشن ، دقيق ، بسيار كه
خوب ، زندگي آرزوي.است اخلاقي ايدهآليسم نوعي پروين ،
پروين آرمان نباشد ، كينه و وستم ظلم آن در كه زندگياي
:ميطلبند را آن پاك و سالم اجتماع و است
خوشزيستن و ساده گشتن ، دور تكلف از
داشتن دهقان كار خريدن ، دهقاني ملك
خويشتن كشتزار در ولي بودن رنجبر
داشتن دامان به را خود خرمن حاصل وقت
شب به آوردن شخم و زرع و كشت با را روز
داشتن نان خويشتن تنور در شامگاهان
پروين روزگار اجتماعي اوضاع به نگاهي
بيفكريهاي.شد ناتوان بسيار ايران قاجاريه ، دوران در
را ناتواني اين غرب ، دنياي ترقي سيل مقابل در پادشاهان
شكستهاي.گرديد تاز و تاخت ميدان ايران.كرد تشديد
از قاجار ناصرالدينشاه و محمدعليشاه فتحعليشاه ،
مقابل در ايران سرافكندگي باعث انگليسيها و روسها
.نگرفتند عبرت درس شكستها اين از پادشاهان.شد غربيان
ميرزا مانند ، فردي خيرخواهانه توجهات و پشتگرمي با مردم
در را مشروطه زمزمه و شدند بيدار اميركبير ، تقيخان
....سردادندو ايران سراسر
رنگيهاي دو و خيانت با اما خاست ، پا به مشروطه جنبش
جنبش ، اين اجنبي ، دستهاي وجود با و سودجو افراد عدهاي
كه انگلستان و روس بين ايران تقسيم طرح.ماند نافرجام
زمان در كه بود آورده بهوجود را بيشرمانهاي اوضاع
اجراي از خودداري با احمدشاه.داد رخ احمدشاه پادشاهي
وضع.ميگريزد اروپا به بيماري بهانه به طرح ، اين
فقر و شده خالي دولت خزانه دشوار ، بسيار اقتصادي ،
.است درآورده پاي از را مردم نيز وبيكاري
و خارجي وسايل و كامل باقواي قوي مردي وضعي ، چنين در))
كس همه مال و جان و مجلس و آزادي كشور ، اوضاع بر داخلي
تنها و بودند شده خسته دستها همه و كس همه.شد مسلط
همه چيزو همه و آمد و نميدانست خستگي كه بود سردارسپه
آزادي به نسبت كه خود ، قدرتي قدرت چكمههاي زير در را كس
سپه ، سردارگرفت فرو نبود ، خوشبين مطبوعات ، و مشروطه و
و حكام و امنيه و قشون شهرباني ، و گرديد مملكت فرمانرواي
((...بودند موم مانند او دست در وهمه ومجلس سياسي دستههاي
((اغنياست ستم ما صاعقه)) عنوان تحت ديگري قطعه در پروين
واقعنگري ، روشنبيني ، .است نموده اشاره موضوع اين به نيز
جامعه ، در موجود مختلف طبقات و اجتماع واقعيت شناخت
مسائل از صحيح نتيجهگيري و درست راه چنين به را پروين
پروين مظاهرش همه با ديكتاتوري دوران.ميكشاند اجتماعي
به وي كه كجا هر در و نميدارد باز حقيقتگويي از را
فساد و بيدادگري و ميكوبد را آن ميكند ، اشاره سلطنت
و ظلم مظهر عنوان به را آن و ميدهد نشان را دستگاه اين
:مينمايد معرفي ستم
:گفت قباد با پيرزني شكار ، روز
نيست آه و دود جز تو فساد آتش كز
است حقيقت گفتي و دادي دروغي حكم
نيست تباه گفتي و كردي تباه كار
:ديگر جايي در و
درگهت به دربان سگ از ديدم جور صد
نيست بارگاه اين در بخيل و سفله جز
دهي و مسكن هر تو ظلم ز شد ويرانه
نيست پادشاه كسي تو چون از يغماگر
فاصله رنج ، و درد از همه پروين ديوان سراسر حال ، هر به
سخن زندگي فرصتهاي از استفاده در تفاوت و طبقاتي
.ميگويد
اجتماعي انحرافات و پروين
در وي ميكرد ، بيداد انحرافات و جرم كه پروين عصر در
اشاره ((هوشيار و مست)) عنوان تحت خود ، جالب بسيار قطعه
زمينه وجود دليل به را جرم و انحرافات و مينمايد
براي زمينهاي اجتماعي ، ساختار يعني ، ميداند آن اجتماعي
.ميآورد بهوجود اجتماع در كجروي و انحرافات
گرفت گريبانش و ديد ره به مستي ;محتسب
نيست افسار است پيراهن اين دوست اي:گفت مست
ميروي خيزان و افتان سبب زان مستي ، :گفت
نيست هموار ره نيست رفتن راه از جرم:گفت
راه بودن ناهموار را مست رفتن خيزان و افتان علت پروين
هموار ره نيست رفتن راه از جرم)).رفتن راه نه ميداند ،
را كجرويها و مشكلات تمام ساختاري ، جامعهشناسان.((نيست
ساخت كه است معتقد ((برتون)).ميدانند جامعه ساخت از
كه ميكند فراهم را شرايطي خاصي مرحلههاي در اجتماعي
انحرافات).ميشود نرمالمحسوب پاسخي حقوقي ، قواعد شكستن
(برتون نظريه سخاوت ، جعفر محمد جامعهشناسي ،
كتاب در جامعهشناسان قول از مطهري ، مرتضي شهيد استاد
فرد وجودي ضرورت كه چيزي هر)):ميفرمايد اخلاق فلسفه
حاصل صحيح راه از اگر بشود ، بايد شود انجام كند ، ايجاب
((.شد خواهد انجام ناصحيح راه از نشود
برم قاضي خانه تا را تو ميبايد:گفت
نيست بيدار نيمهشب قاضي صبحآي ، رو:گفت
بخواب مسجد در گوييم را داروغه تا:گفت
نيست بدكار مردم خوابگاه مسجد:گفت
اجتماعي طبقات و پروين
مشروطه ، رفتن بين از و سپه سردار آمدن كار روي با
طبقات.نداشت وجود يكسان صورت به همه براي زندگي فرصتهاي
و طبقات اين تفكيك با پروين آمد ، وجود به جامعه در مختلف
نمودن آگاه با نيز و حاكمان منش و خوي و روش نمودن روشن
آشكار را مردمي طبقات گوناگوني اين كارگران ، و دهقانان
حاكمان محكوم ، و حاكم طبقات به اشاره با وي.است ساخته
طبقه از هميشه و ميداند سيرت زشت و بدخو ستمكار ، را
:نمايد دفاع خود حق از ظالمان مقابل در كه ميخواهد محكوم
رنجبر آفتاباي اندر كندن جان كي به تا
رنجبر اي آب چهره از نان بهر از ريختن
پرسشي كن خويشتن پايمال حقوق از
رنجبر اي جناب و خان هر ز ميترسي چند
تقسيم و طبقاتي اختلاف ((يتيم اشك)) نام به قطعهاي در وي
بر پادشاهي روزي.است كشيده تصوير به را ثروت ناعادلانه
تاج بر كه تابناك نگين درباره بحثي و كرد عبور گذرگاهي
.گرفت در بود ، شاه
يتيم كودكي يكي ميانه زان پرسيد
پادشاست تاج بر كه چيست تابناك كاين
گفت و گوژپشت پيرزني رفت نزديك
شماست دل خون و من ديده اشك اين
است فريفته شباني چوب و رخت به را ما
آشناست گله با كه سالهاست گرگ ، اين
جنسيت تفاوتهاي و پروين
باشد نبايد مرد و زن بين تفاوتي هيچ كه است معتقد پروين
و زمان شرايط و اجتماعي مسائل از ناشي را موجود تفاوت و
پايان مناسبت به (ش._ه)سال 1303 در وي.ميداند مكان
درخصوص سخناني آل بيت مناثيه مدرسه در تحصيل از فراغت
مشرق در زن وضعيت درخصوص وي.نمود ايراد تاريخ ، و زن
:ميگويد زمين
و تاريك جا همه مشرقزمين زنان روزگار ايام ، طي در))
از پر جا همه مشقت ، و رنج به آكنده جا همه اندوهخيز ،
:ميگويد اجتماعي علماي قول از وي ((بود مذلت و اسارت
شرق ، بر وارده حوادث طوفانهاي و بليات امواج ميان در))
تربيت به كه است سبب اين بر شرقيان ، موفقيت عدم از قسمتي
((.نكردند التفات زنان
ضايع را خود قواي نصف كه دانسته بشريت عاطل عضو را آنها
به را خودشان اولاد نادان ، نوميد مادران نمودند ،
تربيت از داخل در شرق ، اطفالكردند بزرگ بيدانشي
.ماندند محروم تهذيب ، و تاديب از خارج در و خانوادگي
هشت و داده هم به دست تيرهروزي و تباهي اسباب ناگزير ،
.كردند محكوم تنزل به را آسيا جمعيت ميليون صد
تربيت در زمين مشرق درمان و معالجه:ميگويد ادامه در وي
هنر ، كالاي كه آنجا.ميشود منحصر مرد و زن حقيقي تعليم و
شاگردان عواطف مربي درست تعليم كه آنجا دارد ، خريدار
آنجا ميآموزد ، مكاتب اطفال به را اراده و معاني و است
و بدني تربيت از جنسيت تفاوت بدون پسران و دختران كه
هنرمند ، معلمان كه آنجا ميشوند ، بهرهمند ادبي و عقلي
نه وي..و كردهاند صرف عمرها تعليم ، مشكلات حل براي
را زن دامان بلكه ;نيست قائل مرد و زن بين تفاوتي تنها
او ميداند ، دانشمند و بزرگ انسانهاي پرورش و تربيت مهد
:ميگويد ((انس فرشته)) قطعه در
نيست شفقت و انس نيست زن كه سراي آن در
روان است مرده مرد ، دل كه وجود آن در
خفت بس كودكي به مادر گاهواره بر
لقمان شد حكيم حكمت مكتب به سپس
بزرگ بودهاند سقراط و فلاطن اگر
ايشان فردي پرستار بوده بزرگ
فقير چه و زاهد چه سالك ، چه و پهلوان چه
دبيرستان اين شاگرد يكسره ، شدند
كامروا و بزرگ شد كسي مرد ، چه زن ، چه
دامان در علم باغ از ميوهاي داشت كه
كرد بدعناني آغاز ، چو عمر ، سمند
گرفتعنان زن ، زمانيش و مرد گهيش
دشوار ، بس است كاري هنرمند ، يك تحليل و شناخت حال ، هر به
و مشكلات با كوتاهش بسيار عمر در كه شاعرهاي بخصوص
.است بوده روبهرو اقتصادي سياسي ، اجتماعي ، عديده مصائب
ميتوان انديشمندانه نگاهي و باز بينش و عميق ديده با
.فهميد را پروين وديده انديشه از گوشهاي
سجاديان سيدمرتضي
|